⚘﷽⚘
⭕️پیامِ #شهید سیّد مهدی زینالدّین
🔹در زمانِ غیبتِ امامزمان(عج) چشم و گوشتان به #ولی_فقیه باشد، تا ببینید از آن کانونِ فرماندهی چه دستوری صادر میشود.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_56545006(1).mp3
زمان:
حجم:
2.66M
🎧
✨اینه رسم همسفری
✨بری منو تنها بذاری
🎤🎤 #حامد_زمانی
#پیشنهاد_دانلود👌👌
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
[ بسیجی وسط معرکه ]
👌خاطرات #محمود_رضا❤️
به بچه های بسیج خیلی اعتقاد داشت. در روزهای فتنه 88 یک بار درباره ی بچه های بسیج صحبت کردیم. از بسیجی های اسلامشهری و اینکه چطور پای کارانقلاب اند کلی صحبت کرد و و کلی از آن ها تعریف و تمجید کرد. با همه ی جو سنگینی که آن روزها علیه بچه های بسیج وجود داشت ، به شدت از تاثیر حضور بسیج در خاتمه دادن به غائله ی فتنه تعریف می کرد . این بچه ها را خیلی دوست داشت و با احترام از آنها یاد میکرد. خودش هم یکی از آنها بود. محمودرضا بسیجی وسط معرکه بود. در ایام اغتشاشات خیابان های تهران ، کنار بچه های بسیج بود. کسی به او تکلیف نمی کرد که برود، اما موتور سیکلتش را بر میداشت و تنهایی میرفت . چند بار هم خودش را به خطر انداخته بود . یک بار خودش تعریف کرد به خاطر ظاهر بسیجی اش، پشت چراغ قرمز، اراذل و اوباش هجوم آورده بودند که موتورش را زمین بزنند، اما نتوانسته بودند. آن روز ها نگرانش میشدم. در یکی دو هفته اول بعد از اعلام نتایج انتخابات که خیابان آزادی و بعضی خیابان های اطراف اغتشاش بود ، با او تماس گرفتم و پرسیدم : (کجایی؟) گفت:(تو خیابان) گفتم:(چه خبر است آنجا ؟) گفت:(امن امان .) گفتم:( این چیزی که من دارم توی اینترنت میبینم ، آن قدر ها هم امن و امان نیست !) گفت:( نگران نباش.) گفتم:(چرا؟) گفت :(بسیجی زیاد است.)
🌺راوی : #احمدرضا_بیضائی برادر شهید❤️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
سلام ✋😊
شبتون بخیر و مهدوی پسند 🌺
امیدوارم از خاطراه ی #آقا_محمود_رضا لذت برده باشید ❤️🌺
و بهترین ها تقدیم به شما عزیزان و همراهان کانال که کانال خودتون رو همراهی میکنید 🙏😌
🌺در خدمت شما عزیزان هستیم 😊
#التماس_دعای_فرج
⚘﷽⚘
#حرف_قشنگ 🌸
به دخترم دروغ نگویید!
نگویید من به سفر رفته ام
نگویید از سفر باز خواهم گشت
به دخترم واقعیت را بگویید،
بگویید بخاطر آزادی تو
هزاران خمپاره دشمن
سینۀ پدرت را نشانه رفته اند....
"شهید محمد شیخ شعاعی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#حرف_بزرگان🌺👇
حاج حسین یکتا:
جوان انقلابی مواظب چشمش است و آخر شب اعمال خود را بررسی میکند و رابطه خود با آدمها را تعریف کرده است.
بچه هیئتی انقلابی باید پای جوانی که دارد از دست میرود غصه بخورد و بصیرت افزایی کند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سیزدهم: اسمی که هرگز نشنیده ایم ؟! یه خونه قدیمی ... دو طبقه اما تمییز و نوسازی شده .
⚘﷽⚘
قسمت چهاردهم: اتاق مقتول
قبل از اینکه شوهرش فرصت پیدا کنه همراه خانمش بلند شه ... با لبخند به لوید نگاه کردم ...
- کارآگاه اوبران ... شما به صحبت تون با آقای تادئو ادامه بدید...
بهتر از هر شخص دیگه ای ... اوبران می تونست توی چنین شرایطی منظور حالت و نگاه من رو بخونه ...
با نگاه معناداری چرخید سمت پدر مقتول ...
- خوب آقای تادئو ... گفتید که ...
و من دنبال مادرش ... از پله ها بالا می رفتم ...
توی در ایستاده بود ... و من با دستکش کل اتاق رو می گشتم ...
- آخرین بار کی اتاق پسرتون رو تمییز کردید؟ ...
چشم های سرخش دوباره لرزید ...
- کریس خودش اتاقش رو تمییز می کنه ...
این بار صداش هم لرزید ...
- یعنی می کرد ...
هنوز نتونسته بود مرگ پسرش رو باور کنه ... باور کردنش سخت بود ... همون طور که باورش برای من ... که یه پسر 16 ساله چنین اتاق مرتب و تمییزی داشته باشه ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ...
- خانم تادئو ... من بیشتر از 8 ساله که دارم توی دایره جنایی کار می کنم ... شاید به نظر جوون بیام و 8 سال زیاد نباشه اما نسبت به خیلی از همکارهام کارم بهتره ...
پسر شما قبلا عضو یه گنگ بوده ... چیزی که اصلا بهش اشاره نکردید ... و خودتون هم می دونید چقدر می تونه در پیدا کردن قاتل مهم باشه ...
شما مادرش هستید ... مادری که اون رو بزرگ کرده و براش زحمت کشیده ... چطور می تونید به ما دروغ بگید؟ ... نمی خواید قاتل پسرتون رو پیدا کنیم؟ ...
نشست روی تخت کریس ... نمی تونست جلوی اشک هاش رو بگیره ... تمام بدنش می لرزید ...
- شوهرم گفت اگه پلیس ها بفهمن کریس عضو گنگ بوده بیخیال پیدا کردن قاتل میشن ... میگن درگیری بین اعضای گنگ یا دو تا گنگ دیگه بوده و همه چیز تمام میشه ... و خیلی راحت پرونده رو مختومه اعلام می کنن ...
من فقط می خوام قاتل پسرم پیدا بشه ... می خوام به سزای کاری که با پسر من کرده برسه ...
دیگه نمی تونست حرف بزنه ... فقط گریه می کرد ... حتی اگر دلداری دادن رو بلد بودم ... چه کلمه ای می تونست اون زن رو آرام کنه؟ ...
حتی زمانی که می تونستیم قاتل رو پیدا کنیم ... هیچ وقت قلب خانواده مقتول آرام نمی شد ...
- خانم تادئو ... می دونم این کلمات قلب شما رو آروم نمی کنه ... و نمی تونم قول بدم صد در صد پیداش می کنیم ... اما می تونم قول بدم برای پیدا کردن قاتل از هیچ کاری دریغ نمی کنم ... متاسفم که ... این تنها قولی هست که می تونم بهتون بدم ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهاردهم: اتاق مقتول قبل از اینکه شوهرش فرصت پیدا کنه همراه خانمش بلند شه ... با لبخند
⚘﷽⚘
قسمت پانزدهم: بچه شرور ما
با چشم های سرخ و باد کرده اش بهم خیره شد ...
- کریس وارد دبیرستان که شد تحت تاثیر یکی از گروه های گنگ اونجا قرار گرفت ... عضوشون شده بود ... نمی دونم مواد هم مصرف می کردن یا نه ... اما چند بار توی جیب هاش سیگار پیدا کرده بودم ... با لالا هم همون جا آشنا شد ... خیلی بهم نزدیک بودن ...
نیمه شب به بعد برمی گشت ... حتی چند بار مست بود ... باورم نمی شد ... مگه چند سالش بود که از اون سن شروع کرده بود؟...
می گفت: اونها من رو درک می کنن ... بین ما پیمان برادری بسته شده ... ماها یه تیم هستیم ... یه خانواده ایم... من اونجا آزادم ... سرش پر شده بود از این کلمات ... مگه ما چی بودیم؟ ... زندان بانش بودیم؟ ... ما خانواده اش بودیم ... پدر و مادرش ...
بغض سنگینی راه گلوش رد بست ... و چشم هاش بیشتر از گذشته می لرزید ... انگار منتظر کوچک ترین اشاره برای بارش دوباره بودن ...
- رابطه اش با پدرش چطور بود؟ ...
نگاه پر از دردش از پنجره به بیرون دوخته شد ... و سکوت ناخوش آیندی فضا رو پر کرد ... ثانیه ها به سختی می گذشت ...
نگاهش با حالت معناداری برگشت روی من ...
- اینکه شوهرم نتونست بهتون اعتماد کنه و حقیقت رو بگه ... باعث شده بهش مشکوک بشید؟ ... شما بچه دارید کارآگاه؟ ...
سرم رو به علامت رد تکان دادم ...
- اگه بچه داشتید حس ما رو درک می کردید ... و می دونستید هیچ پدر و مادری نمی تونن به بچه خودشون آسیب بزنن ...
نمی دونستم توی اون شرایط چی بهش بگم ... بهش بگم من خانواده هایی رو دیدم که پدر یا مادر ... قاتل فرزند خودشون بودن؟ ... یا ...
توی اون لحظات، کاری جز سکوت کردن به ذهنم نرسید ...
- استیو مرد خوبیه ... واقعا یه مرد خانواده است ... از وقتی کریس به دنیا اومد با همه وجود برای ما و آینده بچه مون تلاش می کرد ... و نمی تونست تحمل کنه که پسرش دست به چنین کارهایی می زنه ... از هر راهی جلو اومدیم ... اما فایده نداشت ... حتی پیش مشاور رفتیم ...
استیو عاشق کریس بود ... عاشق پسرش بود ... مخصوصا بعد از آشنایی با آقای ساندرز ... کریس دیگه اون بچه شرور قبل نبود ... عوض شده بود ... درسش ... رفتار و اخلاقش ... دوست هاش ... همه چیزش ... این یه سال و نیم ... بهترین سال های تمام عمرمون بود ...
یک سال و نیمی که چقدر زود ... به پایان رسیده بود ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@navaye_jonounمداحی صوت الحزین_رضا شیخی_شور.mp3
زمان:
حجم:
8.24M
🎤کربلایی رضا شیخی
🎼شور بسیار زیبا و طوفانی
🎧روی عقیق دل من/زدن حسن عشق منی
#رزق_معنوی💛
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌹 از آیت الله بهجت پرسیدن که ما چیکار کنیم سر نماز توجه پیدا کنیم به خدا؟
👈 ایشون فرمودن: حواس آدم که سر نماز قطعا پرت میشه ولی هر موقع پرت شد برش گردون. دوباره پرت میشه شمام دوباره برگردون تا آخر نماز....
✔️ تقریبا همون تکنیکی هست که علامه طباطبایی فرموده بودن.
🔶 فَلَیسَ مِن مُؤمنٍ یُقبِلُ بقَلبهِ في صلاتِهِ إلیَ اللّه إلّا أقْبَلَ اللهُ إلیهِ بِوجههِ
✅ هیچ مؤمنی نیست که با قلبش به خدا #توجه پیدا بکنه، مگر اینکه خدا به او توجه میکند...
وَ أَقْبَلَ بِقُلُوبِ الْمُؤمِنینَ إلیهِ بالْمَحَبَّةِ لَهُ بَعْدَحُبِّ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ إیَّاهُ
✔️ خدا به او توجه میکنه و دوستش میداره و یه کاری میکنه دیگران هم دوستش بدارند...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
تا نگاهت👀 میکنم آرام میخندی😊 به من من #فدای خنده ات ماه منیر #فاطهین ❤️
#شبت_بخیر_علمدار
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•