eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
44 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ به خاطر خدا💗 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
🌱چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم🌷 🌿خواستی دل نبری تا به تو عادت نکنم🌹 ❤️ 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
🌱چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم🌷 🌿خواستی دل نبری تا به تو عادت نکنم🌹 ❤️ صبحتون شهدایی🌷🌷🌷 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
💠 وقتی ابراهیم هادی واسه بچه محلش آستین بالا میزنه...😍 🟡عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 🟢چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... 🔵جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟ جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه. 🟣ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي و خوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حرفهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم! ⚪️ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... يک ماه از آن قضيه گذشــت،ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود.آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. 🟠رضايت، بخاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند. 📔 منبع کتاب 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
دوست داشتنت❤️ نهال زیبایی است در دلم كه هر روز چند شاخه‌اش با هوای عشق تو شكوفه میدهد..!🌱 سلام بر پهلوان بی مزار 🌷 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
همراه با شهید ابراهیم هادی به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام می‌دهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه. هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت می‌بینی. 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ ابراهیم می گفت: در زندگی آدمی موفق تر است که در برابر عصبانیت دیگران باشد و کار بی منطق انجام ندهد‌. 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ «خاطره ای از خواهر شهید ابراهیم هادی» 🌹 توصیه ی آقا ابراهیم همیشه توسل به شهدا بوده است. چند وقت پیش برای زیارت امام رضا (علیه السلام) به مشهد رفته بودم و در اطراف حرم معطل ماشین بودم. ماشینی ما را به مقصد رساند و همین‌که خواستیم هزینه را پرداخت کنیم، او گفت شما مهمان امام رضا (علیه السلام) هستید، ولی فقط برای من دعا کنید، چون مشکلی دارم. من به او گفتم حتماً به برادر شهیدم ابراهیم هادی می‌گویم شما را دعا کند. مرد راننده متعجب گفت من خودم عضو گروه جهادی ابراهیم هادی مشهد هستم و امشب به حرم رفتم و ابراهیم هادی را واسطه کردم تا مشکل من برطرف شود و اینکه خواهر خودشان را در مسیر من قرار داد، خیلی مبارک است و من هنوز به تهران نرسیده بودم که او مجدد به من زنگ زد و گفت قسم به شهدا مشکل من برطرف شد. 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ «دست در دست آقا» 🌺 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
دوست داشتنت❤️ نهال زیبایی است در دلم كه هر روز چند شاخه‌اش با هوای عشق تو شكوفه میدهد..!🌱 سلام بر پهلوان بی مزار 🌷 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
🤝به قرارها و قراردادهایی که می‌بندید وفا کنید 🪴ابراهیم هادی زنگ زد به منزل ما و برای ساعت شش قرار گذاشت که دنبال من بیاید و به جایی برویم. درست رأس ساعت شش زنگ خانه ما را زد! رفتم دم در و دیدم آقا ابراهیم است. با تعجب گفت: چرا حاضر نیستی؟ گفتم: من فکر کردم شما هم مثل بقیه رفقا وقتی قرار می‌گذاری با تأخیر حاضر می‌شوی! عصبانی شد و گفت: یعنی چی؟ انسان باید هر طور شده به قول و قرارش عمل کنه. نشنیدی خداوند می‌فرماید: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید؛ به پیمان‌ها (و قرارها و قراردادهایی که می‌بندید) وفا کنید. (مائده، ١) 📚‌‌‌خدای خوب ابراهیم 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• 🌀کسی که دنبال عزت خدایی است نخست باید با خدایش رفاقت کند؛ باید از خیلی چیز‌ها بگذرد، حساب و کتاب خیلی موارد را بکند و حواسش باید خیلی به زندگی و اطرافیانش باشد. خدا دست کسی را می‌گیرد که دستانش را برای بندگی باز کرده است و دست نیازمندان و گرفتاران را گرفته باشد. وارد شدن به این مسیر کار سخت و دشواری است که زمینه‌اش و است. ☘باید زندگی‌ات را وقف خدایت کنی، از خودش بخواهی تا او دستگیرت باشد درست شبیه کاری که شهید کرد. او در زندگی‌اش تنها با خدایش معامله می‌کرد. نزدیک‌ترین رفیقش پروردگارش بود و در آخر خدا، ابراهیم را در زمره عزتمند‌ترین و محبوب‌ترین بنده‌هایش قرار داد. 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74