eitaa logo
دوتا کافی نیست
48.7هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
اهمیت تصویر ذهنی فرزندان از پدر و مادر... 👈 قسمت اول تجربه ی ۶٧٢ واقعا زیبا و عبرت آموز بود. نسل امروز، بیشتر از هر امکاناتی، به پدر و مادری نیاز داره که بهترین دوست برای فرزندان شون باشند. ۶۷۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌دو روی یک سکه... رویکردی در کشور در حال ترویج است که سالمندی سرنوشت محتوم کشور است و به طور غیرمستقیم هدف به انفعال کشیدن کشور را پشتیبانی می کند. بدون اظهار نظر صریح، سیاست افزایش فرزندآوری را بی فایده می داند و می گوید باید روی سالمندی تمرکز کرد. در واقع تشویق به توجه به سالمندی، روی دیگر سکه مشوقان کنترل جمعیت است. نتیجه هر دو یکی است: عدم روی آوری کشور به فرزندآوری بیشتر. در حالی که حتی کشورهایی چون آلمان که همین الان سالمند شده اند، سیاست افزایش فرزندآوری را هم دنبال می کنند. 🔹مسعود عالمی نیسی 🔹موسسه تحقیقات جمعیت کشور 👈 دکتر عالمی استاد بنده هستند و حرف شون کاملا دقیق و درسته. متاسفانه این رویکرد وجود داره، خاطرم هست در چندین کلاس، اساتید محترم صرفا تاکید بر سالمندی فعال داشتند و ترویج و تشویق به فرزندآوری را بی فایده می دانستند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«همدم امروز ، یاور فردا» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
انتقاد سازنده.... 📌اگر با انتقاد به دنبال تغییر در همسرتان هستید، در جمع به او انتقاد نکنید؛ زیرا بسیاری از افراد، حتّی آنهایی که مشتاق شنیدن عیب‌های خود هستند، از انتقاد در جمع، عصبانی شده، واکنش منفی از خود نشان می‌دهند. 📌برخی، عقده‌های خود را به بهانۀ انتقاد، خالی می‌کنند؛ یعنی در جمع، عیب فرد را می‌گویند تا شخصیت او خُرد شود، بعد هم اسم این عمل را انتقاد می‌گذارند! 📌اگر انتقاد را اهدای عیب به همسر بدانیم، باید در هنگام انتقاد، رویی گشاده، گفتاری دوستانه و لحنی مهربان داشته باشیم. در غیر این صورت، انتقاد، تأثیر خود را نخواهد داشت. 📌برخی انتقاد خود را با زبانی سرزنش‌آمیز مطرح می‌کنند. این کار، بیش از این که شخص را تغییر دهد، ناراحت می‌کند. پس باید مراقب باشیم که انتقاد ما شکل زخمِ زبان یا سرزنش به خود نگیرد. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۲۱۹ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از جهاد تبیین جمعیت
گروهی متشکل از فعالان مردمی استانی جمعیت تشکیل شده است و در نظر داریم برای هر استان و شهرستان مرتبط با موضوع تخصصی را ایجاد کنیم. در صورت تمایل جهت کار جمعی و تشکیلاتی موضوع جمعیت و دریافت خدمات محتوایی و ....به آیدی مدیر پیام بدهید تا لینک گروه خدمتتان ارسال گردد. https://eitaa.com/J_t_tjamiyat 🔹۳۱۳ حلقه 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat
به عشق سردار... من مادر دختر هفت ساله ای هستم که ۱۹ اسفند تولدش بود و ما با چند روز تاخیر تصمیم گرفتیم به کافی شاپ مجتمع پاژ مشهد برویم و آنجا شگفت زده اش کنیم. موقع رفتن دخترم بدون اینکه به من بگوید چادر مشکی اش را سر کرده بود. وقتی داخل پاساژ شدیم دیدم دو طرف چادرش را با پیکسل حاج قاسم به هم وصل کرده، خواستم بگویم آن را باز کند تا نکند کسی چیزی به او بگوید و احساسات پاک کودکانه اش خدشه بردارد، ولی دلم نیامد. رفتیم کافی شاپ سفارش دادیم و همسرم آرام در گوش گارسون گفتند، موقع آوردن سفارشات، آهنگ تولد پخش کنید. منتظر بودیم که آقایی آمد در گوش همسرم چیزی گفت و کاغذی گذاشت و رفت همسرم دوید پشت سرش صحبتهایی رد و بدل شد و دوباره برگشت. موقعی که سفارشات را آوردند و آهنگ پخش شد، دخترم حسابی ذوق زده و شگفت زده شد. بعد همسرم گفتند اون آقا میز ما را حساب کردند و گفتند دم حجاب دخترت گرم، من عاشق سردار هستم، به عشق سردار هزینه امشب تون رو من پرداخت می کنم. ما می‌خواستیم دخترمان را شگفت زده کنیم ولی دخترم با حجابش ما را شگفت زده کرد. ما می‌خواستیم او را مهمان کنیم ولی او با رفتار خالص کودکانه اش ما را مهمان کرد، به دخترم گفتم این هم هدیه حاج قاسم به تو بود که به واسطه آن آقای مهربان داده شد. نمی دانستم چه جوری پیام تشکر خود را به آن آقا برسانم، امیدوارم این متن به دستش برسد. ممنون آقای مهربان به خاطر شادی و شعفی که به دخترم به خاطر حجابش دادی، سپاس به خاطر اینکه پسرانم دیدن که در زمانه ای که عده‌ای چادر و روسری از سر برداشتند، خواهرشان برای چادرش تشویق می‌شود. ممنون که به ما یاد دادین که چقدر می‌توانیم برای امر به معروف حجاب، خلاق باشیم. تشکر به خاطر ثبت خاطر ه ی خوب و به یاد ماندنی برای همه خانواده... انشاالله عاقبت به خیر شوید و دعای سردار دلها روزیتان شود و شما را در روز قیامت شفاعت کند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌آپارتمان نشینی ظلم در حق کودکان است. بچه رو که داخل آپارتمان میبریم یعنی به او میگوییم بشین و بازی نکن، همسایه اذیت میشه. بچه هر چقدر کم تحرک تر باشد، آسیب پذیرتر است. بچه ها باید در محیط هایی باشند که بتوانند جست و خیز داشته باشند‌. ‌ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه ها باید باشند... 👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌در سنین زیر هفت سال، کودک به طور طبیعی تقلید از کسی می‌کند که او را بیش از همه دوست دارد و در این میان اگر والدین ‏محبوب او باشند، اسوه‌ی او نیز خواهند بود والّا تقلید از دیگرانی می‌کند که محبت بیشتری از آنان می‌بیند.‏ 📌 ‏... چون شالوده‌ی اصلی شخصیت کودک و خصوصاً کرامت توحیدی او در همین سال‌ها شکل می‌گیرد، اگر قلب او از محبت ‏سالم به والدین و اعضای خانواده‌ی خود سیراب نشود،‏ آثار کمبود و ضعف شخصیتی از یک سو و گرایش به شخصیت‌های کاذب از سوی دیگر در او به وجود می‌آید که اصلاح آن در ‏سال‌های بعد تقریباً غیرممکن است.‏ 📚‏ کرامت نفس در تربیت کودک کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بیمه ی رایگان مادران مناطق روستایی و عشایری با سه فرزند و بیشتر... سخنگوی دولت دیروز در جمع خبرنگاران گفت: بر اساس یکی دیگر از مصوبات هیات وزیران و با هدف اجرای قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، مادران خانه‌دار ساکن مناطق روستایی و عشایری که دارای سه فرزند و بیشتر هستند، در صورتی که نرخ باروری در آن منطقه کمتر از ۲.