eitaa logo
Dr.Mutter
28.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
677 ویدیو
2 فایل
مادر. دندانپزشک. ساکن آلمان. از واقعیات مینویسم... نشر مطالب فقط با ذکر منبع. راه ارتباطی: @dr_mutter ادمین به قدر امکان پاسخگو هست تبلیغات: https://eitaa.com/dr_mutter_werbung
مشاهده در ایتا
دانلود
... من اگر توریست بودم از اینکه میتونم به یه آدم غریبه کنار خیابون بگم میشه لطفا با گوشیتون برام اسنپ بگیرین و اونم بگه باشه شاخ در میاوردم. البته احتمالا هیچ توریستی این کار رو نمیکنه چون اصلا احتمال همچین چیزی به فکرش هم نمیرسه. یه خاطره تلخ و قدیمی دارم در آلمان که یکم شبیه این موقعیته براتون میگذارم کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
فکر کنم بالای دویست بار این نکته رو تو دایرکت برای مخاطبین نوشتم برای همین فکر کنم بهتره تو کانال هم بنویسم چون گویا موضوع مفهوم نبوده. هشتگ من اگر توریست بودم داره مسایل رو از دید یک توریست از کشور دیگه بررسی میکنه نه مسافری که فرضا از مشهد میره به تهران پس در مرحله اول نرم افزار نشان و بلد که فارسی و عربی هستن صرفا به درد جمعیت زیادی از توریست ها نمیخوره. اصلا به این نکته توجه نکردین!!!! من خوشحالم که نظرتون رو با من در میون میگذارین چون حقیقتا بارها مطلب جدید یاد گرفتم از شما ولی اینکه این حجم از پیام بدون توجه به ساده ترین مسئله یعنی زبان متفاوت یک توریست میاد میتونه نشونه این باشه که احتمالا ما در بعضی دیگر از جوانب زندگیمون هم نمیتونیم خودمون رو درست بگذاریم جای طرف مقابل و حرفش رو درست تحلیل کنیم و عجولانه جواب میدیم🌺 حالا فرض کنیم انگلیسی هم داشته باشه (که ما با چندین گوشی بررسی کردیم و نداشت) خب اطلاع رسانی در موردش به توریست صورت نمیگیره!! طرف تو تمام دنیا با گوگل مپ کار میکنه اینجا یه دفعه یه نرم افزار جدید بدون اطلاع رسانی! من مخالف استفاده از نرم افزار ایرانی نیستم که اتفاقا موافقم اما حداقل در فرودگاه امام باید به وفور دفتر راهنمای توریست باشه و اطلاع رسانی کنه که نیست! یا بیلبورد یا .... البته اشکالات فرودگاه امام یکی دوتا نیست که🤦🏻‍♀️
درسته که می شد سوال رو با لحن آرومتری پرسید و بدون قضاوت ولی به هر حال جا داشت این سوال براشون پیش بیاد. جوابش رو برای شما هم گذاشتم. تنها جایی که گفتن عکس نگیرین قسمت مربوط با عشایر بود که یه خانوم و آقا از چهار محال و بختیاری بودن با ابدوغ خیار و دوغ مشکی😋 که خودشون گفتن فیلم نگیرین من هم نگرفتم.
