eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
966 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ 💐 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 😏 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: بخاطر شما چادر میپوشم.. تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟! 😳 گفت: بله ! من چادر سر می کنم، 👈 تا اگر روزی تو به تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد، تو، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو نشود. محبت و اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و ی تو. 😘 من هم مثل تو هستم. تمایل به تحسین هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. 😊 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. 🔸 چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ 😉 🔸 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.☺️ با هم حرف بزنیم. 🌷| @dosteshahideman
1_20413766.mp3
5.84M
است یادی کنیم از زندگانِ عشق، 🎤 ❣تا دلم یاد میکنه ⚜اشک چشمامـ😢 منو رسوا میکنه 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت ششم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: آزمایشگاه . خودم تنهایی می رفتم و برمی گشتم ...
⚘﷽⚘ قسمت هفتم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من: دست های کثیف . روپوش رو پوشیدم و دستکش دستم کردم ... همه با تعجب بهمون نگاه می کردن ... و سارا بدون توجه به اونها برام توضیح می داد باید چکار کنم ... کنارش ایستادم و مشغول کار شدم ... سنگینی نگاه ها رو حس می کردم ... یه بومی سیاه داشت به غذاشون دست می زد ... . . چند نفر با تردید و مکث، سینی شون رو بهم دادن ... بقیه هم از قسمت من صرف نظر کردن ... دلشون نمی خواست حتی با دستکش به ظرف هاشون دست بزنم ... هنوز دلهره داشتم که اون پسرها وارد غذاخوری شدن ... . - هی سیاه ... کی به تو اجازه داده دست های کثیفت رو به غذای ما بزنی؟ ... . - من بهش گفتم ... اگر غذا می خواید توی صف بایستید و الا از سالن برید بیرون ... ما خیلی کار داریم، سرمون شلوغه ... . . زیر چشمی یه نگاه به سارا انداختم ... یه نگاه به اونها ... خیلی محکم و جدی توی صورت اونها زل زده بود ... . . یکی شون با خنده طعنه آمیزی سمت من اومد و یقه ام رو کشید ... مثل اینکه دوباره کتک می خوای سیاه؟ ... هر چند با این رنگ پوستت، جای کتک ها استتار میشه ... و مشتش رو آورد بالا ... که یهو سارا هلش داد ... . - کیسه بکس می خوای برو سالن ورزشی ... اینجا غذاخوریه ... . - همه اش تقصیر توئه ... تو وسط سالن غذا خوری کثافت ریختی ... حالا هم خودت رو قاطی نکن ... و هلش داد ... . . از ضرب دست اون، سارا تعادلش رو از دست داد ... و محکم خورد به میز فلزی غذا ... ساعدش پاره شد ... چشمم که به خون دستش افتاد دیگه نفهمیدم چی شد ... به خودم که اومدم ... ناظم و معلم ها داشتن ماها رو از هم جدا می کردن ... . . سارا رو بردن اتاق پرستاری دبیرستان ... ماها رو دفتر ... از در که رفتیم تو، مدیر محکم زد توی گوشم ... می دونستم بالاخره یه شری درست می کنی ... . تا اومدم یه چیزی بگم، سرم داد زد ... دهن کثیفت رو ببند ... و اونها شروع کردن به دروغ گفتن ... هر چی دلشون می خواست گفتن ... و کسی بهم اجازه دفاع کردن از خودم رو نمی داد ... حرف شون که تموم شد ... مدیر با عصبانیت به منشیش نگاه کرد ... زود باش ... سریع زنگ بزن پلیس بیاد... . 🔲| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ شهادت داستان ماندگاری آنانی است که دانستند دنیا جای ماندن نیست... شهید جهاد مغنیه 🌹🌹🌹 @dosteshahideman
سکوت مے کنم و عشق ،دردلم جارے است که اين شگفت ترين نوع خويشتن دارے است تمام روز اگر بے تفاوتم ؛ اما شبم قرين شکنجه ،دچاربيدارے است 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۲۹ شهریور ۱۳۹۸ میلادی: Friday - 20 September 2019 قمری: الجمعة، 20 محرم 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹دفن پیکر جون در کربلا توسط بنی اسد، 61ه-ق 🔲| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 406 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: شهید محمود رضا بیضایی 🌺🌺🌺 @dosteshahideman🌸🌸🌸
⚘﷽⚘ علمدار لشکر سیدالشهداء جویای شهادت بود می‌گفت : « خدایا من خواهان شهـادتم ... نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شده ام و خواسته باشم خود را از دست این سختی‌ها و ناملایمات دنیوی خلاص ڪنم بلکه می‌خواهم شهید شوم تا اگر زنده‌ام موجودی نباشم که سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبـران ڪند و نهـال ڪوچڪی از جنگل انبوه انقلاب را آبیـاری ڪند...» قائم مقام لشکر 10 سید شهدا شهید _سردار _ید الله_کلهر🌹🌹🌹 شهادت عملیات _‌ کربلای 5 @dosteshahideman
⚘﷽⚘ نیمه‌شب هم که به او زنگ می‌زدی پاسخگو بود. شبانه‌روزی کار می‌کرد. پروژه‌هایی که احتمال زمین خوردنشان بود را نجات می‌داد. ما هم این را فهمیده بودیم و کارهای سخت را به او می‌سپردیم. پیگیر بود و دلسوز و دغدغه‌مند. توقعاتش از خودش خیلی بالا بود و تلاش می‌کرد تا بتواند به خواسته‌هایی که از خودش داشت پاسخ بدهد! به نقل از:حسین جوینده-همرزم شهید شهید عباس دانشگر 🌸🌸🌸 @dosteshahideman
⚘﷽⚘ امداد گر 🌹🌹🌹 هرکس میخواست او را پیدا کند ، می رفت ته خاکــــریز ... جبهه که آمد ، گفتند امدادگر بشود ؛ هر کس می افتاد داد می زد : " امدادگر ...! امدادگر ...!" اگر هم خودش نمی‌توانست دیگرانی که اطرافش بودند داد می زدند : " امدادگر ...! امدادگر ...!" خمپـاره منفجـر شد ؛ او که افتاد ، دیگران نمی‌دانستند چه کسی را صدا بزنند ... ولی خودش گفت.... یا زهرا.. یا زهرا... 🌸🌸🌸 @dosteshahideman