eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
952 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ تورو خدا اینو ببینید و با وجدان تون قضاوت کنید🌹 سخنرانی استاد علی اکبر رائفی پور 🌹 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
25.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ کلیپ بسیار زیبا از •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ ⚠️ آثار مخرب بد پوششی بر مغز انسان🔻 🔸ترشح بیش از حد کورتون و پوکی استخوان تنها بخشی از رواج بد پوششی در جامعه است❗️ 💊متخصصین توضیح میدهند! _حجاب_فاطمے ❤️ پیشنهاد دانلود 🌹 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌷هر شب به
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 🌷هر شب به نیابت از یک شهید. 🔸شب پنجم 🌹 🌹 📖 قرائت دعای الهی عظم البلاء •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
اگر کسی تمایل به خادمی شهدا داره به این آیدی پیام بده چون یک ادمین میخوام برای معرفی شهدا ویک ادمین هم برای تبادل. اجرتون با سیدالشهداء @gharibjamandeh
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهل و شش باورم نمی شد ... لالا مقابل من نشسته ... سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... و من بی
⚘﷽⚘ قسمت چهل و هفت :: تابیکران جبهه جنگ نرم قسمت چهل و هفت به سختی بغض گلوش رو فرو داد ... - من و کریس از زمانی که وارد گنگ شد با هم دوست شده بودیم ... خیلی بهم نزدیک بودیم ... تا اینکه کم کم ارتباطش رو با همه قطع کرد ... شماره تلفنش رو هم عوض کرد ...  دیگه هیچ خبری ازش نداشتم تا حدودا یه ماه قبل از اون روز ...  اومد سراغم و گفت ... مچ دو تا از بچه های دبیرستان رو موقع پخش مواد گرفته ... ازم می خواست کمکش کنم پخش کننده اصلی دبیرستان رو پیدا کنه ...  - چرا چنین چیزی رو از تو خواست و نرفت پیش پلیس؟ ...  سکوت سختی بود ... هر چه طولانی تر می شد ضعف بیشتری بدنم رو فرا می گرفت ...  - اعتقاد داشت اون طرف فقط داره از نیاز اونها سوء استفاده می کنه ... اونها نمرات شون در حدی نبود که بتونن برای کالج و دانشگاه بورسیه بشن ... وضع مالی شون هم عالی نبود که از پس خرج کالج بر بیان ... هیچ دانشگاه خوبی هم مجانی نیست ...  کریس گفت اگه یکی جلوی اونها رو نگیره ... اون طرف، زندگی اونها و آینده شون رو نابود می کنه ... اینطوری هرگز نمی تونن یه زندگی عادی رو تجربه کنن و اگه برای خروج از گروه دیر بشه ... نه فقط زندگی و آینده شون ... که ممکنه جون شون رو از دست بدن ...   با خودشون هم حرف زده بود ... اما اونها نمی تونستن مثل کریس شرایط رو درک کنن و واقعیت رو ببینن ...  چون پول نسبتا خوبی بود حاضر نبودن دست بردارن ... فکر می کردن تا وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل بشن به این کار ادامه میدن بعدم ولش می کنن ... نمی دونستن این راهی نیست که هیچ وقت پایانی داشته باشه ... -  قتل کریس کار اونها بود؟ ...  - نه ...  اشک توی چشم هاش حلقه زد ... - من خیلی سعی کردم جلوش رو بگیرم ... اما اون حاضر نبود عقب بکشه ... می گفت امروز دو نفرن ... فردا تعدادشون بیشتر میشه ...  و اگه این طمع و فکر که از یه راه آسون به پول زیاد برسن ... بین بچه ها پخش بشه ... به زودی زندگی خیلی ها به آتش کشیده میشه ...  آخرین شب بین ما دعوای شدیدی در گرفت ... قبول نمی کرد سکوت کنه و چشمش رو روی همه چیز ببنده ... بهش گفتم حداقل بره پیش پلیس ... یا از یه تلفن عمومی یه تماس ناشناس با پلیس بگیره ... اما اون می گفت اینطوری هیچ کس به اون بچه ها یه شانس دوباره نمیده ... اونها بچه های بدی نیستن و همه شون فریب خوردن ... نمی تونن حقیقت رو درست ببینن ... اما احتمالش کم نیست که حتی از زندان بزرگسالان سر در بیارن ... می خواست هر طور شده اونها رو نجات بده ...  از هم که جدا شدیم ... یه ساعت بعدش خیلی پشیمون شدم ... داشتم می رفتم سراغش که توی یکی از خیابون های نزدیک خونه شون دیدمش ... دنبالش راه افتادم و تعقیبش کردم ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت چهل و هفت :: تابیکران جبهه جنگ نرم قسمت چهل و هفت به سختی بغض گلوش رو فرو داد ... - من و
⚘﷽⚘ قسمت چهل و هشت :: تابیکران جبهه جنگ نرم قسمت چهل و هشت - حدود ساعت 8 شب بود که رفت بیمارستان ... وقتی اومد بیرون رفتم سراغش ... مطمئن بودم رفتنش اونجا یه ربطی به ماجرای مواد داشت ... هر چی بهش اصرار کردم ... اولش چیزی نمی گفت ... اما بالاخره حرف زد ... می خواست ماجرا رو به آقای ساندرز بگه تا با اون بچه ها صحبت کنه ... و یه طوری قانع شون کنه که از این کار دست بردارن ...  نمی دونست باید چی کار کنه ... خیلی دو دل بود ... مدام به این فکر می کرد اگه بره پیش پلیس چه بلایی ممکنه سر اون بچه ها بیاد ... برای همین رفته بود سراغ ساندرز ... اما بدون اینکه چیزی بگه برگشت ... وقتی ازش پرسیدم چرا ... هیچی نگفت ... فقط گفت ... آقای ساندرز شرایط خاصی داره ... که اگر ماجرا درست پیش نره ممکنه همه چیز به ضررش تموم بشه ... نمی خواست ساندرز به خاطر حمایت از کریس آسیب ببینه و بلایی سرش بیاد ... برای همین تصمیم گرفت چیزی نگه ...  اون شب ... من تا صبح نتونستم بخوابم ... من خیلی کریس رو دوست داشتم ... خیلی ...  مخصوصا از وقتی عوض شده بود .. یه طوری شده بود ... می دونستم واسه من دیگه یه آدم دست نیافتنی شده ... خوب تر از این بود که مال من بشه ... اما نمی تونستم جلوی احساسم رو بگیرم ...  صبح اول وقت ... رفته بودم جلوی مدرسه شون ... می خواستم بهش بگم تو کاری نکن ... من میرم پیش پلیس و طعمه میشم ... حاضر بودم حتی به دروغم که شده به خاطر نجات اون برم زندان ... می ترسیدم بلایی سرش بیاد ... که دیدم داشت با اون مرد حرف می زد ... خیلی با محبت دستش رو گذاشته بودی روی شونه کریس و با هم حرف می زدن ... برگشت سمت ماشینش ... و ...  همه چیز توی یه لحظه اتفاق افتاد ... کریس دو قدم به سمت عقب تلوتلو خورد ... و افتاد روی زمین ... انگار تو شوک بود ... هنوز به خودش نیومده بود ... سعی کرد دوباره بلند بشه ... نیم خیز شده بود ... که این بار چند ضربه از جلو بهش زد ...  همه جا خون بود ... از دهن و بینی کریس خون می جوشید ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ میان و این بغضِ😢 بی قـرار جای تـ♥️ـو 🌙 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Monday - 13 April 2020 قمری: الإثنين، 19 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام  🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام  💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹غزوه بنی مصطلق، 5_6ه-ق 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️20 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️25 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️28 روز تا اولین شب قدر ▪️29 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ میرسد از راه؛ باید چشم را دریا کنم در دلم باید برایش خیمه ای بر پا کنم سخت دلتنگم!بگو ماه دل آرایم کجاست باید آخر یوسف گمگشته را پیدا کنم! 🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ صــبح آمده و مهـرِ تـو دردل سرشار امیـد! که بـاشد، همه عُمـرت پـربار!! لبخـند بـزن! درهمه وقت و همه جا جایی که تو هستی نَبُـود غم در کار #شهید_محمود_رضا_بیضایی صبحتون شهدای •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•