eitaa logo
🇮🇷علوم غریبه و خفیه اسلامی 🇸🇩
127 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
110 فایل
●□●●●محقق علوم ماورا ♤♧♤♧ فروش کتب ارزشمند pdf علوم غ*ریبه وموفقیت و متافیزیک وسفارش نوشتن ادعیه قرآنی حرز امام جواد علیه السلام و احراز دیگر امامان، باضمانت رعایت آداب عمومی و اختصاصی تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 استاد ما می فرمودند: «روزی قرار بود به اتفاق جمعی از دوستان برای دختران جلسه ای داشته باشیم. ما یکی دو روز قبل ۳-۴ کیلو تهیه کردیم و در طول این دو روز مصرف کردیم. وقتی از جلسه دختران بیرون آمدیم، از دوستان پرسیدم: رفقا، اصلاً احساس کردید که در جمع خواهران بودید؟ من که هیییچ حسی نکردم» سپس می فرمودند «این طور شیطان را ضعیف می کند».
۱۲مهر۱۴۰۲ عطارد وارد برج لیبرا میشود وقت خوبی برای مذاکرات وگفتگو و پیشبرد اهداف وتوافق ها و ایده های جدید
کلسیت صورتی یا کلسیت مانگانو شکست ها و ناکامی های گذشته را تسکین می دهد. ناامیدی ها و زخم های روابط پیشین را التیام خواهد بخشید. کلسیت صورتی کریستالی قدرتمند برای باز کردن چاکرای قلب است.
حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْحُلْوَانِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو تَوْبَةَ الرَّبِيعُ بْنُ نَافِعٍ، حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ يَعْنِي ابْنَ سَلَّامٍ، عَنْ زَيْدٍ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا سَلَّامٍ، يَقُولُ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ بْنُ فَرُّوخَ، أَنَّهُ سَمِعَ عَائِشَةَ، تَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّهُ خُلِقَ كُلُّ إِنْسَانٍ مِنْ بَنِي آدَمَ عَلَى سِتِّينَ وَثَلَاثِمِائَةِ مَفْصِلٍ، (همانا تمام انسان ها از بنی آدم با 360 مفصل آفریده شده اند.) صحيح مسلم، جلد 2، صفحه : 698، حدیث 1007 صدق رسول الله ﷺ
برای دفع وسوسه های شیطانی این دعا را بعد نماز صبح بخوانید. می توانید به وفق برده و دور وفق نیز همین دعا را بنویسید.
🪴 🔖داستان کوتاه جوانی، به خواستگاری دختری رفت و در اثنای دیدار شرعی، دختر از جوان سوال کرد: چقدر از قرآن کريم را حفظ کردی؟ جوان جواب داد: چندان زیاد حفظ نکردم؛ و لكن شوق و علاقه دارم که‌ يک بنده‌ی نیک و صالح باشم‌. بعدأ جوان از دختر پرسید: تو چقدر قرآن کريم را حفظ کردی؟ دختر گفت: ﺟﺰﺀ ﻋﻢ را حفظ کردم. از اینکه دختر فهمید، جوان واقعا صادق است؛ به ازدواج با آن موافقت کرد و بعد از عقد ازدواج، از جوان خواست که طبق وعده به حفظ قرآن کریم شروع کند. جوان گفت: اشکالی ندارد؛ به کمک هم، حفظ می کنیم. بناءً از سوره‌ی مريم حفظ را شروع کردند و به همین ترتیب، سوره های قرآن کريم را یکی پس از دیگری حفظ کردند؛ تا اینکه بعد از گذشت مدتی، تمام قرآن کریم را حفظ نموده، از امتحان استاد، موفق بدر آمدند و شهادت نامه‌ و سلسله‌ی اجازه در حفظ را، هردو حاصل کردند. اما جالب این است که در یکی از روزها زمانی که جوان به زیارت پدر خانم‌ اش رفت و به آن مژده داده گفت: الحمدلله دختر تان قرآن کریم را حفظ کرد. پدر از شنیدن سخنان شوهر دخترش متعجب شده، به اتاق خود داخل شد و شهادت نامه و تقدیر نامه های زیادی از دخترش در حفظ قرآن کريم را با خود آورده پيش روي دامادش گذاشت. داماد از دیدن آنها حیران و شگفت زده شد و دانست که خانم اش قبل از ازدواج اش حافظ قرآن کريم بوده؛ و لکن بخاطر تشويق شوهرش، به وی نگفته است تا با هم یکجا حفظ کنند. الله متعال به هر مرد مومن همسر خدا دوست و صالحه نصیب فرماید آرامش زندگی در تقوا است .👌 . اخلاقی و آموزنده و های
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می‌برد ... کلیپو ببینید👌 و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎
📚 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... مشهد... روبروی ایوان طلا... خیره به گنبد طلا... اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي.... و
🔘 داستان کوتاه گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند . به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم .. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند . وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى تپد و جز او معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز شیخ محمد صادق همدانی. گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
آقا جان! شنیدن تا کِی؟ میخوام «ببینم»! 🎙حجت الاسلام سید مهدی شمس الدین نقل می کند که حاج احمد اربابی این قضیه را نقل کرده اند: چند روز قبل برای یک سفر کاری به مشهد مُشرّف شدم، وقتی خواستم وارد حرم شوم از ورودی خیابان طبرسی وارد شدم و اول کنار قبر شیخ حسنعلی نخودکی [رضوان الله علیه] رفتم و فاتحه ای خواندم و از او خواستم واسطه شود تا حضرت مرا راه دهد، سپس وارد حرم شدم و در قسمت بالای سر مطهر نشستم و جامعه کبیره خواندم. به حضرت عرض کردم: من قبول دارم شما مرا می بینید و حرفم را می شنوید و جواب هم می دهید و به اعتقاد دارم که « وَ عَادَتِکُم الاِحسان، وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم»[:یعنی: «عادت شما احسان وخلق و خوی شما بخشش است» فرازی از زیارت جامعه کبیره] اما من عوام هستم و دلم میخواهد این عقیده را در عمل و عیان ببینم، به گونه ای که در باغ سبزی نشانم بدهید. بعد مشغول خواندن نماز شدم، در بین نماز دیدم شخصی آمد و کنارم نشست به ذهنم آمد که میخواهد کمکی از من مطالبه کند نماز که تمام شد و سلام دادم بلافاصله دهانش را نزدیک گوشم آورد و آهسته گفت: این قدر ناراحت نباش و جزع و فزع نکن، سوره فتح را زیاد بخوان، مشکلات حل می شود! این را گفت و برخاست و تا برگشتم و اطراف نگاه کردم، او را ندیدم؛ از آن به بعد سوره فتح را مرتّب می خوانم و گشایش بسیاری برایم ایجاد شده است! 🎙حجت الاسلام سید علی اکبر صداقت (از شاگردان آیت الله سید عبدالکریم کشمیری ) رضوان الله علیهما: مطلب دیگر که باید به آن توجه داشت گره‌هایی است که در زندگی دوستان وجود دارد و عموم آنها گره خیلی پیچیده‌ای نیست لذا برای برطرف‌کردن آنها خواندن ذکر «یا فَتّاح» به همراه سوره فتح ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا﴾ نافع است مگر مشکلاتی که به قضاو قدر بستگی دارد. ذکر «یا فَتّاح» برای گره‌هایی که خیلی بزرگ نیستند روزانه به تعداد ۴۸۹ مرتبه و برای مشکلات سنگین‌تر ۱۲۰۰۰ مرتبه خوانده شود و هرروزه سوره فتح﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا﴾ یک‌بار صبح و یک‌بار شب قرائت و به یکی از امام‌زادگان تقدیم شود تا ان شاء ا... گشایش حاصل شود. 📚نسیم های گره گُشا، ۴۰ و ۴۱. 💐به پیشگاه رئوف ترین امام، صلواتی هدیه بفرمائید.