۵ باشد، تحت پوشش صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان و روستاییان و عشایر قرار می گیرند و حق بیمه آنها را دولت پرداخت می‌کند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶٧٣ من متولد ۶۴ و آخرین فرزند یک خانواده ی شش فرزندی هستم. کلاس اول راهنمایی عمه شدم و از همون زمان هم از برادر زاده هام مراقبت می‌کردم و هم بازی میکردم و خانواده ی شلوغ رو دوست داشتم. تو تمام سالهای تحصیل شاگرد اول بودم. حتی یادمه تو دوران ابتدایی تیزهوشان هم قبول شدم البته نرفتم. سال ۸۵ ازدواج کردم. وقتی ازدواج کردم دانشجو بودم و ۲ سال از درسم مونده بود. خیلی به معلمی علاقه داشتم. دوست داشتم پس از اتمام درسم تدریس کنم. پس از اتمام درس، اقدام به بارداری کردم و همزمان هم در مدرسه غیر انتفاعی مشغول به تدریس بودم با تمام سختی هاش، دوران بارداری ام سپری شد تاریخ زایمانم، هیچ دردی نداشتم و چون بچه ی اولم بود و می ترسیدم سزارین شدم. دختر اولم سال ۸۸ روز شهادت حضرت زینب س به دنیا اومد. یادمه میلاد حضرت زینب س بود تو هیئت بود از خداجون یه دختر خواستم و حالا به آرزوم رسیده بودم. پس از به دنیا اومدن دخترم کارم را رها کردم. دختر اولم را با حساسیت های مادرانه بزرگ کردم، از پا قدم خوب دخترم هم ماشین مون عوض کردیم و هم رفتیم خونه ی خودمون. تو خونه ی جدید همسایه های خوبی داشتیم و بچه هامون تو یک رده ی سنی بودن و هم بازی... منتظر بودم که یکم دخترم بزرگ بشه و از پس کارهاش بربیاد تا برای دومی اقدام کنم. دخترم تقریبا چهار ساله بود که پس از ماه مبارک رمضان باردار شدم و خدا دوباره در رحمتش را برامون باز کرد و دختر دومم در سال ۹۳ به دنیا اومد. دختر دومم خیلی آروم بود و واقعا دختر اولیم بهم کمک می کرد آبجی شو نگه میداشت و هم بازی خیلی خوبی بودن و واقعا بزرگ شدن بچه ی دوم را احساس نمی کردم. همه چیز را از خواهرش یاد می‌گرفت، منی که برای اولی کلی داستان میخوندم باهاش بازی میکردم دیگه نیازی نبود یه دفعه میدیدم که دخترم رنگها رو بلده، شعر میخونه☺️ پس از به دنیا آمدن دختر دومم دیگه قصد نداشتم بچه بیارم و دوتا بچه را کافی میدونستم. کلاس خیاطی میرفتم و دومی که یکم که بزرگ تر شد، دوباره مشغول به کار در یک مدرسه غیر انتفاعی شدم. دو سه سال از کارم می گذشت که به امر رهبری تصمیم گرفتم بازم تجربه مادری برام تکرار بشه و هم خودم و هم همسر و بچه هام خیلی ذوق داشتیم که یه بچه به جمعمون اضافه بشه. آخرین باری که چهار نفره رفتیم مشهد پیش امام رضا ع از حضرت خواستم دفعه ی بعد پنج نفره بیاییم و خیلی دوست داشتم و از خدا خواستم یک پسر هم داشته باشم. پس از آن سفر اقدام به بارداری سوم کردم و باز هم مشمول عنایت ولطف خداوند و حضرات معصومین شدیم. ماه ۵ بارداری رفتم سونوگرافی که فهمیدم که نی نی ام پسره. خیلی خوشحال شدم و فقط گریه می کردم نمیدونستم چه جور شکر خدا رو به جا بیارم و جشن گرفتیم. در غربالگری دوم گفتن آزمایشم مشکوک به سندرم هست به دکتر دیگری ارجاع دادن ولی خودم اصلا قبول نداشتم و دکتر گفت باید آمینوسنتز انجام بدم ولی همسرم راضی نبودن وبا مشورت با چند پزشک آمینیو سنتز انجام ندادم و سعی کردم دوران بارداری بدون استرس بگذرونم. دوران بارداری ام در زمان کرونا بود و با استرس آن دروان و همه ی سختیهاش تموم شد اما