♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•°🌻°• اگــࢪ نازۍکــند دڂٺـ♡ــࢪ ... خࢪیداࢪشْ ݐــ♡ــدࢪ باشـد ... 🎤#حاج_سیدمهدی_میرداماد #رو
~°○🥀○°~
نامٺ سڪینہ هسٺ ۅ...
محنٺ زداێ ما :)
ما غࢪق غفلتیم ۅ...
اسیران غیبٺیم⛓
اۍ غرق دࢪخــ♡ــدا
تۅ دعا ڪن براۍ ما 😔
۞بســـــماللّٰهالـرحمـٰـنالرحیــم۞
#اطلاعـیــه📣
⇦ گࢪوهختمقࢪآنوذڪࢪ
💠جهتحاجتࢪوایےخۅد
دࢪگࢪوه"ختمقࢪآن" و"ختمذکࢪ"
نامخودࢪابهآیدیخادمینمابفࢪستید.
💫خادمگࢪوه"ختمقࢪآن"👇
🆔 @Khademalali
💫خادمگࢪوه"ختمذکࢪ"👇
🆔 @Zahrayyy
⇦همچنینهࢪشـبجمعـه
"هیئتمجـازی" دࢪکانالهایمجمۅعه بࢪگزاࢪخواهیمکࢪد...
منتظࢪهمراهےو
حضــوࢪگـࢪمتـانهستیـمツ
_باابࢪاهیمونویددلهاتاظھور↯
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
_عشقیعنییهپلاک↯
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❞⇆◁❚❚▷↻❝
نامردێامنکنیما!
بهخداقسمنجاتپیدانمیکنهازگناه
مگرڪسێکهاقرارکنه...
خدایاکلامنوببخش🌿"•
خیلێاشتباهاتدارم...
💠استادپناهیانِعزیز
#استورێ ıllıllı
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
{🕊͜͡♥️}↯
جزٺو یاࢪێنگࢪفٺیمونخواهیمگࢪفٺ
بࢪهماݩعہدڪہبودیمبࢪآنیمهنوز ...😌✌️🏻
❁سالروزشهادتتمبارڪداداشمصطفی❁
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_سردار_قاسم_سلیمانی
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
🌸بسمــ ربـــــ الشــهدا والصدیقین🌸
.
طبق قرار هر هفتہ مہمان شهداے یڪ استان هستیم
🌹این شب جمعہ به نیابت از شما بزرگواران مہمان شهدای استان کرمان هستیم
.
ممنون از همراهے شما🙏
#زیارت_نیابتے🌸🍃
↯○●🕊●○↯
بیـا تـاعاشقێ ࢪاپـاس داࢪیم
سࢪ قبࢪ شهـیدان گـل بکاࢪیم
تـمام دشـت یکسࢪ لالهزاࢪ است
گل نࢪگس توࢪا چشم انتظاࢪیم
#شهید_سرداࢪ_قاسم_سلیمانێ
#شهید_محمدحسین_یوسفالهێ
#زیاࢪت_نیابتێ🌸
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
↯○●🕊●○↯
چونقصهعشـقجاودانےشدهاێ
چونطـایرقـدس،آسمانےشدهاێ
دانێ چہ لـطافتیاستگلࢪابـہ بهاࢪ
هنـگامشـهادت آن چنانێ شدهاێ
#شهید_علے_شفیعے
#شهید_علے_ماهانے
#زیاࢪت_نیابتے🌹
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
↯○●🕊●○↯
نباشـد از شهیـدان دوࢪ گࢪدیم
بـہ ذلت ࢪهسپاࢪ گوࢪ گࢪدیم
#شهید_غلامࢪضا_لنگࢪێزاده
#شهید_عبدالمهدێ_مغفوࢪێ
#زیارت_نیابتێ🌹
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
|🌿|✨°↯
اگرکسيمقیڊباشڊنمازرااوڶوقټبخوانڊ
بهجاییڪہبایڊبرسڊخـواهڊرسیڊ◆⇆
#نماز_اول_وقت
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشــق🌸 . 📜 #رمان_پلاک_پنهان 💟 #پارت_چهل_یکم اگر بود الان کلی دلقک بازی در می آورد تا او را ن
🌸هوالعشــق🌸
.
📜 #رمان_پلاک_پنهان
💟 #پارت_چهل_دوم
از جمع فاصله گرفت و ارام گفت:
- الو سمانه خانم
جوابی نشنید اینبار با نگرانی و صدایی بلند تر او را صدازد اما با هم جوابی نشنید.
میخواست دوباره صدایش بزند اما با شنیدن صدای مردانه ای که گفت:
- گرفتمت
و جیغ بلند سمانه که با التماس صدایش می کرد قلبش فشرده شد
- کمیل
کمیل با صدای بلندی سمانه را صدا می کرد
- سمانه خانم، سمانه باتوم جواب بده الو
همه با تعجب به کمیل خیره شده بودند.
امیر علی سریع به طرفش آمد و گفت:
چی شده
کیل با داد گفت:
- سریع رد تماسو بزن سریع
امیر علی سریع به طرف لپ تاپش رفت ، کمیل دوباره گوشی را به گوشش نزدیک کرد
غیر صداهای جیغ سمانه چیز دیگری نمی شنید، دیگر تسلطی بر خودش نداشت، سریع کتش را برداشت و به طرف ماشین دوید و خطاب به امیرعلی فریاد زد:
- چی شد؟
امیرعلی سریع به سمتش دوید و کنارش روی صندلی نشست .
- حرکت کن پیداش کردم
کمیل پایش را تا جایی که میتوانست روی گاز فشار داد که ماشین با صدای بدی از جایش کنده شد.
کمیل عصبی مشتی بر فرمون زد و داد زد:
- دختره ی احمق این وقت شب کجارفته؟
- آروم باش کمیل
- چطور آروم باشم، چطور؟؟
فریادهای خشمگین کمیل، اتاقک کوچک ماشین را بلرزه انزاخته بود، بارش باران اوضاع جاده ها را خراب تر کرده بود
کمیل با دیدن هوا و یادآوری جیغ های سمانه قلبش فشرده شد و خشم تمام وجودش را به آتش کشاند
به محض رسیدن کمیل بدون اینکه ماشین را خاموش کند،از ماشین پایین پرید و به سمت چند نفر که دور هم جمع شدند دوید.
چند نفری را کنار زد ،با دیدن دختری که صورتش را با دستانش پوشانده و شانه هایش از ترس و گریه میلرزیدند،قلبش فشرده شد ،کنارش زانو زد و آرام صدایش کرد:
ــ سمانه
سمانه که از ترس بدنش میلرزید و از حضور این همه غریبه اطرافش حس بدی به او دست داد بود ،با شنیدن صدای آشنایی سریع سرش را بالا آورد و با دیدن کمیل ،یاد اتفاق چند دقیقه پیش افتاد،سرش را پایین انداخت و به اشک هایش اجازه دوباره باریدن را داد.
کمیل حرفی نزد اجازه داد تا آرام شود،سری برگرداند
امیرعلی مشغول صحبت با چند نفر بود و از آنها در مورد اتفاق میپرسید.
چند نفر هم هنوز کنارشون ایستاده اند و به او و سمانه خیره شده بودند.
سمانه با هق هق زمزمه کرد:توروخدا بهشون بگو از اینجا برن
کمیل که متوجه حرف سمانه نشده بود و بی خبری از حال سمانه واتفاقی که برایش افتاده کلافه شده بود،تا می خواست بپرسد منظورش چیست
متوجه حضور چند نفر بالای سرشان شد،حدس می زد که سمانه از حضورشون معذب است.
ــ اینجا جمع نشید
چند نفری رفتن اما پسر جوانی همانجا ایستاد و خیره به سمانه نگاه می کرد،کمیل با اخم بلند شد و گفت:
ــ برو دیگه،به چی اینجوری خیره شدی
ــ به تو چه باید به خاطر کارام به تو جواب پس بدم
کمیل عصبی به سمتش رفت که بازویش کشیده شد،به امیرعلی نگاهی انداخت که با آرام زمزمه کرد:
ــ آروم باش کمیل،الان وقتش نیست
سمانه خانم الان ترسیده اینجوری داری بدترش میکنی
کمیل نگاهش را به سمانه که وحشت زده به او و پسره نگاه می کرد ،انداخت،استغرالله ای زیر لب گفت و دستش را کشید.
امیرعلی روبه پسره گفت:
ــ برو آقا پسر برو شر به پا نکن
پسرجوان هم وقتی متوجه وخامت موضوع شد ترجیح داد که برود.
ــ کمیل این آقا کامل توضیح داد چه اتفاقی افتاده از سمانه خانم بپرس که اگه واقعا بی گناهه بزاریم بره
تا کمیل میخواست چیزس بگوید ،صدای لرزان و خش دار سمانه آن دو را به خود آورد:
ــ بزارید بره،اون فقط کمکم کرد
امیرعلی نگاهی به کمیل انداخت ،کمیل با یک بار پلک زدن به او فهماند که مرد را ازاد کنند،امیرعلی سری تکان داد و از آن ها دور شد
کمیل بار دیگر جلوی پاهای سمانه زانو زد،دلش می خواست که الان سمانه برایش همه چیز را تعریف می کرد
بگوید که حالش خوب است و آسیبی به او نزدند،اما نمی توانست بپرسد.
