⚘﷽⚘
#یا_صاحب_الزمان
ای ڪاش همیشه یاورتــ باشم من
در وقت ظہــور، محضرتــ باشم من
ھر چند که نامه ام سیاهـــ است ولــی
بگـــذار سیاه لشڪرتــــ باشم من
🍀| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۲ آبان ۱۳۹۸
میلادی: Wednesday - 13 November 2019
قمری: الأربعاء، 15 ربيع أول 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
🍀| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۲ آبان ۱۳۹۸ میلادی: Wednesday - 13 November 2019 قمری
⚘﷽⚘
" مآ مۍرویـــم
ایݩ شمــــا و این
انقلابۍ ڪِه خون مـا بَهآیش شد
" زمانہ غریبۍ استـــ
راه شهــ♥️ـــدا خلوت استـــ
وبزرگراههایــشان پر ترافیڪ
#شهـــــداشرمندهایم
#سلامـ
#صبحتونبخیــــر
#دلاتونشهــــدایۍ
⚘﷽⚘
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
پـیامبـر اکـرم صـلـی الله عـلیـه و آلـه :
اَلْمُجاهِدُونَ فِى اللّهِ تَعالى قُوّادُ اَهْلِ الْجَنَّةِ»
مـجاهدان راه خدا رهـبران اهـل بـهشـتند!»
🍀| @dosteshahideman
🌸
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
⚘﷽⚘
#فرازی_از_وصیتنامه
💠ازمیان جمعِ دانشجو و عالمِ در جهان
هرکسی شد فارغ التحصیلِ #هیئت، برتر است. رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) برایم ننگ است😔
💠تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا #علی_اکبر(ع)؛ اصلاً نمی توانم تصور کنم. فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر(ع) نمیخواهم🚫
💠چقدر خوب میشد #سر در بدنم نداشته باشم. چقدر جالب و رؤیایی و زیباست وقتی #ارباب می آیند بالای سرم😍 تن تکه تکه ام💔 برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهت های بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) کمی از آن غم و غصه بدن اربا اربا #تسلی پیدا کند.
خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم🙏
#شهید_مهدی_صابری🌷
فرمانده یگان خط شکن علی اکبر(ع)
لشکر پر افتخار فاطمیون
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷 | @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ برای محمودرضا / بیست و دو 🌷 این دو سال آخر وقتی از او عکس میگرفتم، آنقدر به شهادتش یقین داش
⚘﷽⚘
برای محمودرضا / بیست و سه
آبانماه ۹۲ بود. برای شرکت در مراسم تدفین پیکر مطهر شهید مدافع حرم، محمد حسین مرادی، با محمودرضا به گلزار شهدای چیذر در امامزاده علی اکبر رفته بودیم. تراکم جمعیتی که برای تدفین آمده بودند زیاد بود و نمیشد زیاد جلو رفت اما من سعی کردم تا جایی که میتوانم به محل تدفین نزدیک شوم و لحظاتی از محمودرضا جدا شدم… اما فایدهای نداشت و نمیشد به آن نقطه نزدیک شد. چند دقیقهای در حال تکاپو برای جلوتر رفتن بودم که وقتی دیدم نمیشود، منصرف شدم و به عقب برگشتم. محمودرضا عقبتر رفته بود و تنها به دیوار تکیه زده بود و زیپ کاپشنش را بخاطر سرمای هوا تا زیر گلو کشیده بود و سرش را انداخته بود پایین و دستهایش را کرده بود توی جیبش و کف یکی از پاهایش را هم گذاشته بود روی دیوار. جلوی امامزاده یک سماور بزرگ گذاشته بودند؛ رفتم و دو تا چایی ریختم و آمدم پیش محمودرضا. یکی از چاییها را به او تعارف کردم اما محمودرضا اشاره کرد که نمیخواهد و چایی را از من نگرفت. با کمی فاصله ایستادم کنارش. چند دقیقهای محمودرضا به همین حال بود. سرش را کاملا پایین انداخته بود طوریکه نگاهش به زمین هم نبود و انگار داشت روی لباس خودش را نگاه میکرد. نمیدانم چرا احساس کردم در درونش دارد با شهید مرادی حرف میزند. در آن لحظه چیزی مثل برق از ذهنم عبور کرد… نکند شهید بعدی محمودرضا باشد؟! دو ماه بعد محمودرضا به شهادت رسید و وقتی برای تحویل گرفتن پیکرش به تهران رسیدیم، حالت آنروز محمودرضا در گلزار شهدای چیذر مدام جلوی چشمم بود.
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرج
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
گفتم کجا؟ گفتا به خون!
گفتم سبب؟ گفتا جنون!
گفتم چه وقت؟ گفتا کنون!
گفتم بمان!خندید و رفت...
#شهدایی
#محمودرضا_بیضایی
🍁| @dosteshahideman