eitaa logo
عاشقان حجاب🇵🇸
189 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
451 ویدیو
89 فایل
تولد کانالمون:همزمان با تولد مهدی فاطمه🙃 https://harfeto.timefriend.net/16610118083803 حرف یواشکی👆 @sharayt313 بخوان شروط را👆 ریحآنـہ‌بودن‌را،از‌آن‌بانویۍ‌آموخٺم ڪه‌حتے‌درمقابل‌مردے‌نابینـا حجـآب‌داشـت... کپی⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
اینو حتما بخوانید،خیلی نفع میبرید ازعزرائیل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. ."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم.. "گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.."ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خدا وندفرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود.. .ًحتما بخونید.دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. فکرش رابکن..روزقیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم..!سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين حضرت محمد(ص) فرمودند هر کسی این دعا را بین مردم پخش کند گرفتاریهایش حل شود.ولى شيطان ب بيشتر مردم اجازه ى پخش اين ايه را نميدهد داری حافظه ات زیاد بشه؟؟ ۱-مسواک بزن ,۲-روزه بگیر, ۳-قرآن بخون. داری گوش درد و دندون درد نگیری؟؟ بعد از هر عطسه ای که می کنی بگو:الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین دونی خداوند از چه چیز هایی بیزاره؟ ۱-خوابیدن بدون نیاز ۲-خوردن در حال سیری ۳-خندیدن بی جا دونی چه کسی ثواب شب زنده داران و عبادت کنندگان رو می بره؟ کسی که با وضو می خوابه داری رزق و روزی ات زیاد بشه؟ ناخن هات رو روز جمعه بگیر . خوابگاه شیطان کجاست؟ زیر ناخن بلند دونی روز قیامت چه کسی رو دست بسته میارن و جاش توی دوزخه؟ هر مردی که با زن نامحرم دست بده.) دونی چه کسی راه بهشت رو گم می کنه؟؟ کسی که وقتی نام پیامبر (ص)رو می شنوه،صلوات فرستادن رو فراموش می کنه.پیامبر اکرم (ص) داری گناه های چهل سالت محو بشه؟ هر صبح۱۰بار بر پیامبر صلوات بفرست صل علی محمد و آل محمد .لااله الاالله محمدرسول الله و اعمالی که موجب بی برکتی وفقر می شوند. 1.غذا خوردن بدون شستن دست. 2.غذا خوردن بدون گفتن بسم الله. 3.غذا خوردن در تاریکی 4.غذا خوردن درحالت تکیه 5.نوشیدن درحالت ایستاده 6.خوردن نوشیدن درحالت جنابت .7.استفاده از ظروف شکسته. 9.قطع کردن نان با دندان 10.خوابیدن بعد نماز صبح تا طلوع خورشید. 11.خوابیدن بین مغرب وعشاء 12.ادرارنمودن زیردرخت 13.ادرار نمودن درحالت ایستاد 14.ادرار نمودن درحمام 15.جارو زدن منزل موقع شب 🌻🌻🌻🌻 16.شانه کردن زنان سر خود را درحالت ایستاده 🌻🌻🌻🌻 17.دعا نکردن برای پدر مادر 🌻🌻🌻🌻 18.کوتاه کردن ناخن با دندان 🌻🌻🌻🌻 19.صدا زدن پدر مادر با اسم آنها 🌻🌻🌻 20.گذاشتن تار عنکبوت در خانه 🌻🌻🌻🌻 ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﻨﯿﺪ ،ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺳﻌﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﮐﻨﺪ؟؟؟؟ بگو یا الله 🌻🌻🌻🌻 توجه󾫱 هرکس درموقع اذان به موسیقی و ترانه گوش دهد... نمیتواند هنگام مرگ شهادتین بگوید. تا اخر بخوانید دوستان🌹❤ اللهم_عجل_لولیک_الفرج {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺༽🤍🌱༼༻ مـآ بـا خیـݪے هـا فـࢪق داڕیـ‌م😎✌🏻❤ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
