eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
939 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️🌹دالون بازار رضا رو تو تاریک روشنی حجره ها سر به هوا میرفتیم تا ببینیم تابلوی "عطر سید جواد" رو و بایستیم و به رسم سوغات و به نیت تبرک، عطر خالص بهشتی از بوس و فواکه هلو گرفته تا نارسیس و یاس و گل یخ تا رایحه ی حرم آقاجانمون امام رئوف؛ چند شیشه تو جعبه های منقش به سیمای یه سید نورانی بخریم. انگار جزء آداب زیارت امام رضا، خرید از عطر سید جواد هم وارد شده بود. شاید اولین بار با محمود رفتم، شاید هم نه. ولی قطعا اولین باری که رفتم عطر فروشی سید جواد، برای محمود هم یه شیشه عطر خریدم. چه همراهم بوده، چه همراهم نبوده. یادش بخیر اون روزا، حتی اگه باهم بودیم هم باید عطر سید جواد میخریدیم برای هم. برای مصطفی و مرتضی و سید علی؛ برای حمید و مهدی و سید هادی، برای مسیب... زیارتمون تکمیل نمیشد اگه عطر سید جواد نمیخریدیم. یادش بخیر تو راهروهای بازار رضا با محمود رضا‌. اگه خوش شانس می بودیم میتونستیم خود سید جواد رو هم زیارت کنیم. جلوی حجره اش رو به عطرفروشی روی صندلی مینشست و یه مشت جوون دور و برش جمع می شدن و سلامی و تبسمی و برخی هم گپی میزدن. اونایی هم که نمیرفتن جلو با انگشت نشونش میدادن و میگفتن: سید جواد ایشونه ها. خلاصه زیارات مشهد ما هم آغشته شده بود به عشق و خنده و گریه و رفاقت و محمودرضا و.... آخرش هم معطر می شد به عطر سید جواد. چند وقت پیش که شنیدم سید جواد هم مثل رایحه ی عطرهای دل انگیزش پر کشیده و ترکمون کرده، اول دلم برای محمود تنگ شد.... آره، شاید دنبال بهونه ام که یاد محمود بیافتم ولی اینبار ذکر محمود تو ذهنم خیلی معطر شده بود. مثل الان که دماغم پر از بوی عطره....انگاری که توی عطر فروشی سید جواد با محمود و بچه ها ایستادیم و داریم بوی عطرها رو امتحان میکنیم. انگاری که الان مصطفی از پسر سید انفیه میگیره و با مرتضی و محمود میریزیم گوشه دستمون و با نفسی تو هر سوراخ دماغ، انفیه رو میکشیم بالا و چند لحظه بعد دماغمون به خارش می افته و چشامون قرمز میشه و رگباری و بی وقفه صدای عطسه مون بلند میشه و میشمریم.....مصطفی ۳۰ بار؛ مرتضی ۳۲ بار؛ محمود دماغش خوب کار نمیکنه همش ۱۸ بار عطسه کرده.... بعد میخندیم و حالا که باز هم راه نفسمون باز شده دوباره شروع میکنیم به تست عطرهای جدیدتر و انتخاب و خریدشون. اما حالا..... محمود رفت...😭 مسیب رفت.😭.. سید جواد هم بار و بندیلش رو جمع کرد و رفت. و من موندم و عطر تن هایی که بیچیده تو اتاقم....تنهایی😔 سید جواد عزیز؛ روحت شاد که خاطراتمون رو معطر کردی. دعا میکنم غرق در عطر تن آقامون علی بن موسی الرضا باشی. سید جواد عزیز، اگه محمود و مسیب رو دیدی، سلام ما رو هم برسون و بگو دلتنگشونیم💔. بهشون بگو تا عطرشون از شامّه ی ما نپریده، ما رو بپرونن سمت خودشون. بگو که چشم انتظاریم. بگو که تنهاییم.😭 راوی دوست شهیدبیضایی وشهیدمسیب😔 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @dosteshahideman
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃 🌸🕊 ‍ درست بہ یاد دارم کہ محمود گفت: 🗣 «بالاخرھ هر دخترے خواستہ‌اے دارد خواستہ‌ ے شما چیست؟» 🤔 و من جواب دادم: 👀 «اگر من را خدمت امام خمینے ببرید ڪہ خطبہ ے عقد ما را ایشان بخوانند حتی مهریہ هم نمے‌خواهم»😌 عاقبت من🙋🏻 محمود🙋🏻‍♂ ومادرهمسرم درر برابر امام نشستہ بودیم😍 امام خطبہ‌ے عقدمان را مے‌خواند و این بہ یادماندنے‌ترین خاطره‌ی زندگے مشترڪمان شد💐 ✍ همسر شهید محمود ڪاوه ❤️✨ 💛🍂 ☘| @dosteshahideman 🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃
✨﷽✨ 🔻 ❗️ ✍🏻شهید احمدعلی نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است! ✍🏻 مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟" ✍🏻 در بخشی از کتاب عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!" ✍🏻سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. ✍🏻 اما نه روی زمین ! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمد آقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...." 📚کتاب عارفانه ☘| @dosteshahideman ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🌻🌻🌸🌸🌻🌻🌸🌸🌻🌻 عجب تمثيلى است سربندت... 💠برادر بزرگوار شهید بیضائی : 🌷ساعتى است كه در شب وفات زينب كبرى (سلام الله عليها) به اين عكس خيره مانده ام. محمود! عجب تمثيلى است سربندت! راستش پنج سال است به اين عكس كه مى رسم با تو و با خودم درگير مى شوم... مى خواهم يكجورهايى به اين سربند گير بدهم. هر بار، انگار كه دوباره با معمايى روبرو شده ام كه هنوز موفق به حل كردنش نشده ام. در سالهاى دور، دكتر شريعتى مى گفت: «آنان كه رفتند كارى كردند حسينى و آنها كه مانده اند بايد كارى كنند زينبى؛ اگرنه، يزيدى اند.» 🌷روزگار ما اما، روزگار آزگارى است برادر! قرار بود بعد از شما، كار زينبى با من باشد. اما اينكه شما در اين زمانه خود را #سپاه_زينب مى ناميد، عجيب مرا متحير مى كند. من يقين دارم كه در روزگار آزگارى كه بعد از شهادت تو، در من توان زينب گونه ايستادن در وجه كفر و فرياد زدن بر سر منافقين امت نيست (اگر خود، يكى از آنها نشده باشم)، تاريخ، كار حسينى و زينبى، هر دو را، به شما محول كرده است. ☘| @dosteshahideman 🌸🌻🌻🌸🌸🌻🌻🌸🌸🌻
°|🌹🍃🌹|° 🌼|° ده سال با محمد زندگی کردم ، هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه ، به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد. 🚗|• مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد. 🙂|° بارها بهش می گفتم : مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین. بذارین برسیم خونه ، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین. 💛|• ولی محمد می گفت : شاید توی همین راه کوتاه ، عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم ؛ الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم ؛ اگه رسیدیم خونه ، کامل هم می خونم. 🌷 🕊 🌹| @dosteshahideman 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹
💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫 آی شهـدا ؛ پنجشنبہ است نگاهتان را ، خیرات دلم ڪنید ڪہ شیرین ترین حلواست . . . #پنجشنبه‌های_دلتنگی #شهدا_را_یاد_ڪنید #با_ذڪر_صلوات ☘| @dosteshahideman 💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 🌺| @dosteshahideman 💝🕊
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 ونـهم 🍁:مـجـنـون بعد از نفر از رزمندگان عراقی جبهه مقاومت آمدند تبریز برای . رزمندگان عراقی و سوری، را در با مستعارش صدا میزدند. یکی از این دو رزمنده عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرف هایش می گفت:#«حسین_مجنون» و منظورش این بود که بود! در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه می گوید چیست؟ :«ما دریکی از درگیری ها در سوریه تا دادیم که به خاطر شدت درگیری موفق نشدیم پیکرهایشان را برداریم و بیاوریم عقب. تکفیری ها پیشروی کردند و پیکر شهدا روی زمین ماند. برای همین مان را از دست داده بودیم . وقتی دید ما اینطور هستیم و نمی جنگیم، ماشینی راکه آنجا بود روشن کرد و راه افتاد به سمت ها. ما از این کاری که کرد کردیم. هر چه داد زدیم که ، گوش نکرد و رفت. داشتیم نگاهش میکردیم و هرلحظه منتظر بودیم که اتفاقی برایش بیفتد . رفت و را برداشت و کشید داخل ماشین و با خودش آورد. کارش بود اما این کار را برای ما انجام داد. » شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 🍁:سـلام بـر شـهـادت چند هفته بعد از ، یکی از هم جمله ای را به زبان برایم $پیامک کرد که اولش بود:این،سخنی از . این بود«» اگر دعوت کننده است،پس . در جواب آن بزرگوار نوشتم که دقیقه بعد خودش تماس گرفت. از او پرسیدم:این حرف را کجا زده؟گفت باری که بود و با هم کلاس برگزار کردیم،این جمله را روی سیاه نوشت. من هم آن را یادداشت کردم. تاریخ کلاس را پرسیدم،گفت #۲۷آذر بود.حساب کردم،‌#۳۲روز قبل از بود. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