eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
33.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀 مدتي بعد، شنيدم👂جمعي از اسراي عراقی👥به نام گروه توابين😇 به جبهه آمده اند😉. آنها به همراه رزمندگان تيپ بدر👥با عراقی ها ميجنگيدند⚔. عصر بــود🌅. يكي از بچه های👤قديمي گروه به ديدن من آمد😊. با خوشــحالي😍گفــت: خبر جالبی برايت دارم😉. ابوجعفر همان اســير👤عراقي در مقر تيپ بدر😉 مشغول فعاليت است😌! عمليات⚔نزديك بود. بعد از عمليات به همراه رفقا👬به محل تيپ بدر رفتيم🚶. گفتيم: هر طور شــده ابوجعفر👱را پيدا ميكنيم☺️و به جمع بچه هاي👥گروه ملحق ميكنيم😌. قبل از ورود به ســاختمان🏢تيپ، با صحنه اي برخورد كرديم كه باوركردني😳نبود. تصاوير شــهدای💔تيپ بر روي ديوار نصب گرديده بود. تصوير ابوجعفر👤در ميان شهدای💔آخرين عمليات تيپ بدر مشاهده ميشد😔! سرم داغ شد😨. حالت عجيبي داشتم😢. مات ومبهوت😧به چهره اش نگاه👀كردم. ديگر وارد ساختمان نشديم😶. از مقر تيپ خارج شــديم🚶. تمام خاطرات آن شــب🌌در ذهنم مرور ميشد. حمله به دشــمن👺، فداكاري ابراهيم💚، بيســيم چي عراقي📞، اردوگاه اسراء🏘و تيپ بدر و... بعد هم شهادت💔، خوشا به حالش😔! 💖 [❀ @ebrahimdelha ❀] 🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀
⬅️❣این قسمت هم تمام شد .. حتما منتظر باشید تا فرداشب برگردم و قسمت بعدی داستان علمدار ڪمیل رو براتون تعریف کنم😊🌷 🌌شــبتون زهــ♡ــرایی🌠 🔸التماس دعا [❀ @ebrahimdelha ❀]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊 به شهید عزیز حتی یکی از پیشانی بندها را برداشتم و دادم دستش، نگرفت.🙄گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش باشه!😌 حال و هوای خاصی داشت. خواستم توی پرش نزده باشم. خودم هم کمکش کردم. بالاخره یکی پیدا کردیم🤗 که روش با خط سبز، و با رنگ زیبایی نوشته بود: یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) ادرکنی.❤️ ⚜ اشک توی چشم هاش حلقه زد.😢 همان را برداشت و بست به پیشانی اش. چند دقیقه بعد، تمام گردان آماده حرکت بود. با بدرقه ی گرم بچه ها راه افتادیم. حقا که انقلابی شده بود ما بینمان. ذکر ائمه (علیهم السلام) از لب هامان جدا نمی شد.👐 ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘════⚘ ═╝
🕊یـــا غیـــاث من لا غیـــاث لــه السلام علیــک یا علـــی بن موســـی الرضـــا المرتضـــی✋ ◾️پر زد دل من بہ صحن گوهرشادٺ با اشڪ دخیل بستہ بر امدادٺ آرامش واقعے فقط مرقد توسٺ اےجان بہ فداے پنجره فولاد◾️ ساعــت #۸ به وقــت امام #رضا به نیـــابت جمیـــع شهـــدا 🕊و به ویـــژه #شهید_سید_مصطفی_موسوی (لشکر فاطمیون) @ebrahimdelha 🏴◾️🏴◾️🏴◾️🏴◾️🏴◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان لحظه های زندگیتون پراز عطر خدا🌷✨ همونطور که دیشب گفتیم، امشب قراره از محاصره خونین شهر براتون بگم💔 بسم الله👇 @ebrahimdelha🏴
🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃 🌷 #شهیدمحمدعلی_جهان_آرا #قسمت_چهارم 🏴حماسه خونین‌شهر ✨در غروب🌇 روز 31 شهریور 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند 🔥و مطمئن بودند كه با دو 2⃣گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند❗️ و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه🛤، به آبادان⬅️ دسترسی پیدا كنند و در فاصله كوتاهی👌 به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از كشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت😁 و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند💪 بخش زیادی از توان نظامی 🚏خود را (بیش از دو لشكر) در این نقطه، زمین گیر كرده ✌️و 45 روز معطل شوند✋ و در نهایت پس از عبور از دو پل كارون 🌉و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند.🙁 اون روزها رو خوب یادمه😞در یکی از اون روزها👇 #ادامه_دارد... @ebrahimdelha 🌷 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃 🌷 «امیدی به زنده ماندن نداشتیم❌. مرگ را می دیدیم👁. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند😞 و یك نفر پشت بی سیم یادداشت می كرد.😔 صحنه خیلی دردناكی بود😞. بچه ها می خواستند شلیك كنند، 🔫گفتم: ما كه رفتنی هستیم،😭 حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم👊، بعد بمیریم. تانكها 🚖همه طرف را می زدند💣 و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله🔚 صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. 🔥چهار4⃣ آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانك را بچه ها زدند💥. دومی در حال عقب نشینی بود🔙 كه به دیوار یكی از منازل بندر برخورد كرد.⚡️ جیپ فرماندهی پشت سر🚜، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانك، بلند شدم و داد🗣 زدم: الله اكبر✊، الله اكبر، ... حمله كنید؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...»☝️ جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی🌺 در این باره می گوید: «وارد⬅️ حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید💣 می آمد. در داخل ساختمان 🏢دیدم قتلگاه روز عاشورا است. 😓همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند😭. اسلحه ام را برداشتم🔫 آمدم بیرون،🚶 شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی 👁همه بچه ها را از دست دادیم!😰 در حالی كه شدیداً متأثر شده بود،😞 مثل كوه🗻، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم،💪 ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد.»🌺 #ادامه_دارد... @ebrahimdelha 🌷 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃 🌷 آنها بادست ✋خالی در حالی كه اسلحه 🔫و مهمات💣 نداشتند و سیاست بازانی چون بنی صدر ملعون😡 و مشاورین جنگی او😒 معتقد بودند كه خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی – نظامی ندارد، 😳باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت😐 و ... با چنگ و دندان شجاعانه💪 قدم به قدم 🚶و كوچه به كوچه با مزدوران بعثی جنگیدیم👊 و به فرمان رهبر🌸 و مقتدای خود، مردانه ایستادگی✋ كردیم و با توجه به اینكه پاسداران سپاه خرمشهر كم👌 بودند با عده ای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر شدیم✌️. تا اینكه رزمندگان، خودشان را در گروه های كوچك 👌(در حد دسته و گردان) به ما رسانده🚶 و تحت فرماندهی بنده🙂 علیه دشمن وارد عمل شدیم💪. در این مرحله☝️ من با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی👌 و به كارگیری به موقع رزمندگان اسلام🌷، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ كرده بودم.💪 اما فشار👈 دشمن هر روز بیشتر ❗️می شد و ادوات🗡 و تجهیزات💣 جنگ زیادی را وارد عمل می كرد.😕 🍃پایان قسمت چهارم🍃 @ebrahimdelha 🌷 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فرداشبم همراهمون باشید تا ادامه ش رو براتون نقل کنم😊 یاحق👋 @ebrahimdelha🏴