⊰•💚⛓👀•⊱ . شیرین‌تر‌ا‌زنام‌شما‌امڪان‌ندارد مخروبہ‌باشد‌هر‌دلی‌جانان‌ندارد جانِ‌من‌و‌جانانِ‌من‌مھدی‌زهـــرا قلبم‌به‌جز‌صاحب‌الزمان‌سلطان‌ندارد🖐🏼!' یاصاحب‌الزمان♥!' . ⊰•💚•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
⊰•🍁•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هفتاد و هشتم...シ︎ بابک، با لبخند ،حرف های پدر را گوش می کرده . رضا ، صحبت پدر را ادامه داده بود : تو از همه ما درس خون تری . مطمئن ام بری اونجا ، به رده های بالایی می رسی .) بابک لب جنبانده بود . پدر به بابک گفته بود از لحاظ امکانات و هزینه نگرن چیزی نباشد . بعد به تخت سینه اش کوبیده و گفته بود ( همه اش با من ) بابک گفته بود ( خیلی خوبه که پدر و برادری مثل شما دارم که این قدر پشتم هستید ؛ اما من برای خودم یه برنامه پنج ساله نوشته ام . هیچ جای این برنامه ، سفری به خارج نوشته نشده .) براد بزرگتر سعی می کند متقاعدش کند که اگر برود ، علاوه بر این که برای خودش راه پیشرفت باز می شود ، می تواند بر اینده خواهر و برادرهایش هم اثر بگذارد ؛ اما بابک با صبوری به پدر و برادر می گوید ( اجازه بدید با برنامه ی خودم پیش برم .) در برابر این آرامش و ادب ، دیگر حرفی هم می ماند مگر ؟ خانه در سکوت فرو رفته ، و هر کسی با فکری گلاویز است . تصویر زنی دل نگران آینده و برنامه ی پسرش ، توی شیشه ی تلویزیون قاب شده . * * * هواپیما پر شده از صدای خنده و شوخی ، هر کسی اسم دوستش را صدا می زند و دنبالش می گردد . یکی دنبال علی است تا کنار دستش بنشیند ؛ یکی نوید را صدا می زند تا ببیند کجاست و برود کنارش . سر و کله مهمان دار پیدا می شود ؛ مردی ست سوری تبار ، با قد و هیکل ورزیده و پوستی تیره ؛ که تیرگی پوستش توی لباس فرم سفید ، بیشتر به چشم می آید . سعی می کند با حرکت دست ، مسافر ها را آرام کند ، و به عربی جمله ای می گوید . یکی از آن آخر داد می زند ( تکلم العربی ؟) مرد، خوشحال می گوید ( نعم) صدایی از جای دیگر بلند می شود ( تکلم الفارسی؟) مرد سر می گرداند سمت صدا (لا) بین دو انگشتش را فاصله کوچکی می دهد که یعنی (کم) صدایی از پشت سرش می آید که ( ما هم تکلم العربی کم !) دو نفر به شمالی شوخی ای می کنند ، و صدای خنده بلند می شود . بابک ، از بین آدم هایی که فضای راهرو را پر کرده اند ، رد می شود . کنار و داوود مهرورز می ایستد . دستانش را دور صندلی جلویی می اندازد ، شروع می کند به عربی ـ ـ ـ . ⊰•🍁•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
