eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.1هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
سلاااااااام😇 🌺نماز همگی قبول باشه ان شاءالله☺️ ⚜خب با اجازتون بریم باقے مونده کتاب رو ورق بزنیم😃😉 بِسْمِـ اللّٰہ .. 👇 ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘════⚘ ═╝
🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀 🌷گمنامی🌷 راوی:مصطفی هرندی قبل از اذان صبح🌤برگشــت🚶. پيكر شــهيد💔هم روي دوشش بود. خستگي در چهره اش😓موج ميزد. صبح، برگه مرخصی📄را گرفت. بعد با پيكر شــهيد💔حركت كرديم. ابراهيم خسته بود و خوشحال😉. ميگفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات🗻بازي دراز عمليات⚔داشتيم. فقط همين شــهيد جامانده بود🙁. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف كرد😍و توانستيم او را بياوريم😊. خبر خيلي سريع رسيده بود تهران📢. همه منتظر پيكر شهيد💔بودند. روز بعد، از ميدان خراسان تشييع با شكوهي برگزار شد☺️. ميخواستيم چند روزي تهران بمانيم، اما خبر📢 رسيد عمليات⚔ديگري در راه است. قرار شد فردا شب🌌از مسجد حركت كنيم. با ابراهيم💚و چند نفر👥از رفقا جلوی مســجد ايســتاديم. بعد از اتمام نماز📿بود. مشغول صحبت و خنده بوديم😌. پيرمردی👴جلو آمد. او را ميشناختم. پدر شهيد💔 بود. همان كه ابراهيم، پسرش را از بالای ارتفاعات🗻آورده بود. سلام كرديم و جواب داد🙂. همه ســاكت بودند🤐. براي جمع جوان ما غريبه مينمود🙄. انگار ميخواســت چيزي بگويد، اما! لحظاتي بعد ســكوتش را شكســت و گفت: آقا ابراهيــم ممنونم😊.زحمت كشيدي، اما پسرم! 💖 [❀ @ebrahimdelha ❀] 🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀
🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀 پيرمرد👴مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است😔!! لبخند از چهره هميشــه خندان ابراهيم رفت😟. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب😳، آخر چرا!! بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود😞. چشــمانش خيس از اشك شد😭. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب پســرم را در خواب😴ديدم. به من گفت: در مدتي كــه ما گمنام و بي نشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم🙂، هرشب مادر سادات حضرت زهرا(س)❤️به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست☹️! پسرم گفت: شهدای گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه❤️هستند! پيرمرد ديگر ادامه نداد🙁. سكوت جمع ما را گرفته بود🤐. به ابراهيم نگاه كردم👀. دانه های درشــت اشــك از گوشــه چشمانش😭غلط ميخورد و پايين مي آمد. ميتوانســتم فكرش را بخوانم🙂. گمشــده اش را پيدا كرده بود😉. گمنامی! بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم💚به جنگ و شــهدا بسيار تغيير كرد. ميگفت: ديگر شــك ندارم، شــهدای💔جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع)💞كم ندارند. مقام آنها پيش خدا خيلی بالاست😇. 💖 [❀ @ebrahimdelha ❀] 🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀
🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀 بارها شنيدم👂كه ميگفت: اگر كسي آرزو داشته كه همراه امام حسين (ع)💛دركربلا باشد، وقت امتحان فرا رسيده😉. ابراهيم💚مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي رسيدن به مقصود❤️و سعادت و كمال انسانی است😌. براي همين هر جا ميرفت از شهدا💔ميگفت. از رزمنده ها و بچه های جنگ👥تعريــف ميكرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغيير ميكرد و معنوي تر ميشد😇. ً دو ســه ساعت اول شب را ميخوابيد😴و بعد در همان مقر⛺️اندرزگو معمولا بيرون ميرفت! موقع اذان📿برميگشت و براي نماز صبح بچه ها را صدا ميزد🙂. با خودم گفتم: ابراهيم مدتي است كه شب ها اينجا نمي ماند🤔!؟ يك شــب به دنبال ابراهيم رفتم🚶. ديدم براي خواب به آشــپزخانه🍽مقر سپاه رفت. فردا از پيرمردي👴كه داخل آشپزخانه كار ميكرد پرس و جو کردم .فهمیدم كه بچه های👥 آشپزخانه همگي اهل نمازشب😍هستند. ابراهيم💚براي همين به آنجا ميرفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب ميخواند همه می فهمیدند🙂. اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم💚من را ياد حديث امام علي(ع)💛به نوف بكالی می انداخت كه فرمودند: 🌷شيعه من كساني هستند كه عابدان در شب و شيران در روز باشند.🌷 🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀⚜🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔺یادتون باشه حتما منتظر باشید تا فرداشب برگردم و ... قسمت بعدی داستان سردارِ بی پـــلاڪ رو براتون تعریف کنم 😊 یا زهـــرا ✋ ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘════⚘ ═╝ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊 به شهید عزیز دشمن با تمام وجودش آتش🔥 می ریخت. آرپی جی یازده، گلوله تانک، دولول، چهار اول، و هر اسلحه ای که داشت، کار انداخته بود.😖 عوضش عبدالحسین دستور داده بود که ما حتی یک گلوله هم شلیک نکنیم.🙄 اوضاع را درست و دقیق سجیده بود. در این صورت هیچ بعید نبود که دشمن ما را با یک گروه چند نفره شناسایی اشتباه بگیرد، و فکر کند که کلک همه را کنده است. اتفاقاً همین طور هم شد.☺️ 🍂 حدود یک ربع تا بیست دقیقه، ریختن آتش،🔥 شدید بود رفته رفته حجمش کم شد، و رفته رفته قطع شد.😓 خودم هم که زنده مانده بودم، باورم نمی شد. دشمن اگر بوی علمیات به مشامش می رسید، به این راحتی ها دست بردار نبود.😮 یقین کرده بودند که ما یک گروه شناسایی هستیم. به فکرشان هم نمی رسید که سیصد، چهارصد تا نیرو، تا نزدیک شان نفوذ کرده باشند.😯 ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘════⚘ ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊یــا حبیـــب من لا حبیــب له السلام علیـــک یا علـــی بن موســـی الرضــا المرتضـــی✋ ◾️این سفـــر همیشـــگی دل مــن است تهـــران به مـــشهد… روز دلتنـــگی، راس ساعــت #۸ بــه نیابــت از جمیـــع شهـــدا 🕊و به ویـــژه #شهید_محمد_امین_اژدری @ebrahimdelha 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاااااام😃 رسیدیم منزل آخر😊 ان شاءالله که این چند شب خسته تون نکرده باشم😉 بریم آخرین برگ دفتر زندگی منو باهم ورق بزنیم😌 @ebrahimdelha🏴