دوست شــ❤ـهـید من
📆 امروز پنج شنبه ☀️ ۸فروردین ۱۳۹۸ هجرے شمسے 🌙 ۲۱ رجب ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۲۸ مارس ۲۰۱۹ میلادے
⚘﷽⚘
و تو همانی
که به شوقِ دیدنت
حتی پَسِ همین قابِ عکس ،
صبـــح را به خیر می کنم
برای دنیا ...
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘
بهش گفتن این شال زنونه چیه انداختۍگردنت
گفت این شال نامزدمه
خودش بهم داده وگفته بذارگردنت که من هم یه ثوابی برده باشم
🌷شهیدمحمدشاطی الخيکانی درعملیات آزادی الحویجه عراق شهیدشد
🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️🌹دالون بازار رضا رو تو تاریک روشنی
حجره ها سر به هوا میرفتیم تا ببینیم تابلوی "عطر سید جواد" رو و بایستیم و به رسم سوغات و به نیت تبرک، عطر خالص بهشتی از بوس و فواکه هلو گرفته تا نارسیس و یاس و گل یخ تا رایحه ی حرم آقاجانمون امام رئوف؛ چند شیشه تو جعبه های منقش به سیمای یه سید نورانی بخریم.
انگار جزء آداب زیارت امام رضا، خرید از عطر سید جواد هم وارد شده بود.
شاید اولین بار با محمود رفتم، شاید هم نه.
ولی قطعا اولین باری که رفتم عطر فروشی سید جواد، برای محمود هم یه شیشه عطر خریدم.
چه همراهم بوده، چه همراهم نبوده.
یادش بخیر اون روزا، حتی اگه باهم بودیم هم باید عطر سید جواد میخریدیم برای هم. برای مصطفی و مرتضی و سید علی؛ برای حمید و مهدی و سید هادی، برای مسیب... زیارتمون تکمیل نمیشد اگه عطر سید جواد نمیخریدیم.
یادش بخیر تو راهروهای بازار رضا با محمود رضا.
اگه خوش شانس می بودیم میتونستیم خود سید جواد رو هم زیارت کنیم.
جلوی حجره اش رو به عطرفروشی روی صندلی مینشست و یه مشت جوون دور و برش جمع می شدن و سلامی و تبسمی و برخی هم گپی میزدن. اونایی هم که نمیرفتن جلو با انگشت نشونش میدادن و میگفتن: سید جواد ایشونه ها.
خلاصه
زیارات مشهد ما هم آغشته شده بود به عشق و خنده و گریه و رفاقت و محمودرضا و.... آخرش هم معطر می شد به عطر سید جواد.
چند وقت پیش که شنیدم سید جواد هم مثل رایحه ی عطرهای دل انگیزش پر کشیده و ترکمون کرده، اول دلم برای محمود تنگ شد.... آره، شاید دنبال بهونه ام که یاد محمود بیافتم ولی اینبار ذکر محمود تو ذهنم خیلی معطر شده بود. مثل الان که دماغم پر از بوی عطره....انگاری که توی عطر فروشی سید جواد با محمود و بچه ها ایستادیم و داریم بوی عطرها رو امتحان میکنیم. انگاری که الان مصطفی از پسر سید انفیه میگیره و با مرتضی و محمود میریزیم گوشه دستمون و با نفسی تو هر سوراخ دماغ، انفیه رو میکشیم بالا و چند لحظه بعد دماغمون به خارش می افته و چشامون قرمز میشه و رگباری و بی وقفه صدای عطسه مون بلند میشه و میشمریم.....مصطفی ۳۰ بار؛ مرتضی ۳۲ بار؛ محمود دماغش خوب کار نمیکنه همش ۱۸ بار عطسه کرده.... بعد میخندیم و حالا که باز هم راه نفسمون باز شده دوباره شروع میکنیم به تست عطرهای جدیدتر و انتخاب و خریدشون.
اما حالا.....
محمود رفت...😭
مسیب رفت.😭..
سید جواد هم بار و بندیلش رو جمع کرد و رفت.
و من موندم و عطر تن هایی که بیچیده تو اتاقم....تنهایی😔
سید جواد عزیز؛ روحت شاد که خاطراتمون رو معطر کردی.
دعا میکنم غرق در عطر تن آقامون علی بن موسی الرضا باشی.
سید جواد عزیز، اگه محمود و مسیب رو دیدی، سلام ما رو هم برسون و بگو دلتنگشونیم💔.
بهشون بگو تا عطرشون از شامّه ی ما نپریده، ما رو بپرونن سمت خودشون.
بگو که چشم انتظاریم.
بگو که تنهاییم.😭
راوی دوست شهیدبیضایی وشهیدمسیب😔
#شهیدمحمودرضابیضایی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@dosteshahideman
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃
#شهیدانہ 🌸🕊
درست بہ یاد دارم کہ محمود گفت: 🗣
«بالاخرھ هر دخترے خواستہاے دارد
خواستہ ے شما چیست؟» 🤔
و من جواب دادم: 👀
«اگر من را خدمت امام خمینے ببرید ڪہ خطبہ ے عقد ما را ایشان بخوانند
حتی مهریہ هم نمےخواهم»😌
عاقبت
من🙋🏻
محمود🙋🏻♂
ومادرهمسرم درر برابر امام نشستہ بودیم😍
امام خطبہے عقدمان را مےخواند
و این بہ یادماندنےترین خاطرهی زندگے مشترڪمان شد💐
✍ همسر شهید محمود ڪاوه
#زندگے_بہ_سبک_شهدا❤️✨
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادت💛🍂
☘| @dosteshahideman
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