⊰•🌼•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هفتاد و نهم...シ︎ شروع می کند به عربی صحبت کردن . دور و بری ها گردن می کشند سمت بابک . مرد میخواهد هر کس مطابق شماره ی صندلی که توی بلیط ذکر شده ، سر جایش بنشیند . بابک ، خواسته ی مرد را برای بچه ها ترجمه می کند . دوباره صدای اعتراض بلند می شود . این را که دوست دارند کنار دوستشان بنشینند ، بابک به عربی برای مرد می گوید . مهمان دار به مخالفت سر تکان می دهد . سر و صدای مسافران و بی نظمی کلافه اش کرده است . بابک ، انگشتانش را در هم می بافد . و با صدایی آرام و شمرده برایش توضیح می دهد که رزمنده اند و برای جنگ با داعش و کمک به مردم سوریه به دمشق می روند . لب های مرد به لبخندی از هم باز می شود . در سیاهی نگاهش ، برق قدر دانی درخشیدن می گیرد. دستان کشیده اش را بالا می برد ، به سرش اشاره می کند و می گوید ( ایرانی و آیت الله خامنه ای .) بابک صاف می ایستد و انگشانش را مشت می کند و می کوبد به سینه اش ، حالا هر دو مرد ، منظور خود رابا اشاره به هم فهمانده اند . دست های بزرگ و سنگین مرد . روی شانه بابک می نشیند و از این که چه قدر خوب عربی حرف می زند . تحسینش می کند و کمی در باره ی داعش و ستمی که به مردم سوریه شده ، حرف می زند. بابک با دقت به حرف های مهمان دار گوش می کند و چند باری دست هایش را برای هم دردی روی شانه مرد می کوبد . کم کم شور و هیجانش فرو کش می کند . همه در صندلی های خود فرو رفته اند . بعضی دو به دو حرف می زنند . برخی نیز سر چسبانده اند به پنجره هابیضی هواپیما ، و لحظه به لحظه کوچک شدن زمین را نظاره می کنند . بابک تکیه داده به صندلی ، و کتاب زیارت عاشورا را بالا آورده ، نگاه نم دارش ، روی کلمات کشیده می شود . خانم مهمان دار ، نوشیدنی ها و . . . . ⊰•🌼•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
⊰•🌸•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هشتادم...シ︎ خانم مهماندار ، نوشیدنی ها را روی میز جلوی بابک قرار می دهد . بابک به انگلیسی تشکر می کند . برای مهمان دار جالب توجه است ؛ چون تا نیم ساعت پیش ، هواپیما پر بود از صدای مردانی که محلی حرف می زدند . مشغول صحبت کردن می شوند . حسین نظری ، از ردیف کناری شاهد مکالمه انگلیسی بابک و مهمان دار است . بابک ، همیشه و همه جا ، اورا با کارهای خود و توانایی فراوانی ‌که داشته غافلگیر کرده ؛ اما هیچ وقت نگفته بود این قدر به زبان عربی و انگلیسی مسلط است . بعد با خودش فکر کرد بابک کی از خودش حرف زده و تعریف کرده که بخواهد این ها را بگوید ! از دوران آموزش ، یعنی سه ماه پیش با بابک اشنا شده بود . روزهای اول ، سر کلاس ، وقتی دقت بابک را حین درس دادن آقای نوروزی دیده بود ، تعجب کرده بود . اکثر بچه ها ، وقت توضیح دادن و توضیحات موشک ، ناو و ... سر در گوشی داشتند یا خمیازه می کشیدند ؛ اما بابک ، تمام نکات را در دفترچه کوچکی که بعد ها حسین فهمیده بود همه جا و همیشه همراهش است ، می نوشت . بعد با گوشی اش ، از روی تابلویی که مدرس ، دستگاه تشریح کرده بود ، فیلم گرفته بود . داوود مهرورز ، وقتی حوصله و دفت بابک را دیده بود ، دیگر خودش را از نوشتن و نت برداری معاف کرده و از بابک خواسته بود که بعد از هر کلاس ، مطالب را برایش از طریق تلگرام بفرستد . حسین اولین باری که مهروز این را از بابک خواسته بود ، یادش بود . بابک از دفترش سر بلند کرده و به مهرورز خندیده بود . بعد با چشمکی و کوبیدن آرنجش به حسین ، رو به مهرورز گفته بود ( اخه پیر مرد ، توکه حوصله دو خط نوشتن نداری ، چطوری می خوای اونجا بجنگی ؟ ) مهرورز سینه صاف کرده بود که ( من پیر مردم ؟ نشونت می دم ! صبر کن . ) و از همان روزکَل کَل شان شروع شده بود . کتاب ، دوباره تا مقابل چشمان بابک بالا آمده . حسین ، غلتیدن اشکی از گوشه ی چشمان بابک را می بیند و رو بر می گرداند . * * * فرودگاه ، با تمام عظمتش ، در کم جانی نور لامپ نفس می کشد . سکوتش با هیاهو و قدم های مسافر های تنها هواپیما داخلش شکسته می شود . عقربه های سیاه ، توی سفیدی بزرگ ساعت ، دوی نیمه شب را نشان می دهند . سالن سرد است . مهرورز ، ده دوازده نفر از بچه هایی را که توی این مدت با آن ها صمیمی شده ، دور خودش جمع می کند ، حالا فضای سرد و مخوف دمشق ، شوخ طبعی را از بین برده و کم کم ان ها را با واقعیت . . . . ⊰•🌸•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
اگرتهش‌رسیدیم..... ⦗ 🌸🕊 ⦘ • ◍💎◍ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
بسم الله الرحمن الرحیم 📗
افتخار ما ، حجاب ماست🇮🇷🇮🇷🇮🇷 {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄ @ea_mhdei C᭄
بزار (حجاب=امنیت) رو برات توضیح بدم...❗️ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄ @ea_mhdei C᭄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ☘️🌼 حلال تمام مشکلاتی ای عشق 🌼 تنها تو بهانۀ حياتي اي عشق ☘️🌼 برگرد که روزمرّگی ما را کشت 🌼الحق که سفينة‌ النجاتی ای عشق... ✨ مهدی جان روحی فدا       در آشوب فتنه و بلا       عده‌ای تو را گم می‌کنند       و عده‌ای تو را پیدا می‌کنند ؛ 🔸ما را از عاشقان یابنده خود قرار بده!!🤲 {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حضرت زهرا سلام الله علیها کم نخواه.. 🌸🍃اُم الکَرَم....👌 {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرروزیک سخن ازمولا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون به زیبایی این کلیپ....😍 {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄ @ea_mhdei C᭄
خبر های خوشی که در این مدت نگذاشتند ما بشنویم...🤷‍♀😎 پرچم ایران همواره بالاست🇮🇷🇮🇷🇮🇷 {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄ @ea_mhdei C᭄
برادرشهید: دروغی‌کہ‌توذهنم‌بشینہ‌وناراحتم‌کنہ‌ازبابابڪ‌‌یادم‌نیست... بابڪ‌‌همش‌درتلاش‌بود‌دوره‌های‌مختلفی‌روبگذرونہ ‌تارزومہ‌خوبی‌درکاراش‌داشتہ‌باشہ‌‌. برای‌هرروزش‌یک‌روز‌قبل‌سعی‌می‌کرد برنامہ‌داشتہ‌باشہ‌. یہ‌اخلاقی‌کہ‌داشت‌ازهیچکس‌هیچ‌انتظاری‌نداشت‌... سهی‌می‌کرد‌کارخودش‌روخودش‌انجام‌بده‌ اعتقاد‌داشت‌چون‌انتظارندارم‌ ازدست‌کسی‌هم‌ناراحت‌نمیشم‌.. :) {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
دوستانی که می‌خواستند ۱۴ ، ۱۵ ، ۱۶ آذر براندازی کنند ❌❌❌ لطفا یکسری به قرآن سوره حشر آیه ۱۴ ، ۱۵ و ۱۶ بزنید....❗️ متوجه گمراهی خود خواهید شد...✅ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄ @ea_mhdei C᭄
‹💔🕊›