•°~🦋🌱 ‹ آرامش‌است،عاقبتِ‌اضطراب‌ها › خلاصه‌که‌اینقدرغصه‌نخوریدبالاخره خوب‌میشه،قشنگ‌میشه، میرسـیم،میبینیم، میخندیم ! +خدایابرسان‌مرابه‌آنچه‌صلاحِ من‌است‌🌿'! #انگیزشی✨ ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪

👆🏻👆🏻 ◉━━━━━──── ↻ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎧 کتاب صوتی "حاج قاسم" خاطرات خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی 6⃣ قسمت ششم #حاج_قاسم ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪

هَمیشھ‌مـٰاندَن‌ دَلیـل‌ِعـٰاشِق‌بـودَن‌نِیسـت…! شھَـدارَفتنـد‌🕊🌱 ڪِھ‌ثـٰابِـت‌ڪُنَندعـٰاشِقنـد...!ｼ #شھیدگمنام ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪

❏✰امام‌‌‌حسنۍام‌الحمداݪݪہ✰❏ ✦رِسَد‌آن‌روز‌ڪه‌بعد‌از #اربعین‌ڪربلا •اربعینۍمیرویم‌سوۍ، #امام‌مجتبۍ من‌حسینۍشده‌دست‌امام‌حسنم[💚] #دوشنبه های امام حسنی

#استوری ــــــــــــــــــــــــــــــ بس‌کھ‌آقاست‌بـه‌دنبال‌ گدا‌مۍ‌‌گردد؛ ناز‌عشاق‌کشیدن‌ز‌مرام‌ حسنْ‌است (:🦋 ❏‌دوشنبہ های امام حسنی🌱•. ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪

ماجرای کشتی شگفت انگیز ابراهیم هادی پس از پایان مسابقه رقيب ابراهیم در فینال سراغم آمد و بی مقدمه گفت آقا عجب رفیق با مرامی دارید. من قبل از مسابقه به آقا ابرام گفتم شک ندارم از شما می خورم، اما هوای ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند. کاری کن ما خیلی ضایع نشیم. رفیقتون سنگ تموم گذاشت. نمی دونی مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گریه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کردم. به جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم، نمی دونی چقدر خوشحالم.» مانده بودم که چه بگویم. کمی سکوت و به چهره اش نگاه کردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده است. بعد گفتم: «رفیق جون، اگه من جای داش ابرام بودم، با این همه تمرین و سختی کشیدن این کار رو نمی کردم. #شھیدابراهیم‌هادے🦋 برگرفته از کتاب سلام برابراهیم🔖 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪

👆🏻👆🏻 ◉━━━━━──── ↻ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎧 کتاب صوتی "حاج قاسم" خاطرات خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی 7⃣قسمت هفتم ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪

_.‹♥️🕊› زن ها در تاریخ به اسم، سهمی از #شهادت ندارند اما رسم بعضی هایشان جز شهادت نیست.💕 "#شهیده_فاطمه_اسدی" ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪

‌بِسمِ‌آوَرنده‌شادی‌دردل!🌱' «-💌-!» ومݩ‌یٺوڪݪ‌عݪے‌اللہ‌‌فھو‌حسبھ꧇)! وھࢪ‌ڪس‌به‌خد‌اتوڪݪ‌ڪند... خداونداوࢪ‌ا‌ڪافی‌اسٺ✨🌿!