eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
952 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتا
⚘﷽⚘ سی و یک سال پس از شهادت حاج علی محمدی پور فرمانده گردان 412 لشكر ثارالله در عملیات کربلای5، سردار حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان شرکت کننده در عملیات آزادسازی بوکمال سوریه از این شهید سخن به میان می آورد و قسمتی از وصیت نامه شهید محمدی پور را قرائت می کند. سردار سلیمانی گفت: شهید علی محمدی یکی از فرماندهان گردان در دفترچه خود نوشته بود، ای برادر عرب که تو به دنبال منی و من به دنبال تو. اگر مرا شهید کنی شفاعتت می کنم.شهیدی که صاحب اعجاز است و کرامات بسیاری دارد .شفا گرفتن بیمار یا نجات یک اعدامی از مرگ از کرامات این شهید بزرگوار است . •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ حاج علی محمدی پور/ 16 خردادماه 1338 در روستاي دقوق آباد بخش نوق شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. علي اولين فرزند خانواده بود، تحصيلات ابتدايي را در سرقريه شروع كرد، اما به خاطر دوري راه و مشكلات ديگر مجبور شد مدتي ترك تحصيل كند. وی براي ادامه تحصيل به يزد رفت و در آنجا به مطالعه جدي كتابهاي مذهبي روي آورد و با اوجگيري حركت مردم در سالهاي 55 و 56 به مبارزان مسلمان پيوست. شهرهاي استان خوزستان و كرمان خاطرات زيادي از فعاليتهاي سياسي و مسلحانه علي در سالهاي قبل از انقلاب دارند، علي بعد از انقلاب عازم كردستان و سپس جبهه‌هاي جنگ در جنوب شد و از آن زمان تا آخر عمر پر بركتش همواره در جبهه بود. او در سال 63 و به هنگام عمليات بدر فرمانده گروهان بود، سپس جانشين فرمانده گردان شد و تا عمليات والفجر 8 در اين مسئوليت ماند، در عمليات كربلاي 5 که در سال 1365 انجام گرفت، علی فرمانده گردان 412 لشكر ثارالله بود كه به هنگام عبور از آب و نرسيده به دژ اول عراقيها بر اثر اصابت تركش به سر مجروح و دقايقي بعد از پاي همين دژ به آسمان پركشيد. مروری بر وصیت نامه شهید حاج علی محمدی پور: بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیلل ا.... خدایا ما ادعای یاری کردن دینت را نداریم چرا که لیاقت انرا نداریم ولی دلمان به این خوش است که پرچم اسلام به دست روح ا... و ما زیر این پرچم در حرکتیم . خدایا نیکمان گردان شهیدمان کن. خدایا شهیدمان کن. رسوایمان مکن، شرمنده و روسیاهمان مکن. خدایا به نصرت تو شکی ندارم ولی به اعتقاد ضعیفم شک دارم که رسوا گردم. خدایا عاشورایی سخت در پیش است یارانی با وفا به وفای یاران حسین جان در طبق اخلاص نهاده اند. قصد سفر بسوی تو کردند و تو ای دشمن خدا بدان که ما برای شهادت اماده ایم و شما ای توپها، ای تانکها، ای موشک ها ، اگر با ریخته شدن خون ما اسلام یاری می شود ما برای به خاک و خون افتادن اماده ایم. شما ای دوستان، ای برادران بدانید قیامتی هست. گناه نکنید نافرمانی نکنید حساب و کتابی است. خدایا به خودت قسم به امام زمانت قسم به علی و فاطمه به رسولت قسم این بار دست از دنیا شسته ام و برای دیدار تو به خوزستان می ایم. اما تو ای برادر عراقی، اگر چه تو ماموری و قاتل جان من. اما من تو را برادر خود می دانم از تو خواهم گذشت، اگر خدا اجازه بدهد اول کسی را که شفاعت کنم تو هستی. آماده باش و غمی بدل راه نده وحشتی، نداشته باش. سینه ی من آماده است تو تفنگت را آماده کن. تو خون مرا خواهی ریخت، اما من امیدوارم با ریخته شدن خونم گناهانم بخشیده شود. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #چهل_وپنج صالح در تکاپ
