eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#والپیپر📱 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
•|🖐🏽😒|• شھدا‌اصرار‌داشتن‌هر‌چھ‌زودتر‌در‌بھترین‌حالت‌ خدارو‌ملاقات‌ڪنن 🙂 براۍ‌دنیا‌ذره‌اۍارزش‌قائل‌نبودن‌!🖐🏽 ما‌تــٰاز‌میخاییم‌‌سعۍ‌ڪنیم‌گنــاه‌نڪنیم🚶‍♂ . .! چقدر‌عقبیم . .(:🤦🏾‍♂
🌷 ▪️از جبهه به سمت تهران برمی‌گشت، راننده‌ی اتوبوس آهنگ ترانه گذاشت تا بدین وسیله خوابش نبرد، ابراهیم برای اینکه کار بد او را گوشزد کند، قرآن را باز و شروع کرد بلند بلند قرآن خواندن! راننده آهنگ را خاموش کرد! این طور هم راننده خوابش نبرد و هم آهنگ پخش نشد✌️ به محفل‌شھداییمون😉👇بپیوندید 👇👇 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
"🚓☁️" • • بِه‌خُراسان‌بِبَرۍ‌یانَبَرۍ‌حَرفـۍ‌نیست تونَگیراَزمنِ‌دِلخَسته‌رِضاگُفتَن‌را... ✋🏻 ‌↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#پاارت4•• - ھیچـۍ‌‌نمۍ‌گفت!‌یڪدفعہ‌سرش‌را‌بلند‌ڪرد دلم‌تند‌و‌تند‌میزد‌ڪہ‌زودتراز‌آن‌وضع‌ خلاص‌شویم‌
•• - باکمک‌فرمانده‌گروهان‌ها‌وفـرمانده‌دستـه‌ها، گران‌راحدودهمان‌چهل‌متر،بردم‌جلو.یکدفعه دیدم‌خودش‌آمد.سیّدوچهـار،پنج‌تا'آرپی‌چی زن‌دیگرهمراهش‌بودند . . :/💣 روکردبه‌سیدوپرسید«حاضري‌براي‌شلیک؟» «بله‌حاج‌آقا . .🙂🖐🏾» «به‌مجردي‌که‌من‌گفتم‌الله‌اکبرشماردِانگشت من‌روبگیروشلیک‌کن‌به‌اون‌طرف👈🏽» پیرمردانگارماتش‌برده‌بود.آهستـه‌وباحیرت گفـت:«ماکه‌چیزي‌نمی‌بینیم‌حاج‌آقـا!کجارو بزنیم؟!😕» «شماچکارداري‌که‌کجا‌بزنـی؟به‌همون‌طرف شلیک‌کن‌دیگه . ‌.» به‌چهـار،پنج‌تا'آرپی‌چی‌زنِ‌دیگرگفـت:«شما هم‌صداي‌تکبیرراکه‌شنیدید،پشت‌سـرسیدبه همون‌روبروشلیک‌کنید.» روکردبه‌من‌وادامه‌داد:«شماهم‌بابقیه‌بچه‌ها بلافاصله‌حمله‌روشروع‌میکنید.» سرش‌رابلندڪردروبہ‌آسمان.این‌طرف‌و‌آن‌ طرفش‌را‌جورخاصی‌نگاه‌ڪرد.انگاردعایی‌ هم‌زیرلب‌خواند👀🙂! یڪهوصدای‌رفت‌بہ‌آسمان.«االله‌اکبر.» پشت‌بندش‌سیدفریادزد:«یاحسین.» وشلیڪ‌ڪرد.گلولہ‌اش‌خوردبہ‌یڪ‌نفربرڪہ‌ منفجرشدوروشنایی‌اش‌منطقہ‌راگرفت. بلافاصلہ‌چهار،پنج‌تاگلولہ‌ی‌دیگرهم‌زدندوپشت‌ بندش،باصدای‌تڪبیر‌بچہ‌ها،حملہ‌شد✊🏻💣! دشمن‌قبل‌ازاینڪہ‌بہ‌خودش‌بیاید،تارومار‌شد. بعضی‌‌هامیخواستنددنبال‌عراقی‌ها‌بروند،‌ عبدالحسین‌دادزد:«بگردیددنبال‌تانڪهای‌72-T مااین‌همہ‌راه‌روفقط‌بہ‌خاطراونااومدیم.» بالاخره‌هم‌رسیدیم‌بہ‌هدف.