نیایش صبحگاهی
🌸خدایا
تنها تکیه گاه من ! چه کسی گفته تو بر فراز آسمانها نشسته ای ،ماننداربابی سختگیر فرمانروایی می کنی چرا مارا از تو ترسانده اند؟
🌸معبودا
تو در همه حضور داری، آنجا که پای خیر و زیبائی است، و به موجودات طراوت و زندگی می بخشی. گلها و درختهای زیبا و صحرای پر از لاله و سوسن، ماه و ستاره و دشت و دریا، همه و همه بوی تومی دهد...
🌸مهربانا
تو در آواز سوزناکی هستی که از عشق می خواند، درتبسم پاک کودکی هستی که با امید می خندد. تو در دل قدردان فرزندی هستی که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد.
🌸محبوب من
تو در اراده نیرومندی هستی که از عدالت سخن میگوید و عادلانه تصمیم می گیرد وحق الناس می شناسد... درقلب ستمگرانی که به مردم ظلم می کنند نیستی..
🌸 پس ای عزیزترین
یاری ام کن ،همه جا با تو ، کنار تو و برای تو قدم بردارم و زندگی ام را بر مبنای نگاه رضایت تو قرار دهم ، الهی به امید تو..
@ebrahiimhadi74
─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
#شهید_احمد_امینی
توصیه میکنم... اینکه از #خدا بترسید و در اعمال خود #اخلاص را حفظ کنید و یاد #خدا را فراموش نکنید...
و آگاه باشید که #خداوند ناظر بر اعمال شماست...
و توصیه میکنم شما را به پیروی از #امام و کوتاهی نکردن اجرای فرامین آن بزرگوار...
سعی کنید که اعتقادات خود را در اصول و فروع قوی سازید تا در سختی ها نلغزید...
@ebrahiimhadi74
🌼🍃بعضی آدمها دنيارو زيبا مي کنند
آدمايي که هروقت ازشون بپرسی چطوري؟
ميگن با تو حاااالم عاااالیه!!!
🌼وقتی بهشون زنگ میزنی وبیدارشون میکنی !
میگن بیداربودم ! یا میگن خوب شد زنگ زدی...
وقتي مي بينن يه گنجشک داره رو زمين غذا مي خوره راهشون روکج مي کنن که اون نپره...
🌼🍃آدم هايي که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پاي درد دلات مي شينن ! همينها هستن که دنيارو جاي بهتري مي کنند..
🌼🍃آدمهايي که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم تو چشمشون ميشی، رو برنميگردونن، لبخند ميزنن و هنوز نگاه ميکنن...
🌼🍃دوستهايي که بدون مناسبت کادو ميخرن و ميگن اين شال پشت ويترين انگارمال توبود...يا گاهي دفتر يادداشتي، کتابي...
🍃🍃آدمهايی که از سرچهارراه، نرگس نوبرانه ميخرن و باگل ميرن خونه,آدمهاي پيامکهای آخرشب،که يادشون نميره گاهي قبل ازخواب؛
به دوستاشون يادآوری کنن که چه عزيزند...
🌼🍃آدمهاي پيامکهاي پُرمهر بي بهانه،
حتي اگه با اونا بدخلقی و بيحوصلگی کرده باشی...آدمهایی که برای شاد کردنت منتظر مناسبت خاصی نیستند و گاه به گاه نشون میدن که چقدر براشون مهمی..
🌼🍃کسائیکه غم هيچ کس روتاب نميارند و تو روبه خاطرخودت ميخوان؛آدم هايى كه پيششون ميتونى لبريز از خودت باشى..
♀️🌼🍃بیایید دنیا را پر کنیم از این آدمها ...
@ebrahiimhadi74
🍗 خواص انواع گوشت
گوشت گوسفند👈 وزن دهنده، منبع آهن
گوشت گوساله👈 لاغرکننده، منبع آهن
ران مرغ👈 افزایش دهنده وزن، منبع آهن
سینه مرغ👈 افزایش عضلات،منبع پروتئین
╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮
@ebrahiimhadi74
╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
•●❥ حجاب با چاشنی حیا ❥●•
با بروبچ دانشگاه رفته بودیم مسافرت،مسیرو گم کردیم و ماشین خراب شد..کوله هامونو برداشتیم و 4 تایی پای پیاده گز کردیم سمت نوری که از دور نمایان بود..رسیدیم به یه روستا..خسته بودیم؛گوشی ها آنتن نمیداد!به ناچار به یکی از خونه ها پناه بردیم.لای در باز بود،به رسم ادب در زدیم..صدای نحیفی به گوش رسید..《اومدی عزیز مادر..》همو نگاه کردیم..!! بیژن جواب داد《ببخشید ما مسافریم..جایی رو نداریم که شب بمونیم؛میشه یه اتاق به ما بدید؟》گفت《بفرمایید!مهمان حبیب خداست پسرم!》وارد حیاط شدیم؛یه خونه کاهگلی ساده اما دوست داشتنی..سر و وضع ما رو که دید کمی جا خورد انگار..[ موهای افشون و شلوار جین کوتاه و پاره..پسرها هم ابروی برداشته و خالکوبی روی دست و شلوار فاق کوتاه!]
رفتیم توی یکی از اتاقک ها..
