هدایت شده از جهاد تبیین ۸
28.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی(۱)
💢 رسول اکرم(ص): از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید٫ چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد...
📚 میزان الحکمه، حدیث 15748
💐 بهترین ها در آخرالزمان ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
✳️ پيامبر اکرم ( ص) به امام علی (ع) فرمودند : یا علی ! وَ اعلَم أنَّ أعظَمَ النّاس یَقیناً قَومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزّمان لَم یَلحَقُوا النَّبِیَّ و حُجِبَ عَنهَمُ الحجَّةُ فَآمنوا بِسوادٍ فی بَیاضٍ ✳️ ای علی ! بدان که والاترین یقین را بین مردمان ، گروهی از مردم آخرالزمان دارند که پیامبرشان را درک نکرده اند و حجت خدا امام زمان از ایشان مخفی شده و با این حال به سیاهی نوشته ای بر سپیدی کاغذی ایمان می آورند و همین که سخنی از امام به ایشان می رسد ، بدان یقین پیدا می کنند...📚 بحارالانوار ج ۵۲ ص ۱۲۵*
💐میلاد موفورالسرور قطب عالم امکان ، حضرت بقیة الله الأعظم ، امام زمان(عج) و أرواحنا و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء مبارک...
📜قسمتی از وصیتنامه شهید محمود
رادمهر پیرامون دوران پر آشوبِ فتنههای آخرالزمان ...
🖊 برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید، بصیرتتان را افزایش دهید، اطاعت از "ولایت مطلقه فقیه" را بر خود واجب بدانید.
🖋 اگر می خواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید ، گوشتان به سخنان "ولایت مطلقه فقیه" و چشمتان به اعمال این بزرگوار و تمام وجودتان صرف عمل به خواسته ها و اوامر ایشان باشد. #کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصرکاوه
🌹تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان (عج)
💥مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیتالله شهید مدنی و خلوت شدن مسجد، ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد. چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرأت دادم و علت گریه ناگهانی ایشان را پرسیدم. ایشان 👈 فرمودند: بعد از نماز یکی گفت: امام زمان (عجل) را دیده است که به او فرمودهاند: "ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند". من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. آیتالله مجتهدی فرمودند: بعدها متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند...
#کتاب_شهداواهل_بیت
#ناصرکاوه
💢تـلنگـــــــــــــــــــــــــر
یاصاحب الزمان(عج) 👈 در نزدیکی کربلا روی تپه ها نشسته بودند و می گریستند و برای سلامتی و پیروزی امام شان دعا می کردند ، اما هیچ کدام شان به سمت سپاه امام نرفتند . چه فرقی می کند که درمقابل امام شمشیر زده باشی . یا دشمن امام را با سکوت یاری کرده باشی ‼️ ✅بیدار بشویم و به یاری امام زمان مان و ولی فقیه بشتابیم . . .
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌷در یکی از روزهای بارانی اعزام نیرو در پادگان امام حسین (ع) همراهش بود. پیشانی بندی د رمیان گل و لای بود. خم شد و برداشتش. رویش نوشته شده بود: «یا مهدی».
گفتم: حاج آقا! از این پشانی بندها زیاد داریم. چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم گفت: مغفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و در میان گل و لای باشد؟! فوری رفت پیشانی بند را شست و در جیبش گذاشت.
🌷یک بار ایشان گفت: آقا مهدی! چه آرزویی داری؟ گفت: آرزو دارم امام زمان (عج) ظهور کند و در خدمت شان باشم. بعد انگار بداند به زودی شهید می شود، گفت: اگر من نبودم و آقا ظهور کرد، سلام مرا به او برسانید و بگوئید مهدی آرزوی ظهور و دیدار شما را داشت. بگوئید مهدی عاشق عدالت بود و از فساد و تباهی و کار ناصواب دلتنگ و آماده خدمت در رکاب شما بود. راوی: برادر دانایی و احمدیه
🔹حاج مهدی مغفوری عاشق سپاه و بسیج بود. بارها دیده بودم در ورودی پایگاه را مثل زیارتگاه میبوسد. میگفت وقتی از این در وارد میشوم به آرامش میرسم. حاج مهدی گفت: پایگاههای مقاومت بسیج سفارتخانههای امام زمان عجل الله هستند. راوی آقای شهباز حسن پور...