وقتی‌چشمم‌بہ‌‌آن‌ تانڪهای‌پولادین‌افتاد،ازخوشحالی‌ڪم‌مانده‌ بودبال‌در‌بیاورم🤩.! بچہ‌هاهم‌ڪمی‌ازمن‌نداشتند.توهمان‌لحظہ‌ها، از‌حرفهایی‌ڪہ‌بہ‌عبدالحسین‌زده‌بودم،‌احساس‌ پشیمانی میڪردم🙁. افتادیم‌بہ‌جان‌تانڪها.توآن‌بحبوحہ‌،عبدالحسین‌ روڪردبہ‌سیدوگفت:«نگاه‌ڪن‌سیدجان، این‌همون‌«72-T»هست‌ڪہ‌میگن‌گلولہ‌بہ‌اش‌ اثرنمیڪنه.🤦🏻‍♂» ویڪ‌آرپی‌چی‌زدبہ‌طرف‌یڪی‌شان‌ڪہ‌کمانہ‌‌ ڪرد.بچہ‌های‌دیگرهم‌همین‌مشڪل‌راداشتند. ڪمی‌بعدآمدندپیش‌اوبہ‌اعتراض‌گفتند:«ما میزنیم‌بہ‌این‌تانڪها،‌ولی‌همہ‌اش‌ڪمانہ‌ میڪنہ،چڪارڪنیم؟🤔» کپی❌ فوروارد✅ ادامہ‌دارد....🙂 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
「💞🍃」 •|ولآتحزن اِن‌َّالله‌مـعنــٰا|• -غمگین ‌نشو‌‌من‌کنارتمـ..:) ♥️ ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♥️͜͡🌱 - بِـسـم‌ِاللّٰـھ˘˘ خداآن‌حس‌زیبائیست‌که‌درتاریکی‌صحرازمانی‌که هراس‌مرگ،آرامشت‌رامی‌دزدد یکی‌آهسته‌می‌گوید: «کنارت‌هستم‌ای‌تنها» ودل‌آرام‌می‌گیرد... ♥️¦⇠ 🌱¦⇠
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#پاارت5•• - باکمک‌فرمانده‌گروهان‌ها‌وفـرمانده‌دستـه‌ها، گران‌راحدودهمان‌چهل‌متر،بردم‌جلو.یکدفعه دی
•• - یڪهوصدای‌رفت‌بہ‌آسمان.«االله‌اکبر.» پشت‌بندش‌سیدفریادزد:«یاحسین.» وشلیڪ‌ڪرد.گلولہ‌اش‌خوردبہ‌یڪ‌نفربرڪہ‌ منفجرشدوروشنایی‌اش‌منطقہ‌راگرفت. بلافاصلہ‌چهار،پنج‌تاگلولہ‌ی‌دیگرهم‌زدندوپشت‌ بندش،باصدای‌تڪبیر‌بچہ‌ها،حملہ‌شد✊🏻💣! دشمن‌قبل‌ازاینڪہ‌بہ‌خودش‌بیاید،تارومار‌شد. بعضی‌‌هامیخواستنددنبال‌عراقی‌ها‌بروند،‌ عبدالحسین‌دادزد:«بگردیددنبال‌تانڪهای‌72-T مااین‌همہ‌راه‌روفقط‌بہ‌خاطراونااومدیم.» بالاخره‌هم‌رسیدیم‌بہ‌هدف.وقتی‌چشمم‌بہ‌‌آن‌ تانڪهای‌پولادین‌افتاد،ازخوشحالی‌ڪم‌مانده‌ بودبال‌در‌بیاورم🤩.! بچہ‌هاهم‌ڪمی‌ازمن‌نداشتند.توهمان‌لحظہ‌ها، از‌حرفهایی‌ڪہ‌بہ‌عبدالحسین‌زده‌بودم،‌احساس‌ پشیمانی میڪردم🙁. افتادیم‌بہ‌جان‌تانڪها.توآن‌بحبوحہ‌،عبدالحسین‌ روڪردبہ‌سیدوگفت:«نگاه‌ڪن‌سیدجان، این‌همون‌«72-T»هست‌ڪہ‌میگن‌گلولہ‌بہ‌اش‌ اثرنمیڪنه.🤦🏻‍♂» ویڪ‌آرپی‌چی‌زدبہ‌طرف‌یڪی‌شان‌ڪہ‌کمانہ‌‌ ڪرد.بچہ‌های‌دیگرهم‌همین‌مشڪل‌راداشتند. ڪمی‌بعدآمدندپیش‌اوبہ‌اعتراض‌گفتند:«ما میزنیم‌بہ‌این‌تانڪها،‌ولی‌همہ‌اش‌ڪمانہ‌ میڪنہ،چڪارڪنیم؟🤔 - بہ‌شوخی‌و‌جدی‌گفت:«پس‌خداوندشماروساختہ‌‌برای‌چی‌؟!خوب‌بپربالای‌تانڪ‌و‌نارنجڪ‌بنداز‌تو‌برجڪش‌ خودش‌یڪ‌آرپی‌چی‌گرفت‌وراه‌افتادطرف‌ تانڪها.همان‌طورڪہ‌میرفت.گفت:«بالاخره‌ اینهاروباید‌منفجر‌ڪنیم🖐🏻! آن‌شب،دوگردان‌زرهۍدشمن‌را‌کاملاً‌منھدم کردیم‌آن‌شب‌خیلۍخسته‌بودیم‌وبعدازنماز خوابیدیم‌داشتم‌به‌رازدستور‌هاۍ‌دیشب‌ اوفڪر‌میکردم‌خوابم‌برد🕊 یڪدفعہ‌یاد‌دیشب‌افتادم‌گویی‌برام‌یڪ‌رؤیای‌‌ شیرین‌بود،یڪ‌رؤیای‌شیرین‌و‌بهشتی😍! عبدالحسین‌داشت‌بلندمیشد،دستش‌را‌گرفتم‌ صورتش‌رابرگرداندطرفم.توچشمهاش‌خیره‌ شدممن‌و‌منی‌ڪردم‌وگفتم:«راستش‌جریان‌ دیشب‌برام‌سؤال‌شده.🧐» «ڪدام‌جریان؟» ناراحت‌گفتم:«خودت‌روبہ‌اون‌راه‌نزن،این‌ بیست‌و‌پنج‌قدم‌بہ‌راست‌وچهل‌متربہ‌جلو، چی‌بودجریانش؟» ازجاش‌بلندشد.«حالابریم‌سیدجان‌ڪہ‌دیرمیشہ‌،‌ برای‌این‌جورسؤال‌وجوابهاوقت‌زیادی‌داریم.» خواه‌ناخواه‌من‌هم‌بلندشدم،ولی‌اورانگہ‌داشتم. گفت:«نہ،همین‌حالابایدبدونم‌موضوع‌چی‌بود» کپۍ❌ فوروارد✅ -↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
•|👀🥀|• #حاج_قاسم 💔📿 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
•|👀🥀|• حاج‌ قاسم‌ میگفت: همراه‌ خود، دو چشم‌ بسته‌ آورده‌ام...! که آن‌ در کنار همه‌ ناپاکی‌ها، یک‌ ذخیره‌ ارزشمند دارد و آن: گوهر اشک‌ بر حسین‌ فاطمه‌ است... گوهر اشک‌ بر اهل‌ بیت‌ است...! گوهر اشک‌ دفاع‌ از مظلوم ،یتیم، دفاع‌ از مظلوم‌ در چنگ‌ ظالم 💔📿
💙͜͡✨ بسم‌رب‌المھد؎ﷻ|❁ بِھ‌انـتِظارنشَستھ‌اے؟بھ‌انتِظاربأیـست هَنـوزحَضرت‌مَعشـوق‌یـٰآرمےخواهَد..シ! 💙¦⇠ ✨¦⇠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹♥️⃟🌿 ❰اِنٺظٰارفَرَج‌َٺ‌شيوِه‌ديرينہ‌مٰاسٺ مِهرتۅتٰابِہ‌اَبَدهَمسَفَرِسِينِہ‌مٰاسٺ ــــــــــــــــــــــــــ 🖐🏻🌱 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨📲 با ما خاص باش😎 به افتخار تمام مادران عزیزم💕 ✨🦋 🌱 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#تم✨📲 با ما خاص باش😎 به افتخار تمام مادران عزیزم💕 #روزمادر✨🦋 #سفید #مذهبی🌱 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲
می رسد نان شب ما از نوای فاطمه آمدیم اصلاً در این دنیا برای فاطمه مدح او را باید از پیغمبر و حیدر شنید ما کجا و گفتن از حال و هوای فاطمه حک شده با خط حیدر روی درهای بهشت اولویت هست این جا با گدای فاطمه پیشاپیش (س)💐 💝 💐
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#پاارت6•• - یڪهوصدای‌رفت‌بہ‌آسمان.«االله‌اکبر.» پشت‌بندش‌سیدفریادزد:«یاحسین.» وشلیڪ‌ڪرد.گلولہ‌اش‌
•• - آمدچیزی‌بگویدڪہ‌یڪدفعہ‌حاج‌آقا‌ظریف‌ پیداش‌‌شد.سلام‌واحوالپرسی‌ڪردو گفت:«دست‌مریزاد،‌دیشب‌هم‌گل‌ڪاشتین!» روبہ‌من‌گفت:«بریم‌سید!؟» طبق‌معمول‌تمام‌عملیاتهای‌ایذایی،بایدمیرفتیم‌ دنبال‌مجروح‌یاشهدایی‌ڪہ‌احتمالاًجامانده‌ بودند. ازطفره‌رفتن‌عبدالحسین‌وجواب‌ندادنش‌بہ‌ سؤالم،حسابی‌ناراحت‌شده‌بودم.دمغ‌وگرفتہ‌ گفتم:‌«آقای‌برونسی‌هست‌باخودش‌برو.🚶🏻‍♂» عبدالحسین‌لبخندی‌زدوگفت:«اون‌جاهاروشما‌ بهتر‌یادداری‌سیدجان،خوبہ‌ڪہ‌خودت‌بری!🙂» «نہ‌دیگہ‌حاج‌آقاحالاکہ‌ما‌محرم‌اسرار‌نیستیم، برای‌این‌ڪارهم‌بهتره‌ڪہ‌نریم.» ظریف‌آمدبین‌حرفمان‌بہ‌ام‌گفت:«حالامن‌‌ازبگو،‌ مگوی‌شمابزرگوارهاخبرندارم،ولی‌آقای‌برونسی‌ راست‌می‌گہ.» تاحرفش‌بهترجابیفتد،ادامہ‌داد:«توکہ‌میدونی‌ وقتی‌نیروتوخطرمی‌افته،حاجی‌خیلی‌حساس‌ میشہ‌و‌موقعیت‌محل‌تو‌ذهنش‌نمیمونہ‌ پس‌بهتره‌تادیرنشده،‌زودراه‌بیفتی‌ڪہ‌بریم.» دیگرچیزی‌نگفتم‌خودظریف‌نشست‌پشت‌ «پی‌ام‌پی»،من‌هم‌ڪنارش‌سریع‌راه‌‌افتادیم‌ طرف‌منطقہ‌ی‌‌عملیات💣.» رسیدیم‌جایی‌ڪہ‌دیشب‌زمینگیرشده‌بودیم. بہ‌ظریف‌گفتم:«همین‌جانگهدار.🖐🏻» - نگہ‌داشت.پریدم‌پایین.روبرومان‌حلقہ‌حلقہ، سیم‌خارداروموانع‌دیگربود.ناخودآگاه‌یاد دستور‌عبدالحسین‌افتادم.💔» «بیست‌وپنج‌قدم‌میری‌بہ‌راست.» سریع‌سمت‌راستم‌رانگاه‌ڪردم.برجاخشڪم‌ زد‌ڪمی‌بعد‌بہ‌خودم‌آمدم.😬» بی‌اختیارشروع‌ڪردم‌بہ‌قدم‌زدن‌و‌شمردن‌ قدمها.‌شماره‌هارابلندوبی‌پروامیگفتم. درست‌بیست‌و‌پنج‌قدم‌آن‌طرفتر،سیم‌خاردارهای‌‌ حلقوی،وموانع‌دیگردشمن‌تمام‌میشدو‌میرسید بہ‌یڪ‌جاده‌باریڪہ‌ی‌خاڪی‌!😢» فهمیدم‌‌این‌جاده،درواقع‌معبرعراقی‌ها‌بوده‌برای‌‌ رفت‌وآمدخودشان‌وخودروهاشان.ماهم‌درست‌ از‌همین‌جاده‌رفتہ‌بودیم‌طرف‌دشمن.😱» انگشت‌بہ‌دهان‌گرفتم‌وزیرلب‌گفتم:«االله‌اکبر!» «چرا‌هاج‌واج‌موندی‌سید؟‌طوری‌شده؟😳🤦🏻‍♂» صدای‌ظریف‌بود.ولی‌انگارصداش‌رانشنیدم. بازراه‌افتادم‌بہ‌سمت‌جلو،بہ‌طرف‌عمق‌دشمن.» چهل،پنجاه‌قدم‌آن‌طرفتر،درست‌بہ‌چندمتری‌ یڪ‌‌سنگررسیدم.رفتم‌جلوتر.نفربری‌ڪہ‌ دیشب‌سیدبہ‌آتش‌ڪشیده‌بود!» کپۍ❌ فوروارد✅ -🙃 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
❀〇 ⃟🌸❀ مانند نماز است😇 نیت که کردی❤ دیگر نباید به اطرافت نگاه کنی... ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♥️͜͡🌸 بهترین مادر دنیا ڪہ بہ دنیا آمد عشق، در هیبت مولا بہ تماشا آمد ♥️ 🌸 ‌ ‎‌‌ ………‹🌹🍃࿐›………