فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از رواق آنلاین (مدارس) قم
🔴 اطلاعیه تعطیلی مدارس در روز های سه شنبه و چهارشنبه
ضمن عرض سلام و تبریک اعیاد رجبیه و تشکر از همه دانش آموزان و همکاران فرهنگی در برگزاری جشن های چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به استحضار هم استانی های عزیز می رساند؛ با توجه به نظر کارشناسان مبنی بر ضرورت بررسی جوانب مسائل پیش آمده و درخواست تعدادی از اولیا محترم، روزهای سه شنبه و چهارشنبه ۱۸ و ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۱،کلاس های آموزشی کلیه مدارس استان بصورت غیرحضوری برگزار می شود.
لازم است مدیران و.عوامل اجرایی مدارس به منظور برگزاری کلاس های غیرحضوری همراهی با متخصصین در مدارس حضور و همکاری های لازم را داشته باشند.
در پایان از زحمات همه فرهنگیان عزیز و خدوم و اولیا دانش آموزان محترم که در این مدت با ما همکاری داشته اند تقدیر و تشکر میکنیم.
🔵 روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش استان قم
🔻پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
شَيْئانِ يَكْرَهُهُما ابنُ آدمَ : يَكرَهُ المَوتَ و المَوتُ راحَةٌ للمؤمنِ مِن الفِتْنَةِ ، و يَكْرَهُ قِلَّةَ المالِ و قِلَّةُ المالِ أقَلُّ للحِسابِ
🔹دو چيز است كه آدمى آنها را ناخوش دارد : مرگ را ناخوش دارد، در حالى كه مرگ مايه آسودگى مؤمن از فتنه و گمراهى است، تنگدستى را ناخوش دارد، در حالى كه دارايى اندك حسابرسى را كمتر و ساده تر مى كند
📚(خصال،ج1،ص74)
#مرگ
📚 @HadithNegar
هدایت شده از قرار دوازدهم
عشق است اینکه
یک نفر صبحش را با یاد شما آغاز کند
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
#قرار_دوازدهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@gharare12
شهیدی که هر هفته نزدیک به 2000 کیلومتر را به عشق امام زمان می رفت و بر می گشت
تکیه داده بود به خاکریز و به تاریکی نخلستانها خیره شده بود. گفتم:«مگه دست خودته که قبول نکنی؟» لبخند زد و گفت: «حاجی اگه با شرطم کنار نمیای منو معاف کن» فانوس را از قلاب تیرک آویزان کردم و گفتم:«آخه این چه شرطیه پسرجون؟ یعنی چی که هر سه شنبه تا غروب چهارشنبه کاری بهت نداشته باشم؟» تکیهاش را از خاکریز برداشت و گفت:«شما از من خواستی معاون گردان بشم، منم از شما یه چیز خواستم. به نظر من که منصفانه است»
خواست برود که بازویش را گرفتم و گفتم:«حداقل بگو چرا» سرجایش ایستاد و نگاهم کرد. بعد از چند لحظه مکث گفت:«میرم جمکران» این را که گفت زدم زیرخنده. خودش هم خندهاش گرفت. گفتم:«نه جدای از شوخی، اون یه روز رو چیکار میکنی؟» با تهماندههای لبخند روی صورتش بهم خیره شد و گفت:«شوخی نکردم حاجی. میرم جمکران» چهرهاش جدی شده بود. آنقدر شگفتزده شده بودم که نتوانستم حرفی بزنم.
یکبار بالاخره همراهش رفتم. از دارخوئین تا جمکران نهصد کیلومتر راه بود. به مسجد که رسیدیم داشتم از شدت خستگی از حال میرفتم. محمدرضا اما بیفوت وقت شروعکرد به خواندن نماز امام زمان. من به یکی از ستونهای مسجد تکیه دادم تا چرت بزنم. هنوز پلکهایم گرم نشده بود که صدایم کرد و گفت:«برویم!» گفتم:«کجا؟» گفت:«دارخوئین دیگه! باید زود برگردیم!» باورم نمیشد. با بدخلقی از جا بلند شدم و تا خود اتوبوس به جانش غر زدم اما هیچی نگفت. وسطهای راه که بیدار شدم آب بخورم دیدم صورتش را چسبانده به شیشه اتوبوس و دارد اشک میریزد. هنوز هیچینشده دلتنگ شده بود. شانهاش را فشار دادم و گفتم: سختت نیست این همه رفتن و اومدن؟» گفت:«سختتر از اون دفعهای نیست که تا جمکران چهاردهتا ماشین عوض کردم!
✅پی نوشت:
شهید محمدرضا تورجیزاده در پنجم اردیبهشت 1366 در ارتفاعات شهر بانه به شهادت رسید.
#سه_شنبه_های_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قرار_دوازدهم
@gharare12