تقریبا ۵ سال پیش بود... اون زمان ها شرق آلمان زندگی میکردیم و زهرایاس حدودا سه چهار ماهه بود... یه ماشین داشتیم از این معمولیا که هنوزم داریمش از اینا بود که باید با سوییچ درش رو قفل و باز کنیم کلید اصلی دست دکتر ارنست بود کلید یدک که ساده بود دست من. تازه اسباب کشی کرده بودیم به اون ایالت و من از صبح تا غروب نوزاد به بغل دنبال کارهای بعد اسباب کشی بودم، دکتر ارنست هم سرکار فشار کاری، خستگی، ضعف های بعد زایمان که قشنگ انگار یه دور تا اون دنیا رفته بودم و برگشته بودم با بی تجربگی مادر بودن واقعا برام رمق نمیگذاشت تو حدود ۵ ماه بعد زایمان یه چیزی نزدیک به ۲۸ کیلو لاغر شده بودم!!! یه روز تو همین شلوغیا و گیر دار رفتم مرکز خرید که مایحتاج خونه رو بخرم.... تو پارکینگ طبقاتیش ماشین رو پارک کردم و با عجله پیاده شدم که شد آنچه نباید.... حین پیاده شدن در ماشین رو از داخل قفل کرده بودم با قفل مرکزی و در رو بسته بودم در حالیکه کیفم تو ماشین مونده بود و دخترم هم... من موندم بیرونِ یک ماشین قفل شده، بدون کلید و تلفن با بچه ای که تو ماشین جا مونده... الان هم که دارم بعد پنج سال مینویسم دوباره اشکام سرازیر شدن دخترم عقب ماشین تو کریرش بسته بود و کلاهش اومده بود رو چشماش رو پوشونده بود و به همین دلیل من رو نمیدید، ترسیده بود و گریه میکرد مغزم قشنگ قفل قفل بود... دو دستی میکوبیدم به شیشه صندلی عقب و صداش میزدم تا بفهمه من اینجام اما دریغ چشم چرخوندم دور ور که دیدم یه خانوم آلمانی داره از کنارم رد میشه من رو درحالیکه به پهنای صورت اشک می ریختم و بچه در حال جیغ زدنم رو دید شرایط رو براش توضیح دادم و ازش خواستم گوشیش رو بده تا به همسرم زنگ بزنم که سوییچ یدک رو برام بفرسته جوابش چی باشه خوبه؟! در کمال خونسردی بدون اینکه کوچکترین آثار ناراحتی یا همدلی در چهره اش نمایان باشه گفت شما الان طبقه سوم پارکینگ هستید، برید داخل پاساژ طبقه منفی دو نگهبانی مرکز خریده، به ایشون بگید بهتون کمک کنه و راهش رو کشید و رفت... واقعا نمی تونم بهت و ناباوریم رو در اون لحظه براتون توصیف کنم چطور یک زن میتونه اینقدر سرد و سنگدلانه برخورد کنه!!! شوکه بودم... واقعا مستاصل بودم... حقیقتا مغزم کار نمیکرد تازه مادر شده بودم و کم تجربه بودم با خودم میگفتم یعنی میشه بچه رو تو ماشین تنها بگذارم و برم پایین؟؟ بعد یه مدت دیدم چاره ای نیست و من مجبورم که برم و رفتم بگذریم از ماجراهای بعدش از اینکه نگهبانی و مسئول تاسیسات اومدن و گفتن ما کاری نمیتونیم بکنیم یا زنگ بزن به پلیس یا شوهرت... تقریبا ۵۰ دقیقه طول کشید تا کلید از بیمارستانی دکتر ارنست بودن با یه تاکسی به دست من برسه... از این مدت حدود ۴۰ دقیقه اش رو تماما دخترم با چشم های بسته به خاطر کلاهش داخل ماشین ضجه زد منم بیرون ماشین گریه میکردم و با دستام میکوبیدم به شیشه ماشین و باهاش حرف میزدم بلکه حس کنه من اونجام... به این امید که بشنوه... و در نهایت هم از شدت گریه و گرسنگی ضعف کرد و خوابش برد کلید که رسید در رو که باز کردم، بغلش که کردم تا یک ساعت حتی نمیتونستم رانندگی کنم از شدت حال بد و از اون روز به بعد این ترس همیشگی جاموندن سوئیچ تو ماشین با منه نمیخوام بگم همه آلمانی ها مثل اون خانوم، سرد، بی عاطفه و بدور از مفهوم انسانیت هستن نه اما به نظر من غالبشون ورای چیزی که اموزش دیدن و براشون فرهنگ سازی شده قدمی برای کمک به شما بر نمیدارن و متاسفانه این مشکل من تو آموزش هاشون نبوده گویا این رو مقایسه کنید با فرهنگ مردم خودمون در ایران.😍 به نظرم این حجم از .... در ایران قفله اصلا حالا بهتر میفهمیم وقتی حضرت آقا از خوبی ملت ایران می گن♥️ با وجود همه اشکالاتمون ما مردم اهل فکر و با گذشتی هستیم کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحی که با دادگستری شروع بشه... پاس زهرایاس جون قبل اینکه بیایم ایران تاریخش گذشته بود و سفارت گفت برید ایران تمدید کنید و حالا درگیر تمدید گذرنامه بدون اجازه پدر هستیم🤦🏻‍♀️ فضای دادگستری برام جالب بود، کلی فضای بازی جذاب برای بچه ها داشت.