به شیرینی تولد عضو کوچولوی خانواده می ارزید. پسر کوچولوم سال ۱۴۰۰ یک روز قبل از تولد ۳۷ سالگیم به دنیا اومد و با خودش کلی شادی و عشق و محبت به همراه آورد. به همراه روزی معنوی و مادی چه در دوران بارداری و چه پس از آن. بعد از به دنیا اومدن علی کوچولوم در یکسال دوبار مشهد مشرف شدیم. اولین بار روز عید غدیر بود و من حس میکنم به لطف اسم مبارک پسرم که علی هست روزی مون شد. وقتی پسرم دنیا اومد مادرم درگیر بیماری سختی بودن و پس از چند ماه به رحمت خدا رفتند. و من با تمام شرایط سخت روحیم فقط سعی کردم که با نوزادی که در بغلم هست ارتباط بیشتری بگیرم و کم نیارم. دوست داشتم به مادرم نزدیک بشم و مادر خوبی باشم به خوبی و پاکی مادرم. مادر بودن الان بزرگ ترین و قشنگ ترین دغدغه ام هست وهمه ی کار و فعالیت های بیرون از خانه را رها کردم و مشغول مادری شدم. الان تمام سرمایه ی زندگی ام را بچه هام میدونم و دوست دارم یک خانواده پرجمعیت و شلوغ داشته باشم. حتما به فرزند سوم و بیشتر فکر کنید تازه طعم شیرین مادر بودن را با زیاد شدن فرزند خواهید چشید و با افرادی که طرفدار جمعیت هستند مراوده داشته باشین. از خدا میخوام اگه روزی من فرزند چهارم هست خودش همه ی شرایط روحی و فکری و جسمی اش را برام فراهم کنه. من هنوز یادداشتی که در اولین بارداریم نوشته بودم را دارم، نوشته ام این بود که «خدایا شکرت که مرا واسطه ی خلقت قرار دادی و من ❤️مادر❤️شدم.» صلواتی بفرستیم برای سلامتی همه مادرها وبه یاد تمامی مادران آسمانی❤️ و حاجت روایی بانوان در انتظار فرزند کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مشکل ما اینه که این روزا، بخاطر غلبۀ شیوۀ زندگی مادّی‌گرایِ غربی، حاشیه‌ها تو زندگیمون، متن و متن‌ها، حاشیه شده. چرا نمی‌خوایم این رو قبول کنیم؟ شمال رفتن، خوبه، جنوب رفتن هم خوبه؛ امّا اصل نیست. هدف آفرینش، تفریح نیست، بندگیه. تفریح رو هم باید برای افزایش توانایی و کمک به بندگی انجام داد. اگر کسی تو این دو روزۀ دنیا نتونست بره تفریح، ازش نمی‌پرسن: «چرا تفریح نرفتی؟»؛ امّا اگه بندگی‌ نکرد، مؤاخذه ش می‌کنن. ما دنیا رو جدّی گرفتیم؛ در حالی که خدا اون رو بازیچه می‌دونه. ما با آخرت و قیامت، تعارف کردیم؛ در حالی که خدا، اون رو جدّی گرفته. تفریح اصلی مؤمن، توی قیامته. البته بازم تأکید می‌کنیم که منظور ما از این حرفا، نفی کردن تفریح نیست. ما می‌خوایم بگیم اگه کسی به خاطر شرایط سخت زندگی نتونست تفریح کنه، بدبخت نیست. 📚کتاب ایران جوان بمان، ص ۱۱۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
انعطاف در برنامه ریزی گاهی اوقات ما برنامه را خیلی خشک می بندیم. یعنی فکر می کنیم برنامه یعنی این که ساعت ۹:۳۰ شب بخوابند، ۲ بعد از ظهر سفره پهن شود، ۷ صبح همه از خانه بیرون بزنیم. نمی خواهم بگویم این ها نباید باشد ولی گاهی اوقات خود این ها خیلی خسته کننده است. یک موقعی ممکن است مثلاً می گویم، این ها را ما در مباحث تربیتی برای خانواده ها می گوییم. می گوییم بله، درست است بچه باید ۹، ۱۰ بخوابد. ولی الان ممکن است یک مسابقه فوتبال مورد علاقه اش پخش می شود. یعنی اگر الان بگویی بر بخواب اتفاقاً فشار روحی و روانی در او بیشتر است، یک هفته اش را