حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است
بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکرخدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است
خانه را جارو زدی، از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روزهای آخر است
ای ستون خانه ی من، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است
این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است
موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است
از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است
چند ماهی می شود، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است
دستهایی را که می بوسید پیغمبر، شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست
دست در دست حسن می رفت زهرا، ناگهان
روی خاک افتاد قرآن، سوره ی کوثر شکست
دستهای بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست
یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
ما را دچار عشق خودت کردی و سپس
با یک نفس به عشق #حسینت دچارتر
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_هادی_کجباف
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم