#تلنگرانه
🌷 خواهرم بیداری...؟؟؟
بی قرارم اینک ...
پشت خطم ،...
وصلی ؟؟؟📞📞
خواهرم باتوسخن میگویم ..
اگر آقای غریبم آید🕊
وبگوید دختر
سالها پشت در غیبت اگر من ماندم
این همه ندبه ی غربت خواندم
همه اش وصل به گیسوی تو بود
چه جوابی داری؟؟؟
اگر آقا گوید
از سر عشق خیالی که توکردی آواز❣
من ندارم سرباز
چه جوابی داری ؟؟؟
#دختر_شیعه هنوزم وصلی؟؟؟؟
تو رو ارباب قسم قطع نکن
سالها منتظرم
ارباب بی یاورم
یاریم کن
تورو #ارباب قسم...😔💔
#صلی_الله_علیک_یا_صاحب_الزمان 🌷😔✋🏻
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دستشو محکم گرفتم گفتم
باید بگی راهکار این شهادت چیه
چرا من شهید نمیشم ؟!
یه نگاه بهم کرد و
گفت راهکارش...؟؟
پیشنهادی برای اونایی که دنبال شهادتن ...🕊🥀
#شهادت 💔
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
♨️مژده ♨️مژده
💥چالش داریم اونم چه چالشی💥
🌺عکس,همراه با یک جمله از رفیق شهیدم
💢شیوه چالش:
بعد از ارسال عکس و جمله اے از رفیق شهید خود آن را به صورت عکس نوشته درست میکنیم و داخل کانال قرار میدهیم شما بعد ازگذشت 24ساعت عکس شهید خود را در کانال یا گروهای دیگر فوروارد میکنید بیشترین عکس بازدید خورده برنده چالش ما خواهد بود
🆔 @khademe_zahraa
🎁جوائز معنوے ما شامل👇
کتاب سلام بر ابراهیم جلد اول
کتاب سلام بر ابراهیم جلد دوم
کتاب رفیق مثل رسول
کتاب عارف 12ساله
کتاب پسرک فلافل فروش
و سربند
🎊🎊جوائز برندگان اول تا دهم
کتاب منتخب شما به همراه سربند متبرک شده به شهید موردنڟر خودتون در بهشت زهرا تهران
. نفرات بعدے تنها سربند متبرک شده دریافت میکنند
📌هزینه پست با شماست
.
⏳مهلت ارسال عکس:
از 25شهریور تا4مهر ساعت24
⏳مهلت سین زنی:
از5مهر تا 11مهرساعت24
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعـشـــق🌸 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_نهم صغری با صدای بلند و متعجب گفت: _چی؟سمانه میخواد ازدوا
🌸هوالعشق🌸
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_دهم
- سلام خسته نباشید من دیروز سفارش ۹۰ تا cd دادم که ...
پسر جوان اجازه نداد سمانه ادامه دهد و سریع پاکتی را به سمتش گرفت
-بله بله بفرمائید اگر مایلید یکی رو امتحان کنید
- بله ممنون میشم
تا پسر خواست فایل صوتی را پخش کند صدای گوشی سمانه در فضا پیچید عذرخواهی کرد و دکمه اتصال را زد.
-جانم مامان
-کجایی
-دانشگام
-هوا تاریک شد کی میای
- الان میام دیگه
- زود بیا خونه خاله سمیه خونمونه
- چه خوب ، چشم اومدم
گوشی را در کیف گذاشت و مبلغ را حساب کرد
-خونه چک میکنم الان عجله دارم.
پسر جوان پاکت را سمت سمانه گرفت ،سمانه تشکر کرد و از آنجا خارج شد که دوباره گوشیش زنگ خورد ، سریع گوشی را از کیف در آورد که با دیدن اسم کمیل تعجب کرد دکمه اتصال را لمس کرد وگفت:
-الو
- سلام، آقا کمیل چیزی شده؟
-باید چیزی شده باشه؟
- نه اخه زنگ زدید نگران شدم گفتم شاید چیزی شده
- نخیر چیزی نشده شما کجایید؟
سمانه ابروانش از تعجب بالا رفتن وبا خود گفت " از کی کمیل آمار منو میگرفت"
-دانشگاه
-امشب خونه شماییم الانم نزدیک دانشگاهتون هستم ، بیاید دم در دانشگاه با هم برمیگردیم خونه
- نه ممنون خودم میرم
- این چه کاریه من نزدیکم ،خداحافظ
سمانه فقط توانست خداحافظی بگوید، کمیل هیچ وقت به او زنگ نمیزد و تنها به دنبال او نیامده بود . همیشه وقتی صغری بود به دنبال آنان میامد ولی امروز که صغری کلاس ندارد،یا شاید هم فکر میکرد که صغری کلاس دارد .