🌷پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند
🌼شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد.
🌼شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمی گردد. شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل می کند.
🌷در جبهه، در سختترین عملیاتها، حاج قاسم سلیمانی که اعتقاد و علاقه عجیبی به شهید مغفوری داشت. از او خواهش میکرد که بیاید و برای جمع سخنرانی کند. حتماً پنجشنبهها به گلزار شهدا میآمد. میگفت گلزار شهدا نباید خلوت باشد. هر وقت هم میخواست از گلزار خارج شود، بدون آنکه به مزار شهدا پشت کند، عقب عقبی از گلزار خارج میشد.
🌼 شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. شهیدی که #حاج_قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار میکنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد و هرگاه سوار اتوبوس بود برای اینکه نافله شب را بخواند از اتوبوس پیاده میشد و برای برگشت ، سوار اتوبوس بعدی میشد
🌷#شهیدقاسم_سلیمانی 👈ما افتخار میکنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیتالمال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد» شهیدی که پس از شهادت شان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند.
🌷عبدالمهدی ارادت ویژه ای به حضرت زهرا (س) داشت. به طوری که حتی حرمت اسم فاطمه را هم نگه می داشت. یک روز به من گفت: چند فرزند دختر داری؟ گفتم: پنج فرزند. گفت: آیا اسم هیچ کدام از آنها را فاطمه گذاشته ای؟ بهترین نام برای دختر فاطمه است.
🌼دختر دومم مدام کفش هایش را گم می کرد و پا برهنه می آمد خانه. روزی باهم داشتیم می رفتیم مسجد جامع. باز کفش هایش را گم کرده بود و پا برهنه می آمد. گفت: بابا! اگر پاهایم زخم بشود، فرش های مسجد نجس می شود چه کار کنم؟ عبد المهدی بغلش کرد. به عبد المهدی گفتم: این دختر زیاد کفش هایش را گم می کند، یک بار دعوایش کن حواسش را جمع کند. گفت: چون هم نام فاطمه زهرا (س) نمی توانم بهش چیزی بگویم.
راوی: زهرا سلطان زاده؛ همسر شهید
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
منبع: کتاب کریمانه
🌷✍پنجم دی ماه سالروز شهادت سردار شهید عبدالمهدی مغفوری...
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
💥سال 1359 (16 دی ماه) حماسه هویزه، شهادت سید حسین و یارانش در دشت هویزه:👇
#نحوه_شهادت_شهید_علم_الهدی
🍀صدای تانك های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینكه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده كه رسیدیم، توانستیم تانك هایی را ببینیم. به جز چند تایی كه در حال سوختن بودند، بقیه غرش كنان به پیش می تاختند.
🍀چشمم به حسین (علم الهدی) كه افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاكریز دراز كشیده بود. در امتداد خاكریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یك جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود كه بچه ها با گلوله مستقیم تانك ها از پای در آمده بودند.
🍀تانك های سالم از كنار تانك های سوخته عبور می كردند و به طرف خاكریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عكس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» كه حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانك ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: كمی دیگر صبر كن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
🍀تانك ها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند. خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد.
🍀روز علی بلند شد و نزدیك ترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند.
🍀حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود. تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد.
🍀روز علی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد. سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت كه از روی پیكر حسین عبور كند.
🌷شهید سیدمحمدحسین علم الھدی🌷
#سالـــــروز_شھـــــادت
💓قرآنی با امضا
🌼 بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند!.. حسین می گفت: هویزه دردل دشمن است و ما از اینجا می توانیم به عراق ضربه بزنیم شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمیبرد، نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی ما می مانیم!.. در دی ماه ۱۳۵۹ بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما بادل استوار ازایمان وتوكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند...