خراب می کنی. یک جایی باید این انعطاف باشد. بله، قاعده آن است ولی یک جایی باید استثنائاتی باشد. خود این ممکن است فضای زندگی را تلطیف کند، فضای زندگی را رونق دهد. پس این واگرایی می تواند خوب باشد و نتیجه اش آن خلاقیت است و آدم های خلاق معمولاً آدم های واگرایی هستند، یک جور عمل نمی کنند. مثلاً می بینیم معلمین گاهی اوقات همگرا هستند. ۳۰ سال است دارد معلمی می کند ولی روی یک خط دارد حرکت می کند. یعنی مادر شاگرد این خانم بوده، الان دخترش هم شاگرد اوست، مثلاً می بیند عیناً یک جور دارد رفتار می کند. این خوب نیست، فلذا ما باید به زمان باشیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
انتظار شیرین... خواهرم ۳۵ سالشون هست و بیست سال هست که ازدواج کردن و بچه دار نشدن، هر راهی رو رفتن و همه جا رفتن و از یزد ،تهران و ... چقدر خواهرم شماتت و حرف شنید، به خاطر چیزی که خداوند صلاحش رو نمی‌دونست، چقدر دارو و عوارضش و آی وی اف انجام داد تا اینکه خدای مهربان جواب صبوریش رو داد و الان ۳ ماهش هست. همیشه مهربان و صبور هست و هر کی تو فامیل جایی میخواست بره، نوزاد یا بچه ای داشت بهش می سپرد و او هیچ‌وقت حسادت نداشت و همه بچه ها رو دوست داشت. تو رو خدا براش دعا کنید خداوند انشاالله فرزندانی سالم و صالح و یار و یاور امام زمان (عج) بهش عطا کنه 🙏🙏🙏 دیروز رفتم و خونه اش را گردگیری کردم و کارهایش را انجام دادم، دلم میخواست حالا که خودم خونه تکونی کردم، خونه اون هم بدون گردگیری نباشه و خدا از ما راضی باشه. ما باید در روزهای سخت در کنار هم باشیم و برای ازدیاد نسل شیعه سهیم باشیم برای من حقیر هم دعا کنید تا خداوند دوباره مرا لایق بداند و فرزندانی سالم و صالح و یار امام زمان (عج ) عطا کند🙏🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۷۴ متولد ۶۴ هستم و سال ۸۳ ازدواج کردم. همیشه عاشق بچه بودم و حتی قبل از ازدواج هم به دوستام می‌گفتم دلم میخواد دوتا پسر و دوتا دختر داشته باشم، تا نوه هام یه فامیل کامل از عمو عمه خاله و دایی داشته باشن ولی خانواده همسرم با اینکه بچه دوست بودن اصلا موافق بیشتر از یکی دوتا بچه نبودن. اون موقع که اصلا بی کلاسی بود، یادمه تمام فامیل یه دونه بچه داشتن و حتی یکی از دخترای فامیل که پشت هم و خداخواسته دوتا بچه با فاصله ۲ سال داشت، همه جا، بیچارگی و اشتباهش نقل مجالس بود. ولی من که خودم فاصله سنیم با پدر و مادرم و برادرهام زیاد بود، دوست داشتم هم فاصله سنی خودم با بچه هام کم باشه، هم فاصله سنی بچه هام با هم دیگه... بعد از عروسی خیلی با همسرم سر این موضوع صحبت می‌کردیم ولی همسرم به خاطر یک سری مشکلات که اوایل زندگی همه هست، مخالف فرزند بود و میگفت تا مشکلات کامل حل نشه بچه بی بچه... اردیبهشت سال ۸۶ رفتیم مکه، اونجا خیلی دعا کردم. هم برای بهتر شدن روز به روز زندگیمون، هم اینکه خدا بهمون فرزندان صالح بده. آخر ۸۶ اولین فرزندمون بعد از یک بارداری راحت دنیا اومد، یه دختر ماه و خوب و آروم طی یک زایمان طبیعی... من به خاطر اینکه می‌دونستم بعد از زایمان کسی رو ندارم که برای مراقبت ازم بیاد، خودم خواستم که زایمانم طبیعی باشه تا بتونم زود سر پا بشم و به کارام برسم، که خدا رو شکر همینطور