eitaa logo
عاشقان حجاب🇵🇸
186 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
451 ویدیو
89 فایل
تولد کانالمون:همزمان با تولد مهدی فاطمه🙃 https://harfeto.timefriend.net/16610118083803 حرف یواشکی👆 @sharayt313 بخوان شروط را👆 ریحآنـہ‌بودن‌را،از‌آن‌بانویۍ‌آموخٺم ڪه‌حتے‌درمقابل‌مردے‌نابینـا حجـآب‌داشـت... کپی⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😋 مواد لازم برای توپک شکلاتی: بیسکویت پتی بور کاکائویی نصف ی بسته موز 🍌له شده ۱ عدد گردو خرد شده ۵ عدد شکلات تخته ای🍫 ۳۰ گرم خامه صبحانه ۳ ق غ خ مواد لازم برای دسر شکلاتی🍫 شیر دو لیوان یا نیم لیتر شکر ۳ ق غ خ نشاسته ذرت ۲ ق غ خ کره ۱ ق غ خ پودر کاکائو ۱ ق غ خ طرز تهیه توپک شکلاتی؛ ابتدا گاناش رو اماده کنید, برای تهیه گاناش شکلات🍫 و خامه رو روی حرارت کم بذارین تا شکلات ذوب بشه و با خامه مخلوط کنید تا یکدست بشه و بعد با موز🍌 و بیسکویت 🧇خردشده و گردو خرد شده مخلوط کنید . به اندازه ی ی گردو از مواد بردارین و گرد کنید و داخل ظرف بچینید 🌱با این مواد ۱۰ تا توپک درست میشه حالا نوبت دسر شکلاتیه😋 شیر و شکر و پودر کاکائو و نشاسته ذرت رو باهم مخلوط کنید و روی حرارت بذارین و مرتب هم بزنید تا غلیط بشه و در اخر کره رو اضافه کنید و مخلوط کنید تا کره ذوب بشه. وقتی از داغی افتاد روی توپک شکلاتی بریزین و تزیین کنید {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
‹💔🕊›
عاشقان حجاب🇵🇸
‹💔🕊›
⊰•💔⛓🕊•⊱ . مجلس‌ختم‌برایت‌گرفتیم‌زهرا روضہ‌ات‌راحسن‌‌خواند حسین‌‌غش‌کرد💔!' ‌. ⊰•🕊•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
⊰•🍁•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هشتاد و چهارم...シ︎ داوود به سمتش خیز بر می دارد ، و خنده شان توی سیلو می پیچید . داوود مهرورز یادش نمی آید این شوخی از چه زمانی بین شان باب شده ؛ اما از این سر به سر گذاشتن بابک که باعث خنده و صمیمیت بیشترشان شده ، لذت می برد . بابک و او ، شاخه های خشک درختان کاج و نخل را که گوشه و کنار سیلو روی زمین افتاده اند ، بر می دارند و شاخه ها را با پارچه ای به هم وصل می کنند . از قسمت بالای سالن شروع می کنند به جارو زدن . صدای خش خش برگ های خشک روی کف سیمانی و رقص ذرات گرد و خاک توی باریکه ی نور آفتاب که از درز در وارد می شود ، کل فضای ساختمان را پر می کند . آن هایی که کنار دیوار توی محوطه چمباتمه زده اند ، برای کمک بلند می شوند .بچه هایی که روی تخت دراز کشیده اند هم تکانی به خود می دهند ؛ موکت ها و پتو های اتاق را بیرون می برند ، و می تکانند . بابک ، تکه های کوچک آهن را که جمع کردن زباله ها پیدا کرده بود ، جلوی در اتاق ها می گذارد تا دیگر خاک و کثیفی به داخل نرود . عرق از سر و روی همه شُره می کند ؛ اما لبخند رضایتی که از پاکیزه شدن اقامتگاه بر لب شان است ، خستگی را از تن شان به در می کند . رضا علی پور روی تخت نشسته . بابک وارد می شود . آستین هایش را بالا زده و سر انگشتانش قطره های آب می چکد . رضا می گوید : یه کم دراز بکش ! خسته شدی ! بابک ، با لباس هایی را که با آن کار کرده ، در می آورد و رو می کند به بچه ها ، و می گوید : برم لباس هام رو بشورم ؛ بعد . رضا از وقتی یادش است ، بابک را مرتب و پاکیزه دیده ؛ چه سر کلاس تئوری ، چه در کلاس عملی ؛ اما از این که در این مکان هم بابک هنوز به این پاکیزگی مقید است ، تعجب می کند . بابک ،لباس ها را در محوطه ی پایگاه ، زیر شیر آب می گیرد و چنگ می زند به یقه ی پیراهنش . کف از لای انگشتانش حباب حباب می زند بیرون . علی رضایی و داوود مهرورز، زیر تیغ آفتاب ، پا به دیوار سیلو چسبانده اند و بابک را تماشا می کنند که چطور لباس هایش را با دقت روی طناب کنار دیوار پهن می کند ، آستین ها و پاچه های شلوارش را چند بار بر می گرداند و خط اتویشان را صاف می کند و دوباره روی طناب پهن می کند . دست هایش را دوباره زیر شیر آب می گیرد ، مشت مشت آب روی صورتش می ریزد و انگشتان خیسش را شانه وار توی موهایش فرو می برد . چند بار این کار را تکرار می کند ؛ ان قدر که تمام گرد و غبار ازتک تک تارهای مویش زدوده می شود . وقتی رو به روی دوستانش می ایستد ، انگار همین الان از حمام آمده . دور تادور ساختمان ، بیایان است و تپه های کوچک شن که بادهادرست کرده اند . گویی رنگ کرم پاشیده باشند روی قسمت وسیعی از زمین . چند نفری که برای قدم زدن به دور و بر سیلو رفته بودند ، با بوته هایی در دست نزدیک می شوند . داوود ، تن از دیوار جدا می کند و می پرسد : اون ها چیه دست تون ؟ بچه ها جواب می دهند : بوته های اسپند . بوته های خشک و نازک ، در دست شان رد وبدل می شود ، و دانه های ریز قهوه ای با هر حرکت می ریزند پایین . * * * مهرورز بیدار می شود . خبری از بابک . . . . ⊰•🍁•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
⊰•🖤🔗•⊱ . شهدا عاشق اند💕 معشوقشان خداست شاگردند معلمشان حسین علیه السلام است معلم اند...🌸 درسشان شهادت است مسلح اند سلاحشان ایمان است مسافرند،مقصدشان لقاءالله است مستحکم اند،تکیه گاهشان خدا است🕊 . ⊰•🔗🖤•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
⊰•🖤🖇🌿•⊱ . مَن‌گِردِجَھـٰان‌گَشتِہ‌اَم‌ۅهیچ‌نَدیدَم هَر؏ِـشق‌بِجُز‌؏ِـشق‌ِ‌ح‌ُـسِین‌مُفت‌گِران‌ اَست••! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ⊰•🌿•⊱¦⇢ {\__/} ( • - •) /つ ༼C᭄@ea_mhdeiC᭄
خوشگلا چالش سین زنی بزاریم با جایزه پرداخ؟ @Yamahdi313w نظر بدید☝️😁
هدایت شده از 〔آیمـاه ¦ 💘𝐀ymah〕
چرا لف ؟🌱✨ بشیم ۴۶۰ ؟🌱✨ 🌱@yahcan🌱
هدایت شده از 〔آیمـاه ¦ 💘𝐀ymah〕
میشه بشیم ۴۷۰ تا ؟🌱