🍃🌹 #بِسْمِ_رَّبِّ_الْشُهداءِ... 🌹🍃
" شهدا " تنها به زبان نگفتند اِنّی حَربٌ لَِمَن حٰاربَکُم...؛ عاشورا را با تمام وجود درك کردند و مصداق اَلَذیّنَ بَذَلوُ مُهَجَّهُم دُونَ الحُسین عليه السلام شدند...
#شهادت معطل من و تو نمی ماند اگر #سرباز_خدا نشوی، دیگری می شود.
بی ادعا باش و شهدایی زندگی کن
تمام هویت و مرام شهدا خلاصه شده در همین بی ادعایی...
از خودت و دلبستگے های دنیایی ات که بگذری تازه میشوی لایق...
" لایق شهادت "
#یا_زهرا
🌙شبت بخیر علمدار دمشق
🌿 @dosteshahideman
واقعا
ڪی فڪرش رو
میڪرد ،
ادامہ راهتان
اینقدر سختـــ باشد ...!
بعد از شما
غـرق شدیم
در روز مرگےهایمان ...
و گیر ڪردیم
بہ سیــم خاردارهای نفــس ؛
دعایمان ڪنید
ڪہ سختــ محتاجیـم .
#رفیق_شهیدم
#گاهی
#نگاهی
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
💠امام خامنه ای (حفظه الله) :
🌷نمک شناسی حق شهدا این است
که ؛
در راهی که آنان باز کرده اند حرکت کنیم.
🕊| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
📎 خاطرات شهید
سهشنبه بود ،ساعت دو و بیست دقیقه، یک کوله داشت که هر وقت میخواست برود سفر از آن استفاده میکرد، آن سال از من خواسته بود که شال عزایی که دو ماه محرم و صفر روی شانهاش بود را نشویم، آن را همانطور همراه با چفیه در ساکش گذاشت، دو دست لباس هم بیشتر از من نخواست، برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، میدانستم که دارد به جنگ میرود، سرش را انداخت پایین و از در خارج شد دیگر نتوانستم تحمل کنم یکباره به او گفتم: بایست تا با هم خداحافظی کنیم، دستش را گذاشت روی در و نگاهی عمیق به من کرد، دویدم به سمتش آینه قرآن را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین رفت، وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با تشر گفتم: حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم، برگشت، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد، دستهایم را گذاشت روی صورتش و بعد روی سینهاش کشید و عقب رفت.
اتفاقا همرزمش بعد از شهادت به من گفت: که از حسن پرسیده: چطور با مادرت خداحافظی کردی؟ که جواب داده است: نگذاشتم صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود.
🌷شهید حسن قاسمی دانا🌷
راوی: مادر شهید
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#ڪلامشهید💚
حُسیݩ وار جَنگیدݩ
یَعنے
••( دَسٺ اَز هَمہღ )••
چیز کِشیدݩ در زِندگے
#شہیدمہدےزیݩالدین🌱
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman