🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 9⃣
آرى، اگر قبيله اوس با ابوبكر بيعت مى كنند براى اين است كه مى خواهند سعد (بزرگ قبيله خزرج) خليفه نشود!
آنها خيال مى كنند اگر با ابوبكر بيعت نكنند حتما سعد خليفه خواهد شد. چه كسانى اين آتش زير خاكستر (كينه بين اوس و خزرج) را امروز روشن كردند؟
آرى، عدّه اى مى دانستند كه اختلاف اين دو قبيله براى موفقيّت آنها لازم است و براى همين نقشه خود را به خوبى اجرا كردند.
آيا به ياد دارى اوّلين كسى كه با ابوبكر بيعت كرد كه بود؟
بشير را مى گويم، او كه يكى از بزرگان قبيله خزرج است، به علّت حسدى كه نسبت به پسرعموى خود، سعد، دارد با ابوبكر بيعت كرد تا مبادا سعد، خليفه شود.
اكنون، با بيعت كردن بشير، در قبيله خزرج اختلاف افتاده است، عدّه اى طرفدار كار بشير هستند و عدّه اى هم مخالف.
نگاه كن! بشير مشغول سخن گفتن با افراد قبيله خود (قبيله خزرج) است، او به آنها اين چنين مى گويد: «اكنون كه همه(ص18)دارند با ابوبكربيعت مى كنند، پس ما از آنها عقب نيفتيم».
عدّه اى با او موافق مى شوند و مى روند و با ابوبكر بيعت مى كنند.
سعد (رئيس قبيله خزرج) با مردم سخن مى گويد، امّا ديگر كسى به سخن او گوش نمى كند، او هر طور هست مى خواهد مانع شود تا قبيله او با ابوبكر بيعت كنند.
امّا ديگر فايده اى ندارد، مردم از هر طرف هجوم مى آورند، و سعد، بزرگ طايفه خزرج در زير دست و پا قرار مى گيرد.
عدّه اى از طرفداران سعد فرياد مى زنند: «آرام بگيريد، مواظب باشيد مبادا سعد در زير دست و پاى شما پايمال شود».
در اين ميان عُمَر فرياد مى زند: «سعد را بكُشيد، او را زير دست و پا، پايمال كنيد». 35
عُمَر به طرف سعد مى رود و به او مى گويد: «اى سعد، من دوست دارم آن چنان زير دست و پاىِ مردم، پايمال شوى كه همه اعضاى بدنت در هم كوبيده شود». 36 قيس، پسرِ سعد، اين سخن را مى شنود جلو مى آيد و ريش عمررا در دست مى گيرد و مى گويد: «به خدا قسم اگر مويى از سر پدرم كم شود نخواهم گذاشت از اينجا سالم بيرون بروى». 37
ابوبكر اين صحنه را مى بيند، با عجله به سوى عُمَر مى آيد و به او مى گويد: «اى عُمَر، آرام باش، امروز، روزى است كه ما بايد با آرامش با مردم برخورد كنيم، خشونت، ما را از هدف خود دور مى كند». 38
عُمَر با شنيدن اين سخن، آرام مى شود وتصميم مى گيرد تا صحنه را ترك كند و سعد را به حال خود بگذارد(ص19)
اكنون سعد رو به عُمَر مى كند و مى گويد: «اگر من بيمار نبودم و قدرت داشتم با شما جنگ مى كردم».
آنگاه او به فرزندان خود مى گويد: «مرا از اينجا ببريد». فرزندان سعد، پدر خود را از سقيفه بيرون مى برند. 39
به خليفه خبر مى دهند كه سعد به منزل خود رفته است. بايد هر طور هست او را به سقيفه باز گرداند، او بايد بيعت كند، مگر مسلمانان، همه با ابوبكر بيعت نكردند، او چرا مى خواهد اتّحاد مسلمانان را به هم بزند؟
از اينجا ديگر، كم كم، سخن اهل سقيفه تغيير مى كند.
آرى، حالا ديگر هر كس با خليفه مخالف باشد و با او بيعت نكند با اسلام مخالف است.
حتما تعجّب مى كنى. آرى، اكنون كه بيشتر مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده اند، ديگر او، نماد اسلام شده است و مخالفت با او مخالفت با اسلام است!
خليفه، عدّه اى را به خانه سعد مى فرستد تا از او بخواهند كه براى بيعت كردن به سقيفه بيايد.
فرستاده خليفه به خانه سعد مى رود و پيامِ خليفه را به او مى رساند.
سعد در جواب مى گويد: «تا جان در بدن دارم هرگز با شما بيعت نخواهم كرد»
فرستاده خليفه به سوى سقيفه باز مى گردد و سخن سعد را براى خليفه باز مى گويد.
خليفه به فكر فرو مى رود كه اكنون چه بايد كرد. عُمَر رو به خليفه مى كند و مى گويد: «اى خليفه، سعد را به حال خود نگذار، او بايد با شما بيعت كند»
در اين ميان يكى از اطرافيان به خليفه مى گويد: «سعد را به(صفحه20)حال خود بگذاريد، او آدم لجبازى است، او هرگز با شما بيعت نخواهد كرد تا كشته شود و با ريختن خون او،
تمام قبيله او در فكر انتقام خواهند افتاد و اين براى خلافت شما خوب نيست، او پيرمردى مريض است و يك پيرمرد مريض و تنها، هيچ كارى بر ضدّ شما نمى تواند انجام دهد».
خليفه اين سخن را مى پسندد و ديگر كسى را به دنبال سعد نمى فرستد. 40
#پی نوشتها👇
35. تاريخ اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح المعروف باليعقوبي (ت 284 ه)، بيروت: دار صادر
36تاريخ بغداد أو مدينة السلام، أبو بكر أحمد بن علي الخطيب البغدادي (ت 463 ه)، المدينة المنوّرة / بغداد: المكتبة السلفيّة
37. تاريخ مدينة دمشق، علي بن الحسن بن عساكر الدمشقي (ت 571 ه)
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 9⃣ آرى، اگر قبيله اوس با ابوبكر بيعت مى كنن
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 🔟
آيا موافقى با هم سرى به خانه پيامبر بزنيم؟
نگاه كن! على (ع) بدن پيامبر را در خانه آن حضرت به خاك سپرده است و كنار قبر آن حضرت نشسته است.
بنى هاشم هم اينجا هستند، عبّاس، عموى پيامبر در كنارى نشسته است.
مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر ديگر هم اينجا هستند.
آرى، خيلى از مسلمانان در مراسم دفن پيامبر حاضر نشدند. 41
يك نفر سراسيمه به اين سو مى آيد. او از همه مى پرسد كه على (ع) كجاست؟
اگر على (ع) را مى خواهى برو كنار قبر پيامبر، او را آنجا مى توانى ببينى.
او مى خواهد خبر مهمّى را به على (ع) بگويد.
خبر او اين است: «مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت كردند».
مولايت را نگاه كن! او شروع به خواندن آيه دوم سوره «عنكبوت» مى كند: (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لاَ يُفْتَنُونَ)، آيا مردم خيال مى كنند وقتى گفتند ما ايمان آورديم، امتحان نمى شوند؟ ».
آرى، اين مردم كسانى بودند كه ادّعاى ايمانِ آنها، همه دنيا را گرفته بود، امّا امروز كه امتحان پيش آمد چند نفر سر (ص21) بلند بيرون آمدند؟ چند نفر توانستند از اين فتنه نجات پيدا كنند؟
آرى، امروز، روز امتحان بزرگ الهى بود و متأسّفانه خيلىها در اين آزمون بزرگِ تاريخ، سرافكنده شدند. 42
گوش كن! صدايى از بيرون خانه به گوش مى رسد: «اى على! مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت كرده اند، همه ما آماده هستيم تا تو را در راه جنگ با آنها يارى كنيم ». 43
آيا موافقى بيرون برويم و ببينيم كيست كه اين گونه سخن مى گويد؟
خداى من! اين ابوسفيان است! همان كسى كه براى كشتن پيامبر، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت. اكنون چه شده است كه او امروز دلش براى اسلام مى سوزد؟ نه او دلش براى اسلام نمى سوزد، او نقشه اى در سر دارد.
او نزديك مى آيد و چنين مى گويد: «اى على! دستت را بده تا با تو بيعت كنم». 44
مولايت را نگاه كن، چگونه جواب ابوسفيان را مى دهد:
«اى ابوسفيان! تو از اين سخنان خود قصدى جز مكر و حيله ندارى».
ابوسفيان اين سخن را كه مى شنود از آنجا دور مى شود. 45
آرى، ابوسفيان پيش خود نقشه كشيده بود تا امروز انتقام خود را از اسلام بگيرد. او اوّلين كسى است كه خبر سقيفه را براى على (ع) آورد، او كه شمشير زدن و شجاعت على (ع) در جنگها را ديده بود، خيال مى كرد اكنون نيز، على (ع) شمشير به دست خواهد گرفت و به جنگ اهل سقيفه خواهد رفت و جنگ داخلى در مدينه روى خواهد داد و آن وقت بهترين فرصت خواهد بود تا دشمنان اسلام به
(صفحه22)
مدينه حمله كنند و ديگر هيچ اثرى از اسلام باقى نماند و او به آرزوى خود برسد. 46
امّا ابوسفيان نمى دانست كه على (ع)، اين گونه اميد او را نا اميد خواهد كرد. آرى، آن حضرت براى اسلام زحمت هاى زيادى كشيده است، اكنون اجازه نخواهد داد تا ابوسفيان به خواسته خود برسد. اگر ديروز شمشير على (ع)، مايه نجات اسلام شد امروز صبر او، مايه بقاى اسلام است.
اكنون، اهل سقيفه همه با ابوبكر بيعت كرده اند، و موقع آن فرا رسيده است كه خليفه را به مركز شهر ببرند. خليفه همراه با كسانى كه در سقيفه هستند به مسجد شهر مى رود.
در مسير به هر كس برخورد مى كنند او را مجبور مى كنند تا با ابوبكر بيعت كند. 47
#پی نوشتها👇
41. تذكرة الحفّاظ، محمّد بن أحمد الذهبي (ت 748 ه)، بيروت: دار إحياء التراث العربي.
42. تذكرة الفقهاء، جمال الدين بن الحسن بن يوسف بن علي بن مطهّر المعروف بالعلاّمة الحلّي (ت 726 ه)، منشورات المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية،
طبعة حجرية.
43. تعجيل المنفعة بزوائد رجال الأئمّة الأربعة، أحمد بن علي العسقلاني (ابن حجر) (ت 852 ه)، تحقيق: أيمن صالح شعبان، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الاُولى، 1416 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 1⃣1⃣
آرى، مسلمانان بر خلافت ابوبكر، متّحد شده اند و هر كس كه با اين اتّحاد و يگانگى، مخالف باشد كشته خواهد شد.
حتما مى گويى به چه جرمى؟ به جرم بر هم زدن وحدت مسلمانان!
امّا سؤل من اين است كه آيا همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده اند؟ هنوز كه بنى هاشم و على (ع) با او پيمان نبسته اند؟ اين چه وحدتى است كه شما از آن سخن مى گوييد؟
نگاه كن! خليفه را با چه احترامى به مسجد مى برند!
على (ع)، پيكر پيامبر را دفن كرده و به خانه خود رفته است. عدّه اى از مردم در مسجد پيامبر جمع شده اند، در اين ميان، عثمان همراه با بنى اُميّه در گوشه اى از مسجد نشسته اند. 48
در اين هنگام ابوبكر را وارد مسجد مى كنند(ص23)و او را بر بالاى منبر پيامبر مى نشانند.
عُمَر نگاهى به مسجد مى كند، مى بيند كه ابوسفيان با عدّه اى از بنى اُميّه در گوشه اى نشسته اند در ميان آنها عثمان هم به چشم مى خورد. ابوسفيان با ديگران بر ضدّ خليفه سخن مى گويد. به راستى چگونه مى توان ابوسفيان را راضى كرد؟
راه حلّى به ذهن خليفه مى رسد. يك نفر پيام مهمّى را براى ابوسفيان مى آورد: «به تو قول مى دهيم كه فرزندت، معاويه را در حكومت خود شريك كنيم». 49
ابوسفيان لبخندى مى زند و مى گويد: «آرى، ابوبكر چه خوب خليفه اى است كه صله رحم نمود و حقّ ما را ادا كرد».
اكنون ابوسفيان و بنى اُميّه براى بيعت با خليفه مى آيند. آرى، اين گونه ابوسفيان حاضر مى شود كه با خليفه بيعت كند.
عُمَر رو به بقيّه مى كند و مى گويد: «چرا هر كدام از شما در گوشه اى نشسته ايد؟ بياييد با خليفه رسول خدا، ابوبكر بيعت كنيد». 50
عثمان از جا بلند مى شود و نزد ابوبكر مى رود و با او بيعت مى كند، با بيعت عثمان همه بنى اميّه با ابوبكر بيعت مى كنند. 51
اكنون، همه نگاهها متوجّه بنى هاشم و خاندان پيامبر است، آيا آنها با ابوبكر بيعت خواهند كرد؟
در اين ميان، جمعيّت زيادى وارد شهر مدينه مى شوند، خدايا! اين همه جمعيّت از كجا آمده اند و در اين شهر چه مى خواهند؟
نگاه كن! همه آنها از قبيله أسلم مى باشند. مردم اين قبيله در اطراف مدينه زندگى مى كنند، آنان امروز به مدينه آمده اند تا ابوبكر را يارى كنند. آنها به سوى مسجد مى روند، وقتى عُمَر از آمدن(ص24)آنان با خبر مى شود، خيلى خوشحال مى شود و يقين مى كند كه ديگر پيروزى از آن خليفه است. 52
هنوز عدّه اى از مردم شهر با خليفه بيعت نكرده اند، خوب است آنها را با پول راضى كنيم! چه كسى است كه بتواند در مقابل پول استقامت كند؟ اين پولها را بايد براى زنان اين شهر فرستاد. بايد از راه زنان در دلها نفوذ كرد، هر كس بتواند زنان را به سوى خود جذب كند جامعه را مى تواند از آنِ خود بنمايد.
كيسه هاى پول به سوى خانه هاى مدينه برده مى شوند. ابوبكر در منبر خود به اين سخنها اشاره مى كند كه در حكومت من غذاهاى خوب براى شما مهيا خواهد
بود و روزهاى خوبى در انتظارتان است. 53
📚 #پی نوشتها👇
48. تفسير القرطبي (الجامع لأحكام القرآن)، أبو عبد اللّه
محمّد بن أحمد الأنصاري القرطبي (ت 671 ه)،
(صفحه170)
تحقيق: محمّد عبد الرحمن المرعشلي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة الثانية، 1405 ه.
49. تفسير القمّي، علي بن إبراهيم القمّي، تصحيح: السيّد طيّب الموسوي الجزائري، النجف: مطبعة النجف.
50. تفسير الكبير ومفاتيح الغيب (تفسير الفخر الرازي)، أبو عبد اللّه محمّد بن عُمَر المعروف بفخر الدين الرازي (ت 604 ه)، بيروت: دار الفكر، الطبعة الاُولى، 1410 ه.
51. تفسير الميزان (الميزان في تفسير القرآن)، محمّد حسين الطباطبائي (ت 1402 ه)، قمّ: طبع مؤسّسة إسماعيليان، الطبعة الثانية، 1394 ه
52. تفسير فرات الكوفي، أبو القاسم فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي (ق 4 ه)، إعداد: محمّد كاظم المحمودي، طهران: وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1410 ه.
53. تفسير نور الثقلين، عبد علي بن جمعة العروسي الحويزي (ت 1112 ه)، تحقيق: السيّد هاشم الرسوليالمحلاّتي، قمّ: مؤسّسة إسماعيليان، الطبعة الرابعة، 1412 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣1⃣ آرى، مسلمانان بر خلافت ابوبكر، متّحد ش
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 2⃣1⃣
آنجا را نگاه كن! بيرون مسجد، كنار درِ آن خانه را مى گويم. آن زن چه مى گويد، چرا صداى خود را بلند كرده است؟
آيا مى خواهيد دين مرا با پول بخريد؟ هرگز! هرگز نخواهيد توانست مرا از دينم جدا كنيد، من اين پول هاى شما را قبول نمى كنم.
خدايا، اين شير زن كيست كه اين گونه سخن مى گويد؟
او از طايفه بنى عَدىّ است، او با گوش خود شنيده كه پيامبر، در روز غدير، على (ع) را به عنوان خليفه و جانشين خود معرّفى نموده است. اكنون، او چگونه براى پول و مال دنيا، دست از مولاى خود بردارد؟
آفرين بر تو اى شير زن مدينه! كاش مردان مدينه به اندازه تو غيرت داشتند و اين گونه على (ع) را تنها نمى گذاشتند. 54 اكنون، كار تبليغات شروع(ص25)
مى شود، بايد كارى كرد كه اين مردم باور كنند كه ابوبكر خليفه رسول خداست.
ابوبكر بر روى منبر نشسته است، ناگهان يك نفر از درِ مسجد وارد مى شود و رو به ابوبكر مى كند و مى گويد:
«اى خليفه خدا».
همه تعجّب مى كنند، آيا ابوبكر اين قدر مقام پيدا كرده كه خليفه خدا شده است؟!
ابوبكر از بالاى منبر فرياد مى زند: «من خليفه خدا نيستم، بلكه خليفه رسول خدا هستم و به اين راضى هستم كه مرا به اين نام بخوانيد». 55
آرى، اين گونه است كه لقب خليفه رسول خدا براى ابوبكر، عنوان رسمى شناخته مى شود. بعد از آن خليفه سخنان خود را ادامه مى دهد: «اى مردم! هيچ كس شايستگى خلافت را همانند من ندارد، آيا من اوّلين كسى نبودم كه نماز خواندم، آيا من بهترين يار پيامبر نبودم؟ ». 56
همه كسانى كه در پاى منبر خليفه نشسته اند سخن او را تأييد مى كنند، آرى، همه كسانى كه اينجا هستند به ياد دارند على (ع) اوّلين كسى است كه به پيامبر ايمان آورد و با آن حضرت نماز خواند. 57
مگر تا مدّت ها، فقط على (ع) و خديجه (س) همراه پيامبر نماز نمى خواندند؟ 58
آن روزها كه هنوز ابوبكر مسلمان نشده بود، امّا اكنون كسى جرأت ندارد حقيقت را بگويد.
آن كيست كه در كوچه هاى مدينه مى گردد و فرياد مى زند:
«همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده و او را به عنوان خليفه رسول خدا انتخاب نموده اند، پس هر چه زودتر براى بيعت كردن با او به مسجد بياييد».
نمى دانم او را شناختى يا نه؟
او عُمَر است
(ص26)
، از وقتى كه خبردار شده است عدّه اى از مردم هنوز با ابوبكربيعت نكرده اند، در كوچه هاى مدينه مى گردد و همه را به بيعت با ابوبكر فرا مى خواند. 59
آرى، عدّه اى از مردم در خانه هاى خود مخفى شده اند، عُمَر مى خواهد هر طور شده است آنها را براى بيعت با ابوبكر به مسجد بكشاند.
عدّه اى با شنيدن صداى عُمَر براى بيعت با خليفه از خانه هاى خود خارج مى شوند.
ولى عدّه ديگرى به اين سادگى حاضر نيستند با ابوبكر بيعت كنند، آنها كسانى هستند كه مى خواهند به على (ع) وفادار بمانند.
بايد فكر اساسى كرد. به نظر شما، عُمَر چه راه حلّى را انتخاب خواهد كرد؟
آرى، بايد به سراغ على (ع) رفت، تا زمانى كه او با ابوبكر بيعت نكرده است، نمى توان بقيّه مردم را مجبور
به بيعت با ابوبكر كرد.
براى همين عُمَر به سوى مسجد رفته و به خليفه چنين مى گويد: «اى خليفه پيامبر! تا زمانى كه على بيعت نكند بيعت بقيّه مردم به درد ما نمى خورد، هر چه زودتر كسى را به دنبال على بفرست تا او را به اينجا بياورد و او با تو بيعت كند». 60
55. التلخيص الحبير في تخريج الرافعي الكبير، الإمام أبو الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت 852 ه)، بيروت: دار الفكر.
📚 #پی نوشتها👇
56. التمهيد لما في الموطّأ من المعاني والأسانيد، يوسف بن عبد اللّه القرطبي (ابن عبد البرّ) (ت 463 ه)، تحقيق:
(صفحه171)
مصطفى العلوي ومحمّد عبد الكبير البكري، جدّة: مكتبة السوادي، 1387 ه.
57. التوحيد، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: هاشم الحسيني الطهراني، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1398 ه.
58. تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه)، بيروت: دار التعارف، الطبعة الاُولى، 1401 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 2⃣1⃣ آنجا را نگاه كن! بيرون مسجد، كنار درِ
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 3⃣1⃣
ابوبكر، قُنفُذ را به حضور مى طلبد و به او مى گويد: «نزد على (ع) برو و به او بگو كه خليفه رسول خدا تو را مى طلبد». 61
نمى دانم نام قُنفُذ را شنيده اى يا نه؟ او مردى بسيار خشن و سياه دل مى باشد و براى همين در اين روزها براى اهداف خليفه، خيلى مفيد است. 62
قنفذ همراه با عدّه اى به سوى خانه على (ع) حركت مى كند. درِ خانه
(ص27)
به صدا در مى آيد، على (ع) از خانه بيرون مى آيد:
از من چه مى خواهى؟
اى على! هر چه زودتر به مسجد بيا كه خليفه پيامبر تو را مى خواند.
آيا فراموش كرده ايد كه پيامبر مرا خليفه و جانشين خود قرار داده است؟
قنفذ نمى داند چه جواب بگويد، براى همين به سوى مسجد باز مى گردد.
ابوبكر وقتى مى بيند كه قُنفُذ تنها آمده است به او مى گويد:
پس على كجاست؟ چرا او را نياوردى؟
وقتى به على گفتم كه خليفه پيامبر تو را مى طلبد در جواب گفت كه پيامبر مرا خليفه و جانشين خود قرار داده است. 63
همه كسانى كه در مسجد هستند به ياد سخنان پيامبر مى افتند، آرى، پيامبر بارها و بارها بالاى همين منبر (كه الآن ابوبكر بر روى آن نشسته است) در مورد جانشينى على (ع) سخن گفته است.
ترديد در دل همه كاشته مى شود، همه با خود مى گويند: «چرا ما به اين زودى سخنان پيامبر را فراموش كرديم؟ »
عُمَر نگاهى به جمعيّت مى كند، مى فهمد كه الآن است كه سخن على (ع)، باعث بيدارى اين مردم شود. براى همين عُمَر رو به ابوبكر مى كند و فرياد مى زند: «به خدا قسم، اين فتنه فقط با كشتن على تمام مى شود. آيا به من اجازه مى دهى كه بروم و سرِ او را براى تو بياورم؟ » 64
ترس در وجود همه مى نشيند، آيا به راستى عُمَر اين كار را خواهد كرد؟
ابوبكر رو به عُمَر مى كند و از او مى خواهد كه بنشيند.
امّا او نمى نشيند، ابوبكر او را قسم مى دهد كه آرام بگيرد وبنشيند
(ص28)
65.عُمَر مى نشيند و ابوبكر رو به قُنفُذ مى كند و مى گويد: «برو به على بگو كه ابوبكر تو را مى طلبد، همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده اند و تو هم يكى از آنها هستى و بايد براى بيعت به مسجد بيايى». 66
قنفذ اين بار همراه با ده نفر به سوى خانه على (ع) مى رود و مى گويد:
اى على! ابوبكر تو را مى طلبد، تو بايد براى بيعت با او به مسجد بيايى.
پيامبر به من وصيّت كرده است كه وقتى او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا اين كه قرآن را به صورت كامل بنويسم.
نگاه كن!
📚 پی نوشتها👇
61. تهذيب المقال في تنقيح كتاب الرجال، محمّد علي الموحّد الأبطحي (معاصر)، قمّ: ابن المؤلّف، الطبعة الثانية، 1417 ه.
62. الثقات، محمّد بن حبّان البُستي (ت 354 ه)، بيروت: مؤسّسة الكتب الثقافية، 1408 ه.
63. جامع أحاديث الشيعة، السيّد البروجردي (ت 1383 ه)، قمّ: المطبعة العلمية.
64. جامع الرواة، محمّد بن علي الغروي الأردبيلي (ت 1101 ه)، بيروت: دار الأضواء، 1403 ه.
65. الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي
(صفحه172)
بكر السيوطي (ت 911 ه)، بيروت: دار الفكر.
66. جواهر الكلام فى شرح شرائع الإسلام، محمّد حسن النجفي (ت 1266 ه)، بيروت: مؤسّسة المرتضى العالمية.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 3⃣1⃣ ابوبكر، قُنفُذ را به حضور مى طلبد و به
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 4⃣1⃣
على (ع) بعد از گفتن اين سخن وارد خانه مى شود و در را مى بندد. او براى حفظ اسلام، صبر مى كند و در
خانه خود مى نشيند. پيامبر از دنيا رفته است و هنوز قرآن به صورت كامل، جمع آورى نشده است، درست است كه عدّه اى به فكر رياست و حكومت دنياى خود هستند، امّا على (ع) به فكر قرآن است.
قنفذ به سوى مسجد باز مى گردد و سخن على (ع) را به ابوبكر مى گويد. خليفه، خيلى ناراحت است، براى اين كه ديگر نمى تواند على (ع) را به زور از خانه بيرون بياورد، همه فهميده اند كه على (ع) مشغول جمع آورى قرآن است و ديگر كسى نمى تواند مزاحم على (ع) شود، گويا چاره اى نيست، بايد صبر كرد تا على (ع)، كار نوشتنِ قرآن را تمام كند. * * * امروز پنج شنبه، اوّل ماه ربيع الأوّل است، مردم براى خواندن نماز در مسجد جمع شده اند. على (ع) وارد مسجد مى شود. همه تعجّب مى كنند
(صفحه29)
، او كه قسم خورده بود تا قرآن را ننويسد از خانه خود خارج نشود.
خوب نگاه كن، آيا آن پارچه را مى بينى كه در دست هاى اوست؟ على (ع) قرآن را نوشته و در داخل اين پارچه گذاشته و به مسجد آورده است.
او با صداى بلند با مردم سخن مى گويد: «اى مردم،
من در اين مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم، نگاه كنيد، اين قرآنى است كه من نوشته ام، من به تفسير همه آيه هاى قرآن آگاه هستم چرا كه از پيامبر در مورد همه آنها سؤل كرده ام». 68
اگر كسى خواهان فهم قرآن باشد بايد نزد على (ع) برود، زيرا او از همان ابتداىِ نزول قرآن همراه با پيامبر بود و هر گاه آيه اى نازل مى شد، تفسير آن را از پيامبر مى پرسيد.
در اين هنگام عُمَر از جا بلند مى شود و مى گويد: «ما نياز به قرآن تو نداريم». 69
وقتى كه عُمَر اين سخن را مى گويد على (ع) قرآنى را كه نوشته است به خانه خود مى برد.
اين مردم چقدر زود سخن پيامبر را فراموش كردند، پيامبر فرمود: «من شهر علم هستم و على (ع) دروازه آن است و هر كس خواهان علم است آن را از على (ع) بياموزد ». چرا اينان امروز با على (ع) اين گونه برخورد مى كنند؟ مگر آنان خواهند توانست قرآن را به درستى
تفسير كنند؟
پی نوشتها👇
67. حاشية الشيرواني على تحفة المحتاج، العلاّمة عبد
الحميد الشيرواني، بيروت: دار صادر.
68. الحدائق الناضرة فى أحكام العترة الطاهرة، يوسف بن أحمد البحراني (ت 1186 ه)، تحقيق: محمّد تقى الإيرواني، النجف: دار الكتب الإسلامية، 1377 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 4⃣1⃣ على (ع) بعد از گفتن اين سخن وارد خانه
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 5⃣1⃣
هنوز تعدادى از ياران گرامى پيامبر مثل سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار با خليفه بيعت نكرده اند، هم چنين عبّاس، عموى پيامبر هم براى بيعت نيامده است.
اينها به خانه على (ع) رفت و آمد مى كنند و بر سر بيعتى كه در غدير
(صفحه30)
نموده اند باقى هستند.
اكنون بايد كارى كرد تا آنها هم با خليفه بيعت كنند. مهمّ ترين شخصيتى كه در اين ميان به چشم مى خورد عبّاس عموى پيامبر است، اگر آنها بتوانند او را به سوى خود جذب كنند، خيلى از مشكلاتشان، بر طرف خواهد شد.
آرى، او ريش سفيدِ بنى هاشم است و اگر او حاضر شود با خليفه بيعت كند امتياز بسيار خوبى براى حكومت ابوبكر خواهد بود.
ديگر هوا تاريك شده است، نگاه كن، خليفه همراه با عُمَر و چند نفر ديگر از خانه بيرون مى آيند.
آيا موافقى ما هم همراه آنها برويم و ببينيم كه آنها در اين تاريكى شب به كجا مى روند؟
نگاه كن! آنها به سوى محله بنى هاشم مى روند و درِ خانه عبّاس، عموى پيامبر را مى زنند.
عبّاس در را باز مى كند و خليفه و همراهانش وارد مى شوند:
شما هم همراهيان خليفه هستيد؟
نه، من نويسنده ام، اين هم دوست عزيز من است. خواننده كتابم است، ما آمده ايم ببينيم خليفه با شما چه كار دارد.
خوش آمديد.
ما وارد خانه مى شويم و در گوشه اتاق مى نشينيم.
نگاه كن، عبّاس در فكر است كه خليفه در اين وقت شب براى چه به خانه او آمده است.
ابوبكر دستى به ريش هاى سفيدش مى كشد و سخن خود را آغاز مى كند و من هم قلم و كاغذ را برمى دارم و مى نويسم: «خداوند پيامبرش را براى هدايت ما فرستاد و او براى هدايت ما تلاش نمود تا آن كه به سوى خدا سفر كرد. بعد از مرگ پيامبر، مردم مرا
(صفحه31)
به عنوان خليفه انتخاب كردند و من هم اين مقام را قبول كردم و اميدوارم كه بتوانم وظيفه سنگين خود را با توكّل به خدا به خوبى انجام دهم. شنيدهام كه يك نفر مى خواهد ميان مسلمانان اختلاف بياندازد و او تو را كه عموى پيامبر هستى به عنوان يار و ياور خود معرّفى
مى كند. اى عبّاس! چقدر خوب است تو هم مانند بقيّه مردم با من بيعت كنى. اگر تو اين كار را بكنى من قول مى دهم كه بعد از خود، تو را به عنوان جانشين معرّفى كنم، زيرا تو عموى پيامبر هستى و مردم به تو توجّه زيادى دارند، اگر تو با ما بيعت كنى هم به نفع خودت و هم به نفع اسلام است ». 70
همه منتظر هستند تا ببينند عبّاس چه مى گويد؟ آيا او براى رسيدن به رياست و حكومت، دست از يارى حق بر خواهد داشت؟
اكنون عُمَر چنين مى گويد: «اى عبّاس، ما نمى خواهيم در ميان مسلمانان اختلاف بيفتد، ما نمى خواهيم كسى تو را به عنوان شخص تفرقه انگيز بشناسد ». 71
پی نوشتها👇
70. خصائص الأئمّة، أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي (ت 406 ه)، تحقيق: محمّد هادي الأميني، مشهد: آستان قدس رضوي.
71. الخصال، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، بيروت: مؤسّسة الأعلمي، الطبعة الاُولى، 1410 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣1⃣ هنوز تعدادى از ياران گرامى پيامبر مثل
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 6⃣1⃣
لحظه سرنوشت سازى است، آيا عبّاس سخن آنها را قبول خواهد كرد؟
در اين شبها هواداران خليفه اصلاً خواب نداشته اند، آنها به خانه خيلى از بزرگان شهر رفته اند و آنها را با وعده پول و حكومت خريده اند.
آيا امشب هم آنها خواهند توانست اين معامله را انجام بدهند و ايمان و مردانگى عبّاس را بخرند و به او حكومت و رياست بدهند؟ همه سكوت كرده اند، به
راستى عبّاس چه خواهد گفت؟
اگر عبّاس اين معامله را انجام بدهد
(صفحه32)
براى على (ع) بسيار گران تمام خواهد شد، وقتى مردم بفهمند كه ريش سفيدِ بنى هاشم، دست از يارى على (ع) برداشته است چه قضاوت خواهند كرد؟ خدايا، تو خودت عبّاس را در اين انتخاب يارى كن!
همه سخن هاى خود را گفته اند، اكنون منتظر جواب عبّاس هستند.
اكنون، عبّاس سخن مى گويد: «اى ابوبكر، اگر مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند پس چگونه مى گويى جانشين و خليفه پيامبر هستى؟ پيامبر كى وكجا تو را جانشين خودش قرار داد؟ اگر مردم تو را انتخاب كردند آيا ما بنى هاشم از اين مردم نبوديم، آيا ما حق رأى دادن نداشتيم؟ شايد بگويى: «من به خاطر خويشاوندى با پيامبر به اين مقام رسيدم »، در اين صورت به تو مى گويم كه ما از تو به پيامبر نزديك تر هستيم. امّا اين كه مى گويى بعد از خودت، خلافت را به من مى دهى مگر اين خلافت ارث پدر توست كه به هر كس مى خواهى مى بخشى؟ اگر حقّ مسلمانان است چرا به ديگران مى بخشى؟ اگر حقّ خودت است براى خودت نگه دار و اگر
حقّ بنى هاشم است، ما تمام حقّ خود را مى خواهيم و تنها به قسمتى از آن راضى نمى شويم». 72
سخنان دندان شكن عبّاس، همه را نااميد مى كند، آنها در مقابل اين سخنان، هيچ جوابى ندارند كه بگويند. خليفه آمده بود تا عبّاس را از على (ع) جدا كند، امّا اكنون، سخنان عبّاس، او را شرمنده كرده است.
خليفه هيچ جوابى ندارد بگويد، آخر در مقابل اين سخنان چه مى تواند بگويد؟ براى همين
(صفحه33)
خليفه همراه با دوستانش بدون خداحافظى از خانه بيرون مى روند. * * * امروز روز جمعه، دوّم ماه ربيع الأوّل است، چهار روز است كه پيامبر از ميان ما رفته است. عدّه اى در مسجد جمع شده اند و هر كسى سخنى مى گويد:
چرا على (ع) به مسجد نمى آيد و پشت سر خليفه پيامبر نماز نمى خواند؟
او هنوز با خليفه بيعت نكرده است، امروز هم روز جمعه است، اوّلين نماز جمعه به امامت ابوبكر برگزار مى شود، هر طور كه شده بايد على (ع) را به مسجد آورد.
مگر خبر نداريد كه عدّه اى از مخالفان ما در خانه على (ع) جمع شده اند، ما بايد هر چه سريع تر جمع آنها را
متفرق كنيم. ٧٣
📚 پی نوشتها👇
72. الدُرّ المنثور في التفسير المأثور، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه)، بيروت: دار الفكر، الطبعة الاُولى، 1414 ه.
73. الدراية في تخريج أحاديث الدراية الإمام أبو الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت 852 ه).
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 6⃣1⃣ لحظه سرنوشت سازى است، آيا عبّاس سخن آن
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 7⃣1⃣
قرار مى شود كه با خليفه در اين مورد صحبت شود.
آرى، وحدت اسلامى در خطر است، شايد طرفداران على (ع) بخواهند بر ضدّ حكومت اسلامى قيام كنند! ما بايد هر چه سريع تر آنها را دستگير كنيم.
ابوبكر با نظر آنها موافق است، و دستور حمله به خانه على (ع) را مى دهد. 74
عُمَر از جاى خود برمى خيزد و همراه با گروه زيادى به سوى خانه على (ع) حركت مى كند.
در ميان اين جمعيّت، رئيس قبيله اوس هم به چشم مى خورد، وقتى رئيس قبيله اوس به ميدان آمده است يعنى همه اين طايفه به ميدان آمده اند. 75
امّا در خانه على (ع) چه خبر است؟ عدّه اى از ياران آن حضرت در اينجا جمع شده اند، آيا آنها را مى شناسى؟
سلمان، مقداد، عمّار، ابوذر، در اين ميان طلحه و زبير را هم مى بينم.
نگاه كن، آن پيرمرد
(صفحه34)
هم، عبّاس، عموى پيامبر است. هيچ كدام از آنها با خليفه بيعت نكرده اند، آنها مى خواهند بر بيعتى كه با على (ع) نموده اند وفادار بمانند. 76
اگر امروز، اكثريّت مردم از امام زمان خود، على (ع)، جدا شده اند، امّا اين جمع كوچك ثابت كرده اند كه مى توان پيرو اكثريّت نبود، مى توان راه صحيح را انتخاب كرد، مى توان طرفدار حق و حقيقت بود. * * * على (ع) با گروهى از ياران خود داخل خانه نشسته اند كه ناگهان سر و صداى جمعيّت زيادى به گوش آنها مى رسد.
آرى، عُمَر با هواداران خود آمده است. درِ خانه به شدّت كوبيده مى شود. اين صداى عُمَر است كه در فضا پيچيده است: «اى كسانى كه در اين خانه هستيد هر چه سريع تر بيرون بياييد، اگر اين كار را نكنيد اين خانه را آتش مى زنم». 77
خداى من! چه مى شنوم؟ كدام خانه را مى خواهند آتش بزنند؟ خانه اى كه جبرئيل بدون اجازه وارد نمى شود؟!
واى! با لگد به اين در مى كوبند و فرياد مى زنند.
اكنون وقت آن است كه زبير از جاى خود بلند شود، او شمشير خود را برمى دارد و به بيرون خانه مى آيد.
شمشير در دست زبير مى چرخد و فرياد مى زند: «چه كسى ما را صدا مى زند؟ ».
همه سكوت مى كنند. نگاه زبير به عُمَر مى افتد، به
سوى او حمله مى كند، عُمَر فرار مى كند و زبير هم به دنبال او مى دود.
در اين ميان، يك نفر سنگ بزرگى را برمى دارد و به سوى زبير پرتاب مى كند، سنگ به كمر زبير اصابت مى كند، درد در تمام اندام او
(صفحه35)
مى پيچد و شمشير از دست او مى افتد.
در اين ميان، يك نفر عباى خود را بر صورت زبير مى اندازد، دور زبير حلقه زده، او را دستگير مى كنند. شمشير زبير را بر سنگى سخت مى زنند و مى شكنند. 78
📚 پی نوشتها
74. دلائل الإمامة، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري
الإمامي (ق 5 ه
(صفحه173))،تحقيق:مؤسّسةالبعثة،قمّ: مؤسّسةالبعثة.
75. ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، أبو العبّاس أحمد بن عبد اللّه الطبري (ت 693 ه)، بيروت: دار المعرفة.
76. روح المعاني في تفسير القرآن (تفسير روح المعاني)، محمود الآلوسي (ت 1270 ه)، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الرابعة، 1405 ه.
77. روضة الواعظين، محمّد بن الحسن بن علي الفتّال النيسابوري (ت 508 ه)، تحقيق: حسين الأعلمي، بيروت: مؤسّسة الأعلمي، الطبعة الاُولى، 1406 ه.
78. سبل الهدى والرشاد، محمّد بن يوسف الصالحى الشامي (ت 942 ه)، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود، بيروت: دار الكتب العلمية، 1414
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣1⃣ قرار مى شود كه با خليفه در اين مورد صح
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 8⃣1⃣
من اينجا ايستادهام و به زبير نگاه مى كنم!
با خود فكر مى كنم: آيا زبير خواهد توانست تا آخرين لحظه، در راه على (ع) باقى بماند؟ تاريخ چه روزهايى را در پيش رو دارد!
مى ترسم روزى فرا برسد كه زبير با شمشير را به جنگ على (ع) برود!
آن روز هيچ كس باور نخواهد كرد كه زبير، روزى در راه على (ع)، اين گونه جانفشانى كرده است! * * * هنوز جمعى از ياران على (ع) در داخل خانه هستند. عُمَر بار ديگر فرياد مى زند: «اگر از اين خانه بيرون نياييد اين خانه را آتش مى زنم». 79به راستى چه بايد كرد؟
اينان مى خواهند اين خانه را به آتش بكشند. اين خانه، خانه وحى است، محل نزول فرشتگان است. بايد هر طور كه شده حرمت اين خانه را نگه داشت.
اكنون فاطمه (س) نزد كسانى كه در اين خانه هستند مى آيد و از آنان مى خواهد تا خانه را ترك كنند. مقداد، سلمان، عمّار، ابوذر و همه كسانى كه در اين خانه هستند بيرون مى روند. 80
نگاه كن! بيرون از خانه گروهى از ياوران خليفه ايستاده اند و همه ياران على (ع) را دستگير مى كنند. 81
اكنون، عُمَر مى خواهد وارد خانه شود، او مى خواهد على (ع) را به مسجد ببرد، امّا فاطمه (س) اكنون به يارى على (ع) مى آيد.
اين فرياد بلند فاطمه (س) است كه در همه جا طنين انداخته است: «اى
(صفحه36)
رسول خدا، ببين كه بعد از تو با ما چه مى كنند». 82
صداى فاطمه (س)، آن قدر مظلومانه است كه خيلىها را به گريه مى اندازد، نگاه كن! خيلى از مردمى كه همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند. 83
اكنون، فاطمه (س) از خانه بيرون مى آيد و به سوى ابوبكر مى رود. زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بيرون مى آيند و به دنبال فاطمه (س) حركت مى كنند.
فاطمه (س) نزد ابوبكر مى رود و به او مى گويد: «اى ابوبكر، به خدا قسم، اگر على را به حال خود رها نكنى نفرين خواهم نمود». 84
ابوبكر، براى عُمَر پيغام مى فرستد كه هر چه زودتر على (ع) را رها كند. 85
همه مى فهمند تا زمانى كه على (ع)، فاطمه (س) را دارد نمى شود كارى كرد. * * * اكنون، فاطمه (س) به سوى خانه مى آيد، ديگر در اين خانه كسى جز على (ع) نيست و همه ياران او به مسجد برده شده اند. ياران با وفاىِ على (ع) مجبور به بيعت شده اند، آنها را با زور به مسجد برده اند تا با ابوبكر بيعت كنند.
شب فرا مى رسد، هوا تاريك مى شود، على (ع) همراه با فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) از خانه بيرون مى آيند.
آيا تو مى دانى اين عزيزان خدا مى خواهند به كجا بروند؟
آيا موافقى همراه آنها برويم.
نگاه كن! آنها درِ خانه يكى از انصار را مى زنند. صاحب خانه با خود مى گويد كه اين وقت شب كيست كه درِ خانه ما را مى زند؟ او سراسيمه بيرون مى آيد، على (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) را مى بيند، فاطمه (س) با او سخن مى گويد:آيا(صفحه37)
به ياد دارى كه تو در غدير خُمّ با على بيعت كردى، آيا به ياد دارى كه پدرم او را به عنوان جانشين و خليفه خود معيّن كرد؟
آرى، اى دختر رسول خدا.
پس چرا پيمان خود را شكستى؟
اگر على، زودتر از ابوبكر خود را به سقيفه مى رساند ما با او بيعت مى كرديم.آيا مى خواستى على، پيكر پيامبر را به حال خود رها كند و به سقيفه بيايد؟
📚 پی نوشتها👇
79. سعد السعود، أبو القاسم علي بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه)، قمّ: مكتبة الرضي، الطبعة الاُولى، 1363 ه.
80. السقيفة وفدك، أبو بكر أحمد بن عبد العزيز الجوهري البصري البغدادي (ت 323 ه)، تحقيق: محمّد هادي الأميني، بيروت: شركة الكتبي للطباعة والنشر،
الطبعة الاُولى، 1401 ه.
81. سنن ابن ماجة، أبو عبد اللّه محمّد بن يزيد بن ماجة القزويني (ت 275 ه)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقي، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الاُولى، 1395 ه.82. سنن أبي داوود، أبو داوود سليمان بن أشعث السجستاني الأزدي (ت 275 ه)، تحقيق: محمّد محيي الدين عبد الحميد، دار
(صفحه174)إحياء السنّة النبويّة.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 8⃣1⃣ من اينجا ايستادهام و به زبير نگاه مى
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 9⃣1⃣
86.او به فكر فرو مى رود و از كارى كه كرده است اظهار پشيمانى مى كند. على (ع) به او مى گويد: «وعده من و تو، فردا صبح، كنار مسجد، در حالى كه موهاى سر خود را تراشيده باشى». 87
او قبول مى كند و قول مى دهد كه فردا، صبح زود آنجا
حاضر باشد. اكنون، على (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) به سوى خانه ديگرى مى روند.
و همه اين سخنها را با صاحب آن خانه، هم مى گويند و او هم قول مى دهد فردا، صبح زود بيايد. و خانه بعدى... و باز هم خانه بعدى...
سيصد و شصت نفر به على (ع) قول مى دهند كه فردا براى يارى او بيايند، همه آنها عهد و پيمان مى بندند كه تا پاى جان به ميدان بيايند و از حقّ دفاع كنند. على (ع) به سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر هم خبر مى دهد كه فردا صبح در محلّ وعده حاضر شوند. 88
* * * امروز شنبه، سوّم ماه ربيع الأوّل است، من صبح زود از خواب بيدار مى شوم و به محلّ وعده مى روم.
على (ع) زودتر
(صفحه38)
از همه آمده است، او منتظر كسانى است كه قول داده اند او را يارى كنند.
مقداد زودتر از همه آمده است. او در اين روزها، گلِ سرسبد ياران مولا شده است، عشق و ايمان او به راه على (ع) از همه بيشتر است. 89
نگاه كن! او شمشير خود را در دست گرفته است و به مولايش على (ع) نگاه مى كند، او منتظر است تا ببيند
مولايش چه فرمانى مى دهد.
آفرين بر تو! تو كيستى و چرا ما تو را نمى شناسيم؟ چگونه شد كه گوى سبقت را از همه ربودى!
كاش فرصت مى بود درباره مقام تو بيشتر مى نوشتم و دوستانم را با تو بيشتر آشنا مى كردم، در اين لحظه، تو يگانه دوران شدى و مايه افتخار على (ع)! تو تنها كسى هستى كه در قلب خود، ذرّه اى شك به راه على (ع) نكردى!
تو مقداد هستى كه لحظه نابِ افتخار را آفريدى!
بعد از مدّتى، سلمان، ابوذر و عمّار نيز از راه مى رسند، امّا هر چه صبر مى كنيم شخص ديگرى نمى آيد. 90
آنانى كه ديشب به فاطمه (س) قول دادند كجا رفتند؟
گويا منتظر آنها بودن، هيچ فايده اى ندارد، آنها نمى خواهند به قول خود وفا كنند.
امروز مى گذرد، شب فرا مى رسد. بايد حجّت را بر اين مردم، تمام كرد، امشب هم على (ع)، همراه با فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) به درِ خانه بزرگان اين شهر مى رود. اين مردم، بار ديگر قول مى دهند كه فردا صبح براى يارى حق قيام كنند، امّا باز هم به عهد خود وفا نمى كنند.
آرى، اين مردم از (صفحه39)
مرگ مى ترسند، آنها مى دانند كه هر كس بخواهد با خليفه در بيفتد جانش در خطر خواهد بود.
امروز مخالفت با خليفه يعنى مخالفت با اسلام!! هر كس مخالفتى كند مرگ در انتظار او خواهد بود.
در سومين شب، على (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) به درِ خانه بزرگان انصار و مهاجران مى روند و باز آنها بى وفايى مى كنند.
خبر به گوش خليفه مى رسد كه على (ع)، شبها همراه با همسرش به درِ خانه مردم مى رود و از آنها مى خواهد تا براى يارى او قيام كنند.
اين خبر، خليفه و هواداران او را بسيار ناراحت مى كند، آنها تصميم مى گيرند تا هر چه سريع تر اقدامى انجام بدهند. * * * روز دوشنبه فرا مى رسد، امروز روز هفتم است كه پيامبر از دنيا رفته است. ديگر صلاح نيست كه على (ع) بدون بيعت با خليفه در اين شهر باشد، بايد هر طور شده است او را مجبور به بيعت كرد.
عُمَر نزد ابوبكر مى رود و از او اجازه مى گيرد تا براى آوردن على (ع) اقدام كند. ابوبكر به او اجازه مى دهد و خودش نيز همراه با عُمَر با جمعيّت زيادى به سوى خانه على (ع) حركت مى كنند، آنها مى خواهند هر طور هست او را براى بيعت به مسجد بياورند.
📚 پی نوشتها👇
86. سير أعلام النبلاء، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبي (ت 748 ه)، تحقيق: شُعيب الأرنؤوط، بيروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة العاشرة، 1414 ه.
87. سيرة ابن هشام (السيرة النبويّة)، أبو محمّد عبد الملك بن هشام بن أيّوب الحميري (ت 218 ه)، تحقيق: مصطفى سقا، وإبراهيم الأنباري، قمّ: مكتبة المصطفى، الطبعة الاُولى، 1355
88. السيرة الحلبيّة، علي بن برهان الدين الحلبي الشافعي (ت 11 ه)، بيروت: دار إحياء التراث العربي.
89. الشافي في الإمامة، أبو القاسم علي بن الحسين الموسوي المعروف بالسيّد المرتضى (ت 436 ه)، تحقيق: عبد الزهراء الحسيني الخطيب، طهران: مؤسّسة الإمام الصادق عليه السلام، الطبعة الثانية، 1410 ه.
90. شرح أُصول الكافي، صدر الدين محمّد بن إبراهيم الشيرازي المعروف بملاّ صدرا (ت 1050 ه)، تحقيق: محمّد
(صفحه175)
خواجوي، طهران: مؤسّسة مطالعات وتحقيقات فرهنگى، الطبعة الاُولى، 1366
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 9⃣1⃣ 86.او به فكر فرو مى رود و از كارى كه ك
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 0⃣2⃣
91ابوبكر و عُمَر همراه با گروهى از طرفداران به سوى خانه على (ع) به راه مى افتند، وقتى نزديك خانه على (ع) مى رسند، فاطمه (س) آنان را مى بيند، او سريع درِ خانه را مى بندد. عُمَر جلو مى آيد درِ خانه را مى زند و فرياد مى زند: «اى على! در را باز كن و از خانه خارج
(صفحه40)
شو و با خليفه پيامبر بيعت كن، به خدا قسم، اگر اين كار را نكنى، خونِ تو را مى ريزيم و خانه ات را به آتش مى كشيم». 92
همه نگاه مى كنند، خالد با شمشير ايستاده است، آنها مى خواهند امروز على (ع) را به مسجد ببرند. آيا مى دانى آنها به خالد، لقب «شمشير اسلام» داده اند. آرى، امروز اين شمشير اوست كه به خليفه خدمت مى كند!
اين مردم مى دانند كه على (ع) مأمور به صبر است، براى همين جرأت كرده اند كه اين گونه صداى خود را بلند كنند. اينجا خانه همان جوانمرد شجاعى است كه در همه جنگ ها، پهلوانان عرب از او هراس به دل داشته اند، او كسى است كه در جنگ خيبر به تنهايى قلعه خيبر را فتح نمود، امّا امروز براى حفظ اسلام، صبر مى كند.
در روزهاى آخر زندگى پيامبر، على (ع) نزد پيامبر بود، پيامبر به على (ع) خبر داد كه بعد از مدّتى، حوادثى در اين شهر روى مى دهد، پيامبر از على (ع) بيعت گرفت كه اگر كسى براى يارى او نيامد، با دشمنان جنگ نكند و خون خود و اهل بيت و شيعيانش را حفظ كند.
اكنون همه منتظر هستند تا على (ع) جواب بدهد، امّا اين صداى فاطمه (س) است كه به گوش مى رسد: «اى گمراهان! از ما چه مى خواهيد؟ »
عُمَر خيلى عصبانى مى شود فرياد مى زند:
به على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم!
اى عُمَر! آيا مى خواهى اين خانه را آتش بزنى؟
به خدا قسم، اين كار را مى كنم، زيرا اين كار براى(صفحه41)حفظ اسلام بهتر است. 93
چگونه شده كه تو جرأت اين كار را پيدا كرده اى؟ آيا مى خواهى نسل پيامبر را از روى زمين بردارى؟ 94اى فاطمه! ساكت شو، محمّد مرده است، ديگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نيست، همه شما بايد براى بيعت بيرون بياييد، اكنون، اختيار با خودتان است، يكى از اين دو را انتخاب كنيد: بيعت با خليفه، يا آتش زدن
همه شما. 95بار خدايا، از فراق پيامبر و ستم اين مردم به تو شكايت مى كنم. 96عدّه اى از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه (س) را مى شنوند پشيمان مى شوند، نگاه كن! اين ابوبكر است كه دارد گريه مى كند، همه كسانى كه صداى فاطمه (س) را مى شنوند به گريه مى افتند. 97آرى، آنها به ياد سفارش هاى پيامبر در مورد فاطمه (س) مى افتند، پيامبر در روزهاى آخر زندگانى خود به ياران خود فرمود: «با خاندان من مهربان باشيد، اى مردم، خانه دخترم، فاطمه (س)، خانه من است، هر كس حريم او را پاس ندارد، حريم خدا را پاس نداشته است». 98آيا به راستى عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند؟ عُمَر به كسانى كه گريه مى كنند رو مى كند و مى گويد: «مگر شما زن هستيد كه گريه مى كنيد؟ ».
آنگاه با خشم فرياد مى زند:
اى فاطمه! اين حرف هاى زنانه را رها كن، برو به على بگو براى بيعت با خليفه بيايد آيا از خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم آورد؟
📚 پی نوشتها👇
91. شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار، أبو حنيفة القاضي النعمان بن محمّد المصري (ت 363 ه)، تحقيق: السيّد محمّد الحسيني الجلالي، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1412 ه.92. شرح نهج البلاغة، عزّ الدين عبد الحميد بن محمّد بن أبي الحديد المعتزلي المعروف بابن أبي الحديد (ت 656 ه)، تحقيق: محمّد أبو الفضل إبراهيم، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الثانية، 1387 ه.93. الشمائل المحمّدية والخصائل المصطفوية، الإمام أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذي (ت 279 ه).
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 1⃣2⃣
99در را باز كن، اى فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو
(صفحه42)را به آتش مى كشم. 100عُمَر مى بيند فايده اى ندارد، فاطمه (س) براى يارى على (ع) به ميدان آمده است. عدّه اى از هواداران خليفه، به خانه هاى خود مى روند، آنها ديگر طاقت ديدن اين صحنهها را ندارند.
امّا عُمَر بسيار ناراحت و عصبانى شده است، او خيال نمى كرد كه فاطمه (س) اين گونه از على (ع) دفاع كند.
عُمَر فرياد مى زند: «برويد هيزم بياوريد». 101آنجا را نگاه كن! عدّه اى دارند هيزم مى آورند. 102خداى من چه خبر است؟ اينها چه مى خواهند بكنند؟ هر كس را نگاه مى كنى هيزم در دست دارد، همه آنها به يك سو مى روند.
آنها به سوى خانه فاطمه (س) مى آيند. اين دستور عُمَر است كه هيزم بياوريد، آنها دارند در اطراف خانه فاطمه (س)، هيزم جمع مى كنند. 103
خداى من اينها مى خواهند چه كنند؟ آيا عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند؟
عُمَر فكر مى كند كه اهل اين خانه، مرتدّ و از دين خدا خارج شده اند، و براى همين بايد آنها را از بين برد، براى حفظ اسلام بايد دشمنان خليفه را نابود كرد.
لحظه اى نمى گذرد تا اين كه هيزم زيادى در اطراف خانه جمع مى شود.
عُمَر را نگاه كن! او شعله آتشى را در دست گرفته و به اين سو مى آيد. او فرياد مى زند: «اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد». 104
هيچ كس باور نمى كند، آخر به چه جرم و گناهى مى خواهند اهل اين خانه را آتش بزنند؟ اينجا خانه اى است كه جبرئيل بدون اجازه وارد نمى شود، اينجا خانه اى است كه فرشتگان آرزو مى كنند به آن قدم نهند.اى مسلمانان، مگر
(صفحه43)فراموش كرده ايد؟ اين خانه، همان خانه اى است كه پيامبر چهل روز آمد و در كنار درِ اين خانه ايستاد و به اهل اين خانه سلام داد و آيه تطهير را خواند.
آيا آيه تطهير را مى شناسى؟ سوره «أحزاب»، آيه 33، آنجا كه قرآن مى گويد: «إِنّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: خدا اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد ».
آرى، اهل اين خانه، به حكم قرآن، معصوم و از هر گناهى پاك هستند. پس چرا عُمَر مى خواهد اين خانه و اهل اين خانه را در آتش بسوزاند؟
عُمَر مى خواهد كار را يكسره كند، بايد كارى كرد كه ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با خليفه را نداشته باشد، بايد اين خانه را آتش زد، اين خانه محلِ جمع شدن دشمنان خليفه است، اينجا را بايد آتش زد تا ديگر كسى نتواند در اينجا جمع شود. 105
آرى، وقتى اين خانه را آتش بزنند ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با حكومت اسلامى را نخواهد داشت، آن وقت ديگر همه مردم تسليم خليفه پيامبر خواهند بود.
تا زمانى كه على (ع) بيعت نكرده است حكومت اسلامى در خطر است، بايد به هر قيمتى شده على (ع) را مجبور به بيعت كرد و اگر او حاضر به بيعت نشود بايد او را سوزاند.
عدّه اى جلو مى آيند و به عُمَر مى گويند:
در اين خانه فاطمه، حسن و حسين هستند.
باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را آتش مى زنم. 106
هيچ كس جرأت نمى كند مانع كارهاى عُمَر شود(صفحه44)، آخر او قاضى بزرگ حكومت است، او فتوا داده كه براى حفظ اسلام، سوزاندن اين خانه واجب است.
📚 پی نوشتها👇
99. الصراط المستقيم إلى مستحقّي التقديم، زين الدين أبي محمّد علي بن يونس النباطي البياضي (ت 877 ه)، إعداد: محمّد باقر المحمودي، طهران: المكتبة المرتضويّة، الطبعة الاُولى 1384 ه.100. الطبقات الكبرى، محمّد بن سعد كاتب الواقدي (ت 230 ه)،
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣2⃣ 99در را باز كن، اى فاطمه! باور كن اگر
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 2⃣2⃣
. 107عُمَر مى آيد، شعله آتش را به هيزم مى گذارد، آتش شعله مى كشد.
درِ خانه نيم سوخته مى شود. عُمَر جلو مى آيد و لگد محكمى به در مى زند. 108
خداى من، فاطمه (س) پشت در ايستاده است...
فاطمه (س) بين در و ديوار قرار مى گيرد، صداى ناله اش بلند مى شود. عُمَر در را فشار مى دهد، صداى ناله فاطمه (س) بلندتر مى شود. ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه فاطمه (س) فرو مى رود. 109
اى قلم، خاموش شو! كدام دل طاقت دارد؟ چه كسى تاب دارد كه تو شرح سيلى خوردن ناموس خدا را بدهى...؟
گوشواره از گوش فاطمه (س) جدا مى شود و او با صورت بر روى زمين مى افتد. 110
فريادى در فضاى مدينه مى پيچد: «بابا! يا رسول اللّه! ببين با دخترت چه مى كنند ». 111
فاطمه (س) به كنار ديوار پناه مى برد. عُمَر و يارانش وارد خانه مى شوند، خالد همان كه او را «شمشير اسلام» لقب داده اند شمشيرش را از غلاف بيرون مى كشد و مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند.
واى بر من! او مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند، او چرا مى خواهد چنين كند؟ پدرِ خالد از كافرانى است كه در جنگ بدر به دست على (ع) كشته شده است، اكنون او مى خواهد انتقام خون پدرِ كافر خود را بگيرد. 112
ناگهان على (ع) با شمشيرش جلو مى آيد. درست است پيامبر على (ع) را مأمور كرده تا در بلاها صبر كند، امّا اينجا ديگر جاى صبر نيست
(صفحه45)
. خالد تا برقِ شمشير على (ع) را مى بيند شمشيرش را
رها مى كند. 113 سپس او به سوى عُمَر مى رود، گريبان او را مى گيرد، عُمَر مى خواهد فرار كند، على (ع) او را محكم به زمين مى زند، مشتى به بينى و گردنِ او مى كوبد. هيچ كس جرأت ندارد براى نجات عُمَر جلو بيايد، همه ترسيده اند، بعضىها فكر مى كنند كه على (ع) ديگر عُمَر را رها نخواهد كرد و خون او را خواهد ريخت، امّا على (ع) عُمَر را رها مى كند و مى گويد: «اى عُمَر! پيامبر از من پيمان گرفت كه در مثل چنين روزى، صبر كنم. اگر وصيّت پيامبر نبود، تو هرگز جرأت نمى كردى وارد اين خانه شوى». 114
آرى، على (ع) به ياد وصيّت پيامبر افتاده است، گويا پيامبر از او خواسته كه فقط تا اين اندازه از حريم خانه اش دفاع كند، اگر على (ع) عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلى روى خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدينه حمله خواهند كرد، على (ع) مى خواهد براى حفظ اسلام صبر كند. 115 * * *
هواداران خليفه وارد خانه مى شوند، و به سراغ على (ع) مى روند. تعداد آنها زياد است، آنها با شمشيرهاى برهنه آمده اند، على (ع) تك و تنهاست.
آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند. هر كارى مى كنند نمى توانند او را از جاى خود حركت
بدهند. به راستى چه بايد بكنند؟ عُمَر دستور مى دهد تا ريسمانى بياورند، ريسمان را بر گردن على (ع) مى اندازند، عمر فرياد مى زند: «اللّه اكبر، اللّه اكبر»، همه جمعيّت با او هم صدا مى شوند، آنها مى خواهند على (ع) را به سوى مسجد ببرند تا با خليفه بيعت كند.
در اين ميان فاطمه (س) به همسرش نگاه مى كند،
(صفحه46)
مى بيند همه، گرد او حلقه زده اند، امروز على (ع) تك و تنها مانده است، هيچ يار و ياورى ندارد. 116
خدايا! اين چه صبرى است كه تو به على (ع) داده اى؟! چقدر مظلوميّت و غربت! آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند، فاطمه (س) از جا برمى خيزد، تنها مدافع امامت قيام مى كند. او مى آيد و در چهارچوبه درِ خانه مى ايستد، او راه را مى بندد تا نتوانند على (ع) را ببرند. 117
بايد كارى كرد، فاطمه (س) هنوز جان دارد، بايد او را نقش بر زمين كرد. عُمَر به قُنفُذ اشاره مى كند، قُنفُذ با غلافِ شمشير فاطمه (س) را مى زند، خود عُمَر هم با تازيانه مى زند... 118
بازوى فاطمه (س) از تازيانهها كبود مى شود. 119
واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه (س) را میزنند😭
📚 پی نوشتها👇
107. عيون أخبار الرضا، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: السيّد مهدي الحسيني اللاّجوردي، طهران: منشورات جهان.
108. عيون الأثر فى فنون المغازي والشمائل والسير (السيرة النبويّة لابن سيّد الناس)، محمّد عبد اللّه بن يحيى بن سيّد الناس (ت 734 ه)، بيروت: مؤسّسة عزّ الدين، 1406 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 3⃣2⃣
واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه (س) را مى
زنند، آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) زنده است نمى توان على (ع) را براى بيعت برد.
بايد كارى كرد كه فاطمه (س) نتواند راه برود، بايد او را خانه نشين كرد!
عُمَر لگد محكمى به فاطمه (س) مى زند، اينجاست كه صداى فاطمه (س) بلند مى شود، او خدمتكار خود را صدا مى زند: «اى فِضّه مرا درياب! به خدا محسن (ع) مرا كشتند». 120
فاطمه (س) بى هوش بر روى زمين مى افتد. هر كس در هر جاى دنيا گرفتار مى شود، على (ع) را صدا مى زند، اما من نمى دانم چرا فاطمه (س)، در اين لحظه، على (ع) را صدا نزد!
فاطمه بى هوش شده است، ديگر مى توان على (ع) را به مسجد برد، على (ع) نگاهى به همسرش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند، او فِضّه را صدا مى زند و از او مى خواهد كه فاطمه (س) را كمك كند، آرى!
(صفحه47)
محسن (ع)، شهيد شده است.
فرشتگان در تعجّب از صبر على (ع) هستند. اگر نمى ترسيدم مى گفتم كه خدا هم از صبر او در تعجّب است!
آرى، اين همان عهدى است كه پيامبر در روزهاى آخر زندگى از على (ع) گرفت.
آن لحظه اى كه پيامبر به او گفت: «على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند حقّ تو را غصب مى كنند و به ناموس تو بى حرمتى مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها صبر كنى».
و على (ع) هم در جواب پيامبر چنين گفت: «اى رسول خدا، من در همه اين سختىها و بلاها صبر مى كنم». 121
چرا على (ع) بايد همه اينها را به چشم خود ببيند و صبر كند؟ امروز، اسلام به صبر على (ع) نياز دارد، فقط صبر اوست كه مى تواند دين خدا را حفظ كند.
على (ع) خود و همسرش را فداى دين خدا مى كند، آرى، اين خاندان آماده اند تا همه هستى خود را در راه خدا فدا كنند. اين آغاز راه است، محسن (ع)، اوّلين شهيد اين راه است، كربلا هم در پيش است...
فاطمه (س) اكنون بر روى زمين افتاده است، مردم اين شهر فقط نگاه مى كنند!
واى بر شما اى مردم! شما به چشم خود ديديد كه پيامبر هر گاه فاطمه (س) را مى ديد تمام قد به احترامش مى ايستاد؟ چرا اين قدر زود همه چيز را
فراموش كرديد، چرا؟ 122 * * * اكنون، خليفه در مسجد آماده است تا على (ع) را براى بيعت بياورند.
آنان كه فاطمه (س) را نقش بر زمين كرده اند اكنون على (ع) را به مسجد مى برند.
قنفذ خيلى
(صفحه48)
خوشحال است چرا كه خوش خدمتى خود را به عُمَر نشان داده است. فرماندارى شهر مكّه (مهمّ ترين شهر بعد از مدينه) در انتظار اوست. با جنايتى كه امروز انجام داد، حكومت مكّه از آنِ اوست. 123
نگاه كن، چگونه مولا را به سوى مسجد مى برند. على (ع) را از كنار قبر پيامبر عبور مى دهند، او رو به قبر پيامبر مى كند و اشكش جارى مى شود. 124
او با پيامبر سخن مى گويد: «اى رسول خدا، ببين با برادر تو چه مى كنند! ».
نگاه كن، همراه او، حسن و حسين (ع) هم هستند، آنها هم اشك مى ريزند. در اطراف ابوبكر عدّه اى با شمشير ايستاده اند، عُمَر شمشير خود را بالاى سر على (ع) گرفته است. 125
📚پی نوشتها👇
120. فيض القدير شرح الجامع الصغير، محمّد عبد الرؤوف المناوي، تحقيق: أحمد عبد السلام، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الاُولى، 1415 ه.
121. فيض القدير، محمّد عبد الرؤوف المناوي (ق 10
ه)، بيروت: دار الفكر.
122. قاموس الرجال في تحقيق
(صفحه179)
رواة الشيعة ومحدّثيهم، محمّد تقي بن كاظم التستري (ت 1320 ه)، قمّ: مؤسّسه النشر الإسلامي، الطبعة الثانية، 1410 ه.
123. قرب الإسناد، أبو العبّاس عبد اللّه بن جعفر الحميري القمّي (ت بعد 304 ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1413 ه.
124. قصص الأنبياء، أبو الحسين سعيد بن عبد اللّه الراوندي المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه)، تحقيق: غلام رضا عرفانيان، مشهد: الحضرة الرضويّة المقدّسة، الطبعة الاُولى، 1409 ه.
125. الكافي، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (ت 329 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، طهران: دار الكتب الإسلامية، الطبعة الثانية، 1389
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 3⃣2⃣ واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 4⃣2⃣
عُمَر رو به على (ع) مى كند و به او مى گويد: «اى على! با ابوبكر بيعت كن و اگر اين كار را نكنى گردنت
را مى زنم». 126
آنگاه على (ع) رو به عُمَر مى كند و مى گويد: «اگر مرا بكشيد بنده اى از بندگان خدا و برادر پيامبر را كشته ايد».
ابوبكر رو به او مى كند و مى گويد: «تو بنده خدا هستى، امّا برادر پيامبر نيستى». 127
على (ع) رو به او مى كند و مى گويد: «آيا آن روز كه پيامبر ميان مسلمانان، پيمان برادرى مى بست را فراموش كرده ايد؟ پيامبر در آن روز فقط با من پيمان برادرى بست». 128
همه سكوت مى كنند، آرى، خاطره اى براى همه زنده مى شود. روزى كه پيامبر بين مسلمانان، پيمان برادرى مى بست، ميان هر دو نفر از آنها عقد برادرى برقرار كرد. در آن روز، على (ع) با چشم گريان نزد پيامبر آمد و فرمود: «اى رسول خدا،
(صفحه49)
بين همه مردم، پيمان برادرى بستى، امّا مرا فراموش كردى».
پيامبر رو به على (ع) كرد و فرمود: «اى على! تو در دنيا و آخرت برادر من هستى». 129
آرى، على (ع) برادر پيامبر و نزديك ترين افراد به
رسول خداست. * * * مسجد پر از جمعيّت است، اكنون على (ع) رو به مردم مى كند و مى گويد: «اى مردم! شما را قسم مى دهم آيا شما از پيامبر نشنيديد كه در غدير فرمود: «من كنت مولاه فهذا عليٌ مولاه: هر كه من مولاى اويم اين على، مولاى اوست»؟ آيا فراموش كرديد كه پيامبر هنگامى كه به جنگ تبوك مى رفت مرا جانشين خود در اين شهر قرار داد؟ ». 130
همه كسانى كه اينجا نشسته اند، سخن على (ع) را تصديق مى كنند، امّا هيچ كس بلند نمى شود تا على (ع) را يارى كند.
هر كس كه مى خواهد به يارى حق برخيزد نگاهش به شمشيرهايى مى افتد كه در دست هواداران خليفه است.
در روز غدير خُمّ، همه با على (ع) بيعت كردند، امّا امروز او را تنها گذاشته اند، آرى، اين كه با على (ع) بيعت كنى مهمّ نيست، مهمّ اين است كه بتوانى به بيعت و پيمان خود وفادار بمانى.
آرى، امروز فتنه اى آمده كه همه را ترسانده است، كيست كه جرأت يارى حق را داشته باشد؟
وقتى تنها دختر پيامبر را اين چنين به خاك و خون مى كشند ديگر چه كسى جرأت دارد از على (ع) حمايت
كند؟
آرى، حمله به خانه دختر پيامبر با هدف كاملاً مشخصى، انجام گرفت، بعد از اين حمله ديگر، ترس در دل همه مردم كاشته شد.وقتى
(صفحه50)
كه اين حكومت با دختر پيامبر اين گونه رفتار كند پس با بقيّه مخالفان چه خواهد كرد؟ * * * ابوبكر به على (ع) مى گويد: «تو چاره اى ندارى، بايد با من بيعت كنى».
گوش كن، مولايت چقدر زيبا در جواب ابوبكر سخن مى گويد: «اى ابوبكر، من با تو بيعت نمى كنم، اين تو هستى كه بايد با من بيعت كنى. تو ديروز به دستور پيامبر با من بيعت كردى، چه شده است كه پيمان خود را فراموش كرده اى؟ من شنيدهام كه مردم را به دليل خويشاوندى خود با پيامبر به بيعتِ خود فرا خوانده اى، اكنون، من هم به همان دليل تو را به بيعت با خود فرا مى خوانم! تو خود مى دانى من به پيامبر از همه شما نزديك تر هستم». 131
📚پی نوشتها👇
126. كامل الزيارات، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه (ت 367 ه)، تحقيق: عبد الحسين الأميني التبريزي، النجف الأشرف: المطبعة المرتضوية، الطبعة الاُولى، 1356 ه.
127. الكامل في التاريخ، أبو الحسن علي بن محمّد الشيباني الموصلي المعروف بابن الأثير (ت 630 ه)، تحقيق: علي شيري، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة الاُولى 1408 ه.
128. كتاب الغيبة، الشيخ ابن أبي زينب محمّد بن إبراهيم النعماني (ت342 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفاري، طهران: مكتبة الصدوق: 1399 ه.
129. كتاب سليم بن قيس، سليم بن قيس الهلالي العامري (ت حوالي 90 ه)، تحقيق:
(صفحه180)
محمّد باقر الأنصاري، قمّ: نشرالهادي، الطبعة الاُولى، 1415 ه.
. كتاب من لا يحضره الفقيه = الفقيه.
130. كشف الخفاء ومزيل الإلباس، أبو الفداء إسماعيل بن محمّد العجلوني (ت 1162 ه)، بيروت: مكتبة دار التراث.
131. كشف الغمّة في معرفة الأئمّة، علي بن عيسى الإربلي (ت 687 ه)، تصحيح: السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي، بيروت: دار الكتاب الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1401
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 4⃣2⃣ عُمَر رو به على (ع) مى كند و به او مى
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 5⃣2⃣
ابوبكر به فكر فرو مى رود و جوابى ندارد كه بگويد.
يادت هست در سقيفه، ابوبكر از خويشاوندى خود با
پيامبر سخن گفت، و با همين نكته توانست مردم را به بيعت خود فرا خواند.
اگر قرار است مقام خلافت به خويشاوندى با پيامبر باشد كه على (ع) از همه به پيامبر نزديك تر است، او پسر عموى پيامبر است و تنها كسى است كه پيامبر با او پيمان برادرى بسته است.
مولايت را نگاه كن، در حالى كه ريسمان به دست هاى او بسته اند و شمشير بالاى سر او نگه داشته اند با خليفه سخن مى گويد.
درست است كه او در مقابل همه سختىها و مصيبتها صبر كرده است امّا اكنون او حق و حقيقت را با شعر بيان مى كند.
او پيام بزرگ خود را به تاريخ مى دهد، اكنون(ص51)
اين على (ع) است كه با زبان شعر از حقّ خود دفاع مى كند.
من يك آرزو دارم، نمى دانم آن را در اينجا بگويم يا نه، امّا براى تو كه دوست خوب من هستى مى گويم: كاش همه شيعيان دنيا، اين شعر را حفظ بودند.
اين صداى على (ع) است كه از حلقوم تاريخ بيرون مى آيد و براى هميشه حق بودن شيعه را ثابت مى كند.
گوش كن:
«فَإنْ كُنْتَ بِالشُورى مَلِكْتَ اُمورَهُم/فَكيفَ بِهذا وَالمُشيرُون غُيِّبُ».
«وإنْ كنتَ بالقُربى حَجَجْتَ خَصيمَهُم/فَغَيْرُكَ أَولى بِالنَّبيِّ وأَقْرَبُ».
«اى ابوبكر! اگر تو با رأى گيرى به اين مقام رسيدى، چگونه شد كه بنى هاشم را براى رأى دادن خبر نكردى؟ اگر به دليل خويشاوندى با پيامبر به اين مقام رسيدى، كسانى غير از تو به پيامبر نزديك تر بودند». 132
سخن على (ع) همه را به فكر فرو مى برد، به راستى كه مولا، چقدر منطقى سخن مى گويد.
نگاه كن! جمعى از مردم مدينه كه در مسجد حاضر هستند چون اين سخن را مى شنوند رو به على (ع) مى كنند و مى گويند: «اگر ما اين سخن تو را در سقيفه شنيده بوديم فقط با تو بيعت مى كرديم». 133
على (ع) رو به آنها مى كند و مى گويد: «آيا مى خواستيد من بدن پيامبر را بدون غسل و كفن رها كنم و بيايم براى خلافت نزاع كنم؟ ». 134
آرى، اينها مى خواهند نيامدن على (ع) به سقيفه را بهانه كار خود قرار بدهند امّا على (ع) در جواب آنها
ادامه مى دهد: «بعد از روز غدير، براى هيچ كس بهانه اى باقى نمانده است». 135
آرى، پيامبر در غدير خُمّ، همه مردم را جمع كرد و دستور داد كه همه با على (ع) بيعت كنند
(صفحه52)اكنون، على (ع) با سخنان خود تمام مسجد را در اختيار خود گرفته است، آنها على (ع) را همچون اسير به مسجد آوردند، امّا خودشان در مقابل كلام او، اسير شده اند.
در مسجد هياهو مى شود، از هر طرف سر و صدا بلند مى شود، مردم به ياد روز غدير افتاده اند، آنها پشيمان هستند كه چرا به اين زودى سخنان پيامبر خود را فراموش كردند.
عُمَر مى بيند الآن است كه اوضاع خراب شود، از جا بلند مى شود و رو به ابوبكر مى كند و فرياد مى زند: «چرا بالاى منبر نشسته اى و هيچ نمى گويى؟ آيا دستور مى دهى تا من گردن على (ع) را بزنم؟ ». 136
بار ديگر ترس در وجود همه مى نشيند، شمشيرها در دست هواداران خليفه مى چرخد! همه مردم آرام مى شوند، هر كس بخواهد اعتراض كند با شمشيرهاى
برهنه روبرو خواهد بود.
صداى گريه به گوش مى رسد. اين صداى گريه از كجاست؟
نگاه كن، حسن و حسين (ع) كه سخن عُمَر را شنيده اند گريه مى كنند. على (ع) نگاهى به فرزندان خود مى كند و به آنها مى گويد: «گريه نكنيد عزيزانم! ». 137
فرشتگان از ديدن اشك چشمان حسن و حسين (ع) به گريه افتاده اند.
📚پی نوشتها👇
132. كشف اللثام عن وجه قواعد الأحكام، أبو الفضل
بهاء الدين محمّد بن الحسن بن محمّد الإصفهاني المعروف بالفاضل الهندي (ت 1137 ه)،
133. كشف المحجّة لثمرة المهجة، أبو القاسم رضيّ الدين علي بن موسى بن طاووس الحسني (ت 664 ه)، تحقيق: محمّد الحسّون، قمّ: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1412 ه.
134. كفاية الأثر في النصّ على الأئمّة الاثني عشر، أبو القاسم علي بن محمّد بن علي الخزّاز القمّي (ق 4 ه)، تحقيق: السيّد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري
135. كمال الدين وتمام النعمة، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)
136. كنز العمّال فى سنن الأقوال والأفعال، علي المتّقي بن حسام الدين الهندي (ت 975 ه)، تصحيح
(صفحه181)
: صفوة السقّا، بيروت: مكتبة التراث الإسلامي، 1397 ه، الطبعة الاُولى.
137. كنز الفوائد، أبو الفتح الشيخ محمّد بن علي بن
عثمان الكراجكي الطرابلسي (ت 449 ه)، إعداد: عبد اللّه نعمة.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣2⃣ ابوبكر به فكر فرو مى رود و جوابى ندارد
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 6⃣2⃣
عُمَر رو به على (ع) مى كند و مى گويد: «تو هيچ چاره اى ندارى، تو حتماً بايد خليفه بيعت كنى». 138
على (ع) رو به او مى كند و مى گويد: «شيرِ خلافت را خوب بدوش كه نيمى از آن براى خودت است، به خدا قسم، حرصِ امروز تو، براى رياست فرداى خودت است». 139
آنگاه رو به جمعيّت مى كند و مى گويد: «اگر ياورانى وفادار داشتم هرگز كار من به
(صفحه53)
اينجا نمى كشيد». 140
در اين هنگام يكى از ميان جمعيّت بلند مى شود و نزد على (ع) مى آيد و چنين مى گويد: «اى على! ما هرگز علم و مقام تو را انكار نمى كنيم، ما مى دانيم كه تو از همه ما به پيامبر نزديك تر بودى، امّا تو هنوز جوان هستى! نگاه كن، ابوبكر پيرمرد و ريش سفيد ماست و امروز شايستگى خلافت را دارد، تو امروز با او بيعت كن، وقتى كه پير شدى نوبت تو هم مى رسد، آن روز، هيچ كس با خلافت تو مخالفت نخواهد كرد. 141
آرى، اشكال در اين است كه على (ع) جوان است، سنّ زيادى ندارد، ريش هاى صورتش سفيد نشده است.
اين سخن، خيلى چيزها را براى تاريخ روشن مى كند،
بعد از وفات پيامبر سنّت هاى جاهليّت زنده شده اند، عرب هاى آن زمان، هميشه رياست پيران را قبول مى كردند و براى آنها قابل تحمّل نبود كسى بر آنها حكومت كند كه سنّ او از آنها كمتر است.
امروز مولاى تو حدود سى سال دارد، درست است كه او همه خوبىها و كمالها را دارد، امّا براى اين مردم هيچ چيز مانند يك مشت ريش سفيد نمى شود، براى آنها ارزش ريش سفيد از همه خوبىها بيشتر است.
البتّه بعضى از اين مردم، فكر مى كنند كه خليفه بايد خيلى جدّى باشد و هميشه قيافه اخمو داشته باشد تا همه از او بترسند، امّا على (ع) هميشه لبخند به لب دارد و اهل شوخى است و براى همين به درد خلافت نمى خورد. 142 * * * آن خانم كيست كه وارد مسجد مى شود
(صفحه54)
؟ او اينجا چه مى خواهد؟ آيا او را مى شناسى؟ او امّ سَلَمه، همسر پيامبر است.
او به اينجا آمده است تا يارى حق را نمايد. او رو به عُمَر مى كند و مى گويد: «چقدر زود حسد خود را نسبت به آل محمّد نشان داديد؟ » همه اهل مسجد به سخنان اُمّ سَلَمه گوش مى كنند، عُمَر مى ترسد كه اگر
او به سخن خود ادامه بدهد همه چيز خراب شود، براى همين فرياد مى زند: «ما چه كار به سخن زنان داريم؟ »
نگاه كن! عُمَر دستور مى دهد تا اُمّ سَلَمه را از مسجد بيرون كنند. 143
مگر اُمّ سَلَمه همسر پيامبر نيست، مگر احترام او بر همه واجب نيست، مگر او امّ المؤنين (مادر مؤنان) نيست، پس چرا بايد با او اين گونه برخورد كرد؟
چرا بايد ناموس پيامبر را اين گونه از مسجد بيرون كرد؟ ابوبكر بار ديگر فرياد مى زند: «اى على! برخيز و بيعت كن، زيرا اگر اين كار را نكنى ما گردن تو را مى زنيم».
هنوز ريسمان بر گردن على (ع) است، او نگاهى به قبر پيامبر مى كند و آيه 150 از سوره اعراف را مى خواند: (إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِى). «مردم مرا تنها گذاشتند و مى خواستند مرا به قتل برسانند ».
آرى، تاريخ تكرار مى شود، موسى (ع)، برادرش هارون را به جاى خود در قوم بنى اسرائيل قرار داد و خود به كوه طور رفت.
بعد از رفتن او، قوم بنى اسرائيل، گوساله پرست شدند و هارون هر چه به آنها نصيحت كرد سخنش را
نپذيرفتند.
آنها هارون را تنها(صفحه55)
گذاشتند و او را در مقابل دشمنش يارى نكردند.
وقتى موسى از كوه طور بازگشت و ديد همه مردم دچار فتنه شده و كافر شده اند از هارون توضيح خواست.
هارون به موسى گفت: «مردم مرا تنها گذاشتند و مى خواستند مرا به قتل برسانند».
امروز هم على (ع) همان سخن هارون را به زبان مى آورد، آرى امروز، امّت اسلامى، على (ع) را تنها گذاشتند. 144
📚پی نوشتها👇
138. لباب النقول في أسباب النزول، أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن السيوطي (ت 911 )، تحقيق: أحمد عبد الشافي،
139. لسان الميزان، أبو الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت 852 ه)، بيروت140. اللمعة البيضاء في شرح خطبة الزهراء، المولى محمّد علي بن أحمد القراچه داغي التبريزي الأنصاري (ت 1310 ه)141. المبسوط، شمس الدين محمّد بن أحمد بن أبي سهر السرخسي (ت 483 ه)، تحقيق: جماعة من المحقّقين، بيروت دار المعرفة.
142. مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض (النقض)،
143. مجمع البحرين، فخر الدين الطريحي (ت 1085 )، تحقيق: السيّد أحمد الحسيني، طهران: مكتبة
نشر الثقافة الإسلاميّة، الطبعة الثانية، 1408 144. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي (ت 807 )تحقيق: عبد اللّه محمّد درويش
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 7⃣2⃣
على (ع) نگاهى به آسمان مى كند و چنين مى گويد: «بار خدايا! تو شاهد هستى كه پيامبرت به من دستور داد اگر بيست يار وفادار يافتم با اينان جنگ كنم».
افسوس كه على (ع)، جز سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر، يار وفادار ديگرى نيافت، او بايد صبر پيشه كند. 145
به راستى چه خواهد شد؟ آيا على (ع) بيعت خواهد كرد؟ شمشير را بالاى سر على (ع) نگاه داشته اند، همه منتظر دستور خليفه اند.
نفسها در سينه حبس شده است، همه نگاه مى كنند. تاريخ، مظلوميّت على (ع) را به تماشا نشسته است. آيا
او با ابوبكر بيعت خواهد كرد؟ ناگهان فريادى بلند مى شود: «پسرعمويم، على را رها كنيد! به خدا قسم، اگر او را رها نكنيد، نفرين خواهم كرد».
عُمَر و هواداران او تعجّب مى كنند، آنان كه فاطمه (س) را نقش بر زمين كرده و محسن او را كشته بودند، به راستى فاطمه (س) چگونه توانست خود را به اينجا برساند و اين گونه على (ع) را يارى كند؟
اكنون فاطمه (س) كنار قبر پيامبر است، او آمده است تا از امامِ خود دفاع كند، صداى فاطمه (س) به گوش مى رسد: «به خدا قسم، اگر على را رها نكنيد، گيسوان خود را پريشان مى كنم، پيراهنِ پيامبر را(صفحه56)
بر سر مى افكنم و شما را نفرين مى كنم... ».
