eitaa logo
عاشقان حجاب🇵🇸
183 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
451 ویدیو
89 فایل
تولد کانالمون:همزمان با تولد مهدی فاطمه🙃 https://harfeto.timefriend.net/16610118083803 حرف یواشکی👆 @sharayt313 بخوان شروط را👆 ریحآنـہ‌بودن‌را،از‌آن‌بانویۍ‌آموخٺم ڪه‌حتے‌درمقابل‌مردے‌نابینـا حجـآب‌داشـت... کپی⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅═💚💚═┅ شهادت می‌گویند: پشت سر هر شهادتی یک روشنایی پیدا می‌شود. این سخن، سخن بسیار درستی است و ارزش شهید و شهدا را ثابت می‌کند. از نظر اجتماعی مَثَل شهید و شهادت که روشنی ایجاد می‌کند مثل یک سلسله کارهای خیر فردی است که در قلب فرد ایجاد روشنی می‌کند نظیر ایثار، انصاف دادن، مبارزه با هوای نفس. در حقیقت شهادت برای اجتماع نوعی تصفیه نفس است برای اجتماع. 📚 استاد شهید مرتضی مطهری، یادداشت‏ها، جلد ۶، صفحه ی ۸۹ 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°
2691931.mp3
3.47M
🇮🇷 🎥 روزمان را با آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۴۰۷ قرآن کریم ( آیات ۲۵ تا ۳۲ سوره مبارکه روم )  🍃🌹🍃 🌺 امام علی (ع) می‌فرمایند: «اِنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ» ظاهر قرآن شگفت‌انگیز و زیبا و باطنش ژرف و عمیق است. (اصول کافی ۲/۵۹۹) 🎙 استاد پرهیزگار | | 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°
و صاحب ‌زمانے ڪھ"پروندھ اعمال" مارا مےبیند و گریھ میڪند وما لبخند میزنیم و.. انگار نه انگار...:)😔 ♥️ 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از منتظران ظهور³¹³
همسایه ها فور میکنید ۲۹۰ شیم؟
هدایت شده از ღܝ݆ߺیܝ‌وܟܿط‌ܝ‌ܣܢ̣ܝ‌ღ
همسایه میخوایم اگر مایل به همکاری هستید این پیام رو فور کنید یا به آیدی زیر تگ کانالتون رو بفرستید✨ @ssaallaavvaat
بسم الله الرحمن الرحیم 📗 ۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا دو نفر ترک کردند😔
⊰•🌻•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت چهل و یکم...シ︎ صدای لالایی خواندن از اطراف قبر می آید. عمه ها و خاله ها، خواهر بابک را در اغوش گرفته اند. به زبان اذری برای بابک نوحه سر داده اند. مادر، روی صندلی سفید که در احاطه ی مهملن هاست، همچون کوهی نشسته و برای ارام کردن دختر هایش، روی شانه های شان دست می کشد. خیلی ها نمی دانند این کوه در دلش اتش فشان دارد وای بروز نمی دهد. از سخنرانی و مداحی چیزی نمی فهمم. گوشم مدام به صحبت زن های دور و بر است. اسم بابک را که می شنوم ، گردن دراز می کنم تا طرف را ببینم . همه جا دنبال ردی از بابک می گردم؛ دوست دارم بابک را همین جور لابه لای حرف های دیگران کشف کنم. زنی کنارم نشسته. چند تار از موهای سفید کنار شقیقه اش بیرون زده است. رنگ توسی چشمانش، از گریه پر از رگه های خون شده است. پره ی چادرش را کشیده روی لب و دهانش. میپرسم: از اقوام شون هستید؟! سر بالا می دهد و می گوید: همسایه شون ام. این قد بود که دیدمش. دستش از زمین نیم متر فاصله. دارد و به من نشان میدهد که این قدی بود که برای بار اول دیدمش میکوید: از همون بچگی، مودب بود. مهربون بود. دختری روی شانه ام دست می گذارد. می خواهم طچری بنشینم که بتواند رد شود. همان طور که با اشاره منظورش را به من می فهماند، توی گوشی کناره گوشش می گوید.......... . ⊰•🌻•⊱¦⇢ 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°