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت به محض اینکه در مدینه✨ مسقر شده بود تماس گرفت. صدایش شاد بود و این مرا خوشحال می کرد.😍 شماره ی هتل را داشتم و هر ساعتی که می دانستم زمان استراحتشان است تماس می گرفتم.☺️ صالح هم موبایلش را برده بود و گاهی تماس می گرفت.📲 بساط آش پشت پا🍵 را برایش برقرار کرده بودم و با سلما و زهرا بانو آش خوشمزه ای را تهیه کردیم.😋 پدر جون ساکت تر از قبل بود. انگار تمام فکر و ذهنش درگیر حج بود و حکمت نرفتنش... 😔 علیرضا بیشتر از قبل به ما سر می زد. سلما هم که تنهایمان نمی گذاشت و اکثراً منزل ما بود. سفر مدینه تمام شده بود و حجاج عازم مکه بودند و رسماً مناسک حج شروع می شد.🚶🌴✨🕋 ــ مهدیه جان😊 ــ جونم حاج آقا😍 ــ هنوز مُحرم نشدم که...😅 ــ ان شاء الله حاجی هم میشی.☺️ ــ ان شاء الله.. خواستم بگم توی مکه چون سرمون شلوغه موبایلمو خاموش می کنم. اما شماره ی هتل رو بهت میدم هر وقت خواستی زنگ بزن. اگه باشم که حرف می زنم اگه نه بعدا دوباره زنگ بزن.😊 ــ باشه عزیزم.. حداقل شماره مسئول کاروانتون هم بده.😔 ــ باشه خانومم حالا چرا صدات اینجوریه؟😕 ــ هیچی... دلتنگت شدم😭 ــ دلتنگی نکن خانوم گلم. نهایتش تا ده روز دیگه بر می گردم ان شاء الله.😊 ــ منتظرتم. قولت که یادته؟😢 ــ بله که یادمه. مراقب خودم هستم.😊 تماس که قطع شد دلم گرفت😔 کاش با هم بودیم. روز عرفه فرا رسیده بود... و ما طبق هرسال توی حسینیه جمع شده بودیم برای 💚دعا و نیایش💚☺️ خاطرات سال گذشته برایم تداعی شد و لبخند به لبم نشست😊 ــ چیه؟ چرا لبخند ژکوند می زنی؟😉 ــ یاد پارسال افتادم. صالح باتو کار داشت و منو صدا زد که بهت بگم بری پیشش یادته؟ برای سوریه اعزام داشت.🙈 ــ آره یادش بخیر. واااای مهدیه چقدر داغون بودم. تو هم که تنهام نذاشتی و هیچوقت محبتت یادم نرفت. وقتی صالح برگشت سر و ته زبونم مهدیه بود خلاصه داداشمو اسیر کردم رفت.😜 ــ حالا دیگه صالح اسیر شده؟☹️ ــ نه قربونت برم تو فرشته ی نجاتی😘 ادامه دارد... 🖇نویسنده👈 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #چهل_وشش به محض اینکه
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت از صبح درگیر قربانی کردن گوسفندی🐑 بودیم که پدرجون و بابا خریده بودند. آرام و قرار نداشتم😥 و دلتنگ صالح بودم. هرچه با هتل تماس می گرفتم کسی پاسخگو نبود و این مرا دل آشوب کرده بود.😔💔 "مگه میشه حتی یه نفر اونجا نباشه که جواب بده؟!" گوشی صالح هم که خاموش 📵بود. به هر ترتیبی بود ساعت انتظارم را به ظهر رساندم. علیرضا و سلما کباب را درست می کردند و پدر جون و بابا سهم فقرا را بسته بندی می کردند. من هم در حین انجام کارهایم، کنار تلفن می نشستم و مدام شماره ی هتل را می گرفتم. 😥 زهرا بانو کلافه شده بود. ــ شاید شماره رو اشتباه گرفتی😟 ــ نه زهرا بانو... خودم ده بار با همین شماره با صالح حرف زدم الان کسی جواب نمیده😥 مشغول خوردن ناهار بودیم که با شنیدن خبری از اخبار سراسری ساعت 14، لقمه توی دهانمان خشک و سنگ شد. توی منا💙 اتفاقاتی افتاده بود که قابل باور نبود و به قول گوینده ی خبر، اخبار تکمیلی هول محور این خبر هولناک هنوز به دستشان نرسیده بود. 😱 مثل مرغ سر کنده از روی سفره بلند شدم و دویدم به سمت تلفن...😰🏃‍♀ چندین بار شماره را تا نیمه گرفتم، اشتباه می شد و دوباره می گرفتم. سلما لیوان آب را به سمت من گرفت و گوشی را از دستم کشید.😨🍶 ــ چیکار می کنی مهدیه؟؟؟؟؟ بیا یه کم آب بخور...😨 با چشمانی خشک و حریص به سلما خیره شدم. سلما صدایش را بالا برد و گفت: ــ چیه؟ دوباره می خوای فرضیه سازی کنی؟ از کجا معلوم که صالح هم تو اون اتفاق بوده؟ می خوای برای خودت دلشوره ایجاد کنی؟😠 ــ سلما نشنیدی گفت زائرای ایرانی هم بین اون اتفاق بودن؟ اگه کاروان صالح اینا هم رفته باشه اوناهم گیر افتادن. اصلا اینا چرا تلفن رو جواب نمیدن؟😰 مطمئن باش اتفاقی افتاده نمی خوان جوابگو باشن.😭 ــ تو مگه شماره ی رئیس کاروان رو نداری؟😠 ــ دارم... قبل از اینکه سلما حرفش رابزند به اتاق دویدم 😭🏃‍♀و موبایلم را آوردم و به صفحه ی مخاطبین رفتم. این هم بی فایده بود. یا ارتباط برقرار نمی شد و یا اگر برقرار می شد کسی جواب نمی داد. عصبی😠 و هراسان😰 بودم و دلم هزار فکر و خیال ناجور داشت. تلویزیون را از شبکه ی خبر جدا نمی کردیم. مدام همان خبر را تکرار می کردند.😫😰 غذاها سرد شده بود و کسی دست به بشقاب غذایش نزده بود و سفره همانطور پهن بود. بابا گفت: ــ مهدیه جان با سلما سفره رو جمع کنید گناه داره بی حرمتی میشه.😒 زهرا بانو بلند شد و گفت: ــ نمی خواد. خودم جمعش می کنم شما شماره رو مدام بگیرید شاید خبری شد😒 هر چه بیشتر شماره ها را می گرفتیم بیشتر نا امید می شدیم. صدایی توی ذهنم پیچید " خدایا صالحم رو از گزند حوادث سوریه حفظ کن"😰😭 "خدایاااااا این چه دعایی بود که من کردم؟!😭 مگه خطر فقط تو سوریه در کمین صالحم بود؟ ای خدااااا😭" ادامه دارد... 🖇نویسنده👈 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ یا علـ❤️ـی ... جانم بقربانت ... بگو مهـ❤️ـدی کجاست بوسه ام ... تقدیم دستانتـ❤️ـ ... بگو مهـ❤️ـدی کجاست؟ میلاد مسعود جد بزرگوارتان مبارک حضرت دلـ❤️ـبر💐 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۰۷ اسفند ۱۳۹۹ میلادی: Thursday - 25 February 2021 قمری: الخميس، 13 رجب 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السلام، 23سال قبل هجرت 🔹آغاز ایام البیض (اعتکاف) 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️12 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️13 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ▪️14 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️20 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ اگہ یه روز خواستے☝🏻 تعریفے براۍ پیدا کنے..؛ بگو شهیــد یعنے بارانـ[🌧] حُسْنِ باران این است کہ⇣ زمینے ست ولے🍃 آسمانے شده است و به امدادِ زمین مےآید... :) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔅 📖 صفحه ۴۵ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ⭕️حدیث_روز 🔸امام صادق (ع) : 🔹خداوند اختيار همه كارها را به مؤمن داده اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد. مگر نشنيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنين است»؟ پس، مؤمن عزيز است و ذليل نيست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از كوه محكم تر است، زيرا از كوه با ضربات تيشه كم مى شود اما با هيچ وسيله اى از دين مؤمن نمى توان كاست. التهذيب الاحکام، ج۶، ص۱۷۹ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا