⚘﷽⚘
ای #صبح من از طعم کلامت شیرین
هر لحظه به اعتبار #نامت شیرین😍
#لبخند بزن...
بخند🙂
از قند لبت
هر صبح_بخیر و هر سلامت شیرین
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺 ۰
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 587
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸 امام علی(ع):
🔹هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست. از آن حضرت درباره معناى اين فرمايش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل اين است كه بگويى: شنيدم و حق آن است كه بگويى: ديدم. ( نهج البلاغه(صبحی صالح) ص۱۹۸ )
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
سیـدرضـانـریمانے4_6032888209887725381.mp3
زمان:
حجم:
6.34M
+دنبال شهادتم ولـۍ عرضہ ندارم..
@dosteshahideman
#پروفایل
#پسرونهـــــ🌸
این روزها بیشتر از همیشه
شرمنده نگاه منتظرتان هستیم
آن نگاهی که گویا فریاد میزند...
خونمان را به سازش با دشمن نفروشید
افسوس...هزاران افسوس که خون دل خوردنت هایتان...یادمان رفت.
@dokhtaran_fatmi
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥📲فحشاگرام !!!
📢آقای طلبه و روحانی و استاد و دکتر و مهندسی که فکر می کنی در پلتفرم های خارجی داری تاثیر مثبت میذاری؟!؟
👈کاملا در اشتباهی چون...!!!
♨️صحبت های صریح استاد پورآقایی در مورد وضعیت امروز شبکه های اجتماعی و دست های پشت پرده.
@dosteshahideman
#حرف_حساب
+دیروز :🙃
-صدام: خوزستان را میگیرم.
-رجوی: تهران را فتح میکنم.
-داعش: مشهد را ویران میکنیم.
-بنسلمان: جنگ را به ایران میکشانم.
-بولتون: کریسمس را در تهران جشن میگیرم.
-روحالله زم: صدا و سیما رو میگیرم.
+امروز :✌️🏼
-صدام: به دار آویخته شد.
-رجوی: فرار کرد و گم و گور شد؛ به احتمال زیاد به درک رفته.
-داعش: تار و مار شد.
-بنسلمان: به غلط کردن افتاده.
-عربستان: در باتلاق جنگ یمن فرو رفت.
-بولتون: برکنار شده.
-روحالله زم: به دار مجازات آویخته شد.
"ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم"♥️
@dosteshahideman
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱| #استوری
🎊| #میلاد_حضرت_زینب"س"
بیرق و پرچم مدیون زینب
عالم و آدم مجنون زینب(:
🌱| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈هفتاد و پنجم ✨ _زهرا،من نمیتونم توضیح بدم.خود وحید هم اجازه ن
⚘﷽⚘
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈هفتاد و ششم ✨
مامان گفت :
_تا شیرکاکائو سرد بشه من میرم این مغازه کار دارم.😊
بعد رفت.به اطراف نگاه میکردم.مدتی طولانی ساکت بودیم.گفتم:
_ظاهرا از این موقعیت ها زیاد براتون پیش میاد.😐
چیزی نگفت...
بعد چند دقیقه سکوت گفتم:
_نظر شما درمورد خانم های بدحجاب چیه؟
-منظورتون چیه؟😕
-خانم هایی که میگن ما بدحجاب باشیم،مردها نگاه نکنن.☝️
-این خودخواهیه.ما همه باهم زندگی میکنیم. باید مراقب سلامت روحی همدیگه باشیم.😐
-فقط خانم ها باید مراقب سلامت روحی همه باشن؟اصلا به نظر شما فلسفه حجاب چیه؟😕
-آرامش همه.👌
-یعنی اگه خانم ها بدحجاب باشن،آرامش همه بهم میزه؟!!
-بله.وقتی آرامش مردها از بین بره،آرامش همون خانم کنار همسرش هم از بین میره چون شوهر اون هم مرده.👌
-اسلام درمورد حجاب مردها چیزی نگفته؟!😐
-خب آره.مقدار پوشش آقایون تعیین شده.😔
-فقط مقدار پوشش مهمه؟😐
سکوت کرد.منظورمو فهمید.گفت:
_خب اسلام میگه خوش تیپ باش.😔
-شما مقدار پوشش رو رعایت میکنید ولی من با چشم خودم دیدم که آرامش چند نفر رو بهم ریختین. معلوم نیست آرامش چند نفر دیگه هم از بین رفته که به شما نگفتن.☝️
-خب میفرمایید چکار کنم؟ لباس سایز بزرگ بپوشم؟!!!😒😔
به مامان نگاه کردم.تو مغازه بود ولی حواسش به من بود که هروقت خواستم بیاد.گفتم:
_شما برای خرید اومدید؟
-بله.اومدم لباس بخرم.
-چیزی هم خریدید؟
-نه،تازه اومدم.
-اشکالی نداره من لباسی بهتون پیشنهاد بدم؟
با مکث گفت:نه.😔
رفتم همون مغازه ای که مامان بود.آقای موحد هم اومد.مامان سوالی به من نگاه کرد.با اشاره گفتم صبر کن. چند تا لباس مختلف انتخاب کردم.به آقای موحد اشاره کردم و به فروشنده گفتم:
_سایز ایشون بدید.👈👤
فروشنده نگاهی به آقای موحد کرد و دنبال سایز مناسب رفت.سه دست لباس آورد و اتاق پرو رو به آقای موحد نشان داد.آقای موحد باتعجب به من گفت:
_بپوشم که شما نظر بدید؟😳
-خیر...خودتون قضاوت کنید.😐
رفت تو اتاق پرو.رفتم پیش مامان و گفتم:
_اشکالی داره پول لباس ها رو حساب کنیم؟😊
مامان بالبخند گفت:
_بذار اول ببینیم اصلا از لباسها خوشش میاد.
بالبخند گفتم:
_شما به سلیقه ی من شک دارین؟😅
مامان آروم خندید و گفت:
_از دست تو..برو حساب کن.😄
رفتم پیش فروشنده و پول لباس ها رو حساب کردم.یه یادداشت نوشتم برای آقای موحد و دادم به فروشنده که با لباس ها بهش بده.
تو یادداشت نوشتم:
✍نیازی نیست سایز لباستون رو تغییر بدید، مدل لباس پوشیدنتون رو عوض کنید.این هدیه ای بود برای امر به معروف.هیچ معنی و مفهوم دیگه ای نداره.خداحافظ.✍
با مامان رفتیم...
چند وقت بعد،چند تا از دوستام گفتن بریم هیئت.💚😍یکی از بچه ها اصرار کرد با ماشین اون بریم.من دیگه ماشین نبردم.
محمد گفت آقای موحد مأموریت هست.خیالم راحت بود که صداش هم نمیشنوم.😅بعد سخنرانی، مداح که شروع کرد متوجه شدم آقای موحده.😟😳اون شب هم از اون شب های گریه ای بود.
وقتی روضه تموم شد با خودم گفتم اگه قبول کنم باهاش ازدواج کنم هر وقت که بخوام میتونم بگم برام روضه بخونه.بعد از فکر خودم خنده م گرفت و سریع حواس خودمو پرت کردم.
بعد مراسم اون دوستم که ماشین داشت غیبش زد.از اون شوخی های بی مزه و مسخره ی خاص خودش.😕
وقتی اونقدر اصرار کرد با ماشین اون بریم،باید میفهمیدم نقشه ای داره.😑من و دو تا دیگه از دوستام بودیم.
پونه داشت به برادرش زنگ میزد که بیاد دنبالمون.
همون موقع آقای موحد و چند تا جوان دیگه...
ادامه دارد..
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•