فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر حاجت مهمی دارین من این ختم رو بهتون پیشنهاد میدم امتحان کنید.
چهار شب جمعه پشت هم به تر تیب از یک تا چهار مرتبه سوره مبارکه یاسین رو تلاوت بفرمایید
البته زمان شروع و نیت هاش مهمه.
امشب میتونید شروع کنید.
التماس دعا
کانال #دکتر_موتا در ایتا
دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
استفاده از مطالب کانال به هر نحوی فقط با ذکر منبع
خسته و مریض از قسمت آسون روزی که گذشت براتون نوشتم
اگر خیلی منسجم نیست به خاطر حال نامساعدمه
امروز، روز خیلی سخت و پر استرس و پر کاری داشتم
و یک جلسه مهم.
همه رو پشت سر گذاشتم، شده بود ساعت سه ظهر حدودا که اومد خونه تا غذا بپزم و ساعت چهار برم دنبال زهرایاس و تمام
ذهنم وحشتناک درگیر یه سری اتفاقات مهم و پر استرس بود و هست.
بیست دقیقه مونده به بسته شدن مهد زهرایاس دو تا بچه ها رو برداشتم و سوار ماشین کردم که بریم دنبالش. برگشتم از خونه چیزی بیارم و شد انچه نباید.
کیفم رو گذاشتم داخل خونه و در رو بستم
البته اینجا هنوز نفهمیده بودم😫
نشستم پشت فرمون و دیدم ماشین روشن نمیشه
دکتر ارنست هم سر کار بودن.
مهد هم به زودی میبست در حالیکه من سوییچ، کلید خونه، تلفن و پول ندارم 🤦🏻♀️
تا اینجا خب ممکنه برای هرکسی تو ایرانم پیش بیاد ولی حل کردن همچین مشکلی در اینجا با ایران خیلی فرق میکنه
اینجا هزار بار سخت تره.
چرا اینجا سخت تره؟؟
چون اینجا ما تاکسی گذری نداریم که بپریم دربست بگیریم و بریم بچه رو برداریم و بعدم خودمون رو برسونیم خونه یه آشنا.
تازه زنگ هم بزنیم تاکس تلفنی متوسط بین پانزده دقیقه تا یک ساعت طول میکشه بیاد
اینجا تاکسی خیلیییییی گرونه
باز خدا رو شکر دکتر ارنست کلید داشتن و گرنه که باز کردن قفل در بسیااااااار بسیار بسیار گرون تر تره.
در حدی که بعضی ها مخصوص این کار خودشون رو بیمه میکنن
بین صد و پنجاه یورو تا حدود ششصد هفتصد یورو!
تازه معمولا باید از قبل نوبت بگیری!
حالا گاها مجوز هم میخواد 🤦🏻♀️
مورد آخر علت سختی هم برای مهاجرین مثل منه که تو شهرشون دوست و آشنا ندارن
چی کار کردم؟
رفتم در خونه همسایه رو زدم
سخت ترین قسمتش اینجا بود.
بنا به دلائل و شرایطی روابط همسایگیمون خیلی محتاطانه و حساب شده است. و این کار خب اصلا اینجا معمول نیست
ولی چاره ای نداشتم
یعنی اصلا فرصتی نداشتم که بخوام بیشتر فکر کنم.
ازشون خواستم برام تاکسی بگیرن.
فکر کردم بعدش زنگ میزنم مهد و توضیح میدم و یکی بیشتر میمونه حالا بعدش یجوری از دلشون در میارم
اونم در حالیکه صبح سر یه موضوعی یه اعتراض اساسی به مدیریت مهد کرده بودم که بعدا براتون مینویسم.
لطف خدا به صورت معجزه واری تاکسی گفت ۵ دقیقه دیگه میام. البته که همسایه مون هم خیلی مهربون بود و گفت میخوای خودم برسونمت، چند بار هم پرسید
و وقتی قیافه آشفته و پریشون من رو دید گفت میفهمم گاهی خیلی زیاده
یه جمله آلمانیه به این مفهوم که بعضی وقت ها همه چی با هم میشه.
بعد تاکید کرد منم قبلا تجربه کردم تازه من یه بچه داشتم تو سه تا داری!
بچه اش الان ۴۲ سالشه!
خداحافظی کردم و رفتم سراغ بچه ها
تو ماشین بودن.
کالسکه رو هم از صندوق عقب برداشتم
و تازه به ذهنم رسید ای وای پول ندارم برای تاکسی
تاکسی رسید...
شکر خدا یادم اومد یه دوتا اسکناس خراب شده تو داشبورد داریم که میخواستیم ببریم بانک عوض کنیم.
برداشتم.
برای تاکسی دست تکون دادم.
دیدم عجیب نگاه میکنه.
پیاده شده و میپرسه شما خانوم فلانی هستین؟
تازه یادم اومد همسایه با فامیل خودش تاکسی گرفته
یه فامیل تیپیکال آلمانی!
