دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۱۱ بعد از نماز یکم با زهرا مشغول حرف زدن شدیم زمان از دس
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۱۲
#نویسنده مریم.ر
چشمام گرم خواب بود😴 روی گوشی نگاه کردم عه زهرا بود
_الو سلام خانومی🙂
_سلام مریم جان خوبی؟😊 صدات خوابالو نکنه خواب بودی😐
_نه دیگه باید بیدار میشدم چون شب بدخواب میشدم🙂 . ممنون توخوبی چه خبر؟
_میخواستم بهت بگم چند وقت دیگه میخوایم برای مشهد ثبت نام کنیم گفتم خبردارت کنم اگه خواسی بیای😊
_از بسیج کی میاد همراهمون؟؟😐
_نگران نباش منم هستم😊
_تو را که میدونم😒دیگه کی؟؟؟
_اگه منظورت آقای منتظری بله ایشونم میاد😊
_وا نه من چیکار به اون دارم😏
زهرا درست فهمیده بود☺️ . من دلم میخواست اونم باشه شاید فرصتی پیدابشه که با من حرف بزنه😍 اما بعید میدونم فرصت باشه و اون سرحرفو با من باز کنه😔
_شاید اومدم برای ثبت نام🙃 ببینم مامانم اینا اجازه میدن بهت خبر میدم عزیزم
_باشه منتظرم خداحافظ😊
حالا که اونم قراره بیاد خیلی دلم میخواست برم😍
میرم تو آشپزخونه مامانم مشغوله آشپزیه🍲
_مامی من بیدار شدم😊 دست به ظرفها نزنیاااا خودم میخوام بشورم😋
_قربونت برم خودشیرینم😄
_مامان میگما چیزه اجازه میدی من برم مشهد از طرف دانشگا😐☝️
_مامان جون بزار برگردی از اردو قبلی بعد نقشه بکش😕 بعدشم باید از باباتم اجازه بگیری😒
_تو اجازه بده بابا با من😉
_بله دیگه دختر عشق باباشه😊
_پسرم عشقه مامانشه😔
_وا مریم تو خودتم میدونی من تو و برادرتو اندازه چشمام دوست دارم💞 هیچ فرقی هم ندارین
_وای الهی فداتشم من چقد تو ماهی😘
با صدای ماشین و صدای آسانسور متوجه شدم که پدرم اومد
_سههههلام بابایی😘
سلام دختر بابا😊
_بابا من میخوام شام بکشم بعدم ظرفهاشو بشورم ببین چقد خوبم😋
_برمنکرش لعنت😄
_بابایی جونم میگما اجازه میدی برم از طرف بسج دانشگا مشهد😶☝️
_از کی تا حالا بسیجی شدی؟🤔
_نه یه دوستام تو بسیج بهم گفته برم بابایی لطفا لطفا😊
_آخه دخترم تو تازه از اردو اومدی بعدشم پس کی به درسات میرسی
_حالا همین فردا که نمیریم تازه اون هفته ثبت نام شروع میشه😔
_چیکارت کنم باشه😏
_بابایی جونم😘
فوری به زهرا پیام دادم که اسم منو برای ثبت نام وارد کنه 🙃اونم پیام داد و گفت که در اولین فرصت اسممو وارد لیست میکنه
فردا رفتم دانشگاه امروز هم با ماشین مادرم رفتم وقتی میخواستم پارک کنم دیدم یکی پیچید جلوم آره خودش بود آقای منتظری😟 منم سریع رفتم کنارش پارک کردم همزمان با اون از ماشین پیاده شدم(عجب پارک زشتی کردم آبروم رفت)
_س سلام آقای منتظری صبحتون بخیر
_علیکم سلام عاقبتتون بخیر
_من برای مشهد اسم نوشتم انگار میخواین از طرف بسیج بچه های دانشگاهو ببرین مشهد😊
_بله درسته
_شماهم میاین دیگه؟
همینطور که داشتیم صحبت میکردیم و تا دانشکده قدم میزدیم یدفه امید سر راهمون سبز شد😏
_بَح بَح چه رمانتیک پاییز باشد🍁🍂 یار باشد خوش میگذره مریم خانوم؟؟؟به شما چی آقای برادر به شمام خوش میگذره؟؟😑
آقای منتظری زیر لب گفت
_لا اله الا الله
منم با عصبانیت گفتم
_چی داری میگی تو😠
_تو خفه شو بیا کارت دارم
_برادر درست حرف بزن
_شما دخالت نکن . مریم بیا کارت دارم
_من هیچ کاری با تو ندارم😠
یدفه امید میاد به سمتم خواست دستمو بگیره که یدفه آقای منتظری دستشو گرفت
_چیکار داری میکنی مرتیکه؟😡کسی به خواهرت دست بزنه خوشت میاد؟؟
_بروگمشو بسیجی😏
_مریم جان من قصد اذیت کردنتو ندارم فقط میخوام باهات حرف بزنم
من از ترس داشتم میلرزیدم😥 به امید گفتم
_برو گمشو احمق من با تو کاری ندارم
_آهان پس بگوپای این بسیجیه در میونه که دیگه کسی را نمیبینی دختره...
هنوز حرفش تموم نشده بود که آقای منتظری زد تو گوشش👋 امید هم یه مشت زد 👊و لبش یکم خون اومد آقای منتظری بهش لگد زد و امید هم فرار کرد🏃 همه جمع شده بودن حسابی آبروم رفت 😔اما از همه مهمتر جلوی آقای منتظری آبروم رفت 😥حالا فکر میکنه من با امید دوست بودم😔 ای وای لبش داره یکم خون میاد 😨بهش دستمال میدم اما نمیگیره و از من دور میشه و میره😔 همون یکم امیدواری که داشتم هم تموم شد
روز رفتن به مشهد رسید خدایا کاش این سفر بتونه شروعی برای رسیدن بهش باشه آرایشمو میکنم چادرمو میزارم تو ساک و با همراهی پدر و مادرم میرم بعد از خداحافظی زهرا را میبینم
_سلام مریم جون دوباره باهم همسفر شدیم😍
_سلام عزیزم بله ازبس تو خوش شانسی
_لوس
همه جا را خوب نگاه میکنم اما خبری از آقای منتظری نیس باخودم میگم شاید توی اتوبوس آقایونه
_زهرا
_جونم
_پس اتوبوس برادرا کجاست
_نکنه میخوای سوار اتوبوس برادرا بشی😂
_نه دیوونه همینجوری پرسیدم
_راستی آقای منتظری عجب گردوخاکی به پاکرد بهش نمیومد آخه خیلی آروم بود
_وای توهم شنیدی
_خودتو ناراحت نکن عزیزم اصلا ولش کن
گوشیم زنگ خورد دوستم فروغ بود.
_سلام بیمعرفت
_سلام بامعرفت
_تو کجایی چرا هیچ خبری ازت نیس
راست میگفت
😍| @dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
⏰ به رسم هر #صبح...
💫اولین #سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، #حضرت_صاحب الزمان(عج)💫
💎بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ💎
«السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفة َالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان الامان»
🍃اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ🍃
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌹
#دعای_سلامتے_آقا😍
❤️| @dosteshahideman
🍃🎈🎉
❤️السلام اے دختر شاه نجف❤️
زینت خانه ے مهتاب ہه دنيا آمد
زينب "حضرت ارباب" بہ دنيا آمد
بهتريڹ خوبتريڹ "خواهر" دنيا آمد
حضرت فاطمه ے ديگر دنيا آمد
ولادت حضرت زینب مبااااارڪ☺️
🍃❤️ @dosteshahideman
آه از دل خواهر غم دیده ...
💠خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی :
🌷دی ماه خیلی غم انگیزه ...
هفتم دی ماه سال ۱۳۹۲ یعنی ۲۲ روز قبل از شهادت محمودرضا برای مراسم فوت عمه مان آمده بود تبریز و همان دیدار شد آخرین دیدارش با خانواده و فامیل.
🌷خیلی خوشحال بود !
لباس رنگ روشن پوشیده بود ، بلوز سفید با شلوار کتان کِرم رنگ شش جیب، چقدر صورتش نورانی بود ...
گفتم : محمود ، چه خوب کاری کردی اومدی بابا این روزها بخاطر فوت عمه خیلی غمگینِ
یهو نگاهشو از زمین برداشت
به چشمای من خیره شد ...
همینطور خیره با لبخند ...
هرگز لب باز نکرد که بگه آخرِ همین ماه خودش آسمونی میشه ...
▪️با روضه های کرببلا قد کشیده ایم
این افتخار را همه مدیون زینبیم
@dosteshahideman
🍃🌺🍃
هر وقت حاجی از منطقه به منزل می آمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی می کرد، با همان لباس خاکی بسیجی به نماز می ایستاد.
یک روز به قصد شوخی گفتم😄 :تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن،نماز میخوانی؟❗️
نگاهی کرد و گفت:هر وقت تو را می بینم ،احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم☺️🍃
همسر #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@dosteshahideman
🌹 بارزترین ویژگی حضرت زینب سلاماللهعلیها:
#زینب_کبری دارای شخصیت چند بُعدی است؛ دانا و خبیر و دارای معرفت والا و یک انسان برجسته است که هر کس با آن بزرگوار مواجه میشود، در مقابل عظمتِ دانایی و روحی و معرفت او احساس خضوع میکند.
شاید مهمترین بُعدی که شخصیت #زن_مسلمان میتواند آن را در مقابل چشم همه قرار دهد - تأثیری که از اسلام پذیرفته - این بُعد است.
شخصیت زن اسلامی به برکت #ایمان و دل سپردن به رحمت و عظمت الهی، آنچنان سعه و عظمتی پیدا میکند که حوادث بزرگ در مقابل او، حقیر و ناچیز میشود.
👌در زندگی زینب کبری، این بُعد از همه #بارزتر و برجستهتر است. حادثهای مثل روز عاشورا نمیتواند زینب کبری را خرد کند.
#بیانات_امام_خامنه_ای
#شخصیت_حضرت_زینب
🌹| @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کمی_مثل_شهدا
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
✍ بہ روایت همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی
🌷|@dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