4_6039349979594620935.mp3
زمان:
حجم:
2.9M
بازم دلم گرفته بازم میخوام ببارم ..😔😭😭
سلام من به جایی ک میده بوی خون شهیدان
😭😭😭☘☘☘
🕊| @dosteshahideman
17.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باشمام برادرشهیدم گوش کن😔
هرچه دیدی زرفتاربدم فراموش کن😭
شعردلتنگی منومی شنوی😔😔
حال افسرده ی منومی بینی..💔
آرزویم هست بخدادلم گرفته ازدنیا
کاش میشدمراببری ازاین دنیا😭😭
کاش شهادت نصیبم بشود🙏
🕊| @dosteshahideman
✍همیشه چشمهایش سرخ و بدنش #خسته بود...
تا آنجایی که میدانم آن شبی که فردایش #شهید شد، را هم تا صبح نخوابیده بود
💢میگفت بارها شده پشت فرمان مسیری را در تهران میروم و چند دقیقه بعد میبینم که دوباره همان مسیر را دارم میروم و بعد میفهمم پشت فرمان خوابم برده بود.
💢بدون اغراق میگویم؛ بسیار پرکار بود. آنجا هم تا جایی که شنیدم وضعیتش همینطور بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🌷| @dosteshahideman
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#ڪمےتفڪر🤗👇
اینکِه بِگویے شھدا را دوست دارم خوب است... 💟
اینکِه دِلت شهدایے باشد هم خیلی خوب است ...✅
اینکِه به آنها هم اِرادت داشتھ باشے صَلّ عَلے است ...☺️👌
اما اینکِه همه ے اینها را داشتھ باشے و آن را ثابِت نِکنے در آینده عقب گرد میزنے !🔙
اینها را باید اِثبات کرد✔️
که لطف و نظر آنان را بے جواب نِمے گذارے💞
مثلا دیگر دروغ نگو
غیبت نکن
یا مثلا حِجاب کن!
همه جا ...
وقتے همه جا یِک رنگ باشے قبول است
نه اینکِه اینجا چادر سرت کنے
ولے دو متر آن طرف تر ۱۸۰ درجه فرق داشتھ باشے ...
اِرادت به شهدا یعنے همه جا یکرنگ
همه جا مومن
همه جا مسلمان
همه جا خانم ❗️
🌹| @dosteshahideman
🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محمودرضا شکسته بود خودش را و به راحتی خودش را می شکست. در این خصوصیت اخلاقی در اوج بود !!
بدون اغراق به جز در مقابل دشمن و آدم های زورگو مقابل همه بندگان خدا اینجور بود.
محمودرضا اهل ادا نبود،
سلوک معنوی اش بسیار مکتوم بود
معاملهای که با خدا کرده بود را
تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت.
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷 🍃🌷 🍃🌷
من جور چشم های تو میکشم ولی...
بزم وصال تو در آسمان بپاست...
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷 🍃🌷 🍃🌷
سلام بر خادمین شهدا
از امشب میخوام یه رمان عالی بذارم کانال.اسم رمان عشق پاک من هستش.امشب ۵پارت میذارم تا بخونید وببینید چقدر جذاب وعالیه.
التماس دعـــــــا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌹🌹🌹🍃
🍃🌹🌹🍃
🍃🌹🍃
🍃🍃
🍃
شروع.رمــــــــــــان😍
عشـ❤️ـق.پاڪ.من😍
🍃
🍃🍃
🍃🌹🍃
🍃🌹🌹🍃
🍃🌹🌹🌹🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#عشق_پاک_من
#قسمت۱
جلوی آینه اتاقم مشغول آرایش کردن بودم💄 آرایشم تموم شد یه نگاه به ساعت انداختم واااای داره دانشگام دیر میشه😮 زود لباسهامو میپوشم با مادرم خداحافظی میکنم و مثله همیشه پدرم منو تا سرویس دانشگاه میرسونه😊
وارد دانشگاه که میشم با دیدن دوستم فروغ خوشحال میشم
_سههههلام مریم😍
_سلام فروغ جون😘
_وای چقدخوشگل شدی این رنگ رژلب خیلی بهت میاد همیشه اینو بزن یادم باشه یکی مثلش بخرم💄
-اطاعت قربان😌
داشتیم با فروغ از پله های دانشگاه بالا میرفتیم که یدفه دیدم یه پسر جوون و خوشتیپ داره به سرعت از پله ها میاد پایین نزدیک بود منو پرت کنه
_ببخشید خواهر
_حواستون کجاست نزدیک بود بیوفتم😡
_من که معذرت خواهی کردم . ببخشید
_بروبابا
_استغفرا...
_اییییششش😏
رفتم سرکلاس اما نمیدونم چرا همش اون پسرمیومد تو ذهنم🤔 پسری قدبلند و خوشتیپ و چشمایی مشکی با ریش که خیلی جذابش کرده بود
بلاخره کلاس تموم شد با بچه ها خدافظی کردم و با فروغ اومدیم از کلاس بیرون
_مریم نگا کن اون پسر خوشتیپه داره میاد اینجا😃
_کی؟؟؟
_امید سلطانی دیگه😐
میخواستم بگم آخه این پسره با اون موهای بلند و اون ابروهای برداشتش که عین دخترا شده کجاش خوشتیپه که دیگه رسید بهمون
_سلام خانوم کمالی حالتون خوبه؟ببخشید میشه یکم وقتتونو بگیرم😎
_خب مریم جون من دیگه میرم خدافظ
_خدافظ
_بفرمایید اقای سلطانی
_میخواستم جزوه جلسه قبل را ازتون بگیرم اگه میشه اخه شما خیلی دقیق و خوب جزوه مینویسید🤗
_باشه؛فقط لطفا فردا بیارید😏
_حتما😋
#ادامه_دارد.
😍| @dosteshahideman
#عشق_پاک_من
#قسمت۲
نیم ساعت دیگه یه کلاس دیگه داشتم اما فروغ همین یه کلاسو داشت رفت خونه . داشتم تو محوطه دانشگا راه میرفتم که یکی صدام کرد چندتا از بچه ها نشسته بودن روی نیمکت
_مریم مریم بیاااااا اینجا
_سلام☺️
_سلام ستاره سهیل کم پیدایی😉
_شما کم سعادتین😝
_خوشمزه
_وای بچه ها اونجا را این پسره نخوره زمین چقد سرش پایینه😂
_بچه ها بیاین یکم سربه سرش بزاریم
پشت سرمو نگاه کردم یکم اونطرف تر همون پسری را که روی راه پله بود دیدم نمیدونم چرا ولی یکم ناراحت شدم
_سلام علیکم و رحمت ا... برادر نخوری زمین😆
_لا الله الی الله
_اوه اوه عصبانی شد
راستی خیلی خوشتیپیااااااا😋
_بس کنید بچه ها گناه داره این کارا چیه آخه😧
به یه بهونه ایی ازشون جدا شدم از اینکه مسخرش کرده بودن خیلی ناراحت شدم😞 دلم براش سوخت
کلاسم شروع شد اما من هنوز توی فکرش بودم
_مریم کجایی چرا نمینویسی😕
این الناز بود دوستم که ما بهش میگفتیم گوگل چون از همه چی خبر داشت توی دانشگاه
_هیچی همینجام حال نوشتن ندارم بعد جزوه ازت میگیرم
کلاسم تموم شد داشتم میرفتم خونه که صدا از آمفی تاتر دانشگاهمون توجهمو جلب کرد آخه امروز چه خبره؟جشن؟به چه مناسبت؟
رفتم داخل یکم نشستم آهان فهمیدم هفته دفاع مقدسه وای حالشو ندارم خواستم بلندشم که باز هم اون پسر خوشتیپ ریشو را دیدم😶؛این اینجا چیکار میکنه؟؟؟😳 با دیدنش یکم دیگه نشستم اما حواسم فقط به اون بود
#ادامه_دارد...
😍| @dosteshahideman