🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀
مدتي بعد، شنيدم👂جمعي از اسراي عراقی👥به نام گروه توابين😇 به جبهه آمده اند😉.
آنها به همراه رزمندگان تيپ بدر👥با عراقی ها ميجنگيدند⚔.
عصر بــود🌅. يكي از بچه های👤قديمي گروه به ديدن من آمد😊. با خوشــحالي😍گفــت: خبر جالبی برايت دارم😉. ابوجعفر همان اســير👤عراقي در مقر تيپ بدر😉 مشغول فعاليت است😌!
عمليات⚔نزديك بود. بعد از عمليات به همراه رفقا👬به محل تيپ بدر رفتيم🚶. گفتيم:
هر طور شــده ابوجعفر👱را پيدا ميكنيم☺️و به جمع بچه هاي👥گروه ملحق ميكنيم😌.
قبل از ورود به ســاختمان🏢تيپ، با صحنه اي برخورد كرديم كه باوركردني😳نبود. تصاوير شــهدای💔تيپ بر روي ديوار نصب گرديده بود. تصوير ابوجعفر👤در ميان شهدای💔آخرين عمليات تيپ بدر مشاهده ميشد😔!
سرم داغ شد😨. حالت عجيبي داشتم😢. مات ومبهوت😧به چهره اش نگاه👀كردم. ديگر وارد ساختمان نشديم😶.
از مقر تيپ خارج شــديم🚶. تمام خاطرات آن شــب🌌در ذهنم مرور ميشد.
حمله به دشــمن👺، فداكاري ابراهيم💚، بيســيم چي عراقي📞، اردوگاه اسراء🏘و تيپ بدر و... بعد هم شهادت💔، خوشا به حالش😔!
#پایان_قسمت_چهلم💖
[❀ @ebrahimdelha ❀]
🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#عنایت_حضرت_فاطمه
به شهید عزیز #عبدالحسین_برونسی
حتی یکی از پیشانی بندها را برداشتم و دادم دستش، نگرفت.🙄گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش باشه!😌
حال و هوای خاصی داشت. خواستم توی پرش نزده باشم. خودم هم کمکش کردم. بالاخره یکی پیدا کردیم🤗 که روش با خط سبز، و با رنگ زیبایی نوشته بود: یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) ادرکنی.❤️
⚜
اشک توی چشم هاش حلقه زد.😢 همان را برداشت و بست به پیشانی اش. چند دقیقه بعد، تمام گردان آماده حرکت بود. با بدرقه ی گرم بچه ها راه افتادیم. حقا که انقلابی شده بود ما بینمان. ذکر ائمه (علیهم السلام) از لب هامان جدا نمی شد.👐
#ادامه_دارد
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🕊یـــا غیـــاث من لا غیـــاث لــه
السلام علیــک یا علـــی بن موســـی الرضـــا المرتضـــی✋
◾️پر زد دل من بہ صحن گوهرشادٺ
با اشڪ دخیل بستہ بر امدادٺ
آرامش واقعے فقط مرقد توسٺ
اےجان بہ فداے پنجره فولاد◾️
ساعــت #۸ به وقــت امام #رضا
به نیـــابت جمیـــع شهـــدا
🕊و به ویـــژه
#شهید_سید_مصطفی_موسوی (لشکر فاطمیون)
@ebrahimdelha
🏴◾️🏴◾️🏴◾️🏴◾️🏴◾️
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃
🌷
#شهیدمحمدعلی_جهان_آرا
#قسمت_چهارم
🏴حماسه خونینشهر
✨در غروب🌇 روز 31 شهریور 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند 🔥و مطمئن بودند كه با دو 2⃣گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند❗️ و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه🛤، به آبادان⬅️ دسترسی پیدا كنند و در فاصله كوتاهی👌 به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از كشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت😁 و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند💪 بخش زیادی از توان نظامی 🚏خود را (بیش از دو لشكر) در این نقطه، زمین گیر كرده ✌️و 45 روز معطل شوند✋ و در نهایت پس از عبور از دو پل كارون 🌉و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند.🙁 اون روزها رو خوب یادمه😞در یکی از اون روزها👇
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃
🌷
«امیدی به زنده ماندن نداشتیم❌. مرگ را می دیدیم👁. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند😞 و یك نفر پشت بی سیم یادداشت می كرد.😔 صحنه خیلی دردناكی بود😞. بچه ها می خواستند شلیك كنند، 🔫گفتم: ما كه رفتنی هستیم،😭 حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم👊، بعد بمیریم. تانكها 🚖همه طرف را می زدند💣 و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله🔚 صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. 🔥چهار4⃣ آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانك را بچه ها زدند💥. دومی در حال عقب نشینی بود🔙 كه به دیوار یكی از منازل بندر برخورد كرد.⚡️ جیپ فرماندهی پشت سر🚜، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانك، بلند شدم و داد🗣 زدم: الله اكبر✊، الله اكبر، ... حمله كنید؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...»☝️
جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی🌺 در این باره می گوید:
«وارد⬅️ حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید💣 می آمد. در داخل ساختمان 🏢دیدم قتلگاه روز عاشورا است. 😓همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند😭. اسلحه ام را برداشتم🔫 آمدم بیرون،🚶 شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی 👁همه بچه ها را از دست دادیم!😰 در حالی كه شدیداً متأثر شده بود،😞 مثل كوه🗻، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم،💪 ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد.»🌺
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃
🌷
آنها بادست ✋خالی در حالی كه اسلحه 🔫و مهمات💣 نداشتند و سیاست بازانی چون بنی صدر ملعون😡 و مشاورین جنگی او😒 معتقد بودند كه خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی – نظامی ندارد، 😳باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت😐 و ... با چنگ و دندان شجاعانه💪 قدم به قدم 🚶و كوچه به كوچه با مزدوران بعثی جنگیدیم👊 و به فرمان رهبر🌸 و مقتدای خود، مردانه ایستادگی✋ كردیم و با توجه به اینكه پاسداران سپاه خرمشهر كم👌 بودند با عده ای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر شدیم✌️. تا اینكه رزمندگان، خودشان را در گروه های كوچك 👌(در حد دسته و گردان) به ما رسانده🚶 و تحت فرماندهی بنده🙂 علیه دشمن وارد عمل شدیم💪.
در این مرحله☝️ من با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی👌 و به كارگیری به موقع رزمندگان اسلام🌷، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ كرده بودم.💪 اما فشار👈 دشمن هر روز بیشتر ❗️می شد و ادوات🗡 و تجهیزات💣 جنگ زیادی را وارد عمل می كرد.😕
🍃پایان قسمت چهارم🍃
@ebrahimdelha
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