بیخیال شانه ای بالا انداخت و به طرف در دانشگاه رفت . که ماشین مشکی کمیل را دید ،آرام در را باز کرد و سوار شد همیشه روی صندلی عقب می نشست ولی الان دیگر دور از ادب بود که بر صندلی عقب بشیند مگر کمیل راننده شخصی او بود؟
- سلام ممنون زحمت کشیدید
-علیک السلام ، نه چه زحمتی
سمانه دیگر حرفی نزد و منتظر ماند تا سراغ صغری را بگیرد اما کمیل بدون هیچ سوالی حرکت کرد، پس می دانست صغری کلاس ندارد.
سمانه در دل گفت"این کمیل چند روزه خیلی مشکوک میزنه"
با صدای کمیل به خودش آمد؛
- بله چیزی گفتید ؟
-چیزی شده که رفتید تو فکر که حتی صدای منو نمیشنوید ؟
- نه نه فقط کمی خستم
- خب باهاتون حرفی داشتم الان که خسته اید میزارم یه روز دیگه
-نه،نه بگید چیزی شده؟
کمیل کلافه دستی در موهایش کشید و گفت :
- چرا همش به این فکر می کنید وقتی زنگ میزنم یا میخوام حرفی بزنم اتفاقی افتاده؟
سمانه شرمنده سرش را پایین انداخت و گفت:
-معذرت میخوام دست خودم نیست اخه چطور بگم تا الان زنگ نزدید ، برای همین گفتم که شاید برای کسی اتفاقی افتاده
-اره قراره اتفاقی بیفته
و نگاهی به چهره ی نگران سمانه انداخت و ادامه داد :
- اما نه برای ادمای اطرافمون
سمانه با صدای لرزانی پرسید پس کی؟
- برای ما
- من و شما
- چه اتفاقی قراره برای من و شما بیفته؟
کمیل کلافه دستی به صورتش کشید و کنار جاده نگه داشت .
نفس عمیقی کشید و گفت:
- من میدونستم دانشگاه بودید ،یعنی مادرم و خاله گفتن و اینو هم گفتن که بیام دنبالتون تا با شما صحبت کنم.
سمانه با تعجب به کمیل نگاهی انداخت.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
#اطلاعیه🔈
√|| گروه ختم قران و ذکر
#شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید
💫خادمین گروه ختم قران👇
🆔 @Khademalali
💫خادمین گروه ختم ذکر👇
🆔 @Zahrayyy
🔴همچنین هر شب جمعه هیئت مجازی در کانال های مجموعه برگزار خواهیم کرد منتظر همراهی و حضور گرمتون هستیم😊
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
﴾•°🦋🌿°•﴿
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبی💚
قݪـب حسنے دارم و احسـاس حُسینے
زهرا بہ دݪـم ساخٺہ بیـن الحرمـینے...🌱
آقا بیا و با کرم ات برای کربلایمان کاری کن...🥀
#دوشنبھ_هاے_امام_حسنے
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️قبول قطعنامه مدبرانه بود
رهبر انقلاب:
🔹سران سه کشور بدون اطلاع و اجازه پادشاهان بیعرضه وارد ایران شدند و شاه به جلسه آنها رفت و تحقیر شد
🔹دفاع مقدس یکی از عقلانی ترین کارهای ملت ایران بود
🔹قبول قطعنامه که امام از آن به عنوان جام زهر یاد کردند، مدبرانه بود
#دفاع_مقدس
.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
|~🕊بازگشت همه به سوی اوست 🕊~|
آه از لحظه ی بدرود که دیگر پس از آن
مادر از شاخه ی شمشاد به
جز عکس ندید
تشنه ی جرعه ی وصل و دم آخر شده بود
چقدر عاشق و مشتاق
به دیدار شهید ...🥀
درگذشت مادر بزرگوار شهید محمد ابراهیم همت حاجیه خانم نصرت همت را به بازماندگان و مردم ایران تسلیت عرض میکنیم 🖤
#شهیدانه
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#پسرانههاےآرام💛⃟🌹
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
#جــانـمزیـنـبـ♥️
#ڪلناعباسڪیازینب🍃
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
Clip-Panahian-CheraEjazeMidiZamanetBiKhodBegzare-64k.mp3
1.71M
🎵چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟
➕پیشنهادی برای والدینی که نوجوان در خانه دارند
👤#استاد_پناهیان
👨👩👧👦#خانواده
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
♨️مژده ♨️مژده
💥چالش داریم اونم چه چالشی💥
🌺عکس,همراه با یک جمله از رفیق شهیدم
💢شیوه چالش:
بعد از ارسال عکس و جمله اے از رفیق شهید خود آن را به صورت عکس نوشته درست میکنیم و داخل کانال قرار میدهیم شما بعد ازگذشت 24ساعت عکس شهید خود را در کانال یا گروهای دیگر فوروارد میکنید بیشترین عکس بازدید خورده برنده چالش ما خواهد بود
🆔 @khademe_zahraa
🎁جوائز معنوے ما شامل👇
کتاب سلام بر ابراهیم جلد اول
کتاب سلام بر ابراهیم جلد دوم
کتاب رفیق مثل رسول
کتاب عارف 12ساله
کتاب پسرک فلافل فروش
و سربند
🎊🎊جوائز برندگان اول تا دهم
کتاب منتخب شما به همراه سربند متبرک شده به شهید موردنڟر خودتون در بهشت زهرا تهران
. نفرات بعدے تنها سربند متبرک شده دریافت میکنند
📌هزینه پست با شماست
.
⏳مهلت ارسال عکس:
از 25شهریور تا4مهر ساعت24
⏳مهلت سین زنی:
از5مهر تا 11مهرساعت24
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشق🌸 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_دهم - سلام خسته نباشید من دیروز سفارش ۹۰ تا cd دادم که ... پس
🌸هوالعشق🌸
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_یازدهم
- الان همه تو خونه منتظر من و شما هستن تا بیایم و جواب شما رو به اونا بدیم.
- آقا کمیل من واقعا الان گیج شدم متوجه حرفاتون نمیشم ،برای چی منتظرن؟ من باید چه جوابی بدم ؟
- جواب مثبت به خواستگاری بنده
سمانه با تعجب سرش را به سمت سمانه سوق داد و شوکه به او خیره شد!!
کمیل نگاهی به سمانه انداخت و با دیدن چهره ی متعجب او،دستانش را دور فرمون مشت کرد.
- میدونم تعجب کردید ولی حرفایی بود که باید گفته میشد، مادرم و صغری مدتی هستش که به من گیر دادن که بیام خواستگاری شما،الان هم که خواستگاری پسر آقای محبی پیش کشیده شد اصرارشون بیشتر شده و من از این فشاری که چند روز روی من هست اذیتم.
کمیل نگاهی به سمانه که سربه زیر مشغول بند کیفش بود انداخت، از اینکه نمی توانست عکس العملش به صحبت هایش را از چهره اش متوجه شود کلافه شد و ادامه داد:
-ولی من نمیتونم، چطور بگم شما چیزی کم ندارید اما اعتقاداتمون اصلا با هم جور در نمیاد و همین کافیه که یه خونه به میدون جنگ تبدیل بشه ،منم واقعیتش نمیتونم از عقایدم دست بکشم
لبان خشکش را با زبان تر کرد و ادامه داد:
- اما شما بتونید از حجاب و عقایدتون بگذرید میشه در مورد ازدواج فکر کرد .
تا برگشت به سمانه نگاهی بیندازد در باز شد و سمانه سریع پیاده شد کمیل که از عکس العمل سمانه شوکه شده بود سریع پیاده شد و دنبال سمانه دوید اما سمانه سریع دستی برای تاکسی تکان داد. ماشینی کمی جلوتر ایستاد و بدون توجه به اینکه تاکسی نیست سریع به سمت ماشین رفت و توجه ای به صدا کردن های کمیل نکرد،ماشین سریع حرکت کرد کمیل چند قدمی به دنبالش دوید و سمانه را صدا زد. اما هر لحظه ماشین از او دور می شود.
سریع سوار ماشین شد و حرکت کرد در این ساعت از شب ترافیک سنگین بود و ماشین کمیل در ترافیک گیر کرد ،کمیل مشت محکمی بر روی فرمون زد و فریاد زد:
-لعنتی، لعنتی
بازم تند رفته بود اما چاره ای نداشت باید این کار را میکرد.
راه باز شد پایش را تا جایی که می توانست بر روی گاز فشرد ،ماشینی که سمانه سوار شده بود را گم کرده بود و همین موضوع نگرانش میکرد.
این وقت شب یک دختر تنها سوار ماشین شخصی شود که راننده اش جوان باشد خیلی خطرناک بود و فکر کردن به اینکه الان سمانه دقیقا در این شرایط است. خشم کل وجودش را فرا میگرفت
سمانه با عصبانیت بند کیف را در دستانش فشرد هضم حرف های کمیل برایش خیلی سخت بود و پیاده شدن از ماشینش تنها عکس العملی بود که در آن لحظه می توانست داشته باشد .بغض بدی گلویش را گرفته بود. باورش نمیشد پسر خاله اش به او پیشنهاد داده بود که بیخیال حجابش شود تا بتواند
او هیچ وقت به ازدواج با کمیل فکر نمی کرد با عقایدی که آنها داشتند ازدواجشان غیر ممکن بود اما حرف های کمیل او را نابود کرده بود .با اینکه عقاید کمیل با او زمین تا آسمان متفاوت بود اما همیشه او را یک مرد با ایمان مذهبی و باغیرت می دانست اما الان ذهنش از صفات خوب کمیل تهی شده بود
با احساس سنگینی سرش را بالا آورد که متوجه نگاه خیره راننده شد و خودش را لعنت کرد که توجه نکرده بود که سوار ماشین شخصی شده ،سرش را پایین انداخت.
نزدیک خانه بود سر خیابان به راننده گفت که بایستد سریع کرایه را حساب کرد و از ماشین پیاده شد.
از سر آسودگی نفس عمیقی کشید و "خدایا شکرت" زیر لب زمزمه کرد و به طرف خانه رفت تا می خواست در را باز کند صدای ماشین در خانه پیچید و بلافاصله صدای بلند بستن در و قدم های کسی به گوش سمانه رسید و با صدای کمیل سمانه عصبی به سمت او چرخید:
- یعنی انقدر بی فکرید که تو این ساعت از شب پیاده میشید و سوار ماشین شخصی میشید اصلا میدونید با چه سرعتی دنبالتون بودم تا خدایی نکرده گمتون نکنم .
عصبی صدایش را بالا برد و گفت:
حواستون هست دارید چیکار میکنید
سمانه که لحظه به لحظه به عصبانتش افزوده می شود با تموم شدن حرف های کمیل با عصبانیت و اخم به کمیل خیره شد و گفت :
- اتفاقا این سوال و من باید از شما بپرسم آقای محترم ؛ شما معلومه داری چیکار میکنید؟
اومدید کلی حرف میزنید و شرط و شروط میزارید که چی ؟
فکر کردید من رفتم تو گوش خاله و صغری خوندم؟؟
نه آقا کمیل من تا الان به همچین چیزی فکر نمیکردم .خاله هم اگه زحمت میکشید و نظر منو میپرسید مطمئن باشید جواب من منفی بود.
نویسنده: فاطمه امیری
#ادامه_دارد...
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
Panahian-Clip-AdamKhoobHayiKeBaSadamMahshoorMishavand- 64k.mp3
1.86M
🎵 چرا آدم خوبی شدی؟
🔻تا حالا بهش فکر کردی؟
➕خاطرهای از شهید ابراهیم هادی
#استاد_پناهیان
#شهیدانه
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید #نماهنگ جدید و بسیار زیبا
🎼 کربلا... اللهم ارزقنا حرم ...
