eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
942 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
[• 💬 • ] °•💚•° بســم الله سربازای آقاجان. ⬇️ 📿ذڪر پویش سال 1399⬇️ 🌺🌺 تعداد ذکر ها رو به آیدی زیر ارسال بفرمایید👇 دوستان تا فردا شب ساعت 20:20 دقیقه وقت دارین تا تعداد ذکر ها رو به ایدی زیر ارسال کنین👇 🙋 @Yazinaba ‍ ڪار بـــرای امام زمانم خستگـــے ندارد😍 دوستان جا نمونید 👏👏👏
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت بیست و هفت وارد اتاق بازجویی شدیم ... از چهره اش مشخص بود از اینکه بین تمام گزینه های مکان
⚘﷽⚘ قسمت بیست وهشت چند لحظه رفت توی فکر ... - نه ... آدم مشکوکی به نظرم نمیاد ... هر چند من توی محیط مدرسه بیشتر مجبورم حواسم رو به دانش آموزها و مدیریت دبیرستان بدم ... مدیریت اون همه نوجوان که مثل کوه آتشفشان، هیجانات جوانی شون غیرقابل کنترله ... کار راحتی نیست ... اما هر چی فکر می کنم هیچ دلیلی نمی بینم که آقای مدیر بخواد با کریس درگیر بشه ... کریس بیشتر از یه سال بود که دیگه اون بچه قبل نبود ... و هیچ خطری برای اعتبار و امتیاز دبیرستان محسوب نمی شد ... هیچ خطری ... یعنی باید دنبال نقاط خطر می گشتم ... به نظر می اومد جان پرویاس ... به راحتی می تونست افرادی رو که سد راهش قرار بگیرن رو حذف کنه ... اما چطور؟ ... اگه جان پرویاس سرکرده فروش مواد باشه ... و کریس به نوعی واسش ایجاد مشکل کرده باشه ... انگیزه بزرگی برای قتل داشته ... ولی چرا باید زنده بودن مقتول برای اونها یه تهدید به حساب بیاد؟ ... یعنی ممکن بود کریس واقعا باهاشون همدست نبوده باشه؟ ... و من آخرین سوال و ضربتی ترین شون رو برای دقایق آخر گذاشته بودم ... زمانی که اون در اوج حس آرامش بود و خیالش راحت، که همه چیز تموم شده ... اون وقت دیگه نمی تونست محاسبه شده و کنترل شده رفتار کنه ... حداقل یک واکنش کوچیک ولی مهم... توی در ایستاده بود ... با من دست و ازم جدا شد ... که یهو صداش کردم ... - آقای بولتر ... چرا توی لیستی که من دادید اسم دنیل ساندرز ... استاد ریاضی دبیرستان تون رو ننوشته بودید؟ ... جا خورد و برای چند لحظه افکارش آشفته شد ... هر چند برای لحظات بسیار کوتاهی بود ... اما چه چیزی در مورد دنیل ساندرز، اون رو آزار می داد؟ ... - آقای ساندرز تقریبا با بیشتر دانش آموزهاش رابطه خیلی خوبی داره ... اگر بخوام دایره روابط عمومیش رو مشخص کنم ... شاید بیشتر از دو سوم دانش آموزها رو در بربگیره ... مشخص بود داره ذهنش رو با طولانی کردن جملات متمرکز می کنه ... - اما من نخواسته بودم لیست دانش آموزهای اطراف دنیل ساندرز رو بهم بدید ... لبخند غیر منتظره ای صورتش رو پر کرد ... - آقای ساندرز یکی از نقاط قوت و اعتبار دبیرستان ماست ... برای همین خیلی مورد توجه و حمایت آقای پرویاس قرار گرفته ... ارتباط خوبی هم با همه بچه ها داره ... نمی دونستم میشه به عنوان یه دوست مطرحش کرد یا نه ... چون به هر حال نفوذش روی بچه ها عمومیه ... و این کلمات تیر آخر رو شلیک کرد ... چه برنامه زیرکانه ای... مدیری که منطقه رو از دست سایر گنگ ها آزاد می کنه ... با یه وجهه اجتماعی موجه و عالی ... با کمک معلم با اعتباری که رابط بین مدیر و بچه هاست ... نفوذ کلام و شخصیتش اونها رو به خودش جذب می کنه ... و افرادی مثل کریس که با تغییر ظاهر، چهره و رفتار می تونن گزینه های خوبی برای پخش خورده یا وسیع باشن ... تمام این نقشه حساب شده بود ... تنها نقطه ضعفش استفاده از دانش آموزی بود که قبلا به عضویت توی گنگ شناخته شده بوده ... برای چنین نقشه و برنامه استادانه ای یه نقطه ضعف حساب می شد ... اما چرا کشته بودنش؟ ... از روی پول مواد، کش می رفته؟ ... بازپرداختش به تاخیر افتاده؟ ... با کسی درگیر شده؟ ... یه معتاد اون رو کشته بوده؟ ... و دنیایی از سوال های دیگه ... سوال هایی که تا به جواب نمی رسید ... ممکن بود دست ما از قاتل کوتاه بشه ... در هر صورت، مشخص بود چرا آقای بولتر نمی خواست حرف هاش ضبط بشه ... و یه سری از حقایق رو مخفی می کرد... در افتادن با چنین گنگ فروش موادی ... شجاعتی در حد حماقت می خواست ... افرادی که بدون به جا گذاشتن سر نخ ... می تونن توی روز روشن از شرت خلاص بشن •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت بیست وهشت چند لحظه رفت توی فکر ... - نه ... آدم مشکوکی به نظرم نمیاد ... هر چند من توی م
⚘﷽⚘ قسمت بیست و نه رفتم اتاق پشت شیشه ... قبل از اینکه فیلم رو پاک کنم تصمیم گرفتم حداقل یه بار اون رو از خارج ماجرا ببینم...  فیلم رو پخش کردم ... این بار با دقت بیشتر روی حالت و حرف هاش ... بعد از پاک شدنش دیگه چنین فرصتی پیش نمی اومد ...  محو فیلم بودم که اوبران از در وارد شد ... - چی می بینی؟ ... - فیلم ضبط شده حرف های آقای بولتر ...  صندلی رو از گوشه اتاق برداشت و نشست کنارم ...  - راستی گوشی مقتول ... شارژ شده و پسوردش رو هم برداشتن ... چیز خاصی توش نبود ... یه سری فایل صوتی ... چند تا عکس با رفقاش ... همون هایی که دیروز باهاشون حرف زده بودیم * ... بازم آوردم خودتم اگه خواستی یه نگاه بهش بندازی ...  گوشی رو گرفتم و دکمه ادامه پخش فیلم رو زدم ... اوبران تمام مدت ساکت بود و دقیق نگاه می کرد ... تا زمانی که فیلم به آخرش رسید ...  - این چرا اینقدر جا خورد؟ ... هر چند چهره اش تقریبا توی نقطه کور دوربین قرار گرفته و واضح نیست اما کامل معلومه از شنیدن اسم ساندرز بهم ریخت ...  - تصور کن معاون یه دبیرستانی و با گروه مواد فروش حرفه ای طرف ... جای اون باشی نمی ترسی؟ ... از جا بلند شد و صندلی رو برگردوند سر جای اولش ... - چرا می ترسم ... اما زمانی که نفهمن من لو شون دادم و مدرکی در کار نباشه ... برای چی باید بترسه؟ ... اینجا که دایره مواد نیست ... تو هم که ازش نخواسته بودی بیاد توی دادگاه بایسته و علیه شون شهادت بده ...  سوال خوبی بود ... سوالی که اساس تنها نظریاتم رو برای رسیدن به جواب و پیدا کردن قاتل زیر سوال برد ... هیچ مدرک و سرنخی نبود ... اگر این افکار و استدلال ها هم، پوچ و اشتباه از آب در می اومد ... پس چطور می تونستم راهی برای نزدیک شدن و پیدا کردن قاتل، پیدا کنم؟ ... اون گنگ ها و اون دختر رو از کجا پیدا می کردم؟ ... اگر اون هم هیچ چیزی ندیده بود و هیچ شاهدی پیدا نمی شد چی؟ ... دوربین های امنیتی بیمارستان ثابت کرده بود دنیل ساندرز در زمان وقوع قتل توی بیمارستان بوده ... و هیچ جور نمی تونسته خودش رو توی اون فاصله زمانی به صحنه جرم برسونه و برگرده ... و هیچ فردی هم غیر از کارکنان بیمارستان، بعد از قتل با اون در تماس نبوده ...  شب قبل هم، دوربین ها رفتن کریس رو به بیمارستان ضبط کرده بودن ... ساندرز حتی اگر در فروش مواد دخالت داشت یا حتی دستور مرگ کریس رو صادر کرده بوده ... هیچ ارتباط یا فرد مشکوکی توی اون فیلم ها نبود ... و جا موندن موبایل هم بی شک اشتباه خود کریس ...  فقط می موند جان پرویاس، مدیر دبیرستان ... و اگر اونجا هم بی نتیجه می موند اون وقت دیگه ...  به صفحه مانیتور نگاه می کردم و تمام این افکار بی وقفه از بین سلول های مغزم عبور می کرد ... دستم برای پاک کردن فایل ... سمت دکمه تایید می رفت و برمی گشت ... و همه چیز بی جواب بود ...  حالا دیگه کم کم ... احساس خستگی، آشفتگی و سرگردانی ... با کوهی از عجز و ناتوانی به سراغم اومده بود ... حس تلخی که همیشه در پس قتل های بی جواب بهم حمله می کرد ...  پرونده هایی که در نهایت ... قاتل پیدا نمی شد ... گاهی ماه ها ... سال ها ... و گاهی هرگز ... * صحبت با این افراد به علت طولانی شدن و بی فایده بودن در روند داستان، مطرح نشد. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ★من قرص مـ🌙ـاه را خواب می بینم ❣و کور شوم اگر دروغ بگویم🙊 ★انعکاس در ذهنـ💭 آیینه ها 🌙 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ ✨🍃اسیر پنجه ی دردیم بی تو نگاه نرگسی زردیم بی تو اگر چشم انتظار تو نبودیم در این دنیا چه می کردیم بی تو #اللهم_عجل_ولیک_الفرج •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ (😇)دست شـ‌هـیدپیش خداردنمےشود (👋)بایددعاڪنیم ڪه مارادعاڪنند (💚)امـروز،محمودرضا،ڪاش ازبهشت (😍)لطفی کند،یڪ نظرےهم بما ڪند #قهرمان_من #صبحت_بخیر •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
[• 💬 • ] °•💚•° بســم الله سربازای آقاجان. ⬇️ 📿ذڪر پویش سال 1399⬇️ 🌺🌺 تعداد ذکر ها رو به آیدی زیر ارسال بفرمایید👇 دوستان تا امشب ساعت 20:20 دقیقه وقت دارین تا تعداد ذکر ها رو ارسال کنین👇 🙋 @Yazinaba ‍ ڪار بـــرای امام زمانم خستگـــے ندارد😍 دوستان جا نمونید 👏👏👏
⚘﷽⚘ حاج حسین یکتا: اگر روزی پشت دیوارهای بصره می‌جنگیدیم، اکنون پشت دیوارهای بیت‌المقدس می‌جنگیم. اگر یک روزی می‌گفتیم تا کربلا یک «یاحسین» دیگر باقی است، اکنون هم می‌گوییم تا نماز در بیت‌المقدس یک «یاحسین» دیگر باقی مانده است. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ می گفت آدمی که ساکن نجف شده نمی تواند جای دیگر برود شما نمیدانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد ✨ هادی آنچنان از زندگی در نجف میگفت که ما فکر می کردیم در بهترین هتل ها اقامت دارد اما لذتی که به آن اشاره می کرد چیز دیگری بود هادی آنچنان غرق در معنویات نجف شده بود که نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل کند در مدتی که در تهران بود در مسجد و پایگاه بسیج حضور می یافت هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمی کرد. یکبار پرسیدم از چیزی ناراحتی ؟ چرا اینقدر گرفته ای ؟ گفت خیلی از وضعیت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم وقتی آدم توی کوچه راه می ره نمی تونه سرش رو بالا بگیره بعد گفت یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب می اندازه اما در نجف این مسائل نیست شرایط برای زندگی معنوی خیلی مهیاست... 🌷✨ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✨🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 📹 ذکر میگفتن، تیر میخوردن، شهید میشدن... 🎙 به روایت حاج حسین یکتا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🌷 هر سال اول برنامه سرکشی به خانواده های معظم شهداء را داشت👌یک سال وقتی به منزل شهید رسیدیم و زنگ را زدیم درب را باز کرد و با عصبانیت گفت چرا اینقدر دیر کردید⁉️ من خیلی وقته منتظر تون هستم ، و به برادرها وخواهر های گفته ام که بیایند و خانه را آب و جارو کنند ، پس چرا دیر آمدید😔... ایشان بسیار با خانواده مانوس بود ، طوری که او را به چشم فرزند شهیدشان نگاه می کردند. او بخاطر عشقی که به شهدا داشت کار بایارانه وبرنامه فتوشاپ رایاد گرفته بود تا بتواند از این نرم افزار برای تهیه پوسترشهدا استفاده کند.👌 هرجانامی از شهیدی بود ردپای شهید موسوی نژاد را نیزمیشد آنجا پیدا کرد شهید عبدالحسین موسوی نژاد🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•