برای همین با دیدن قیافه من خارجی اینقدر تعجب کرده
هیچی مجبور شدم کل ماجرا رو به راننده هم بگم
گفت ترکی؟ گفتم نه ایرانی
خودش ترک بود
مسئله پول رو هم بهش گفتم.
اسکناس رو نشونش دادم و گفتم یا این رو قبول کن یا قبض بده شب انلاین پرداخت کنم.
شک داشت.
می پرسید خونتون همین جاست؟
میگفت این اسکناس واقعیه؟ اسکناس درشتی بود میترسید خرد کنه.
خلاصه لطف خدا اینجا هم شامل حالمون شد و قبول کرد.
سوار که شدیم خودش گفت چه شانسی اوردین که من نزدیک بودم و زود اومدم و گرنه کمش ۲۰ دقیقه طول میکشه.
رسیدیم مهد، بچه ها رو برداشتم و پیاده رفتیم پارک.
بارون گرفت و طوفان شد🤦🏻♀️
خدا باز هم به دادمون رسید
یادم اومد اون نزدیکی ها یه کافه افغانی هست که صاحبش دکتر ارنست رو میشناسه. تصمیم گرفتم بریم اونجا ولی مگه بچه ها میومدن؟
یه مزرعه با ۴ تا اسب دیده بودن و کلی اسباب بازی تو پارک
به هر سختی بود رفتیم و اونجا با تلفن اونا به دکتر ارنست خبر دادم.
یه دو ساعتی هرچی در چنته داشتم از انواع بازی و ... رو کردم که بتونم بچه ها رو کنترل کنم
میخوام بگم این اتفاقات هم جزئی از مهاجرته
من در تمام این سالها کلا دو بار برام این اتفاق افتاده.
یعنی امروزی در برابر اون یکی مثل شوخی می مونه
قبلی یه جوریه که یادش میافتم قشنگ خودم دلم برای خودم میسوزه.
فقط یه صحنه اش اینجوری بود که من پا به ماه حدود یک ساعت زهرا یاس دو ساله بغلم بود و پیاده در به در دنبال یه هتلی میگشتم که بتونم شب توش بخوابم تو تاریکی و خلوتی خیابونهای اینجا.
اون موقع هم دکتر ارنست برای کار شهر دیگه ای بودن😅
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
الان دیدم یه قسمت متن جا مونده بس که خسته ام.
از همسایه همون موقع گوشیش رو گرفتم و زنگ زدم دکتر ارنست
عجیب که جواب دادن چون کشیک بودن.
قرار شد با بچه ها بریم پارک پشت مهد تا اونا هر وقت کارشون تموم شد بیان دنبالمون.
بیمارستان دکتر ارنست شهر دیگه ایه البته خیلب دور نیست از شهر محل سکونت ما.
بعد از پایان کارشون تاکسی گرفتن و اومدن این شهر و ماشین رو برداشتن و اومدن دنبال ما
خیلی پیام دادین که وای چقدر سخت و ....
چجوری تحمل میکنید و ...
خواستم بگم شاید اوائل این چیزا سخت باشه ولی الان واقعا این ماجراها قسمت آسون امروز من بود.
مثل یه پیچ کوچولو
حساب کنید بقیه اش چی بوده
خب تقصیر خودمم بود اخه آدم کیفش رو جا میگذاره؟🤦🏻♀️
خواستم فقط یه بخشهایی از مهاجرت رو براتون توصیف کنم که شاید کمتر کسی بگه.
یا شاید هم یه بخش هایی از زندگی یه پزشک ( دکتر ارنست) پر مشغله که کمتر کسی بهش توجه میکنه.
بیشنر آدم ها فقط قسمت های مثبت و خوش زندگی دیگران رو میبینن.
حتی نمیتونم تصور کنم اگر دکتر ارنست اونجا تلفنشون رو جواب نمیدادن یا سر عمل بودن باید چیکار میکردم
چون خیلی نوشتید که از روی کلید ها یدک بسازیم و ....
خواستم بگم اینجا از خیلی از انواع کلید ها اصلا نمیشه ساخت.
از جمله کلید ما.
یعنی قابل یدک ساختن نیستن وگرنه که خب واضحه دیگه🌺
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آداب_نگاه_کردن_انیمیشن
در مورد معرفی #انیمیشن چند تا نکته مهم به نظرم رسید:
۱) قبلا هم نوشته بودم، در هر موضوعی مشاوری انتخاب کنید که علاوه براینکه باسواده، نظام ارزشیش شبیه شماست تا حد امکان.
یعنی چیزایی که برای شما مهمه برای اونم مهم باشه و بالعکس.
هر کسی چهار تا نکته منفی و مثبت در مورد انیمیشن نوشت و کانال زد یا چهار تا دوره دید کارشناس باسواد تحلیل کننده انیمیشن نیست.
۲) در نقد نباید توهم توطئه داشت.
یه جا یه پسری به یک پسر دیگه محبت آمیز نگاه کرد پس حتما ترویج انحرافات... است. نه شما باید حداقل چندین ما به ازا منطقی در یک انیمیشن برای هر موردی داشته باشید تا بشه همچین برچسبی بهش زد.