اومدیم تو آشپزخونه طبقه پایین ساختمون صبحونه بخوریم🤣 رفتیم کافی شاپش سفارش بدیم گفتن مسئولش الان داره برای کارمندها صبحانه و نهار آماده میکنه.( صبحانه خریدنی بود برای کارمند ها) بعدم نگهبان گفت اگر میخواین میتونید برین اونجا سفارش بدین😯 دیگه اینجا هشتگ من اگر توریست بودم فیوزاش سوخته🤣😅 هنگه هنگه کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
خانوم مسئولش داره تند تند تو ماهی تابه ها برای افراد زیادی نیمرو و املت و سوسیس تخم مرغ و ... درست میکنه و من با خیال راحت نشستم و منتظرم صبحانم آماده بشه بدون این نگرانی که نکنه سفارش من رو تو ظرفی که قبلا سوسیس یا کالباس توش بوده آماده کنه و غذام حرام بشه😎 باید این استرس رو کشیده باشی تا بفهمی من از چی صحبت میکنم کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
محبت هاتون واقعا شرمنده ام میکنه♥️ والا من رو از بعثت فرستاد خواجه ربیع😯 منم مسیر های این سمت رو نمیدونستم مجبور شدم ماشین رو همونجا بگذارم و تاکسی بگیرم... و با کلی سوال زهرایاسی مواجه شدم! اینجا مگه شهر شما نیست مامان؟ چرا خیابون هاش رو بلد نیستین؟🥴
اگر من توریست بودم اینکه مفت و مجانی برای خریدم همچین پاکت های خوبی بهم میدادن قطعا متعجبم میکرد. در آلمان جز تعداد محدودی از برندهای لاکچری و گرون برای بقیه فروشگاه ها شما باید غالبا پاکت خرید رو جدا گونه تهییه کنید. حتی در سوپر مارکت ها پلاستیک رایگان نیست و شما هرچقدر هم که مبلغ خریدتون بالا باشه باز هم باید پاکت و پلاستیکی که خریدتون رو داخلش میخواین بگذارین رو هم خودتون بخرید. برای همین اکثر مردم ساک های پلاستیکی تاشو و کم حجم تو کیفشون دارن. البته جنبه مثبت این اتفاق اینه که پلاستیک کمتری مصرف و وارد محیط زیست میشه کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع البته
در مورد اربعین رفتن من میپرسید خیلی دوست داشتم، شده حتی دو روز هوایی برم اما با توجه به بارداری و کوچک بودن بچه ها و نبود دکتر ارنست نشد، در اصل طلبیده نشدم😔 صادقانه دکتر ارنست ته دلشون راضی نبود، نگران شرایط من بودن. می شد و میتونستم که با اصرار راضیشون کنم مخصوصا که سفر هرساله کربلا تنها شرط و خواسته ای بود که من شخصا قبل ازدواج مطرح کرده بودم و قولش رو گرفته بودم، یکم هم اصرار کردم، داشتن به زور راضی میشدن... اما فکر کردم من برای چی میخوام برم کربلا؟ برای دلم یا چون این همه در دین توصیه شده؟ حقیقتش برای هر دو دلیل🥺 پس پا گذاشتم رو دلم و به این فکر کردم که تبعیت از همسر بیشتر در دین ما توصیه شده، وقتی دلی راضی نیستن... البته اگر باردار نبودم و احتمال عقلایی خطر وجود نداشت هر جور شده تا ته دلشون رو راضی میکردم و میرفتم🤣🤷🏻‍♀️ کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
یادداشت جاموندن کلید در ماشین رو که نوشتم به جز چند نفر محدود تقریبا همه نوشتید برام با خاطره من گریه تون گرفت، بغض کردین، طاقت نداشتین کامل بخونین و ... و این خودش نشون از دل مهربون ما ایرانی ها داره حقیقتا♥️ اما من دوست میداشتم یک نفر هم حداقل ازم بپرسه پس این همه که میگن اروپایی ها خیلی به مهاجرها کمک میکنن چی میشه؟ اینکه میگن در اروپا اسلام هست اما مسلمان نه کجا میره؟ شما نپرسیدین صادقانه، اما من فکر میکنم مفید خواهد بود اگر در این مورد هم بنویسم و با هم گفتگو کنیم تو یادداشت بعدی یه تحلیل شخصی از سال هایی که اینجا زندگی کردم رو مینویسم ارسال و انتشار برای گسترش پیدا کردن حقیقت اروپا و از بین رفتن زیبایی دروغین چهره بزک شده اش با شما. برای بار هزارم تکرار میکنم اروپا جای بدی نیست ولی در موردش غلو زیاد شده حتی به دروغ، بیاید واقعیت هاش رو ببینیم و بشنویم
یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادته! سال گذشته یه قرار مهم و پراسترس با اداره ی مهاجرت داشتم. همش فکر میکردم خدایا با دو تا بچه چجوری برم؟چجوری اونجا کنترلشون کنم؟ هرچند روز قبل زنگ زدم و گفتم با دو تا بچه ی کوچیک میام و اونها هم گفتن مشکلی نیست صبح زود بیدار شدم بچه ها رو آماده کردم وسایل رو برداشتم دو تا صندلی ماشین رو نصب کردم،کالسکه رو گذاشتم توی صندوق عقب و سوار ماشین شدم یکمی از برنامه ی زمانی که داشتم عقب افتادم و این استرسم رو بیشتر میکرد آدرس رو توی گوگل مپ زدم و راه افتادم طبق نقشه رسیدم به محل قرار اولین پارکینگی رو که دیدم پارک کردم بماند که بعد متوجه شدم این پارکینگ مربوط به کارمندان اداره است اما من بیشتر از این حرفا عجله داشتم که بخوام ماشین رو جابجا کنم تو دلم یه آیت الکرسی خوندم و گفتم ان شاءالله که مشکلی پیش نمیاد کلی راه بود پیاده تا دوباره برسم به در ورودی با عجله با یه دست کالسکه ی پسرم رو هل میدادم و با دست دیگه دست دخترم رو گرفته بودم و چشم میچرخوندم تا ورودی ساختمون رو پیدا کنم از دو دو زدن چشمام خانومی که از روبرو میومد فهمید دنبال جایی میگردم همزمان با ببخشین گفتن من، پرسید دنبال جایی هستین گفتم بله اداره ی مهاجرت پرسیدم ورودیش کجاست که بتونم با کالسکه برم اونم چپ و راستش رو نگاه کرد و فکری کرد و با شک گفت خیابون بعدی همینطور که میگفت راه میرفت تا مسیر رو نشونم بده،مسیری خلاف جهت مسیر اولیه ی خودش حدود پنج دقیقه با من و هم سرعت با پای دخترم با صبر و حوصله راه اومد و تا خود دم در منو رسوند این کار تو آلمان خیلیه ها! در این چند دقیقه ای که برای من از شدت استرس نیم ساعت گذشت، با خودم فکر میکردم چه جالبه که این خانم اینهمه وقت برای من گذاشت البته از آلمانی ها این رفتار دور از انتظار نیست تو همون چند دقیقه کلی خاطره همزمان هجوم آورد به ذهنم یادم اومد پنج سال پیش بعد ازین که قرار شد برم سرکار،چند روزی فاصله بود تا شروع کار و در این چند روز همسرم مدام سعی میکردند منو با محیط کاری آلمان آشنا کنند. می‌گفتند سپیده! هرچی نمیدونستی بپرس! اولش همه با حوصله برات توضیح میدن گفتم زبانم خوب نیس! گفتن اون رو همه میدونن و همکاری میکنن. تاکید کردن کاری رو پیش از خود انجام نده! نشه که ازت بپرسن چرا اینکارو کردی و تو بگی فکر کردم اینطوری بهتره! اینجا قرار نیس تو فکر کنی. برای همه چیز از قبل فکر شده و روند کار مشخصه شاید توی اون چند روز نزدیک صدبار تکرار کردن که توی محیط کار جایی برای فکرکردن آدمها وجود نداره.. همه چیز از قبل فکر شده و روال مشخصی داره یادم اومد پنج سال پیش وقتی نوزادم توی ماشین حبس شده بود خانمی که از کنارم رد شد حاضر نشد موبایلش رو به من بده تا به پلیس زنگ بزنم! گفت برو به نگهبان پارکینگ بگو یادم اومد چند وقت پیش وقتی ماشین رو برای چند لحظه جایی که توقف ممنوع بود نگه داشتم سریع یه ماشین کنارم ایستاد و گفت اینجا توقف مطلقا ممنوعه! حرکت کنین! یادم اومد وقتی نمیدونستم چطور باید خودم رو توی سایت یه فروشگاه ثبت کنم فروشنده بدون توجه به صف عریض و طویلی که پشت سرم ایجاد شده بود در کمال آرامش منو راهنمایی میکرد یادم اومد وقتی دو سال پیش توی فروشگاه ایکیا خارج شهر بدون موبایل مونده بودم اونم شب و درست چند دقیقه قبل تعطیلی فروشگاه و ماشینم روشن نمیشد فروشنده اونجا بهم اجازه نداد موبایلم رو بزنم شارژ تا بتونم زنگ بزنم امداد خودرو میدونین چی ذهنم رو درگیر کرده ؟ میخوام بگم درسته این اتفاق ها رو با آدمهای متفاوتی تجربه کردم اما با شناخت الانم میگم اینا جنبه های مختلف یک آدم آلمانی تیپیکه میدونین ذهنم توی همون دو سه دقیقه ی مسیر تا در ورودی اداره ی مهاجرت با جمع این تجربه ها و بقیه اوقات زندگی چندساله ی من توی آلمان یک واژه ساخت "انسان دست آموز" آدمهایی که از ابتدای کودکی، همون سالهای مهدکودک تا بزرگسالی مدام آموزش میبینن و یاد میگیرن یاد میگیرن توی هر موقعیتی چطور رفتار کنن یاد گرفتن با خارجی ها که زبان قوی ندارن با حوصله باشن یاد گرفتن در پیدا کردن مسیر به دیگران کمک کنن، اما یاد نگرفتن توی موقعیت اورژانسی و از قبل پیش بینی نشده مثل اتفاقی که توی پارکینگ برای من و دخترم افتاد چیکار کنن، پس کمک نمیکنن! میخوام بگم اینجا سرزمینیه که برای همه جیز از قبل فکر شده و روند مشخصی داره . اینجا کمک ها بیشتر از اینکه نتیجه ی حس انسان دوستی باشه نتیجه آموزشه . اینجا آدم ها براساس آموخته هاشون زندگی میکنن نه فرهنگشون و احساسشون و نه حتی عقلشون! قضاوت بد و خوبش با شما اما من معتقدم آدمها با فطرتشون زیباتر از انسانهای دست آموز ساخته ی تمدن لیبرالی هستن! کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
پست آخر یکم طولانیه اما متنش روونه و فکر میکنم کاربردی و جذاب باشه. پیشنهاد میدم حتما بخونید
گزیده ای از نظرات شما در مورد پست آخر🌺
من روحیه و شخصیتم طوریه که اینکه اجازه ام دست کس دیگه ای باشه خیلی خوشایندم نیست اما صادقانه در کل فکر میکنم این به صلاح جامعه است البته به شرطی که جلوی سواستفاده بعضی اقایون هم گرفته شده باشه پس می پذیرمش کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
من الان به قول آلمانی ها در اشپراخ لس ترین حالت ممکنم. یعنی از شدت شوکه شدن مثبت حرفی برای گفتن ندارم. من غربزده نیستم اما واقعیت های موجود در ایران رو هم نمیشه نادیده گرفت شعبه ۵ دادسرا واقع در خیابان خواجه ربیع مشهد رو گویا یک خانم سرپرستی میکنن. و بیشتر هم مسئول رسیدگی به مسائل کودکان هست کارمندانش به شدت کار انداز، با ادب و دلسوز بودن. فضا فوق العاده مناسب کودکان تعبیه شده بود. کلی اسباب بازی های فکری و حرکتی برای بچه ها در محیط بود پرونده ما خیلی سریع رسیدگی و حل شد و در نهایت بهمون گفتن خود حاج خانم میخوان ببیننمون رفتیم داخل، از پشت میزشون اومدن سمت من و دخترم احوالپرسی کردن. از من اجازه گرفتن که سرش رو ببوسن 😯(مگه داریم) بعد بهش یه دفتر و مداد رنگی دادن و گفتن برامون نقاشی بکش و اگر دوباره اومدی بیار😃 غالب دیوارهای اداره با نقاشی های بچه ها پر شده بود😍 در نهایت یه میز جایزه نشونمون دادن و به دخترم گفتن برو انتخاب کن و در جواب عجله من که میخواستم سریعتر از اتاقشون بریم تا مزاحم کارشون نباشیم گفتن عجله نکنید همین فکر کردن بچه برای ما ارزشمنده😯 همه مون میدونیم سیستم قضایی کشور اوضاعش خوب نیست اما الان میبینیم وقتی یک نفر کارش رو درست انجام بده حتی در سیستم خراب نتیجه اش قابل لمسه برای مردم کاش میشد یه طوری در سیستم ازشون تشکر کنم ولی فعلا همینجا از خانم نیره عابدین‌زاده معاون دادستان مرکز خراسان رضوی تشکر میکنم کانال دکترموتا در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع