♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_هفتاد_د
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هفتاد_سه3⃣7⃣
چشم هایم را باز می کنم. پشتم یک بار دیگر می لرزد از فکری که برای چند دقیقه از ذهنم گذشته بود. سرما به قلبم می نشیند و دلم کم مانده از حلقم بیرون بیاید. به تلفن همراهم که در دستم عرق کرده، نگاه می کنم.
سجاد پشت خط با عجله می گفت که باید مرا ببیند…
چه خیال سختی بود دل کندن از تو! به گلویم چنگ می زنم. “علی نمی شد دل بکنم. فکرش منو کشت چه برسد در واقعیت.”
روی تخت می نشینم و به عقیق براق دستم خیره می شوم. نفس های تندم هنوز آرام نگرفته. خیال آن لحظه که رویت خاک ریختند، دیوانه ام کرد. دستم را روی سینه ام می گذارم و زیر لب می گویم: آخ… قلبم علی!
بلند می شوم و در آیینه قدی اتاق فاطمه به خودم نگاه می کنم. صورتم پر از اشک و لب هایم کبود شده. خدا خدا می کنم که فکرم اشتباه باشد. “علی خیال نکن راحته عزیزم… حتی تمرین خیالیش برام سخته!”
بعد از شام همه زود خوابیدند. من منتظر سجاد بودم تا ببینم چه کارم دارد اما شب به نیمه رسیده و هنوز به خانه نیامده. فاطمه در رختخواب غلت می زند و سرش را مدام می خاراند. حدس می زنم گرمش شده. بلند می شوم و کولر را روشن می کنم.
اضطراب همه ی بدنم را می گیرد. لب به دندان می گیرم و زیر لب می گویم: خدایا خودت رحم کن…
همان لحظه صفحه گوشی ام روشن می شود و دوباره خاموش… روشن،خاموش. اسمش را بعد از مکالمه سیو کرده بودم “داداش سجاد” لبم را با زبان تر می کنم و آهسته، طوری که صدایم را کسی نشنود جواب می دهم: بله؟
– سلام زن داداش… ببخشید دیر شد.
عصبی می گویم: ببخشم؟ آقا سجاد دلم ترکید. گفتید پنج دقیقه دیگه میاید. حالا نصف شبه!
لحنش آرام است: شرمنده! کار مهمی داشتم. حالا خودتون متوجه می شید.
قلبم کنده می شود. تاب نمی آورم. بی هوا می پرسم: علی من شهید شده؟
مکثی طولانی می کند و بعد جواب می دهد: نشستید فکر و خیال کردید؟
خودم را جمع و جور می کنم و می گویم: دست خودم نبود. مردم از نگرانی!
– همه خوابن؟
– بله!
– خب پس بیاید در رو باز کنید. من پشت درم.
متعجب می پرسم: درِ حیاط؟
– بله دیگه.
– الآن میام.
تماس قطع می شود. به اتاق فاطمه می روم و چادرم را از روی صندلی میز تحریرش بر می دارم. چادرم را روی سرم می اندازم و با عجله به طبقه پایین می روم. دمپایی پایم می کنم و به حیاط می دوم. هوا ابری است و باران نم نم می بارد.
خودم را آماده شنیدن تلخ ترین خبر زندگی ام کرده ام. پشت در که می رسم یک دم عمیق بدون باز دم می کشم و نفسم را حبس سینه ام می کنم.
تداعی چهره سجاد همان جور که در خیالم بود با موهایی آشفته… و بعد خبر پریدن تو. ابروهایم درهم می رود. “اون فقط یه فکر بود…آروم باش ریحانه!”
چشم هایم را می بندم و در را باز می کنم. آهسته و ذره ذره. می ترسم با همان حال آشفته سجاد را ببینم. در را کامل باز می کنم و مات می مانم.
در سیاهی شب و سوسو زدن تیر چراغ برق کوچه، که چند متر آن طرف تر است، لبخند پر دردت را می بینم. چند بار پلک می زنم. حتماً اشتباه شده. یک دستت دور گردن سجاد است. انگار به او تکیه کرده ای. نور چراغ برق، نیمی از چهره ات را روشن کرده. مبهوت و با دهانی باز یک قدم جلو می آیم و چشم هایم را تنگ می کنم.
یک پایت را بالا گرفته ای. حتماً آسیب دیده. پوتین های خاکی که قطرات باران میخواهند گِلش کنند. لباس رزم و نگاه خسته ات که برق می زند. اشک و لبخندم قاطی می شوند. از خانه بیرون می آیم و در کوچه مقابلت می ایستم. باورم نمی شود که خودت باشی!
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══☆♡☆═══┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
﷽ ☀️ رابطه نماز و تلقین ☀️
🌻 روانشناسان می گویند یکی از راه های خوب شدن، تلقین است.
مثل اینکه هر فردی در شبانه روز جملاتی را تکرار نماید و بگوید: «من می توانم آدم خوبی باشم، من خیلی مهربانی را دوست دارم و ...».
🌻 یکی از ثمرات #نماز این است که روزی ده بار به خود تلقین می کنیم در زندگی پشت و پناه ما خداست «إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعین» و نیز روزی پنج بار به خود تلقین می کنیم ما از بندگان نیکوکار و شایسته خدا هستیم «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین».
🌻 نمازگزار واقعی سعی می کند مخالف این پیام تلقینی، عمل نکند. (در حقیقت نماز پر است از تلقین های ذهنی، گفتاری و رفتاری)
#معارف_نماز
#_نماز_شب
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅══☆❤️☆══┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
کمک های شما برای مراسم شهادت شهید ابراهیم هادی😍
قبول باشه 🙏
شماهم در برگزاری این مراسم شریک باشید ولو با هزار تومان 🤩
شماره کارت برای واریز👇👇
6037997291276690
به نام منیژه کریمی منش
لطفا پس از واریز،عکس فیش واریزی خود رو به ایدی زیر بفرستید😉
🆔 @alone98
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
@Ebrahim_navid_delha
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
#ختم_چله
شروع چله 4☆11☆98
#چله_زیارت_حضرت_زهرا(س) 🌷
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز ♡ هجدهم♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷اسماعیل حاجی پور
🕊🌷حاج عبدالله اسکندری
#اینجا_بیت_شهداست
👇👇👇
@Ebrahim_navid_delha ⚘🕊
🇮🇷 #چالش_انقلاب_رفیق_شهیدم 🇮🇷
#ارسالی_از
🍃🌸 خانم: آسیه امینی فرد 🌸🍃
توجه داشته باشین با فوروارد بنر مخصوص خود به گروهها👨👩👧👧 بازدید
(👁سین)پست خود راافزایش دهید💯تا در
#چالش_رفیق_شهیدم اول شوین🏁
دوستان خود را به چالش دعوت کنید
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
#فوروارد_پست_صدقه_جاریه_است👆
ای ساکن دیار حجب و #حیا!
چه عارفانه به میدان آمده ای!
#پوشش دینی تو دل پاکان روزگار را به شوق آورده است.
چرا که این پوشش از زره جنگاوران میدان رزم بسی والاتر است
که آن زره میدان #جهاد_اصغر است
و #حجاب تو زره میدان #جهاد_اکبر
دراین سنگــر بمــان✔️
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅════════┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
4_5879854616711006114.mp3
3.44M
🔻اگر ز مهر و محبت نظر کنی به پدر
و یا که بوسه زنی دست و صورت مادر
خدا به هر نظری می کند به تو احسان
ثواب حج زکرامت در عرصه محشر🔻
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله:
🔸دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ کَدُعاءِ النَّبِیِّ لاُِمَّتِهِ
🔻دعاى پدر و مادر براى فرزند، مانند دعاى پیامبر براى امّت خویش است
📚(مشکاه الأنوار : ص ۲۸۲)
🔹استاد عالی
🔰با ما همراه باشید👇
┈┉━^*❀💠❀*^━┉┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┉━^*❀💠❀*^━┉┈
#نمازاول_وقت 📿
حضرت نبي اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«آیا ميخواهید به شما از #دزد ترین مردم خبر بدهم؟»
عرض کردند: «بله، یارسول الله بفرماييد».
فرمودند: «کسی که از #نماز خود ميدزدد».
دزدترین مردم است؛ از #قرائتش ميدزدد
، از #رکوعش ميدزدد، از #سجده اش ميدزدد؛ اينها را درست انجام نمی دهد؛ #ناقص انجام ميدهد و این، همان دزدیدن است.
بحارالأنوار، ج 81، ص 257
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┉━^*❀💠❀*^━┉┈
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست
┄✦✦༻﷽༺✦✦┄
#یادواره_شهیدابراهیم_هادی
👈باتوجه به اینکه کمتر از چند دیگر سالگرد شهادت #شهید_ابراهیم_هادی میباشد، و مثل هرسال برنامههای جذاب جبهه فرهنگی شهید ابراهیم هادی نیاز به کمکهایمردمی شما دوستداران این شهیدعزیز دارد.
✳ لذا از تمامی دوستان تقاضا داریم که در حد توان (حتی 1000تومان) دریغ نفرموده و ما را در این امر خیر یاری بفرمایند.
🚨توجه داشته باشید که مراسم سالگرد همزمان با چهلمین روز شهادت حاج قاسم سلیمانی و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هست. لذا برنامه به صورت جذابتر و بهترازقبل برگزار خواهد شد.
🎤کلیهی هزینهها و گزارشات از طریق کانال قابل مشاهده خواهد بود...📷
#ایدی_جهت_ارسال_فیشهای_واریزی👇
🆔️ @alone98
⚘🔸️⚘🔸️⚘🔹️⚘🔹️⚘
🏷شماره کارت جهت واریز:
💳 6037997291276690
✉به نام: منیژه کریمی منش
⚘
📆 تاریخ مراسم:
پنج شنبه {98/11/24}
⏰ساعت ۱۵ تا نماز مغرب بهمراه زیارت عاشورا و نماز جماعت
🕌مکان مراسم :
بهشت زهرا (س)ایستگاه صلواتی شهدای گمنام قطعه 26
هدایا که شامل:(اهدا پک های فرهنگی ، زیارت عاشورا📖 و زیارت حضرت زهرا (س) است که به تعداد سال تولد این شهید تهیه شده است )
🕊اجر تمام کسانی که کمک میکنند☺️ و بانی این امر خیر میشون با حضرت زهرا سلام الله علیها 🥀
ستاد مردمی یادواره شهید ابراهیم هادی.
@ebrahim_navid_delha
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
.#کلام_شهید
▪️خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود. پناه می برم به خدا از روزی که گناه، فرهنگ و عادت مردم شود.
#️شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی❤️🌹🌷🌹🌹
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
#فوروارد_پست_صدقه_جاریه_است👆
🇮🇷 #چالش_انقلاب_رفیق_شهیدم 🇮🇷
#ارسالی_از
🍃🌸 خانم: ابویی 🌸🍃
توجه داشته باشین با فوروارد بنر مخصوص خود به گروهها👨👩👧👧 بازدید
(👁سین)پست خود راافزایش دهید💯تا در
#چالش_رفیق_شهیدم اول شوین🏁
دوستان خود را به چالش دعوت کنید
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
#فوروارد_پست_صدقه_جاریه_است👆
🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ياد شهدا بايد هميشه در فضاى جامعه زنده باشد. مقام معظم رهبری😍
#معرفی_شهدا
نام و نام خانوادگی:روح الله قربانی
تولد: ۱۳۶۸/۰۳/۰۱ -- تهران
شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۱۳ -- سوریه ،حلب
محل خاکسپاری:بهشت زهرای تهران قطعه ۵۳
هوای گرم خرداد ماه سال 1368 در محله هفت تیر تهران بود که خداوند فرزند پسری را به خانواده قربانی هدیه داد، همان سال بود که در 14 خردادش، کل ایران در مصیبتی بزرگ فرو رفت و داغدار رهبرکبیر انقلاب شد😭. مادر روحالله، اول نامش را عباس گذاشته بود، اما بعد از رحلت امام خمینی(ره) نام فرزندش را تغییر داد و روحالله گذاشت. پدر روحالله سردار سپاه و از رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است و مادر روحالله که زنی مؤمنه بود، او را در سن پانزده سالگی تنها گذاشت و به رحمت خدا رفت.
روحالله 10 سال از زندگی خود را در این دنیا بدون مادر سَر کرد. در سن 19 سالگی از شاگردان اخلاق حاجآقا مجتهدی تهرانی شد😉و از ایشان بهرههای فراوانی برد. دانشگاه هنر قبول میشود و در کنارش در کلاسهای انیمیشن حوزه هنری هم شرکت می کند و زمانی که جذب سپاه می شود از دانشگاه انصراف میدهد. مادر روحالله هم مثل همه مادران برای پسرش آرزوهایی داشت، و همیشه آرزویش بود که یا شهید شود و یا اینکه یک طلبه باشد تا قدمی در راه دین بردارد و روحالله سالها بعد آرزوی مادر را در دفاع از حرم عقیله بنیهاشم سلامالله علیها محقق کرد❤️.
@ebrahim_navid_delha
👈انتشار با درج لینک مجاز است🤞
❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷
#نمازاول_وقت📿
🙏به استقبال نماز می رویم
🌺🍃کل #هستی را انرژیای فرا گرفته است که از تو محافظت میکند و مراقب توست.
❌این #انرژی همیشه در دسترس است، اما اگر تو از آن #بیبهره هستی، فقط خودت مقصری!
⭕️اگر تو #درهایت را #بسته نگاه داری ممکن است با وجود درخشش #خورشید در آسمان، در #تاریکی به سر بری!
✅در مورد خداوند نیز اینگونه است ...
#عشق خداوند همواره جاری است اما #قلبهای ما به روی آن #بستهاند.
❤️قلبت را در #اختیار خداوند بگذار تا بتوانی دریافت داری.
تا بتوانی همراه با کــُل به تپش درآیی، هماهنگ با کل…
آنگاه خیر و برکتی عظیم نصیب تو میشود…
┈┅━^*❀💠❀*^━┅┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┉━^*❀💠❀*^━┉┈
انتشار بادرج لینک مجاز است👆
🇮🇷 #چالش_انقلاب_رفیق_شهیدم 🇮🇷
#ارسالی_از
🍃🌸 خانم: مهری 🌸🍃
توجه داشته باشین با فوروارد بنر مخصوص خود به گروهها👨👩👧👧 بازدید
(👁سین)پست خود راافزایش دهید💯تا در
#چالش_رفیق_شهیدم اول شوین🏁
دوستان خود را به چالش دعوت کنید
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┅━^*❀💠❀*^━┉┈
#فوروارد_پست_صدقه_جاریه_است👆
🍃🌸✨《دعوت نامہ》✨🌸🍃
دوستان شهـــــــــ❤️ـــدایی توجه توجه❗️❗️❗️❗️📣📣📣
🥀«ابرگروه ختم قرآن وذکرشهیدان»🥀
🕊«ابراهیم هادی و نوید صفری»🕊
💢اگه حاجت داری بیااااا💯
💢اگه میخوای به نیابت از شهـــــــدا ذکر بگین📿 و ختم قران بخونین📖
💢اینجا یه گروه معنوی و شهـــــــدایی هست✨
💢جهت حاجت روایی شما عزیزان ختم قران و ذکر گفته میشه☺️
آمدنت تو این گروه اتفاقی نیست ❣
❣خادمین ما منتظر شما هستن تا برای حاجت روایی اسم شما را ثبت کنن❣
خادمین گروه ذکر ♡ ↴
➣
🆔 @zahrayyy
خادمین گروه ختم قران ♡ ↴
➣
🆔 @hedari44
•┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈•
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هفتاد_چهار4⃣7⃣
علی!
لب هایت بهم می خورد: جووونِ علی!
