بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل والشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
اشکال سوم:
بنابر مبنای شما که فرمودید حروف وضع شده اند برای عرض نسبی اشکال می شود که اگر حرف برای خود کلمه ٵین(کلمه ٵین هم ظرفیت را و هم رابطه مکانی را می فهماند) وضع شده باشد فی عرض می شود و می بینیم که بالوجدان اینگونه نیست
اما اگر بگویید که برای ٵین جزئی (ظرفیت جزئی) یا همان نسبت خاصه وضع شده است در اینجا اشکال این است باید ربط را خود حرف ایجاد کند لذا چرا فرمودید که ربط را هیئت می فهماند
توضیح به مثال:
در مثال زید فی الدار اگر جای "فی" را با اسم عوض کنیم و بگوییم ظرف زید الدار فرق این دو جمله این است که در جمله اول حرف "فی" هم ظرفیت را فهماند و هم ربطیت را اما در جمله دوم لفظ ظرف فقط ظرفیت را فهماند و ربطیت را هیئت اضافیه فهماند و لذا می فهمیم که "فی" معنایی کاملا متباین با "ظرف" دارد
➖➖➖
حل مشکلات و قول مختار در معنای حرفی:
مشکله ای که باید در معنای حرفی حل شود تطبیق معنای حرفی است با وضع عام موضوع له خاص (چرا که قول وضع عام موضوع له عام رد شد) یا بعبارتی تصور بوجهه بودن معنی و اینکه واضع می تواند معنی را تصور کند و لفظ را برای آن وضع کند
همچنین باید قبول کنیم که معنای حرفی یک معنای متباین اسماء نیست بلکه رابطه آنها کلی و فرد است مثل رابطه انسان و زید
لهذا نزدیک ترین قول در اقول با در نظر گرفتن دو مقدمه گذشته همان قول تحصیص مرحوم خویی است
➖➖➖
《مبحث وضع هیئات》
قسم دیگری از معانی حرفیه هیئات هستند و تعریف آن حرکات و سکناتی است که قائم به لفظ هستند مثل هیئت ضَرَبَ که همان ـَـَـَ در آن می باشد
هیئات دو قسم می باشد:
قسم اول:
هیئت در جمله(انواع جملات اعم از جملات تامه و ناقصه و ...)
قسم دوم:
هیئت افرادیه(مثل هیئت مصدر و مشتق و...)
➖➖➖
بررسی در وضع هیئات و ثمره اصل بحث سیاتی ان شاء الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل والشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
اقوال در هیئت جمله ناقصه:
قول اول(مرحوم خویی):
طبق همان مبنایی که ایشان در حروف داشتند همین جا نیز می فرمایند که هیئت جمله ناقصه وضع شده است برای نسبتی که بوسیله آن اسم را تحصیص می کند مثل جمله ناقصه اصافیه در غلامُ زیدٍ که هیئت آن وضع شده برای بیان حالت ملکیت غلام برای زید
(محاضرات ج١ ص١٩٠)
➖➖➖
قول دوم(مشهور):
همانطور که هیئت جمله تامه(یصح السکوت علیها) وضع شده برای نسبت تامه هیئت جمله ناقصه (لایصح السکوت علیها) نیز وضع شده برای نسبت ناقصه یعنی بین دو شیء ربط ایجاد می کند اما به نحو ناقصه و لایصح السکوت
➖➖➖
قول سوم (آقای صدر):
هیئت جمله تامه وضع شده برای هیئت تصادقیه و هیئت جمله ناقصه وضع شده برای هیئت تحلیلیه
توضیح به مثال؛
در مثال زیدٌ قائمٌ در خارج زید و قائم یک چیز است و در خارج بینشان نسبتی اتفاق نمی افتد بلکه نسبت و اسناد بین این دو در ذهن جاری می شود لذا می فرمایند که چون این دو در ذهن بر یکدیگر صدق می کنند وضع شده اند برای نسبت تصادقیه ذهنیه
اما در مثال ضرب ُزیدٍ دقیقا بالعکس جمله تامه در خارج یک نسبت حقیقیه وجود دارد اما در ذهن یک چیز بیشتر تصور نمی شود آن هم ضرب است و نسبتی بین دو شیء جاری نمی شود اما به تحلیل عقلی ما می فهمیم که دو چیز است و با عملیات عقلیه بین آن دو رابطه ایجاد می کنیم لذا هیئت جمله ناقصه وضع شده برای نسبت تحلیلیه عقلیه
استدلال آقای صدر برای این که در جمله ناقصه یک چیز تصور می شود؛
نسبت در جمله ناقصه
یا می خواهد مفهوم نسبت صدوری را در ذهن ایجاد کند این قسم باطل است چون مفهوم نسبت صدوری یک مفهوم اسمی است و نسبت یک مفهوم حرفی است و یک مفهوم حرفی نمی تواند مفهوم اسمی را در ذهن ایجاد کند
یا واقع (همان ماهیت) نسبـت صدوری را در ذهن ایجاد کند که این همنمی شود چرا که واقع نسبت صدوری جزئی است و نمی تواند حاکی از تمام افراد نسبت های صدوری باشد
یا یک نسبت صدوری دیگر را می خواهد بفهماند که باطل است چرا که محال است یک نسبت در جمله نسبت دیگری را به ذهنخطور دهد
لهذا جملات ناقصه وضع شده اند برای نسبت تحلیلیه ذهنیه چون در ذهن نسبتی نیست و عملیه تحلیلیه آن را تصور می کند
(بحوث ج١ ص ٢۶۶)
➖➖➖
سه اشکال بر قول آقای صدر:
اشکال اول:
اینکلام شما در فرق بین زیدٌضاربٌ و ضربُ زیدٍ نقض می شود در جملات وصفیه چرا که در مثال زیدٌ الضاربُ ، الضارب جمله صفتی برای زید است
و در خارج زید و ضارب یکی هستند و درذهن دو شیء بین این دو نسبت جاری است لذا نسبتشان تصادقیه است و جملیه وصفیه (با وجود ناقصه بودنش) یصح السکوت می باشد
➖➖➖
اشکال دوم:
این که شما فرمودید که نسبت در جمله ناقصه نمی تواند واقع نسبت صدوری را در ذهن ایجاد کند و استدلال شما این بود که واقع نسبت جزئی است و نمی تواند جامع برای افراد نسبت صدوری باشد
اشکال اینجاست که شما در وضع حروف وضع عام موضوع له خاص را اختیار کردید در اینجا هم همینطور است باید بگویید که که واضع تصور کرده نسبت صدوری کلی را و آن را برای مصادیقش وضع کرد و حکایت آن از افرادش هم به صورت حمل شایع صناعی بلامانع است (چرا واقع یا همان ماهیت را به ذهن می رساند و ماهیت یجتمع مع الف وجود خارجی)
➖➖➖
اشکال سوم:
اصل و پایه کلام شما هم محل اشکال قرار میگیرد چرا که در جمله تامه که شما فرمودید در خارج یک چیز هستند (قیام و زید یک چیز است) همین کلام را ما در جمله ناقصه ایراد میکنیم چرا که در ضربُ زیدٍ در خارج یک عمل اتفاق افتاده است آن هم ضرب است
بعبارتی اگر بحث شما در مفهوم است که قطعا مفهوم قیام با مفهوم زید یک چیز نیست چرا که ممکن است مفهوم قیام بر شخصی غیر از زید بار شود
اما اگر بحث در خارج است فرقی بین زید قائم و ضرب زید نمی ماند
➖➖➖
بحث بعد سیاتی ان شاء الله
تقریرجلسه بیست و سوم👆
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل والشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
<<بحث هیئت جمله تامه خبریه>>
اقوال در این بحث:
قول اول(قول مشهور):
هیئت جمله تامه وضع شده برای ثبوت چیزی برای چیزی دیگر(ثبوتُ شیءٍ لشیءٍ) چه در آن قصد متکلم باشد یا نباشد
قول دوم(مرحوم خویی):
هیئت جمله تامه وضع شده برای قصد حکایت بواسطه یک مبرز
اشکالات مرحوم خویی به قول مشهور:
اشکال اول:
کلام مشهور نقض می شود در مواردی که وجود نسبت خارجی آنها عقلا محال است مثل شریکُ الباری ممتنعٌ
که در اینجا وجود تعقل وجود خارجی شریک الباری محال است و نمی توان بر آن چیزی را ثابت کرد
(محاضرت ج١ ص٩٠)
➖➖➖
جوابیه آقای صدر به این اشکال:
جواب اول:
قول مشهور ثبوت شیء برای شیئی دیگر است این ثبوت برای ماهیت است و اصلا مقصود مشهور ثبوت در خارج نیست
جواب دوم:
این اشکال در تمام نسبت ها وارد است و فقط مختص به جاهایی که موضوع محال است در خارج محقق شود مثل شریک الباری (و امثال آن) نیست بلکه در زیدٌ عالمٌ هم در خارج نسبت علم به زید تعلق نمیگیرد بلکه زید و عالم در خارج یک چیز هستند
(بحوث ج١ ص٢۶۴)
➖➖➖
رد بر جوابیه آقای صدر:
جواب دوم شما که مؤید بر قول مرحوم خویی بود اما جواب اول شما اینگونه رد می شود که مرحوم خویی بنابر مبنای خود مشهور بر آن ها اشکال کرده اند چرا مشهور قائل هستند معانی و نسبت ها در خارج وجو دارند (در بحث حروف گفته شد و با مثال تحتیت و فوقیت میز و قلم رد شد) فلذا آقای خویی اشکال برمشهور را موضوعاتی می کنند که وجود خارجی آنها محال است محقق شود(مثل شریک الباری)
➖➖➖
اشکال دوم(مرحوم خویی برمشهور):
در بحث حقیقت وضع ما قائل به تعهد شدیم و تعهد همیشه بر امر اختیاری تعلق میگیرد و تعهد بدون قصد بی معناست لذا ما قائل به قصد حکایت شدیم چرا که مبنای ثبوت شیء لشیء با مبنای تعهد سازگاری ندارد در قول مشهور گفتیم که قصد و اختیار در آن فرقی نمی کند و دو سنگ به هم برخورد کند و صدای زیدقائم بدهد معنای قیام تام را برای زید به ذهن می رساند
➖➖➖
تقریر جلسه ی بیست و چهارم👆
بسم الله الرحمن الرحیم
جوابیه آقای صدر به این اشکال:
نقضی:
کلام شما در دو چیز نقض می شود یکی در حروف که فرمودید وضع شده اند برا تحصیص چرا که باید می فرمودید وضع شده اندبرامای قصد تحصیص بعبارتی اگر دو سنگ به هم برخورد کنند و صدای زید فی الدار بیاید معنای تحصیص از آن فهمیده می شود
و یک نقض دیگر در وضع لفظ "نار" برای وجود محرق چرا که اگر بلااختیار لفظ نار گفته شود باز هم وجود محرق به ذهن خطور میکند
حلی:
حل بحث در آنجاست که ما بگوییم بنابر مبنای مرحوم خویی باید در وضع حروف قائل به قصد تحصیص شوند و در مفردات (حل مثال نار) قائل شوند که وضع شده برای قصد اراده
در قول مشهور نیز برای حل مسئله و جمع با مبنای تعهد ، میگوییم که وضع شده برای قصد ثبوت شیء لشیء تصورا بعبارتی آقای صدر می فرماید که نزاع در قصد نیست بلکه نزاع در حکایت و ثبوت شیء لشیء می باشد و این که متکلم قصد کند ثبوت چیزی را برای چیزی را بکند تصوراً
➖➖➖
رد بر جواب آقای صدر:
نفس قصد تلازم با مراد استعمالی و مدلول تصدیقی دارد چطور شما می فرمایید که متکلم قصد ثبوت چیزی برای چیزی را تصوراً بکند بعبارتی با آمدن قصد لامحاله می شود وجود تصدیقی (چه اولی چه ثانی) و مدلول تصوری آن است که قصد در آن نباشد لذا بنابر مبنای تعهد لامحاله باید قائل به قول مرحوم خویی شویم
➖➖➖
اشکال سوم مرحوم خویی بر قول مشهور:
اشکال بعد این است که نفس قول مشهور دال بر تصدیق است اصلا ثبوت شیء لشیء یعنی تصور مع الحکم ، وقتی می گوییم زید قائم ذهن زید و قیام را تصور کرده و آن را تصدیق کرده است بعبارتی خود یصح السکوت بودن جمله تامه دال بر تصدیقی بودن آن است (لهذا در نسبت تامه وضع منشا تصدیق است)
➖➖➖
جواب آقای صدر بر این اشکال:
این اشکال بنابر مبنای تعهد درست است اما بنابر مبنای مشهور منشا دلالت تصوری وضع است و جمله تامه خبریه دلالت تصوری دارد
➖➖➖
رد بر جواب آقای صدر:
در جمله تامه خبریه بنابر مبنای اعتبار هم منشا وضع دلالت تصدیقی است چرا که ثبوت شیء لشیء یعنی تصدیق و تصور مع الحکم (بعبارتی وقتی دو سنگ به هم بخورد و صدای زید قائم بدهد فقط در ذهن تداعی معنا می کند نه اینکه ثبوت شیء لشیء حاصل شود)
➖➖➖
جلسه ی بیست و پنجم👆
بسم الله الرحمن الرحیم
توجه توجه
شروع درس کفایه با نظارت بر بحوث از اول کتاب زیر نظر مستقیم استاد چهاردهی از اول کتاب.
دوستان درس بصورت خصوصی برگزار میشود برای شرکت در کلاس به آیدیه خود استاد پیام بدین.
@aminchahardehi
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال چهارم مرحوم خویی بر قول مشهور:
بنابر مبنای مشهور در نسبت تامه خبریه هیچ فرقی بین نسبت ناقصه و تامه نمی ماند چرا که نسبت یک مفهوم متواطی نیست و نمی تواند شدت و ضعف را در آن راه داد یعنی در اشیائی که تعداد و قلت و کثرت راه دارد تشکیک صحیح است اما در مفاهیم متواطی مثل خط نمی توان گفت که یک خط از خط دیگر خط تر است نسبت هم مثل خط است و نمی توان گفت که یک نسبت ناقص است و نسبتی دیگر تام است
➖➖➖
جواب آقای صدر بر این اشکال:
کلام شما در متواطی بودن نسبت صحیح است اما این اشکال بر مبنای خود شما هم وارد است چرا که شما در نسبت ناقصه قائل به قصد تحصیص و درنسبت تامه قائل به قصد حکایت شدید و لازمه کلام شما این است که در مرحله مدلول تصوری یک جمله ناقصه را جای یک جمله تامه قرار دهیم بعبارتی در عالم تصور نباید فرقی بین زید قائم و زیدالقائم بماند(همین اشکال سرایت پیدا می کند بر اصل مبنای مرحوم خویی در حقیقت وضع)
➖➖➖
رد بر اشکال آقای صدر:
مرحوم خویی اصلا قائل به مدلول تصوری نیستند یعنی وقتی از غیر ذی شعور زید قائم صادر می شود برای ما فقط تداعی معانی می آورد و علتش هم کثرت استعمالی است فلذا اصلا مدلول تصوری وجود ندارد که بتوانیم در این مرحله نسبت تامه و ناقصه را به جای هم قرار دهیم
➖➖➖
جواب بر اشکال چهارم مرحوم خویی:
اصل کلام در متواطی بودن نسبت صحیح است اما اصلا بحث و مناقشه ما در خود نسبت نیست و ما نمی گوییم که نسبت تامه نسبتش از نسبت ناقصه بیشتر است بلکه زمانی که نسبت ناقصه در ابتدا به صورت لایصح السکوت به وجود آمده و نسبت تامه یصح السکوت به وجود آمده است
➖➖➖
قول مختار:
ما در اصل حقیقت وضع قول مرحوم خویی(تعهد) را قبول نکردیم و قائل به اعتبار شدیم و گفتیم وضع منشا دلالت تصوری است اما در وضع جمله تامه خبریه قول مرحوم خویی صحیح است و وضع منشا دلالت تصدیقی است و برای قصد حکایت وضع شده است
➖➖➖
فرق نسبت تامه و ناقصه در کلام مرحوم آغاضیاء سیاتی ان شاءالله
جلسه ی بیست و ششم👆