۳) انیمیشن جلسه تفسیر قران نیست. خیلی واضحه که انیمیشن ها رو چون غیر مسلمونها ساختن یک سری از ارزش های ما قطعا توشون کمرنگه. اما لزوما آسیب زننده نیست بستگی به سیر داستان داره و رفتار شما. ( حتما کلیپ بالا رو ببینید).
۳) جایگزین بهتری دارید؟ بارها شبکه پویا انیمیشن هایی پخش کرده که از نظر اخلاقی وضعیت بدی داشتن اما غالب خانواده ها بدون کوچکترین دقتی بچه رو با خیال راحت پای تلوزیون می نشونند.
۴) در مورد فوائد دیدن انیمیشن و مشکلات حذف کامل انیمیشن شاید بعد ها نوشتم
۵) در نهایت من خودمم جز نکته سنج ترین آدم ها یا به قولی سخت گیر ترین ها هستم و کارشناسی که انتخاب کردم به تشخیص من بسیار با سواد، دقیق، نکته سنج، مومن و انقلابی است اما هر والدی خودش باید به تشخیص و تصمیم نهایی برای فرزندش برسه
انتشار فقط با ذکر لینک کانال #دکتر_موتا
@dr_mutter
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
#معرفی_انیمیشن
#سینمای_خانوادگی
قسمت دوم
انیمیشن وال ای:
موضوع در مورد آینده کره زمینه. وقتی که پر از زباله و خالی از سکنه شده. وال ای اسم یه ربات درب و داغون هست که مسئول پاکسازی و فشرده کردن زباله هاست تا زمین دوباره اماده زیستن بشه. ادم ها هم همگی فرار کردن به فضا.
یه ربات خیلی پیشرفته به اسم ایو از فضا میاد زمین تا ببینه آیا شرایط حیات در زمین فراهم شده یا نه و قصه از اینجا شروع میشه...
این انیمیشن به نظرم خیلی مفهومیه. ممکنه برای بچه های شش هفت ساله کمی حوصله سر بر باشه اما واقعا دیدنی و جذابه.
مفاهیمی مثل دوستی، همکاری،فداکاری و محبت به شدت توش قویه اما دوتا نکته مهم وجود داره در مورد این انیمیشن.
انیمیشن صحنه های خشونت امیز نداره اما اوائلش یکمی تنده مخصوصا برای بچه های زیر هفت سال. ممکنه لازم باشه مثلا بیست دقیقه اول همراهشون ببینید و توضیح بدین.
نکته دوم یه رومنس ظریف و تمیزی بین روبات زن و مرد این کارتون وجود داره. صحنه بدی نداره البته ولی مجاز بودن یا نبودنش بستگی به معیار های شما داره.
صدا سیما خواسته این حس عاشقانه رو سانسور کنه در دوبله برای روبات خانم صدای مردونه گذاشته🤦🏻♀️
یعنی در نسخه صدا و سیما شما یه حس عاشقانه بین دو ربات مرد میبینید.
در مجموع انیمیشنی بسیار لطیف و حسی بود و میشد برای بچه ها ازش نکات آموزشی در مورد تنبلی و بیکاری، محبت و فداکاری، تلاش و پشتکار استخراج کرد.
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
استفاده از مطالب کانال به هر نحوی فقط با ذکر منبع
دیروز عصر خیلی یه دفعه ای قسمت شد بریم جشن غدیر
وسط یک کار فکری و خیلی مهم بودیم. باید متن یه گواهی ۴ صفحه ای رو آماده و ویرایش نهایی میکردیم که یکباره دکتر ارنست گفتن فلان شهر الان جشنه بریم؟
خیلی وقت بود بچه ها رو مسجد نبرده بودیم برای همین کار رو گذاشتیم کنار و رفتیم
سخنران مرکز ما یه روحانی آلمانیه. خیلی دلم میخواد یه روز ازش بپرسم چی شد که مسلمون شد اونم شیعه و روحانی 😍
من همیشه یه چیزی با خودم میبرم مسجد که زهرایاس به بچه ها تعارف کنه. دیروز وقت خرید نبود دیگه فقط یه بسته پاستیل حلال داشتیم که همون رو بردیم
این از برنامه جشن غدیر جامونده بود
ما معمولا بعد از مسجد بچه ها رو میبریم پارک یا عید اگر باشه گاهی بستنی میخوریم و خلاصه مسجد رفتنمون تعقیبات داره.
دیروز اما خیلیییی شلوغ بودیم.
تو همون پارک دم مسجد بچه ها مشغول بدو بدو شدن و ما هم نشستیم کف زمین و همزمان به سه تا گوشی متن مورد نظر رو مینوشتیم یا سرچ و ادیت میکردیم
البته که سه تا بچه هم تمام وقت از سر و کولمون بالا میرفتن
یه دفعه به خودمون اومدیم دیدیم ساعت ده و نیم شبه🤦🏻♀️