موهایت بلند شده و تا پشت گردنت آمده و همین طور ریشت که صورتت را پخته تر کرده. چشم های خمار و مژه های بلندت دلم را دوباره به بند می کشند. دوست دارم به آغوشت بیایم و گله کنم از روزهایی که نبودی… بگویم چند روزی که گذشت از قرن ها هم طولانی تر بود. دوست دارم از سر تا پایت را ببوسم. دست در موهای پرپشت و مشکی ات کنم و گرد و خاک سفر را بتکانم، اما سجاد مزاحم است. از این فکر بی اختیار لبخند می زنم.
نگاهم در نگاهت قفل و کل وجودمان درهم غرق شده. دست راستم را روی یقه و سینه ات می کشم.
– آخ! خودتی؟ خودِ خودت؟ علی من برگشته؟
نزدیک تر می آیم. با چشم اشاره می کنی به برادرت و لبت را گاز می گیری. ریز می خندم و فاصله می گیرم. پر از بغضی! پر از معصومیت در لبخندی که قطرات باران و اشک خیسش کرده.
سجاد با حالتی پُر از شکایت و البته به شوخی می گوید: ای بابااا بسه دیگه. مردم از بس وایسادم… بریم تو بشینید روی تخت هی بهم نگاه کنید.
هر دو می خندیم. خنده ای که می توان هق هق را در صدای بلندش شنید. سجاد ادامه می دهد: راست می گم دیگه. حداقل حرف بزنید دلم نسوزه. در ضمن بارون هم داره شدید می شه ها.
تو دست مشت شده ات را آرام به شکمش می زنی و با خنده می گویی: چه غر غرو شدی سجاد! باید یه سر ببرمت جنگ تا آدم بشی.
سجاد مردمکش را در کاسه چشمش می چرخاند و می گوید: ان شاء الله.
چادرم را روی صورتم می کشم. می دانم این کار را دوست داری.
– آقا سجاد… اجازه بدید من کمک کنم.
سجاد می خندد و می گوید: نه زن داداش. علی ما یه کم سنگینه. کار خودمه…
نگاهت همان را طلب می کند که من می خواهم. به برادرت تنه می زنی و می گویی: خسته شدی داداش برو…خودم یه پا دارم هنوز… ریحانه هم یه کم زیر دستمو می گیره.
سجاد از نگاهت می خواند که کمک بهانه است. دلمان برای همسرانه هایمان تنگ شده. لبخند شیرینی می زند و تا دم در همراهیت می کند. لِی لِی کنان کنار در می آیی و کف دستت را روی دیوار می گذاری…
سجاد از زیر دستت شانه خالی می کند و با تبسم معنا داری یک شب به خیر می گوید و می رود.
حالا مانده ایم تنها… زیر بارانی که هم می بارد و هم گاهی شرم می کند از خلوت ما و رو می گیرد از لطافتش. تاریکی فرصت خوبی است تا بتوانم در شیرینی نگاهت حل شوم. نزدیک می آیم. آنقدر نزدیک که نفس های گرمت پوست یخ کرده صورتم را می سوزاند. با دست آزادت چانه ام را می گیری و زل می زنی به چشم هایم. دلم می لرزد!
– دلم برات تنگ شده بود ریحان…
دستت را با دو دستم محکم فشار می دهم و چشم هایم را می بندم. انگار می خواهم بهتر لمس پر مهرت را احساس کنم. پیشانی ام را می بوسی، عمیق و گرم. وسط کوچه زیر باران… از تو بعید است. ببین چقدر بیتابی که تحمل نداری تا به حیاط برویم و بعد مشغول دلتنگیمان شویم!
ریز می خندم و می گویی: جونم! دلم برای خنده های قشنگت تنگ شده بود.
دستت را سریع می بوسم.
– چرا این جوری کردی!؟
کنارت می ایستم و درحالی که تو دستت را روی شانه ام می گذاری جواب می دهم: چون منم دلم برای دستات تنگ شده بود.
لی لی کنان با هم داخل می رویم و من پشت سرمان، در را می بندم. کمک می کنم روی تخت بنشینی… چهره ات لحظه نشستن جمع می شود و لبت را روی هم فشار می دهی. کنارت می نشینم و مچ دستت را می گیرم.
– درد داری؟
– اوهوم… پامه.
نگران به پایت نگاه می کنم. تاریکی اجازه نمی دهد تا خوب ببینم.
– چی شده؟
– چیزی نیست… از خودت بگو.
– نه بگو چی شده؟
پوزخندی می زنی و می گویی: همه شهید شدن، اونوقت من…
دستت را روی زانوی همان پای آسیب دیده می گذاری.
– فکر کنم دیگه این پا، برام پا نشه.
چشم هایم گرد می شود.
– یعنی چی!؟
– هیچی. برای همین می گم نپرس!
نزدیک تر می آیم.
– یعنی ممکنه..؟
– آره ممکنه قطعش کنن!… هر چی خیره حالا!
مبهوت خونسردی ات، لجم می گیرد و اخم می کنم.
– یعنی چی هر چی خیره!؟ مو نیست که کوتاه کنی، دوباره در بیاد. پاست.
لپم را می کشی و می گویی: قربون خانومم برم. شما حالا حرص نخور…
وقت قهر کردن نیست. باید هر لحظه را با جان بخرم. سرم را کج می کنم.
– برای همین دیر اومدید؟ آقا سجاد پرسید همه خوابن؟… بعد گفت بیام در رو باز کنم.
– آره. نمی خواست خیلی هول کنن با دیدن من. منتظریم آفتاب بزنه بریم بیمارستان.
– خب بیمارستان شبانه روزیهِ که.
– آره، اما سجاد خسته است. خودم هم حالشو ندارم.
سکوت می کنی و وقتی نگاه خیره ی مرا می بینی، ادامه می دهی: راستش اینایی که گفتم همه اش بهونه است. دیگه پامو نمی خوام. خشک شده
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══☆♡☆═══┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨♥️ امـام سـیـد علے خامنهـ اے :
ملٺ ایراݩ هـرسال بـا حرڪت خود در بیست و دوم بهمن، دشمن را در جاے خـود متوقف و وادار بهـ عقبنشینے کرده اسٺ🌷🍃
📌اما ۲۲ بهمݩ امسال یڪ فرق مهم با سالهای قبل دارد ...
از امسال حاج قاسمـِ رهبـر دیگر در جمع ما نیست💔😭
🌹فردا یڪ #ایران بهـ شوق خونخواهے از طُ بهـ میدان مےآید✊
🌟فـردا همهـ مےآییم حاج قاسم♡✌️🏻
🇮🇷 #فجر_سلیمانے🕊🥀
⚔ #انتقام_سخت🇺🇸🔥
@Ebrahim_navid_delha
کپی با درج لینک مجاز است👆👆
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
کمک های شما برای مراسم شهادت شهید ابراهیم هادی😍
قبول باشه 🙏
شماهم در برگزاری این مراسم شریک باشید ولو با هزار تومان 🤩
شماره کارت برای واریز👇👇
6037997291276690
به نام منیژه کریمی منش
لطفا پس از واریز،عکس فیش واریزی خود رو به ایدی زیر بفرستید😉
🆔 @alone98
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
@Ebrahim_navid_delha
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
#ختم_چله
شروع چله 4☆11☆98
#چله_زیارت_حضرت_زهرا(س) 🌷
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز ♡ نوزدهم ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷صیاد شیرازی
🕊🌷مصطفی چمران
#اینجا_بیت_شهداست
👇👇👇
@Ebrahim_navid_delha ⚘🕊
🌸🍃بِسْمِ رَبِّ الشُهدا🌸🍃
📌ثبت نام سراسرے خادم الشهــدا
💯ظرفیت ثبت نام محدود است
📲در فضای مجازی خادم الشهــدا باشین
♻️ مجموعه
🍃شهــیدان ابراهیم هادی و نوید صفری🍃
📌 داشتن تجربه و سابقه ادمینی در خادمی کانال الزامی است
#کار_خیر_بلاخره_انجام_میشه
#حواست_باشه_جانمونی✌️
#به_همین_سادگی_میشه_کار_خیر_کرد🚺
📌#پس همین الان برای خادمی شهدا به این ایدی،پیام بده👇👇
خادم کانال:
🆔 @khorsandir
خادم قرآنی:
🆔 @Hedari44