ناگهان لرزه بر ستون هاى مسجد مى افتد، گويا زلزله اى در راه است، همه نگران مى شوند، نكند فاطمه (س) نفرين كند!!
خليفه و هواداران او مى فهمند كه اينجا ديگر فاطمه (س) صبر نخواهد كرد، فاطمه (س) آماده است تا نفرين كند، ترس تمام وجود آنان را فرا مى گيرد، چشم هاى آنان به ستون هاى مسجد خيره مانده است كه چگونه به لرزه در آمده اند! عذاب خدا نزديك است!!
سلمان به سوى فاطمه (س) مى دود تا با او سخن بگويد، او مى بيند كه فاطمه (س) دست هاى خود را به سوى آسمان گرفته است و مى خواهد نفرين كند، سلمان با فاطمه (س) سخن مى گويد: «بانوى من! پدر تو براى مردم، مايه رحمت و مهربانى بود، مبادا تو مايه عذاب براى اين مردم باشى! ».
فاطمه (س) به ياد مهربانى هاى پدر مى افتد و دست هاى خود را پايين مى آورد، لرزش ستون هاى مسجد تمام مى شود، همه جا آرام مى شود، خليفه دستور داده است كه على (ع) را رها كنند.
اكنون شمشير از سر على (ع) برمى دارند و ريسمان را هم از گردنش باز مى كنند. على (ع) مى تواند به خانه خود برود.
آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) هست، نمى توان از على (ع) بيعت گرفت!
📚 #پی نوشتها👇
146دار الفكر، الطبعة الاُولى، 1412 ه.
145. المجموع (شرح المهذّب)، الإمام أبو زكريا محي الدين بن شرف النووي (ت676 ه)، بيروت: دار الفكر.
146. المحبَّر، محمّد بن حبيب الهاشمي البغدادي (ت 245 ه)، بيروت: دار الآفاق الجديدة، 1361
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣2⃣ على (ع) نگاهى به آسمان مى كند و چنين
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 8⃣2⃣
اكنون على (ع) به سوى فاطمه (س) مى آيد...
فاطمه (س) نگاهى به على (ع) مى كند، او خدا را شكر مى كند و لبخندى به روى على (ع) مى زند، همه هستىِ فاطمه (س)، على (ع) است، تا فاطمه (س) هست چه كسى مى تواند هستىِ فاطمه (س) را از او بگيرد.
خدا مى داند كه فاطمه (س) چگونه و با چه حالى خود را به اينجا رسانده است تا حق و حقيقت را يارى كند... * * * فاطمه (س) در بستر بيمارى قرار گرفته است، اين همان چيزى بود كه دشمنان مى خواستند، آنها مى خواستند
(صفحه57)فاطمه (س) را خانه نشين كنند تا ديگر براى دفاع از على (ع) از خانه بيرون نيايد.
فاطمه (س) از يك طرف داغدار پدر است، هنوز مصيبت او را فراموش نكرده است، از طرف ديگر مظلوميّت على (ع)، قلب او را به درد آورده است.
اگر چه فاطمه (س) بيمار شده است، امّا هنوز به فكر يارى امام خود است، او دختر خديجه (س) است، همان بانويى كه تمام ثروت خود را در راه پيامبر خرج كرد و او را يارى نمود. فاطمه (س) هم مى خواهد اكنون با ثروت خود على (ع) را يارى كند.
اگر ابوبكر با پول توانست عدّه زيادى را به سوى خود جذب كند، چرا من اين كار را نكنم؟
وقتى آنها پول را در راه باطل خرج مى كنند، چرا من پول خود را در راه حقّ صرف نكنم؟ فاطمه (س) به فكر آغاز يك نبرد اقتصادى است، امّا او چگونه مى
خواهد اين كار را انجام بدهد؟
مگر او چقدر پول دارد؟ شايد تو هم خيال مى كنى فاطمه (س) فقير است. اگر من به تو بگويم كه كسى در مدينه بيش از او سرمايه ندارد، تعجّب مى كنى.
افسوس كه ما فاطمه (س) را فقير معرّفى كرده ايم ؛ كسى كه محتاج نان شب خود بود! ما بايد فاطمه (س) را از نو بشناسيم.
فاطمه (س) كسى است كه ساليانه هفتاد هزار دينار سرخ درآمد دارد. آيا مى دانى اين مقدار يعنى چقدر پول؟ بيش از سيصد كيلو طلاى سرخ!
حالا تو بنشين حساب كن، هر مثقال طلا (پنج گرم) چقدر قيمت دارد، آن را در شصت هزار ضرب كن! 147
اين فقط(صفحه58)درآمد يك سال اوست، اصلِ سرمايه او خيلى بيش از اين حرف هاست. دشمن خيال نكند فاطمه (س) بيمار است و ميدان را خالى كرده است، نه، او تازه به ميدان مبارزه آمده است. * * * آقاى نويسنده، براى من گفتى كه فاطمه (س) ساليانه هفتاد هزار دينار درآمد دارد، امّا نگفتى چگونه و از كجا.
خوب، اين سؤل شما بود، ولى سؤل من از شما كه
دوست خوب من هستى: آيا نام فدك را شنيده اى؟
فدك! تو چه مى دانى كه فدك چيست. فدك، شمشير برّنده فاطمه (س) است. نام فدك است كه لرزه بر اندام حكومت سياهىها مى اندازد.
فدك، سرزمينى آباد و حاصلخيز است، اين سرزمين، چشمه هاى آب فراوان و نخلستان هاى زيادى دارد، فاصله آن تا مدينه حدود دويست و هفتاد كيلومتر است. 148
📚پی نوشتها👇
147. المحتضر، حسن بن سليمان الحلّي، (ق 8 ه)، تحقيق: سيّد علي أشرف، انتشارات المكتبة الحيدرية، الطبعة الاُولى، 1424 ه.
148. مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سليمان الحلّي (ق 9 ه)، قمّ: انتشارات الرسول المصطفى.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 8⃣2⃣ اكنون على (ع) به سوى فاطمه (س) مى آيد.
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 9⃣2⃣
مى دانم دوست دارى قصّه فدك را برايت بگويم. جريان به سال هفتم هجرى برمى گردد، يعنى حدود سه سال قبل.
آن روز، يهوديانِ قلعه خيبر دور هم جمع شدند و تصميم گرفتند تا به مدينه حمله كنند، امّا پيامبر از تصميم آنها باخبر شد و با سپاه بزرگى به سوى خيبر حركت كرد. قلعه خيبر به محاصره نيروهاى اسلام در آمد.
سپاه اسلام به سوى قلعه نزديك شد، امّا برق شمشير «مَرحَب»، پهلوان يهود، همه را فرارى داد. سپاه اسلام مجبور به عقب نشينى شد و سرانجام پيامبر تصميم گرفت تا على (ع) را به جنگ پهلوان يهود بفرستد. صداى على (ع) در فضاى ميدان طنين افكند: «من آن
كسى(صفحه59)هستم كه مادرم مرا حيدر نام نهاد».
و جنگ سختى ميان اين دو پهلوان در گرفت و سرانجام «مَرحَب» به قتل رسيد. على (ع) به قلعه حمله كرد و آن را فتح كرد.
خيبر منطقه آبادى بود، نخل هاى خرما و زمين هاى سرسبزى داشت و پيامبر همه غنيمت هاى اين سرزمين را در ميان رزمندگان اسلام تقسيم كرد.
در نزديكى هاى خيبر، گروهى ديگر از يهوديان، در فدك زندگى مى كردند. آنها نيز با يهوديانِ خيبر همدست شده بودند، پيامبر قصد داشت كه به فدك حمله كند، پيامبر منتظر بود تا سپاه اسلام از خستگى بيرون بيايند و با روحيّه بهترى به جنگ با يهوديان فدك بروند.
در يكى از اين روزها، پيرمردى به سوى اردوگاه اسلام آمد و سراغ پيامبر را گرفت، يارانِ پيامبر، او را نزد آن حضرت بردند.
او فرستاده مردم فدك بود و از طرف آنها پيام مهمّى را براى پيامبر آورده بود. او به پيامبر گفت: «اى محمّد، مردمِ فدك مرا فرستاده اند تا من از طرف آنها با شما
پيمان صلح را امضا كنم، آنها حاضر هستند كه نيمى از سرزمين خود، فدك را به شما بدهند و شما از حمله به آنها صرف نظر كنى و در مقابل، آنها فرمانروايى شما را نيز قبول مى كنند».
پيامبر لحظاتى فكر كرد و لبخندى بر لب هاى او نشست، او با اين پيشنهاد موافقت كرد.
پيمان صلح نوشته شد، سپاهيان اسلام همه خوشحال شدند، ديگر از جنگ و لشكركشى خبرى نبود، آرى، سرزمين فدك بدون هيچ گونه جنگ و لشكركشى تسليم شد.
در(صفحه60)اين ميان جبرئيل فرود آمد و آيه ششم سوره «حشر» نازل شد: «وَ مَآ أَفَآءَ اللَّه...: آن غنائمى كه در به دست آوردن آن، لشكر كشى نكرده ايد، مالِ پيامبر است».
خدا فدك را به پيامبر بخشيد، فدك، مالِ پيامبر شد. اين حكم قرآن بود و هيچ كس با آن مخالف نبود و همه با دل و جان، حكم خدا را قبول كردند.
خدا دوست داشت به پيامبر خود كه در راه او اين همه تلاش كرده است هديه اى بدهد.
پيامبر شخصى را در فدك به عنوان كارگزار خود قرار داد و به سوى مدينه بازگشت.
پيامبر، دلش براى دخترش، فاطمه (س) خيلى تنگ شده بود، براى همين اوّل به خانه فاطمه (س) رفت.
📚 #پی نوشتها👇
149. المراجعات، عبد الحسين شرف الدين العاملي (ت 1377 ه)، تحقيق: حسين الراضى، قمّ: دار الكتاب الإسلامي.
150. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الميرزا حسين النوري (ت 1320 ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1408 ه.151. المستدرك على الصحيحين، أبو عبد اللّه محمّد
بن عبد اللّه الحاكم النيسابوري (ت 405 ه)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، الطبعة الاُولى، 1411 ه.
152. المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري الإمامي (ق 5 ه)، تحقيق: أحمد المحمودي، طهران: مؤسّسة الثقافة الإسلاميّة لكوشانبور، الطبعة الاُولى، 1415 ه.
153. مسند أبي يعلى الموصلي، أحمد بن علي الموصلي (ت 307 ه)، تحقيق: إرشاد الحقّ الأثري، جدّة:
(صفحه183)
دار القبلة، الطبعة الاُولى، 1408 ه.
154. مسند أحمد، أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه)، تحقيق: عبد اللّه محمّد الدرويش، بيروت: دار الفكر، الطبعة الثانية، 1414
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 9⃣2⃣ مى دانم دوست دارى قصّه فدك را برايت بگ
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 0⃣3⃣
وقتى پيامبر وارد خانه شد ديد كه اُم اَيمَن به ديدن فاطمه (س) آمده است.
اُم اَيمَن، يكى از زنانى بود كه به خاندان پيامبر علاقه زيادى داشت، شوهر او يكى از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. 155
فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) در كنار پيامبر نشستند، پيامبر به عزيزان دل خود نگاه مى كرد و لبخند مى زد. آرى، دلخوشى پيامبر در اين دنيا، فقط اهل اين خانه بود.
در اين هنگام، جبرئيل نازل شد و آيه 26 سوره «إسراء» را براى پيامبر خواند: «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ: اى پيامبر، حقّ خويشان خود را ادا كن ».
پيامبر به فكر فرو رفت، به راستى منظور خدا از اين فرمان چيست؟
اى جبرئيل آيا مى شود برايم بگويى كه من حقّ و حقوق چه كسى را بايد بدهم؟
اى حبيب من، اجازه (صفحه61)
بده من نزد خدا بروم و جواب را بگيرم و برگردم.
لحظاتى گذشت، جبرئيل باز گشت:
اى جبرئيل، چه خبر؟
خدا مى گويد كه تو بايد فدك را به فاطمه بدهى، فدك از اين لحظه به بعد مالِ اوست. 156
پيامبر نگاهى به فاطمه (س) كرد و فرمود:
دخترم، فاطمه! خدا به من دستور داده است تا فدك را به تو بدهم، من فدك را به تو بخشيدم. 157
آرى، در آغاز اسلام، خديجه (مادر فاطمه)، همه دارايى و ثروت خود را در راه پيشرفت اسلام داد و اكنون، خدا مى خواست تا ثروتى را كه خديجه (س) در راه اسلام خرج كرده است به دختر او، فاطمه (س) برگرداند.
فدك از آنِ فاطمه (س) شد، پيامبر همه غنيمت هاى فدك را تحويل او داد.
فاطمه (س) به فقراى مدينه خبر داد تا به خانه او بيايند و همه آن غنائم را بين آنها تقسيم كرد. همه فقيران خوشحال شدند، آرى، تا فاطمه (س) هست، ديگر هيچ فقيرى، غم و غصّه ندارد.
اين قصّه فدك بود كه برايت گفتم. اكنون مى دانى كه فاطمه (س) ثروتى بس بزرگ دارد.
درست است كه فاطمه (س) در بستر بيمارى است، امّا امروز مى خواهد با ثروت خود، حق را يارى نمايد. همين روزهاست كه كارگزار او از فدك بيايد و درآمد امسال فدك را به او تحويل بدهد. فاطمه (س) با اين پول مى تواند كارهاى زيادى بكند.
در گوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل شده است. در اين جلسه خليفه همراه با عُمَر و جمع ديگرى حضور دارند. عُمَر مشغول سخن گفتن با خليفه است:
اى خليفه! تو مى دانى كه مردم بنده دنيا هستند و همه به پول علاقه دارند، تو بايد فدك را از فاطمه بگيرى تا مردم به اين خاندان علاقمند نشوند. 158
امّا فدك از آنِ فاطمه است، همه مردم اين را مى دانند، سه سال است كه فدك در دست اوست.
من فكر همه چيز را كرده ام، فقط كافى است نماينده و كارگزار فاطمه را از فدك بيرون كنى.
ابوبكر سخن عُمَر را قبول مى كند، عدّه اى را مأمور مى كند تا به فدك بروند و كارگزار فاطمه (س) را از آنجا بيرون كنند.
📚 پی نوشتها👇
155. مسند الشاميّين، أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيّوب اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بيروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة الاُولى، 1409 ه.
156. المصنّف، أبو بكر عبد الرزّاق بن همام الصنعاني (ت 211 ه)، تحقيق: حبيب الرحمان الأعظمي، بيروت: المجلس العلمي.
157. المصنّف في الأحاديث والآثار، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (ت 235 ه)، تحقيق: سعيد محمّد اللّحام، بيروت: دار الفكر.
158. معالم المدرستين، السيّد مرتضى العسكري، طهران: مؤسّسة البعثة، 1412
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 0⃣3⃣ وقتى پيامبر وارد خانه شد ديد كه اُم اَ
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 1⃣3⃣
خبر به فاطمه (س) مى رسد كه خليفه، كارگزار او را از فدك بيرون كرده و آنجا را تصرّف كرده است.
فاطمه (س) تصميم مى گيرد نزد خليفه برود و با او سخن بگويد:
اى ابوبكر! تو كه ادّعا مى كنى خليفه پيامبر هستى، چرا فدك مرا غصب نموده اى و كارگزار مرا از فدك اخراج كرده اى؟ 159
مگر فدك، مالِ توست؟آيا تو نشنيده اى كه پيامبر فدك را به من بخشيد؟
اى دختر رسول خدا، برو براى اين سخن خود شاهد بياور. 160
فاطمه (س) قبول مى كند و مى رود تا شاهد بياورد.آن روز كه پيامبر، فدك را به فاطمه (س) داد اُم اَيمَن و على (ع) شاهد بودند.
فاطمه (س) به خانه اُم اَيمَن مى رود و جريان را براى او تعريف مى كند.
اُم اَيمَن برمى خيزد و همراه با فاطمه (س) به مسجد مى آيد، على (ع) هم مى آيد.
اُم اَيمَن رو به ابوبكر مى كند و مى گويد:
اى ابوبكر، من از تو سؤلى دارم.
(صفحه63)چه سوالى؟
بگو بدانم آيا شنيده اى كه پيامبر فرمود: «اُم اَيمَن، زنى از زنان بهشت است»؟ 161آرى، شنيده ام.اگر قبول دارى كه من از اهل بهشتم، اكنون، شهادت مى دهم كه پيامبر فدك را به فاطمه (س) بخشيد. 162
على (ع) هم شهادت مى دهد كه پيامبر فدك را به فاطمه (س) داده است.
ابوبكر به فكر فرو مى رود، او ديگر چاره اى ندارد جز اين كه فدك را به فاطمه برگرد (س) اند.
فاطمه (س) از ابوبكر مى خواهد تا سندى به او دهد كه همه بدانند فدك از آنِ اوست. ابوبكر كاغذى را مى طلبد و در آن مى نويسد كه فدك از آن فاطمه است. (س) 163ابوبكر سند فدك را به فاطمه (س) مى دهد، در همين لحظه، عُمَر از راه مى رسد. او مى بيند كه ابوبكر كاغذى را به دست فاطمه (س) داده است. او از جريان خبر ندارد، براى همين رو به ابوبكر مى كند و مى پرسد:
اين كاغذ چيست كه به فاطمه داده اى؟
فاطمه نزد من آمد و ادّعا كرد كه فدك از آن اوست، من به او گفتم كه شاهد بياورد، او رفت و اُمّ اَيمَن و على را به عنوان شاهد آورد و آنها شهادت دادند كه پيامبر فدك را به فاطمه داده است.
خوب، آن وقت تو چه كردى؟
من هم سندى نوشتم و آن را به فاطمه دادم.
اى خليفه، مگر نمى دانى كه يك عرب بيابان گرد به نام ابن حَدَثان پيدا شده و شهادت داده كه اين سخن را از پيامبر شنيده است: «پيامبران از خود هيچ ارثى باقى نمى گذارند، و هر مالى كه از آنها بماند صدقه است». اين سخن و حديث پيامبر است. هم چنين دختر من (حَفصه)، و دختر خودت (عايشه) نيز اين حديث را شنيده اند.
آرى! فدك از پيامبر بود و اكنون كه او از دنيا رفته است فدك، صدقه است و مالِ همه مسلمانان است. 164
اى عُمَر، اُم اَيمَن و على شهادت داده اند كه پيامبر فدك را به فاطمه بخشيده است، من با شهادت اين دو نفر چه كنم؟
جناب خليفه، شهادت على قبول نيست چون شوهر فاطمه است و به نفع خودش گواهى مى دهد، امّا اُم اَيمَن هم يك زن است و همه مى دانند كه شهادت يك زن به تنهايى قبول نيست، امّا مشكل اين است كه ابوبكر سندى را نوشته و به دست فاطمه (س) داده است. 165
📚 #پی نوشتها👇
159. معاني الأخبار، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1361 ه.
160. المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: طارق بن عوض اللّه وعبد الحسن بن إبراهيم الحسيني، القاهرة: دار الحرمين، الطبعة الاُولى، 1415 ه.
161. معجم البلدان، أبو عبد اللّه شهاب الدين ياقوت بن عبد اللّه الحموي الرومي (ت 626 ه)، بيروت: دار إحياء التراث
(صفحه184)العربي، الطبعة الاُولى، 1399 ه.
162. المعجم الكبير، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة
الثانية، 1404 ه.
163. معجم رجال الحديث، السيّد الخوئي (ت 411 ه)، الطبعة الخامسة، 413 ه، طبعة منقّحة ومزيدة.
164. معرفة السنن والآثار، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي (ت 458 ه)، مصر: المجلس الأعلى للشؤون الإسلامية.
165. مقاتل الطالبيّين، أبو الفرج علي بن الحسين بن محمّد الإصبهاني (ت 356 ه)، تحقيق: السيّد أحمد صقر، قمّ: منشورات الشريف الرضي، الطبعة الاُولى، 1405 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣3⃣ خبر به فاطمه (س) مى رسد كه خليفه، كارگ
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 2⃣3⃣
بايد هر چه زودتر اين سند را از فاطمه (س) گرفت! نگاه كن، عُمَر به سرعت به ميان كوچه مى دود، او مى خواهد هر چه زودتر خود را به فاطمه (س) برساند.
خداى من! او راه را بر فاطمه (س) مى بندد و مى گويد: «اين نوشته را به من بده». فاطمه (س) نامه را نمى دهد، عُمَر سيلى به صورت او مى زند و هر طور كه شده سند را مى گيرد و آن را پاره مى كند. 166
اشك در چشمان فاطمه (س) حلقه مى زند، چرا هيچ كس به يارى دختر پيامبر نمى آيد؟ * * * على (ع) به دنبال فرصت مناسبى است تا با خليفه در مورد فدك سخن بگويد. او يك روز صبر كرده است، اكنون او به سوى مسجد مى رود.
مسجد پر از جمعيّت است، على (ع) جلو مى آيد و
(صفحه65)
چنين مى گويد:اى ابوبكر، چرا فدك را از فاطمه گرفتى؟
فدك براى همه مسلمانان است، فاطمه براى سخن
خود بايد شاهد معتبر بياورد.
اى خليفه، من سؤلى از تو دارم.
سؤل خود بپرس!
اگر كسى خانه اى داشته باشد و آن خانه در تصرّف او باشد و من بيايم و بگويم كه خانه از من است، و از تو بخواهم ميان ما حكم كنى چه مى كنى؟
از تو كه ادّعا مى كنى خانه مال توست شاهد مى طلبم، امّا از صاحب خانه شاهد نمى خواهم چون خانه در تصرّف اوست.
چرا اين حكم را مى كنى؟
اين حكم رسول خداست، از كسى كه ملكى را در تصرّف دارد شاهد نبايد خواست، طرف مقابل بايد شاهد بياورد.
اكنون سؤل ديگرى از تو دارم.
بپرس.
سه سال است كه فدك در تصرّف فاطمه است، او در آنجا كارگزار داشته است، اكنون كه افرادى ادّعا مى كنند كه فدك از بيت المال است، خوب، تو بايد از آنها بخواهى براى گفته خود شاهد بياورند، فاطمه نبايد شاهد بياورد، اين قانون اسلام است، پس چرا بر خلاف قانون اسلام حكم كردى؟
ابوبكر مى ماند چه جواب بدهد. اينجاست كه عُمَر به كمك خليفه مى آيد، آخر، او قاضى اين حكومت است!
عُمَر مى گويد: «اى على! اين سخنان را رها كن، اگر فاطمه دو شاهد عادل آورد، سخن او را قبول مى كنيم و اگر دو شاهد نداشت ما فدك را به او نمى دهيم، يعنى اصلاً نمى توانيم اين كار را
(صفحه66)
بكنيم، اسلام به ما اجازه نمى دهد زيرا فدك از بيت المال است».
على (ع) بار ديگر رو به خليفه مى كند و مى گويد:
آيا قرآن را قبول دارى؟
آرى.بگو بدانم آيه تطهير را خوانده اى؟
كدام آيه؟
آيه 33 سوره أحزاب، آنجا كه قرآن مى گويد: «إِنّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: خداوند اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد.
آرى، اين آيه را خوانده ام.
بگو بدانم اين آيه در مورد چه كسى نازل شده است؟
در مورد تو و فاطمه، حسن و حسين.
اى ابوبكر، اكنون از تو سؤلى مى كنم، اگر چند نفر نزد تو بيايند و شهادت بدهند كه فاطمه، كار خلافى انجام داده است، تو چه مى كنى؟
ما در اجراى قانون اسلام هيچ كوتاهى نمى كنيم، درست است فاطمه دختر پيامبر است امّا اگر كار خلافى انجام دهد مجازاتش مى كنيم.
آيا مى دانى كه در اين صورت كافر شده اى؟
براى چه؟
زيرا خدا در قرآن به پاكى و عصمت فاطمه شهادت داده است و تو شهادت خدا را رها مى كنى و شهادت مردم را قبول مى كنى! تو قرآن را انكار مى كنى.
عجب! من اصلاً به اين مطلب فكر نكرده بودم.
اى ابوبكر، تو سخن فاطمه را در مورد فدك قبول نكردى، امّا سخنِ يك عرب بيابان گرد را قبول كردى، تو به سخن ابن حَدَثان اعتماد كردى. مگر خدا در قرآن به پاكى و راستگويى فاطمه شهادت نداده است؟(صفحه67)بگو بدانم آيا شهادت خدا بالاتر است يا شهادت آن عرب بيابان گرد؟
ابوبكر نمى داند چه بگويد. همه مردم فهميده اند كه ابوبكر بر خلاف قرآن، سخن گفته است. عُمَر هم هيچ
جوابى ندارد كه بگويد.
مردمى كه در مسجد نشسته اند براى اوّلين بار از خليفه ناراحت مى شوند. چرا بايد خليفه بر خلاف قرآن سخن بگويد؟ بعضىها فرياد مى زنند: «به خدا قسم، على، راست مى گويد».
با سخنان شيوا و محكم على (ع)، ضربه بزرگى بر حكومت خليفه وارد شده است. ديگر وقت آن است كه على (ع) به خانه برگردد. 167
📚 پی نوشتها👇
166. الملل والنحل، أبو الفتح محمّد بن عبد الكريم الشهرستاني (ت 548 ه)، بيروت: دار المعرفة، 1406 ه.
167. مناقب آل أبي طالب = مناقب ابن شهرآشوب، أبو جعفر رشيد الدين محمّد بن علي بن شهر آشوب المازندراني (ت 588 ه)، قمّ: المطبعة العلمية.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 3⃣3⃣
آيا راهى هست كه خليفه را از اين همه ظلم و ستم باز داشت؟ نمى دانم.
على (ع) در خانه خود نشسته است و دارد مى كند. ناگهان، فكرى به ذهن او مى رسد.
خوب است نامه اى براى خليفه بنويسم.
نامه براى چه؟
خليفه كه در مسجد است و هر وقت بخواهى او را ببينى مى توانى، امّا تو مى دانى وقتى يك مطلب روى كاغذ مى آيد باعث تمركز بيشتر مى شود و بهتر در ذهن مخاطب نقش مى بندد.
تأثير يك متن نوشته شده، خيلى بيشتر از گفتار است. على (ع) در حال نوشتن نامه مهمّ خود است.
مى دانم كه خيلى دلت مى خواهد از متن اين نامه
باخبر شوى.
اين نامه على (ع) است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به خدا قسم، اگر اجازه داشتم با شما جنگ مى كردم و با شمشير خود همه شما را به سزاى كارهايتان مى رساندم. من همان كسى هستم كه با لشكرهاى زيادى جنگ كرده و آنها را شكست داده ام.
آن روزى كه
(صفحه68)من مرد ميدان بودم شما در گوشه خانه در آسايش بوديد.
شما مى دانيد كه من نزد پيامبر چقدر عزيز بودم.
اگر من سخنى بگويم مى گوييد كه على حسادت مى ورزد، اگر سكوت كنم خيال مى كنيد من از مرگ مى ترسم.
من همان كسى هستم كه در جنگها به استقبال مرگ مى رفتم، آيا يادتان هست چگونه به قلبِ دشمن، حمله مى كردم؟ امّا من امروز در مقابل همه سختىها صبر مى كنم.
نامه على (ع) به پايان مى رسد.
على (ع) اين نامه را براى ابوبكر مى فرستد. ابوبكر نامه
را باز مى كند و آن را مى خواند.
با خواندن اين نامه، ترس تمام وجود ابوبكر را فرا مى گيرد، او به ياد شجاعت على (ع) مى افتد. على (ع) كسى است كه پهلوانان عرب را به خاك و خون كشيده است. او يك بار ديگر نامه را مى خواند، على (ع) در اين نامه از شجاعت و برقِ شمشير خود سخن گفته است. 168 * * * خليفه دستور مى دهد تا مردم در مسجد جمع شوند، او مى خواهد براى مردم سخنرانى كند. به راستى چه خبر شده است؟ او بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: «اى مردم! من مى خواستم پولِ فدك را صرف تقويت سپاه اسلام بنمايم، امّا على با اين نظر مخالفت كرده و مرا تهديد كرده است، گويا او با اصل خلافت من مخالف است. من از همان روز اوّل، از درگير شدن با على مى ترسيدم و از جنگ با او گريزان بودم ». 169
📚 پی نوشتها👇
168. المناقب (المناقب للخوارزمي)، الحافظ الموفّق بن أحمد البكري المكّي الحنفي الخوارزمي (ت 568 ه) تحقيق: مالك المحمودي، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الثانية، 1414 ه.
169. منتهى المطلب في تحقيق المذهب، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن علي المطهّر الحلّي
المعروف بالعلاّمة الحلّي (ت 762 ه).
. من لا يحضره الفقيه = كتاب من لا يحضره الفقيه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74