🎤 حسن #کاتب_الکربلایی
🏴 #محرم
🏴#اربعین
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
••🌿💛••
زمانی که قدمِ اوݪ را در این راه برداشتم
به نیتِ لقایخدا و شهادت بود...🌱
امروز بعد از گذشت این مدت راغبتر شدهام
که این دنیا محلی نیست که دݪی
هوایِ ماندن در آن را بنماید...🙃🥀
#شهید_محمدرضاتورجیزاده
#دفاع_مقدس
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
|°•|🌺`🌱|•°|
﴿•♡پیامبࢪ اکࢪم ص فرمود:
هࢪ که بࢪادر خود ࢪا به خاطࢪ گناهے که از آن توبه کردھ سࢪزنش کند نمیرد تا اینکه خود به آن گناه مࢪتکب شود♡•﴾
#احادیث
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃
عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی💞😌
#زیارت_نیابتی😍🕊
شب جمعه ی این هفته در خدمت شهدای شهر اصفهان به ویژه شهید حسین خرازی وشهید احمد کاظمی عزیزمان هستیم بزرگوارانی که تمایل دارند به نیابت از آنان زیارت شود نام شهید رابه ایدی زیر پیام دهند❣
🆔 @Kararr
تعدادی از شهدای شهر اصفهان: 🥀
1⃣ شهید احمد کاظمی
2⃣شهید محمد رضا تورجی زاده
3⃣شهید حسین خرازی
4⃣شهید جلال افشار
5⃣شهید مصطفی ردانی پور
6⃣شهید محمود شهبازی
*نکته:نام بردن اسامی شهدا صرفا جهت آشنایی شما عزیزان با شهدای هر استان هست و ملزم بر این نیست که فقط امکان زیارت این شهدا به نیابتتون هست، همه ی شهدای گلزار اون شهر امکان پذیر است.
سپاس از همراهی شما همسنگران عزیز🙏💚
♨️مژده ♨️مژده
💥چالش داریم اونم چه چالشی💥
🌺عکس,همراه با یک جمله از رفیق شهیدم
💢شیوه چالش:
بعد از ارسال عکس و جمله اے از رفیق شهید خود آن را به صورت عکس نوشته درست میکنیم و داخل کانال قرار میدهیم شما بعد ازگذشت 24ساعت عکس شهید خود را در کانال یا گروهای دیگر فوروارد میکنید بیشترین عکس بازدید خورده برنده چالش ما خواهد بود
🆔 @khademe_zahraa
🎁جوائز معنوے ما شامل👇
کتاب سلام بر ابراهیم جلد اول
کتاب سلام بر ابراهیم جلد دوم
کتاب رفیق مثل رسول
کتاب عارف 12ساله
کتاب پسرک فلافل فروش
و سربند
🎊🎊جوائز برندگان اول تا دهم
کتاب منتخب شما به همراه سربند متبرک شده به شهید موردنڟر خودتون در بهشت زهرا تهران
. نفرات بعدے تنها سربند متبرک شده دریافت میکنند
📌هزینه پست با شماست
.
⏳مهلت ارسال عکس:
از 25شهریور تا4مهر ساعت24
⏳مهلت سین زنی:
از5مهر تا 11مهرساعت24
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشق🌸 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_یازدهم - الان همه تو خونه منتظر من و شما هستن تا بیایم و جواب
🌸هوالعشق🌸
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_دوازدهم
.
با یادآوری حرف های کمیل بغض بدی در گلویش نشست و نم اشک را در چشمانش احساس می کرد با صدای لرزاني که سعی می کرد جلوی لرزشش را بگیرد گفت:
_اما بدونید با حرف هایی که زدید و اون شرط مزخرف همه چیز رو خراب کردید دیگه حتی نمیتونم به چشم یک پسر خاله به شما نگاه کنم دیگه برای من اون آقا کمیل که تا اسمش میاد همخ مردانگی و غیرتش را مدح می کردند نیستید الان فقط براے من یه آدم.....
.
سکوت میکند چشماش را محکم بر روی هم فشار می دهد برایش سخت بود این حرف رابگوید اما باید می گفت با صداے کمیل وچشمانش را باز کرد
_یه آدم چی
_یه آدم بی غیرت
سریع در را باز می کند تا وارد خانه شود وندید چطور مردے که پشت در ماند با این حرفش شکست ندید که چطور قلبش را به درد آورد..
سریع از پله ها بالا رفت و قبل از اینکه وارد شود نفس عمیقی کشید و در راباز کرد همه با دیدن سمانه از جاے خود بلند شدند سمیه خانم تا خواست سوالی بپرسد سمانه به حرف آمد:
_خوش اومدید خاله جان شرمنده من سرم خیلی درد میکنه نمیتونم پیشتون بشینم میرم استراحت کنم
همه از حرف هاے سمانه شوکه شده بودند از ورودش و بی سلام حرف زدنش و الان رفت به اتاقش!!
سید و فرحناز تا خواستن سمانه را به خاطر این رفتارش باز خواست کنند در باز شدو کمیل وارد خانه شد که با سمانه چشم در چشم شد.
تا خواست سلامے کند صداے سمانه او را متوقف کرد:
_مامان من فکرامو کردم کردم میتونید به خانم محبی بگید جواب من مثبته
_اما سمانه!!
_اما نداره من فکرامو کردم میتونید وقت خواستگاري رو بزارید
و بدون هیچ حرفی وارد اتاقش شد
همه از حرف های سمانه شوکه شده بودند دو خواهر با ناراحتے به هم خیره شده بودند وصغری غمگین سیبی که در دستش بود را محکم فشرد وارام زمزمه کرد این یعنی جوابش منفے بود.
کمیل دیگر نمی توانست این فضارا تحمل کند و رو به سید گفت:
_شرمنده من باید برم زنگ زدن گفتن یه مشکلے تو باشگاه پیش اومد باید برم.
_خیر باشه؟
_ان شاءالله که خیر باشه
بعد از خداحافڟے و عذر خواهی از خاله اش سریع از خانه خارج شد و سوار ماشین شد با عصبانیت در را محکم بست هنوز حرف سمانه در گوشس می پیچید و او را ازار می داد بی غیرتی که به او گفته به کنار جواب مثبت سمانه به محبی اورا بیشتر عصباني کرده بود احساس بدی داشت احساسویک بازنده شاید ولی او مجبور بود به انجام این کار...
.
با عصبانیت چندتا مشت پی در پی بر روے فرمون زد و فریاد زد:
_لعنتے لعنتے
با صداے گوشیش و دیدن اسمے که روے صفحه افتاد سریع جواب داد:
_بگو
با شنیدن صحبت های طرف مقابل اخم هایش در هم جمع شدند:
_باشه من نزدیکم سریع برام بفرست آدرسو تا خودتونو برسونید من میرم اونجا
ماشین را روشن کردوسریع ازانجا دور شد..
.
نویسنده:فاطمه امیرے
#ادامه_دارد....
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌷بسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم🌷
مجموعه ی ما رو در لینک های زیر دنبال کنید🙏🙏
🔷ابراهیم و نوید دلها تا ظهور👇
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
🔷کانال عشق یعنی یه پلاک👇
https://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
.
🔷کانال استیکر شهدا 👇
https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80
.
🔷 بیت الشهدا (ختم قرآن )👇
https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c
🔷بیت الشهدا(ختم ذکر)👇
https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733
🌷ایدی ما در اینستاگرام:
Instagram.com/ebrahim_navid_delha
💫در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
🕊🍃🕊🍃🕊🍃
دلم می خواهد
کبوترانه پرواز کنم
در صحن آزادی حرمت!
سیراب از آب سقاخانه ی کرمت
و بشکنم این بت خودساخته را
میان صحن انقلاب!
سلام آقای مهربان چهارشنبه ها
امام رضاجان!
#چهارشنبه_امام_رضایی💚
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهادت ناز دانه سه ساله ارباب حضرت رقیه (س) تسلیت 🖤💔
#حضرت_رقیه
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
FadaeianHoseinMoharam96.mp3
36.44M
روایتگری:حاج حسین یکتا❤️💔
درباغ شهادت را نبندید. . .
#دفاع_مقدس
#شهیدانھ
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