نفس عمیقی کشید و گفت:
ـ میتونید از جاتون بلند بشید؟
سمانه سری تکان داد وآرام از جایش بلند شد،همراه کمیل به طرف ماشین رفتند،در را برایش باز کرد ،بعد سوار شدن در را بست وآرام گفت :
ــ الان برمیگردم
نگاه ترسان سمانه را دید و خودش را لعنت کرد،سریع به سمت امیرعلی که مشغول صحبت با گوشی بود رفت
امیرعلی تماس را قطع کرد و به طرفش برگشت:
ــ جانم
ــ امیرعلی من سمانه رو میبرم خونمون،تلفنی ازت گزارشو میگیرم،بیا هم برسونمت
ــ نه ممنون داداش،خانمم خونه پدرشه ماشین باهاشه داره میاد دنبالم
ــ حتما؟
ــ آره داداش ،تو هم آروم باش اون الان ترسیده، و از اینکه نمیتونه به کسی
بگه یادر دودل کنه ،تنها امیدش تویی پس دعواش نکنی یا سرش داد نزن
نویسنده:فاطمه امیری
#ادامه_دارد...
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🌱͜͡🖤*↷
خداۍ متعاݪ
براۍ ما یه چیزایی رو روشن کرده
یه عکس العمل هایۍ رو نسبت به مواقفی
واجب کرده و یک عکس العمل هایۍ رو
نسبت به مواقفۍ واجب نکرده...
#سخنرانی
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
مداحی آنلاین - شب و روز برات گریه می کنم - میرداماد.mp3
3.89M
﴾🥀▾♩‹›🖤﴿↯
⫷شبزیارتیامامحسین؏⫷
امامزمان؏به جدش میگه:یا جدا من
کربلا نبودم برات جون ندادم یاریت نکردم ولی شب وروز برات گریه میکنم😭💔
🎧سیدمهدیمیرداماد
#روضه
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
💯💯💯💯💯
دوباره سلام خدمت دوستان عزیز🌺
حتما حتمااااااا مباحث امشب رو دنبال کنید و نظرتون رو درباره موضوع بحث برامون بفرستید☺️ منتظر نظرات، پیشنهادات و همچنین انتقاداتتون هستم. لطفا لطفااااااا همراهیمون کنید و دلگرم به ادامه این مباحث🍃
اگر هم موضوعی پیشنهادی دارید برای سخنرانی و صحبت درباره ش حتما حتما به ما اعلام کنید تا درباره ش صحبت بشه❗️👇
🆔 @Gh1456
ممنون از اینکه کنار مون هستید
•••♥•••
بـهدنـیـاۍاستیـڪـࢪ،تـم،گیـفشـھـدا↯
⇦خــــــۅشآمـديـن😍
✔ایـنجـاهمــهچےهسـت😎
ھـࢪچےڪـهمیـبيـنے"صـــ📿ــلـواتے"
زۅدعضـۅشـۅتـالیـنڪرۅبرنـداشـتـم💯
ⓙⓞⓘⓝ➣https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80
⇦یـهنگـاهحلاله😉
•••یـهڪنـجدنـجمیـخۅاۍ!؟؟
•••یـهجـایےڪـهپسـتـاشآࢪۅمـتڪنـه!!؟
•••ایـنڪانـالهمـونیـهکـهدنـبـالشـے😍
⇦پسـتـاشایـتـاࢪوتـرکونـده♨️💯
•••همـهدارنازکـانـالالـفـتمیـدن↯
میـــــانایـنـجـا😎
ڪانـالـشمحشـره(。♥‿♥。)
#جویینرگباری
Join➣http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
↯∞↯
#دعوتـنـامـه✉
شمـادعـوتشدینبـهيھ
دورهمیشھدایے🕊🕊
ماایـنجـابـراحاجترواییهـم
روزانهڪلےذڪرمیگیم📿
دلـتمیـخوادتوامبیـایکنـارمـا؟!!
زودعضوشوتالینـکشوبرنداشتم...
ختمذکـر👇
https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733
ختمقرآن👇
https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c
#عضویت_اجباری💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•♢♥️🖇♢•○
یه دفعھ: ↯
دلــ♡ــ یھ آھ میکشه ... :)
تموݦ زندگیٺ ⇦
مࢪهون همون لحظھ هاسٺ 🙃
#استورۍ
#شهیدانھ
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
○•♢♥️🖇♢•○ یه دفعھ: ↯ دلــ♡ــ یھ آھ میکشه ... :) تموݦ زندگیٺ ⇦ مࢪهون همون لحظھ هاسٺ 🙃 #استو
•》🌻•°○➣
ۅقتۍ براێ دنیــ🌍ــایِ بقیہ
از دنیاٺ "ڱذشــتۍ"↯
میشۍ دنیاۍ یه دنیا آدݥ↻
هموݩ قضیهۍِ عزٺ بعدِ "شهادت♡"
༇🦋❜↜
یہ یاعلۍ بگو پاشو رفیق🖐🏻
نمازمون از دهن نیوفتہ🍽"°
#نماز_اول_وقت