شد. بعد از حدود دو سال، دوباره وسوسه فرزند بعدی تو وجودم افتاد و این دیگه خیلی سخت تر بود چون ما مشکلاتمون خیلی بهتر نشده بود و تقریبا هیچ کدوممون مهارتهای لازم زندگی مشترک رو بلد نبودیم، فقط همدیگه رو خیلی دوست داشتیم و تنها سرمایه زندگیمون همین بوده تا الان... البته من همیشه در تمام لحظات زندگی از اون اول بیشتر از خدا خواستم به من صبر بده، بعدش به هر دو مون فهم درست برخورد با مشکلات ... وقتی مسئله رو مطرح کردم، همسرم کامل مخالفت کرد و گفت این یکی بره کلاس اول، بعد ببینم چی میشه و خودم هم به شدت استرس خانواده همسر رو داشتم وقتی که میفهمیدن ولی دیگه توکل کردم به خدا و گفتم خدایا خودت کمک کن، در تمام لحظات زندگی جز کمک خدا هیچ امیدی نداشتم. با مشقت و صحبت های فراوان که بالاخره ما دوتا رو که میخوایم، سن مون هم نره بالا بهتره، پس الکی عقب نیندازیم، راضی شد. البته بارداری خیلی خیلی سختی داشتم که واقعا هنوز یادم نرفته خیلی سنگین و بد ویار شده بودم، در همون بارداری، به همسرم گفتم من انگار دیگه توانم خیلی کم شده و دیگه نمیتونم بچه دار بشم، خیلی داره بهم سخت میگذره و کلی غر که بعدا بدجور پشیمون شدم. بالاخره پسرم سال ۹۱ طی زایمان طبیعی خیلی سخت به دنیا اومد یک پسر بد قلق به شدت ناآروم و که مدام گریه می‌کرد. شیردهی خیلی سخت و زجرآوری داشتم، پسرم اصلا ازم جدا نمی‌شد، شبها تا صبح باید شیر می‌خورد، بدنم خیلی ضعیف شده بود. بعد از چند ماه به طرز عجیب و باور نکردنی یه روز همسرم اومد خونه و گفت عمل بستن رو انجام داده! اون موقع خیلی تعجب کردم، چون از شخصیت و خجالتی بودنش خیلی بعید بود ولی نمیدونم تقدیر چطور اینو برامون رقم زد... دقیقا پسرم یک ساله بود که حضرت آقا صحبت فرزند آوری کردن، اوایل می‌گفتم خب حیف شد ما که دیگه نمیتونیم ولی هر چه می‌گذشت عطش فرزند آوری بیشتر در وجودم شعله می‌کشید و هر چه جلو میرفتیم، حضرت آقا بیشتر توصیه می‌کردن... من با همسرم زیاد در این باره حرفی نمیزدم، بیشتر فکر میکردم و افسوس میخوردم. حتی یک سال سراغ درس رفتم فقط برای اینکه کمتر به این قضیه فکر کنم و دنبال یه کار مفید باشم ولی باورم نمیشد که اصلا فکرم از این قضیه منحرف نمیشه، تمام دعام این بود که خدایا من به معجزه ایمان دارم یا معجزه وار به من فرزند دیگری بده یا من رو از شر این فکر وسوسه کننده خلاص کن. همون موقع ها اتفاقا برای کانال شما یه دلنوشته کوتاه هم ارسال کردم و نوشتم که هنوز منتظر معجزه هستم. دیگه اصلا امیدی نداشتم فقط گریه می‌کردم و استغفار که خدایا من چه گناهی کردم که اینطور عقوبت میشم. خدایا منو ببخش خدایا من قدر فرزندان سالم، همسر خوبم، سلامتی و خیلی از نعمتهایی که بهم دادی رو ندونستم، ناشکری های زیادی کردم و تو بخشنده ای... مدام با خدا صحبت می‌کردم، خدایا نکنه نیتم خالص نیست، اگر اینطوره من رو، تو راهی که به صلاحمه قرار بده، بعدها بیشتر با همسرم صحبت می‌کردم، میگفتم اصلا بریم شیرخوارگاه، بچه بیاریم الان دیگه هیچ مشکلی بدون راه نیست، بیا بریم حداقل با یه دکتر مشورت کنیم و ایشون هم به شدت مخالفت می‌کرد. ولی من هر روز مصمم تر میشدم و خیلی جدی تر میگفتم بالاخره یه راهی پیدا می‌کنم 👈ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۷۴ همسرم استدلالش این بود که این خواست خدا بوده که این اتفاق بیفته و ما دیگه بچه نیاریم ولی من قبول نمی‌کردم و می‌گفتم ما نباید کاری رو که خودمون انجام میدیم رو، صرفا بذاریم به حساب خواست خدا... خلاصه دیگه نگم که چی گذشت تو اون چند سال که خودش یه کتابه دو بار راضی شد که عمل باز کردن رو انجام بده، هر دو بار طی یک اتفاق نادر و عجیب کنسل شد، دیگه حال روز انسانی که همه زندگیشو باخته، داشتم و کم کم داشت باورم می‌شد که قسمتم نیست... تا اینکه اتفاقی تو یک مهمونی، دوستی که تو مرکز باروری زوج‌های نابارور کار می‌کرد و همسایه دیوار به دیوار مون بود، درباره مشکل مون راهنماییم کرد و گفت، اصلا عمل باز کردن کار درستی نیست و جواب دهی خیلی ضعیفی داره، بهترین و راحت ترین راه، آی وی اف هستش، مخصوصا که خانوم مشکل ناباروری نداشته باشه، صد در صد جواب میده... و از اونجایی که خدا بخواد کاری بشه، خیلی خیلی قشنگ انجام میشه... دوباره خیلی جدی شروع کردم با همسرم صحبت و قرار شد برای بار آخر استخاره کنه که این‌بار هم بریم دنبال این کار یا برای همیشه فراموش کنیم. جواب استخاره خیلی خوب اومد و اینکه کار بسیار پسندیده ای هست و باعث تعجب همه میشه بعد از اون انگار همه کارها رو روال افتاد چند روز یکبار به همراه همسایمون که دکترم بود، به مرکز مراجعه می‌کردم برای انجام کارها و هر بار در کمال ناباوری زوجهایی رو که برای درمان به اونجا اومده بودن رو می‌دیدیم که چقدر مشقت و سختی متحمل شدن، سالهاست مراجعه میکنن، چه هزینه ها کردن و هنوز بچه دار نشدن... اولا از اینکه اینقدر راحت خدا دوتا دسته گل بهم داد و قدر ندونستم خجالت می‌کشیدم و دوم اصلا انتظار اینکه نتیجه بگیرم نداشتم و باور هم نمی‌کردم دوباره روزی بیاد نوزاد داشته باشم و میگفتم همین قدر که قدم تو این راه گذاشتم، شکر، خدا قبول میکنه ازم، چون مسیر خیلی سختی بود و مراحل ناراحت کننده ای داشت و نکات ریزی داشت که همه رعایت میکردن برای نتیجه گرفتن که تازه بیشترشون نتیجه نمی‌گرفتن و من بیشتر این نکات رو واقعا نتونستم رعایت کنم و دیگه تقریبا هر روز بیشتر به این حرف شوهرم می‌رسیدم که قسمتمون نیست ولی ته دلم میگفتم حداقل اون دنیا میتونم بگم به حرف رهبرم بی تفاوت نبودم و بالاخره یه کاری کردم. درست زمانی که سردار دلها ما رو تنها گذاشت، استراحت مطلق بودم، خیلی بی‌قرار و ناراحت و ناامید بودم و می گفتم من که باردار نیستم، پس برا چی نرم تشییع، رفتم و تمام مسیر گریه کردم. وقتی چند روز بعد وقتی آزمایش دادم، فهمیدم که باردارم فقط در بهت و تعجب بودم حتی تا آخر بارداری هم همینطور همسرم خیلی خوشحال بود. هم به خاطر کرونا، هم به خاطر استرسهای مراکز درمان، زیاد دکتر نرفتم هر جا میخواستم برم، میدونستم که با کلی هجمه مواجه میشم که دیگه میخواستی چیکار، هم دختر داشتی، هم پسر... حتی برای غربالگری هم نرفتم، با خودمون گفتین جای اگر مشکلی هم داشته باشه ما که اهل سقط کردن نیستیم، پس برا چی بریم. هر دو فقط خدا رو شکر میکردیم، مخصوصا روزی که سونوگرافی دوقلو بودنشون رو اعلام کرد، باورش واقعا سخت بود، این همه لطف خدا... 👈ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075