⚘﷽⚘
⭕️حدیث_روز
🔸امام علی (ع):
🔹هر که از معصیت خدا لذت ببرد خداوند او را به ذلت می افکند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ، ص۱۸۶ ، ح۳۵۶۵
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه ۴۴
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🌺زیارت نامه شهدا 🌺
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ،
بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ[ اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً،
فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعکم
☘☘☘
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
﷽ #احکام_بانوان
❓پرسش
حکم سفر زن بی اجازۀ شوهر چیست؟
📝پاسخ
- گناه است و زن باید نمازش را کامل بخواند (مشهورمراجع)
- بنابر احتیاط واجب، نمازش را کامل بخواند (آیت الله مکارم)؛
نکته: اگر سفری بر زن واجب باشد، مانند سفر برای حج واجب، دراین صورت اجازۀ شوهر شرط نیست.
🔹 احکام شرعی مورد نیاز
@dosteshahideman
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_حاج_علی_محمدی_پور
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم،
قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم،
به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتا
⚘﷽⚘
سی و یک سال پس از شهادت حاج علی محمدی پور فرمانده گردان 412 لشكر ثارالله در عملیات کربلای5، سردار حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان شرکت کننده در عملیات آزادسازی بوکمال سوریه از این شهید سخن به میان می آورد و قسمتی از وصیت نامه شهید محمدی پور را قرائت می کند.
سردار سلیمانی گفت: شهید علی محمدی یکی از فرماندهان گردان در دفترچه خود نوشته بود، ای برادر عرب که تو به دنبال منی و من به دنبال تو. اگر مرا شهید کنی شفاعتت می کنم.شهیدی که صاحب اعجاز است و کرامات بسیاری دارد .شفا گرفتن بیمار یا نجات یک اعدامی از مرگ از کرامات این شهید بزرگوار است .
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
حاج علی محمدی پور/ 16 خردادماه 1338 در روستاي دقوق آباد بخش نوق شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. علي اولين فرزند خانواده بود، تحصيلات ابتدايي را در سرقريه شروع كرد، اما به خاطر دوري راه و مشكلات ديگر مجبور شد مدتي ترك تحصيل كند.
وی براي ادامه تحصيل به يزد رفت و در آنجا به مطالعه جدي كتابهاي مذهبي روي آورد و با اوجگيري حركت مردم در سالهاي 55 و 56 به مبارزان مسلمان پيوست.
شهرهاي استان خوزستان و كرمان خاطرات زيادي از فعاليتهاي سياسي و مسلحانه علي در سالهاي قبل از انقلاب دارند، علي بعد از انقلاب عازم كردستان و سپس جبهههاي جنگ در جنوب شد و از آن زمان تا آخر عمر پر بركتش همواره در جبهه بود.
او در سال 63 و به هنگام عمليات بدر فرمانده گروهان بود، سپس جانشين فرمانده گردان شد و تا عمليات والفجر 8 در اين مسئوليت ماند، در عمليات كربلاي 5 که در سال 1365 انجام گرفت، علی فرمانده گردان 412 لشكر ثارالله بود كه به هنگام عبور از آب و نرسيده به دژ اول عراقيها بر اثر اصابت تركش به سر مجروح و دقايقي بعد از پاي همين دژ به آسمان پركشيد.
مروری بر وصیت نامه شهید حاج علی محمدی پور:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیلل ا....
خدایا ما ادعای یاری کردن دینت را نداریم چرا که لیاقت انرا نداریم ولی دلمان به این خوش است که پرچم اسلام به دست روح ا... و ما زیر این پرچم در حرکتیم .
خدایا نیکمان گردان شهیدمان کن. خدایا شهیدمان کن. رسوایمان مکن، شرمنده و روسیاهمان مکن. خدایا به نصرت تو شکی ندارم ولی به اعتقاد ضعیفم شک دارم که رسوا گردم. خدایا عاشورایی سخت در پیش است یارانی با وفا به وفای یاران حسین جان در طبق اخلاص نهاده اند. قصد سفر بسوی تو کردند و تو ای دشمن خدا بدان که ما برای شهادت اماده ایم و شما ای توپها، ای تانکها، ای موشک ها ، اگر با ریخته شدن خون ما اسلام یاری می شود ما برای به خاک و خون افتادن اماده ایم.
شما ای دوستان، ای برادران بدانید قیامتی هست. گناه نکنید نافرمانی نکنید حساب و کتابی است. خدایا به خودت قسم به امام زمانت قسم به علی و فاطمه به رسولت قسم این بار دست از دنیا شسته ام و برای دیدار تو به خوزستان می ایم.
اما تو ای برادر عراقی، اگر چه تو ماموری و قاتل جان من. اما من تو را برادر خود می دانم از تو خواهم گذشت، اگر خدا اجازه بدهد اول کسی را که شفاعت کنم تو هستی. آماده باش و غمی بدل راه نده وحشتی، نداشته باش. سینه ی من آماده است تو تفنگت را آماده کن. تو خون مرا خواهی ریخت، اما من امیدوارم با ریخته شدن خونم گناهانم بخشیده شود.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #چهل_وپنج صالح در تکاپ
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #چهل_وشش
به محض اینکه در مدینه✨ مسقر شده بود تماس گرفت.
صدایش شاد بود و این مرا خوشحال می کرد.😍
شماره ی هتل را داشتم و هر ساعتی که می دانستم زمان استراحتشان است تماس می گرفتم.☺️
صالح هم موبایلش را برده بود و گاهی تماس می گرفت.📲
بساط آش پشت پا🍵 را برایش برقرار کرده بودم و با سلما و زهرا بانو آش خوشمزه ای را تهیه کردیم.😋
پدر جون ساکت تر از قبل بود.
انگار تمام فکر و ذهنش درگیر حج بود و حکمت نرفتنش... 😔
علیرضا بیشتر از قبل به ما سر می زد. سلما هم که تنهایمان نمی گذاشت و اکثراً منزل ما بود.
سفر مدینه تمام شده بود و حجاج عازم مکه بودند و رسماً مناسک حج شروع می شد.🚶🌴✨🕋
ــ مهدیه جان😊
ــ جونم حاج آقا😍
ــ هنوز مُحرم نشدم که...😅
ــ ان شاء الله حاجی هم میشی.☺️
ــ ان شاء الله.. خواستم بگم توی مکه چون سرمون شلوغه موبایلمو خاموش می کنم. اما شماره ی هتل رو بهت میدم هر وقت خواستی زنگ بزن. اگه باشم که حرف می زنم اگه نه بعدا دوباره زنگ بزن.😊
ــ باشه عزیزم.. حداقل شماره مسئول کاروانتون هم بده.😔
ــ باشه خانومم حالا چرا صدات اینجوریه؟😕
ــ هیچی... دلتنگت شدم😭
ــ دلتنگی نکن خانوم گلم. نهایتش تا ده روز دیگه بر می گردم ان شاء الله.😊
ــ منتظرتم. قولت که یادته؟😢
ــ بله که یادمه. مراقب خودم هستم.😊
تماس که قطع شد دلم گرفت😔 کاش با هم بودیم.
روز عرفه فرا رسیده بود...
و ما طبق هرسال توی حسینیه جمع شده بودیم برای 💚دعا و نیایش💚☺️ خاطرات سال گذشته برایم تداعی شد و لبخند به لبم نشست😊
ــ چیه؟ چرا لبخند ژکوند می زنی؟😉
ــ یاد پارسال افتادم. صالح باتو کار داشت و منو صدا زد که بهت بگم بری پیشش یادته؟ برای سوریه اعزام داشت.🙈
ــ آره یادش بخیر. واااای مهدیه چقدر داغون بودم. تو هم که تنهام نذاشتی و هیچوقت محبتت یادم نرفت. وقتی صالح برگشت سر و ته زبونم مهدیه بود خلاصه داداشمو اسیر کردم رفت.😜
ــ حالا دیگه صالح اسیر شده؟☹️
ــ نه قربونت برم تو فرشته ی نجاتی😘
ادامه دارد...
🖇نویسنده👈 #طاهره_ترابی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•