eitaa logo
رمان لند 📖
856 دنبال‌کننده
555 عکس
40 ویدیو
1 فایل
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر می‌کنند. کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌ یاصاحب الزمان(عج)💚 رفیق بمون توی کانال تاباهم بهترین هارو رقم بزنیم... 🥰🙂🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنون که نظرتون و گفتین...😍 https://eitaa.com/duhdtv
حتما برای همچین کارایی به آیدی ادمین مراجعه کنید.... از لینک ناشناس که نمیتونیم تشخیص بدیم شما چی میخواید تا حمایتتون کنیم☺️😉 https://eitaa.com/duhdtv
به نام خدای توانا...💙🖤 https://eitaa.com/duhdtv
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 https://eitaa.com/duhdtv
ببخشید دیر اومدم ...😊 این روزا سرمون حسابی شلوغه ...😉 بمونید تا کانال ارتقاء پیدا کنه دوستان...😍 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ،وَلا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَالعَهدِ مِنّی لِزیارَتِکُم 🏴اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن 🏴وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین 🏴وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن 🏴وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین... 🖤اللهم عجل لولیک الفرج🖤 (ع) (عج) https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کاش...💙 کانال مارو به دوستاتون معرفی کنید اعضامون بره بالا☺️ https://eitaa.com/duhdtv
حتما به آیدی ادمین کانال مراجعه کن دوست عزیز🌸 https://eitaa.com/duhdtv
ممنون که استقبال کردین....😍 دوستان شرمنده پیام ها زیاده ....و همه رو نمیتونم بزارم تو کانال ...ولی در اسرع وقت رسیدگی میشه😅☺️ ..... وان شاالله تا چند ساعت دیگه پارت های رمان نون و ریحون بارگذاری میشه...💙 https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🌮بسمه تعالی🌮 رمان نون و ریحون پارت 18 اون شب شام خونه ی خاله اینا مونده بودیم.... سعید سر و سنگین ب
🌮بسمه تعالی🌮 رمان نون و ریحون پارت 19 متعجب نگام کرد ... یه لبخند مصنوعی زد و تو ماشین نشست و رفت.. ........ تو کلاس نشسته بودم و مشغول نوشتن جزوه ... استاد تند تند درس می داد. گوشیم سه بار از شماره ی ناشناس تماس داشت و من هم ریجکت می کردم! فاطمه که رفیق صمیمیم بود کنارم نشسته بود و با تعجب آروم بهم گفت:چرا انقدر گوشیت زنگ می خوره؟کیه؟حالا خوبه صداش کمه! _نمیدونم... ...... بعد کلاس با دوستام توحیاط نشسته بودیم و حرف می زدیم... دوباره همون شماره زنگ زد ... این شیشمین باره! اعصابم خورد شده بود جواب دادم. _بله..بفرمایید. _سلام... صدای مردانه بود...ته صداش آشنا بود. _سلام...بفرمایید؟کاری داشتید انقدر تماس گرفتید؟ _اِممم...نشناختی؟سعیدم.. _.... _الوو.. _...تو ...تو شمارمو از کی گرفتی؟ خندید و گفت:بماند... _نماند...مامانت بهت داد؟ _اههه....ولش کن دیگه...کار مهمی باهات دارم... _بامن؟ _بله...اجازه دارم یه جایی ببینمت؟ _اِمم..کجا؟ _هرجا...خونه ی پسر شجاع... _الان وقت شوخیه؟ _خیر...گزینه ی بعدی! خندم گرفته بود ولی خودم وکنترل کردم. _سعییید... _باشه باشه....حالا کجا ببینمت؟ _نمی دونم ... _یه آدرس کافه برات می فرستم بیا اونجا! ادامه دارد... ✍نویسندگان:ساجده و فاطمه تبرایی https://eitaa.com/duhdtv
🌮 بسمه تعالی🌮 رمان نون و ریحون پارت 20 بهش اس‌ام‌اس دادم گفتم الان میام. فاطمه خیلی اصرار کرد که با من بیاد ولی من قبول نکردم. از زبان سعید: جواب پیام مهتاب و دادم. گوشی و خاموش کردم. پشت میز حسابرسی کنار سیاوش که صاحب کافه بود نشسته بودم و هر دومون منتظر مرجان دوست دختر سیاوش بودیم. پیش خودمون فکر کرده بودیم که شاید مرجان و مهتاب وجه مشترکی با هم پیدا کنن. برای همین قرار شد مرجان هم بیاد. سیاوش ازم سوال کرد:مطمئنی امروز مهتاب میاد؟! _آره... ...... بعد از نیم ساعتی مرجان رسید،اما هنوز مهتاب.... تا اونجایی که یادمه مهتاب آدمی نبود که وقت براش مهم نباشه. همیشه تمام کاراش منظم بود. سر میزی که من رزرو کرده بودم نشسته بودم و منتظر مهتاب بودم. سياوش با پوزخند گفت :پس این مهتاب خانم که می‌گفتی چی شد؟! _حالا ببین الان می‌رسه منم به ریشت می‌خندم. _باشه تو هرچقدر می‌خوای بخند ولی مرجان اونجا الان یه ساعت منتظر مهتاب خانم شماست... _سیا... منت نذار سرم.خودت پیشنهاد دادی مرجان بیاد حالا هم اگه سختته بهش بگو بره. _خوب حالا توهم...کشتی ما رو... بعد رفت پشت میز حسابرسی. بعدِ سیاوش،مرجان اومد پیشم که اون سمت میز روی صندلی نشست و ازم سوال کرد:حالا این مهتاب خانم چند سالشونه؟ دستی به موهام کشیدم و گفتم: ۲۱ سالشه... مرجان خندید و گفت: یعنی ۶ سال اختلاف سنی؟من و سیاوش فقط ۲ سال اختلاف سنی داریم! از زبان مهتاب: هوا خیلی گرم بود آفتاب مستقیم می‌خورد به سرم مغزمو می‌سوزند. بالاخره رسیدم به کافه درو باز کردم و وارد کافه شدم. ادامه دارد... ✍نویسندگان: ساجده و فاطمه تبرایی https://eitaa.com/duhdtv
به به.... ممنون از حمایتتون 💙💙💙 https://eitaa.com/duhdtv
دوستان استقبال زياد بود دلم نیومد نفرستم تو کانال😍😍😍😍😍 https://eitaa.com/duhdtv
به دلیل استقبال گرم شما.... از شنبه روزی سه پارت میفرستیم براتون... 😍🥰😉💙 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز جمعه هست....دعا برای فرج امام زمان (عج)یادتون نره...💚💙🖤 https://eitaa.com/duhdtv
📌امام رضا(ع)می فرمایند: ⬅️هرگاه برای شما پیشامدسختی روی داد؛به وسیله ما از خدا یاری بجویید. https://eitaa.com/duhdtv
📌امام جعفر صادق(ع)می فرمایند: ✅هریک از شیعیان ماکه گرفتارشودو شکیبایی ورزد،اجر هزار شهید دارد. https://eitaa.com/duhdtv
☄ظهور نزدیک است ☄ 🌱بصیرت افزایی کنیم 🌱 https://eitaa.com/mahdyyon313