_از تهران میاید؟
+بله.
_خب دخترا اسمتون چیه؟
+فاطمه و نرجس.
_به به چه اسم های قشنگی..اسم شوهراتون چیه؟
+خنده ای کردم و گفتم شوهر!
_مگه اینایی که تو حیاط اند شوهرتون نیستن؟
گفتم《بیژن نامزد فاطمه ست؛من و داریوش با هم دوستیم..》حرفی نزد..! انگار واژه دوست براش بیگانه بود!
مثل یک کدبانوی تمام عیار یه سفره ی قشنگ برامون باز کرد با ظروف سفالی،دوغ وپنیر؛کره و غذای محلی..
چشمم افتاد به پوتینی که گوشه خونه بود《مادر این پوتینا چرا اینجاست!؟》جواب داد《 پوتینای پسرمه..شما که کلون درو زدید فک کردم برگشته..》دست زیرچانه زده و گفتم《مگه کجا رفته؟》نگاهی به پوتین انداخت《جبهه دخترم..》متعجب زده گفتم《 جبهه؟!!!》آهی کشید《آره،سالها پیش هم سن و سال شما ها بود که رفت..
مثل داریوش رشید..
مثل بیژن چشم و ابرو مشکی..
رفت که به ناموسش؛به خاک وطنش تجاوز نشه..این پوتینا رو با یه پلاک برام آوردن،میگن شهید شده..اما من باور نمی کنم؛ خودش بهم گفت برمیگرده.پوتیناش رو آماده گذاشتم،آخه گفته بود با همین پوتینا سر سفره عقد میشنه..یکی رو براش نشون کرده بودم،
مثل فاطمه چشم قهوه ای..
مثل نرجس چارشونه..
من چشامو دوختم به در..
هنوزم منتظرم..
منتظر...
#مادران_چشم_براه
#تا_ابد_مدیون_خون_شهدا_هستیم
@ebrahiimhadi74
عمرمان هر لحظه
خواهدگذشت
چه سخت و چه آسان
چه تلخ و چه شیرین
امیدوارم
همه لحظه های زندگیمون
به نیکی و خوشحالی
خبرهای خوب بگذره
@ebrahiimhadi74
عصرتون سرشاراز آرامش ☕️
🌷 پاسخ_عراقيها_جگرمان_را_حال_آورد....
🌷شهدا را بچه هاى خودمان در منطقه شلمچه عراق در حضور عراقيها كشف كرده بودند و تحويل عراقيها داده بودند تا در مراسم تبادل، به طور رسمى وارد خاك كشورمان كنيم.
🌷اسامى شهدا مشخص بود. روز مذاكره كه روز قبل از تبادل در شلمچه صورت گرفت، ژنرال «حسن الدورى» رئيس كميته رفات ارتش عراق گفت: چند شهيد هم ما پيدا كردهايم كه تحويلتان مى دهيم و به فهرستتان اضافه كنيد.
🌷يكى از شهدايى بود كه عراقيها كشف كرده بودند، گمنام بود. هويتش معلوم نبود. سردار باقرزاده پرسيد: از كجا مى گوييد اين شهيد، ايرانى است؟ اين شهيد هيچ مدركى دال بر تشخيص هويت نداشته!
🌷پاسخ عراقيها جگرمان را حال آورد و هويت شهيدانمان را هم به عراقيها و هم بار ديگر به ما يادآور شد. ژنرال بعثى گفت: همراه اين شهيد پارچه قرمز رنگى بود كه روى آن نوشته شده «يا حسين شهيد». از اين پارچه مشخص شد كه ايرانى است! بله، حتى دشمن هم ما را با عشقمان به حسين(ع) مى شناخت.
شهدا را_يادكنيم_باذكر_صلوات
🌷🌼💫🌸🍃🌺
┄┅═══✼🌸✼═══ا┅┄
@ebrahiimhadi74
روایت کوتاه از(سلام برابراهیم 2)
🌹🌹🌹الگو🌹🌹🌹
رفاقت ماباتمام بچه های آن دوران،سروکله زدن وبازی وخنده بود،مثلاچندنفردورهم جمع می شدندوکلاه یک کارگری که ازآنجاردمی شدرابرمی داشتندوبرای هم پرت می کردندومردن آزاری می کردند...
امارفاقت باابراهیم،الگوگرفتن ویادگیری کارهای خوب بود.
اوغیرمستقیم به ماکارهای صحیح را آموزش می داد،حتی حرفایی می زدکه سالهابعدبه عمق کلامش رسیدیم...
من موهای زیبایی داشتم،مرتب به آن هامی رسیدم ومدل ...درست می کردم،خیلی هاحسرت موهاوتیپ ظاهری من راداشتند.
ابراهیم نیزخیلی زیبابوداما...یک بارکه پیش هم نشسته بودیم،دوباره حرف ازمدل موهای من شد.
ابراهیم جمله ای گفت که فراموش نمی کنم:(نعمتی که خدابه توداده رابه رخ دیگران نکش)
ابراهیم این راگفت ورفت.
@ebrahiimhadi74
آخرین پیام شهید🌺🌺🌺
شادی روح شهیدوالامقام رسول خلیلی صلوات🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@ebrahiimhadi74