🌼چهارم دی سال پنجاه و نه، بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند.هیچ كس زنده نماندند!.. عراقیها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضا👈 💓امام خمینی و آیت الله خامنه ای...
#کتاب_خاطرات_دردناک, #ناصر_کاوه
برشی اززندگی شهیدحسین علم الهدی
✍️ تنها درخواست شهید محمد حسین علم الهدی در زندان ساواک چه بود؟👈 نوجوان که بود ، ساواک دستگیرش کرد. رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاعِ زندان اصلاً خوب نیست. اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی بود. به سید حسینگفتم: چه چیزی لازم داری تا برات بیارم؟... گفت: فقط یه جلد قرآن برام بیارین...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#کشکول_سوم_بهمن_۱۴۰۲
#شهید_کنت_لوکا_گائتانی_لاواتلی پسر سلطان شراب ایتالیا و رفیق صمیمی شهید مهدی (ادواردو) آنیلی که پس از گرویدن به اسلام و تشیع در دهه شصت مانند دوستش #ادواردو_آنیلی که او نیز پسر یک مولتی میلیاردر بود، توسط عوامل صهیونیستی چندسال بعد از ادواردو آنیلی به طرز مشکوکی شهادت رسید. افسوس که از ماجرا و حتی نام این شهدای مظلوم بی خبریم!
🌹 شهید (مهدی) ادواردو آنیلی, فرزند جیانی آنیلی سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانکهای خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد... اجداد ادواردو سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانکها و بیمهها، باشگاه یوونتوس و… هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است... ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین میگوید: زمانی که در دانشگاه نیویورک درس میخواندم، یک روز در کتابخانه قدم میزدم و کتابها را نگاه میکردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آنرا برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، نورانی نمیتواند گفته بشر باشد، این بود که بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم این شد که آنرا بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را میفهمم و آنجا بود که مسلمان شدم... ادواردو کسی که که درآمد 60 میلیارد دلاری سالانه را بامحبت اهل بیت (ع) عوض نکرد.
#تحول_در_مردم همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو تحول معجزه آسا که یکروز از پاسبان حساب میبُرد، بازارهای بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول مملکت حساب نبردند!. یکروز جرأت نمی کردند که توی خانه شان اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند مرگ بر این [شاه]! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت ایمان. و الاّ انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها نیست که کار اسلام است.
🔰 انقلاب یعنی تحول انفسی نه آفاقی؛ یعنی دو جوان در ایتالیا به برکت دم مسیحایی امام، چنان تحول درونی بیابند که ثروت افسانهای پدرشان را رها کند و بشتابد و شیعه شوند و در نهایت به دست صهیونیستها به شهادت رسید
🌷آری ایناناند که به قافله حسین (ع) رسیدند قافلهای که از قرن ها قبل ندای یاری میطلبد
شادی روح پاکش صلوات...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
😎حملۀ دوبارۀ آمریکا به یمن: یک مقام آمریکایی به شبکۀ الجزیره گفت که نیروهای این کشور به همراه انگلیس و سایر متحدان شان، حملاتی را به مواضع ارتش یمن انجام دادهاند. کاخ سفید اعلام کرد که بایدن و ریشی سوناک در تماس تلفنی، حملات امشب به یمن و وضعیت امنیتی در دریای سرخ را بررسی کردند. یک مقام نظامی یمنی به الجزیره گفت: حملات دیشب را میتوان شدیدترین حملات به صنعا از زمان آغاز تجاوز غربیها به کشورمان دانست». براساس گزارشها، حملۀ نظامی آمریکا و انگلیس به مناطق مختلف یمن هنوز ادامه دارد و استانهای بیشتری هدف قرار گرفتند.
🌷المیادین: گروه «مقاومت اسلامی عراق» به بندر اشدود در اراضی اشغالی حملۀ پهپادی کرده است.
🌷شمار شهدای غزه از آغاز نبرد طوفان الاقصی در هفتم اکتبر تا این لحظه به بیش از ۲۵ هزار و ۲۹۵ نفر و شمار مجروحان نیز به ۶۳۰۰۰ نفر افزایش یافت. هنوز هزاران نفر زیر آوار مانده و مفقود هستند و نیروهای امدادگر به آنها دسترسی ندارند. بیش از هفتاد درصد از شهدا، مفقودین و مجروحین ، زن و کودک هستند.
🌹طنز جبهه!
☀️فریبرز به دادش صیغه ایی خود گفت, در عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم بوده و حامل جسم مجروح و یا شهید هم باشیم... به شب عملیات رسیدیم. در ابتدای عملیات با ترکشی زمین گیرم شدم. خبر به برادران صیغه ایم آقا فریبرز رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کرد... با حال زاری که داشتم صدایش فریبرز را می شنیدم که غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از ناراحتی می نالید. از آن همه علاقه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او لذت می بردم. برای تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: نگران نباش، به خدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم. فریبرز هم گفت: "بابا کی نگران توهه" به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به هیکل سنگینت نبود. یادم باشه قبیل از صیغه برادری اول به هیکلش نگاه کنم.و سالهاست جمله اش نقل هر مجلس مان شده و بهانه ای برای خندیدن مان...
#کتاب_گلخندهای_آسماتی
#ناصرکاوه
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌷چند واحد👈 #خمینی_شناسی (۲)
بمناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، با افکار و آرمانهای امام خمینی(ره)و شهدا بیشتر آسنا شویم
#تحول_در_مردم👈 همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو تحول معجزه آسا که یکروز از پاسبان حساب میبُرد، بازارهای بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول مملکت حساب نبردند!... یکروز جرأت نمی کردند که توی خانه شان اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند مرگ بر این [شاه]! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت ایمان. و الاّ انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها نیست که، کار اسلام است
۱۵ / ۱۲ / ۱۳۵۷
#ساده_زیستی_امام_شهدا👈 آنچه موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه تان پیش مردم بزرگ می شود. آن چیزی که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد، همان طوری که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگی شان ساده و عادی بود بلکه پایین تر از عادی آنها هم که جمهوری اسلامی را بپا کردند، مردم عادی هستند و کسانی که بالا بالاها نشسته اند، هیچ دخالتی در این مسائل نداشته و ندارند... صحیفه نور، ج ۱۹ ،ص۱۸۸
🚩اولویت خدمت بایدبرای #مستضعفان و #محرومان باشد👌
📣 تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. #فقرا و #متدینین بی بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاش مان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.... ما برای #احقاق_حقوق_فقرا در جوامع بشری تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد... صحیفه امام، ج ۲۱ ،ص ۸۶
📣همهی مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که با #فقرا و #مستمندان و #پابرهنه_ها بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنهها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می دهد
صحیفه نور، ج ۲۰،ص ۱۲۹
📣خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین ما پشت کردن به دفاع از محرومین و روآوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیش تری برخوردار بشوند
صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۲۹
📣کاری بکنید که اسلام از ما گله مند نباشد، قرآن کریم از ما گله مند نباشد، که آقایان که شما خودتان را می گفتید که ما مروج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم. چرا خودتان یک کاری دارید می کنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم. خیلی مواظب باشید، این مسند خطرناک است، این عمامه خطرناک است، این محاسن خطرناک است. خودتان را از این خطرها نجات بدهید، حفظ کنید خودتان را، این مال ما، همه همین طور، فرق ندارد
صحیفه نور؛ ج ۱۱؛ ص ۱۵۷
📣کشور باید از مغزهای پوسیدهی عاشق آمریکا تصفیه بشود
صحیفه امام, ج ۱۰, ص۳۹۲
📣ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم.... لکن از شرّ تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت! اینان برپادارندگان سلطۀ ابر قدرتها هستند... صحیفۀ امام، ج۱۵، ص٤٤٦
#کتاب_چند_واحد_خمینی_شناسی
#ناصر_کاوه
🌷ساده زیستی در سیره شهید مهدی زین الدین، فرمانده لشگر علی ابن ابی طالب(ع) 👈 مهدی برای رای دادن به مسجد رفته بود. یکی از او مسئولین را شناخت و به بقیه معرفی کرد. بعد از رای دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟ موتور گازی بیرون مسجد را نشان شان داد و گفت این هم برای برادرم مجید است. شوکه شده بودند از این همه سادگی یک فرمانده لشکر
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
راوی: ابوالقاسم عمو حسینی
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌷چند واحد👈 #خمینی_شناسی (۵)
💢به هیچ کس امید نبندید الّا خدا
امام خمینی (ره): به شما میگویم که از هیچکس نترسید الّا خدا و به هیچ کس امید نبندید الّا خدای تبارک و تعالی و اگر امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان میدهم که آسیبی این مملکت نبیند... صحیفه امام؛ ج۱۳؛ ص۱۴۹
🌷راس امور، تهذیب نفس است👇
تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمی توانید دیگران را تهذيب کنید. آدمی که خودش آدم صحیحی نیست نمی تواند دیگران را تصحیح کند، هرچه هم بگوید فایده ندارد...
🌷تهذیب بر تعلیم مقدم است.
تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ یزکیهم. پیغمبر آمده است اینها را تزکیه بکند. پرورش بدهد. نفوس را مهیا کند و بعد يعلمهم الكتاب والحكمة. بعد تعلیم کتاب و حکمت بکند، که اگر کتاب و حکمت با پرورش توأم نباشد و با ترکیه توأم نباشد، موجودی که از او بیرون می آید همین موجوداتی می شود که در مجلس سنا و در مجلس شورای قبل از انقلاب بود...
🌷گرایش به دنیا دون شان روحانیت است.
من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز کنند و برحذر باشند که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست...
🌷عدم انطباق گفتار و انطباق گفتار
این طبقه ای که می خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوال شان با اعمال شان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می شود.
#کتاب_چندواحد_خمینی_شناسی
#ناصرکاوه
💥هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند.
💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.
گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما
💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس
💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوریاش را در محضر امام میخواند📜 اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهرهای گرفتهو متفڪر. شب ازش پرسیدم :وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را میخوندند ، خیلی توی خودت بودی، جریان چی بود⁉️بهم گفت: خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم میگفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی .از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم. ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم
🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و ایشان تازه نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟... شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت...
🌷یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت. در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همین جا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدأ انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتغال بخرم.گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
برشی از زندگی رئیس جمهور شهید, محمد علی رجایی
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی(۱)
💢 رسول اکرم(ص): از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید٫ چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد...
📚 میزان الحکمه، حدیث 15748
💐 بهترین ها در آخرالزمان ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
✳️ پيامبر اکرم ( ص) به امام علی (ع) فرمودند : یا علی ! وَ اعلَم أنَّ أعظَمَ النّاس یَقیناً قَومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزّمان لَم یَلحَقُوا النَّبِیَّ و حُجِبَ عَنهَمُ الحجَّةُ فَآمنوا بِسوادٍ فی بَیاضٍ ✳️ ای علی ! بدان که والاترین یقین را بین مردمان ، گروهی از مردم آخرالزمان دارند که پیامبرشان را درک نکرده اند و حجت خدا امام زمان از ایشان مخفی شده و با این حال به سیاهی نوشته ای بر سپیدی کاغذی ایمان می آورند و همین که سخنی از امام به ایشان می رسد ، بدان یقین پیدا می کنند...📚 بحارالانوار ج ۵۲ ص ۱۲۵*
💐میلاد موفورالسرور قطب عالم امکان ، حضرت بقیة الله الأعظم ، امام زمان(عج) و أرواحنا و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء مبارک...
📜قسمتی از وصیتنامه شهید محمود
رادمهر پیرامون دوران پر آشوبِ فتنههای آخرالزمان ...
🖊 برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید، بصیرتتان را افزایش دهید، اطاعت از "ولایت مطلقه فقیه" را بر خود واجب بدانید.
🖋 اگر می خواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید ، گوشتان به سخنان "ولایت مطلقه فقیه" و چشمتان به اعمال این بزرگوار و تمام وجودتان صرف عمل به خواسته ها و اوامر ایشان باشد. #کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصرکاوه
🌹تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان (عج)
💥مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیتالله شهید مدنی و خلوت شدن مسجد، ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد. چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرأت دادم و علت گریه ناگهانی ایشان را پرسیدم. ایشان 👈 فرمودند: بعد از نماز یکی گفت: امام زمان (عجل) را دیده است که به او فرمودهاند: "ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند". من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. آیتالله مجتهدی فرمودند: بعدها متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند...
#کتاب_شهداواهل_بیت
#ناصرکاوه
💢تـلنگـــــــــــــــــــــــــر
یاصاحب الزمان(عج) 👈 در نزدیکی کربلا روی تپه ها نشسته بودند و می گریستند و برای سلامتی و پیروزی امام شان دعا می کردند ، اما هیچ کدام شان به سمت سپاه امام نرفتند . چه فرقی می کند که درمقابل امام شمشیر زده باشی . یا دشمن امام را با سکوت یاری کرده باشی ‼️ ✅بیدار بشویم و به یاری امام زمان مان و ولی فقیه بشتابیم . . .
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
✅مذاکرات (من و خُدا)
✍ #ناصرکاوه
خُـدایا ! من لذّتـ گُناه را ترکـ میکنم ؛ در مقابل تو تحریم لذّتـ مناجات را از من بردار ... خدایـا ! 👈من کسانـی که تو دوست شان نـداری را ترک میڪنم ؛ و درمقابـل تو لذّتـ با خود بودن را به مـن بده... خدایـا ! مـن پناهگاه شیطـان را ترک می کنم ؛ و تو در مقابل پناهـگاه امـن خودتـ را به من بده... خـدایا ...برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم و سانتـری فیـوژهای گناه را کہ شیطان در وجـودم برپا ڪرده ؛ یکی یکی و با کمک تو از کار مـی اندازم . هستـه ی درونی ام را خودت غنی سـازی کن
#شهیدمحموداستادنظری👇
☀️شهدا، همه تعلقات را از خود بریدند و خود را مسافر آسمان کردند، تا گذرگاه بودن دنیا را اثبات کرده باشند و راز آزادی را بریدن از خویش ثبت نموده باشند... «یک جوری این نوجوان ۱۶ ساله, حرف می زد که انگار نه انگار تازه پشت لبش سبز شده و می خواهد استخوان بترکاند. یکهو بزرگ شده بود و به نظر می رسید از نوجوانی و ویژگی هایش زودتر از آن چه که باید عبور کرده باشد. خیلی دوست داشت فرصت خدمت به دیگران را پیدا کند. توی تبلیغات و گردان تا گمش میکردی، می دیدی👈مشغول شستن ظرف و لباس بچه ها میشد، در حالی که به خاطر شرایط خوب مالی در زندگی شخصیش هیچ وقت، اجازه و شرایط کار کردن را نداشت. تو ناز و نعمت و روی پر قو بزرگ شده بود. تمام دنیای پر زرق و برق را رها کرده بود و آمده بود جبهه... برای خودسازی و نگهداشتن این روح بزرگ در کالبد کوچکش، کارش سخت به نظر می رسید.
☀️او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان میخواست که آنها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آنها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. این شهید برای خودش عارفی به تمام معنا بود، از همانهایی که حضرت امام (ره) فرمودند ره صد ساله را یک شبه پیمودهاند. یکی از این دو برادر(احمد) در یکی از عملیاتها زخمی شد و محمودرضا هم، در گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که شهید شد.
☀️این بچه ۱۶ ساله در وصیتنامه خود نوشته بود: «خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه میگه تو گناه کن و من همین الآن مزش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله می کنی،میگی الآن گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم، خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن»که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی که عملیات والفجر۸ بود در فاو شهید شد...
☀️مناجات شهید محمود رضا استاد نظری
☀️آقا؛ دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی ...
☀️مولای من؛ سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ...
☀️دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ...
🌷خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ...
🌷خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی.
☀️بعد از شهادتش باتفاق دوستان به منزلشان رفتیم، پدر و مادرش را دیدیم و از بچه هایش صحبت می کرد و مثل ابر بهار گریه می کردند... پدرش که ساکت شد گفت👈 همه کارها را برای مهاجرت به سوئد کرده بودم، که این دو تا دوقلو، احمد و محمود نیامدند، احمد شبها می رفت بسیج می خوابید و محمود هم رفته بود حوزه آقا مجتهدی، طلبه شده بود.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🔰نظر #شهید_ابراهیم_هادی در مورد اینکه چه کارهایی برای نفس خوب است که انجام دهیم🔰
💠 يكبار كه با ابراهیم صحبت ميكردم گفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفتم همیشه با وضو بودم هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواندم.
پرسیدم: " چه نمازی؟! "، گفت:" دو رکعت نماز مستحبي میخوندم و از خدا میخواستم که یه وقت تو مسابقه، حال کسی رو نگیرم.
💠 اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود. دوری ازگناه بود.❌ او به هیچ وجه گرد گناه نمیچرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده میشد سریع موضوع را عوض میکرد.
💠 هر وقت هم میدید که بچهها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب میگفت : ((صلوات بفرست ))و يا به هر طریقی بحث رو عوض میکرد هیچگاه از کسی بد نمیگفت ، مگر به قصد اصلاح کردن او ، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نميپوشید .
💠 بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد و زمانی هم که علت آن را سؤال میکردیم میگفت: برای نفس آدم،این کارها لازمه.☝️
🌷موتورسواری که ظاهر درستی هم نداشت از تو کوچه با سرعت پیچید تو خیابون جلوی موتورش. ابراهیم شدید ترمز کرد. بعدشم طرف واستاد و با عصبانیت داد زد؛ هو چیکار میکنی؟ ابراهیم هم پهلوان کشتی بود و بدن قویای داشت. ولی لبخندی زد و گفت: سلام خسته نباشید. طرف جا خورد معذرت خواهی کرد و رفت.... به همین راحتی.
🚩باران شدیدی ...
در تهـران باریده بود ؛
خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد میخواستند به سمت دیگر
خیابان بروند مانده بودند چه کنند !
همان موقع ابراهـیم از راه رسید ،
پاچهی شلوار را بالا زد
با کول ڪردن پیرمردهــا ،
آنها را به طرف دیگر خیابان برد !
ابراهـیم ...
از این کارها زیاد انجام میداد !
هدفی هم جز شڪستن نفسِ خودش
نداشت ! مخصوصا زمانی که خیلـی
بینِ بچه هـا مطرح بود ...
🚩خانواده های مستحق: در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم؛ برادر هادی، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح می دانی بیا و بگیر. در جواب ابراهیم خیلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟... گفتم: آخر هفته... بعد ابراهیم گفت: سه تا آدرس را می نویسم، تهران رفتی حقوقم رو در این خونه ها بده!... من هم این کارو انجام دادم. بعدها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند. راوی سردار محمدکوثری
🌹محور همه فعاليتهايش نماز بود..ِ. ابراهيم در سخت ترين شرايط نمازش را اول وقت مي خواند. بیشتر هم به جماعت و در مسجد. ديگران را هم به نمازجماعت دعوت ميکرد.ابراهیم حتی قبل از انقلاب ، نمازهای صبح را در مسجد و به جماعت ميخواند. رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجائی می انداخت؛ به نماز نگوئيد کار دارم ، به کار بگوئيد وقت نماز است
💥بهتريــن مثال آن ، نمازجماعت در گود زورخانــه بود. وقتی كار ورزش به اذان مي رسيد ، ورزش را قطع مي کرد و نماز جماعت را بر پا مي نمود. بارها در مسير سفر، يا در جبهه ، وقتی موقع اذان ميشد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد. صدای رسای ابراهيم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود ميکرد. او مصداق اين کلام نورانی پیامبر اعظم (ص) بود که ميفرمايند: خداوند وعده فرموده ؛ مؤذن و فردی که وضو مي گيرد و در نماز جماعت مسجد شرکت ميکند را بدون حساب به بهشت ببرد.
💥ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچه های مساجد محل رفيق شده بود. او از دوران جوانی يک عبا برای خودش تهيه کرده بود و بیشتر اوقات با عبا نماز ميخواند
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
منبع:📗 سلام بر ابراهیم
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#شهید_ابراهیم_هادی👈 شهادت ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ عملیات والفجر مقدماتی محل شهادت کانال فکه👈 سلام دوستان✋ابراهیم هادی هستم. در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ درمحله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا اومدم... حالا می خوام از خودم براتون بگم😊چهارمین فرزند خانواده بودم با این حال پدرم به من علاقه خاصی داشت 😍من نیزمنزلت پدرم رابدرستی شناخته بودم. پدری که باشغل بقالی توانسته بود فرزندانش را یه بهترین نحوتربیت کند😇در سن نوجوانی بودم که طعم تلخ یتیمی را چشیدم😔 از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگیم را پیش بردم... دوران دبستان به مدرسه طالقانی میرفتم! دبیرستان هم در مدارس ابوریحان و کریم خان! 😊 سال۵۵ بود که تونستیم دیپلم ادبی بگیرم. از همان سال مطالعات غیر درسی را هم شروع کردم... حضورم درهیئت جوانان وحدت اسلامی وهمراهی وشاگردی استادی نظیر علامه محمد تقی جعفری بسیار در رشد شخصیتیم موثر بود. در دوران پیروزی انقلاب شجاعت های بسیاری از خودم نشان دادم☺️ همزمان با تحصیل به کار در بازار تهران مشغول بودم 🏃پس ازانقلاب در سازمان تربیت بدنی وبعد ازآن به آموزش پرورش منتقل شدم👌 هم چون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شدم😍راستی اهل ورزش بودم با ورزش پهلوانی یعنی ورزش باستانی شروع کردم دروالیبال وکشتی بی نظیر بودم😃
💥هرگز در هیچ میدانی پاپس نکشیدم ومردانه می ایستادم.پائيز سال شصت و يك بار ديگر عازم مناطق عملياتي شديم. اين بار نَقل همه مجالس توسل هايم به حضرت زهرا (س) بود، هر جا مي رفتيم حرف از ابراهيم بود.😰 به منطقه سومار كه رفتيم و به هر سنگري كه سر مي زديم از من مي خواستن كه براي اونها مداحي كنم و از حضرت زهرا (س) بخونم🚩در عملیات والفجر مقدماتی5 روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال فکه مقاومت کردیم ولی تسلیم نشدیم.✊ تا اینکه سرانجام در ٢٢بهمن سال ۶١ بعد فرستادن باقی مونده بچه هابه عقب، با 💕 خدای خودم، تنهای تنهاشدم و شدم 💓شـــღــید گمنام!! مزار یاد بود من😊 بهشت زهرا قطعه ۲۶ می باشد خوشحال میشم بهم سر بزنید
#فرار_از_گناه🎈🍃
#خوش_تیپ بود😍 باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچهها به ابراهیم گفت: «ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده😍. توی راه که میاومدی, دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند🙂» بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن👕 شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری😅!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت😄؛ پیراهن👕 بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتی گیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، 😭آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: 😊«ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره»
🚩روضه_مادر
💞 شهید ابراهیم هادی هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها... یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد.ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌹 خاطره ای ابراهیم هادی
💥 نهم بهمن ماه 1381 «محمداسماعیل دولابی» از عارفان و سالکان الهی دار فانی را وداع گفت و در صحن اصلی حرم حضرت معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد. وی متولد 1282 در منطقه دولاب تهران بود، در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر میپرداخت. خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سالها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبهها بود، میآمدند و از کلام ساده اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان میگرفتند.
💥یکی از این افراد، شهید👈ابراهیم هادی بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است:
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود.از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!
گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم...😇
💥با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یا الله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرفها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد...
💕 حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!... ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش میکنم این طوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم... بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت میکردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه میگویی، تو اصلا این آقا رو شناختی!؟
گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود... سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه