💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سلام_بر_ابراهیم ✋🌻✨
#در_ادامه...
سید حسین طحامی(کشتی گیرقهرمان جهان)به زورخانه ما آمده بود وبابچه ها ورزش می کرد.💪
هرچند مدتی بودکه سید به مسابقات قهرمانی نمی رفت،اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت.☺
بعدازپایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت:حاجی کسی هست با من کشتی بگیره؟😇
حاج حسن نگاهی به بچه ها کردو گفت: ابراهیم،بعد اشاره کرد،برو وسط گود.😍
معمولا درکشتی پهلوانی،حریفی که زمین بخورد یا خاک شود میبازد😑
کشتی شروع شد.همه ما تماشا میکردیم،مدتی طولانی دوکشتی گیردرگیربودند😲اما هیچکدام زمین نخوردند😯
فشار زیادی به هردونفرشان آمد،اماهیچکدام نتوانست حریفش را مغلوب کند،این کشتی پیروز نداشت!!!🙁
و
بعدازکشتی،سیدحسین بلندبلند می گفت: بارک الله،بارک الله،چه جوان شجاعی،ماشاءالله پهلوان👏😊
#ادامه_دارد... ☺️
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#_ادامه
ورزش تمام شده بود.حاج حسن خیره خیره به صورت ابراهیم نگاه می کرد😶
ابراهیم جلو آمد وباتعجب گفت:چیزی شده حاجی!؟🙂
بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديمهاي اين تهرون،
دو تا ✌️ پهلوون بودند 💪به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش ..
اونها خيلي با هم دوست و رفيق بودند👨👨
توي کشــتي هم هيچکس حريفشــان نبــود.
اما مهمتر از همــه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند😇..
هميشه قبل از شروع ورزش کارشان رو با چند آيه قرآن و يه روضه مختصر و با چشمان اشــکآلود براي آقا اباعبدالله شروع ميکردند📖😭
نََفس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض شفا ميداد.
بعــد ادامه داد: ابراهيم، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! ابراهيم هم
لبخندي زد😊 و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا☺️
بعضــي از بچه ها از اينکه حاج حســن اينطور از ابراهيــم تعريف ميکرد،ناراحت شدند🙄😒
#ادامه_دارد ......👈
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
فرداي آن روز پنج 🖐 پهلوان از يکي از زورخانه هاي کشتی تهران به آنجا آمدند.
قرار شد بعد از ورزش با بچه هاي ما کشتي بگيرند😉 همه قبول کردند که حاج حسن
داور شود.
بعداز ورزش کشتي ها شروع شد💪
چهار مسابقه برگزار شد،دو✌️کشتي را بچه هاي ما بردند، دو✌️ تا هم آنها.
اما در کشتي آخركمي شلوغ کاري شد!😖
آنها سر حاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود. 😞
من دقت کردم و ديدم کشــتي بعدي بين ابراهيم و يکي از بچه هاي مهمان اســت.😇
آنها هم که ابراهيم را خوب ميشناختند مطمئن بودند که ميبازند.😏
براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور!😐
همه عصباني بودند.😡
چند لحظه ای نگذشــت که ابراهيم داخل گود آمد🙃 با لبخندي که بر لب داشــت😊 با همه بچه هاي مهمان دست داد و آرامش به جمع ما برگشت😅..
#_ادامه_دارد😊
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
سلااااااام😃
یه هدیه نااااب براتون دارم 😊
همین الان رسیده به دستمون😍
👇👇👇👇👇👇👇👇
به به چه شبیه امشب☺️
اینم حرم کریمه اهلبیت همین الان❤️
حرم #حضرت_معصومه(س)
ساعت #8
به وقت #عاشقی☺️
ساعت عشق بازی🌺🌺
ساعت ارادت به برادر در حرم خواهر😍
#ارسالی_ازاعضای_کانال😊
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌹
#قسمت_دوم
#شهید_عباس_بابایی
امشب میخوام ماجرای شیرین ازدواجم رو براتون تعریف کنم😍😌
اما......
از خود ملیحه خانم بشنوید شیرین تره😉👇
سلام😊من صدیقه (ملیحه)حکمت هستم. منو عباس دختردایی و پسرعمه هستیم☺️
قرارشده که ماجرای ازدواج و یکسری چیزای دیگه رو من براتون بگم😊
من متولد ۱۳۳۷هستم.
مادرم نمیخواست من با یک نظامی ازدواج کنم 👮😕
وقتی که عباس از من خواستگاری کرد، 15 ساله بودم و حتی به خانواده اعتراض کردم که آیا من اضافی و سر بار شما هستم که میخواهید مرا رد کنید؟!😠
#ادامه_دارد...😐
@ebrahimdelha🌹
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌹
قلبم، عباس را با عنوان پسر عمه دوست داشت اما فکرش را نمیکردم که از من خواستگاری کند.😐 بعد هم مادرم گفت: «من نمیخواهم دخترم را به نظامی بدهم آن هم شغل حساسی که عباس دارد، پرواز میکند و هر لحظه در خطر است».😥 پدر و مادرم فرهنگی بودند. مادر میگفت: «حداقل دخترم باید درس را ادامه بدهد و از نظر تحصیلی بالاتر از ما باشد؛😌 الان برای ازدواج او زود است».😒
تا اینکه، عباس توانست خانواده را راضی کند و به عقد هم درآمدیم.😇 مهریه من 100 هزار تومان بود. خود عباس برای من مهریه بود و هیچ وقت مهریه دیگری طلب نکردم.😍
#ادامه_دارد....🙂
@ebrahimdelha🌹
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌹
بعد از ازدواجمان، به دزفول رفتیم. 🚘منزل ما در پایگاه هوایی بود.🛫 خیلی نگران عباس بودم.😥
هر وقت هواپیمایی از زمین بلند میشد، استرس و اضطراب من هم شروع میشد؛ 😓اما سعی میکردم با خواندن دعا،📖 او را بدرقه کنم و منتظر آمدنش باشم.🙂 وقتی هم که میآمد، یا دوبار زنگ میزد یا ✌️دوبار به در میزد و من میفهمیدم خودش است.😍
وقتی در کنارم بود، آرام بودم😌 اما وقتی میرفت، هر صدای زنگ بیموقع یا تلفن غیر منتظرهای حالم را متلاشی میکرد. 😰
حرفهای عباس در ایامی که در کنار هم بودیم، برای من هدیه بزرگی بود.☺️ در آن لحظات، عباس به جای اینکه از مسائل دنیوی حرف بزند، همیشه از رفتن و شهادتش و نگهداری من از فرزندان و خودم حرف میزد.😊
#ادامه_دارد.... 😉
@brahimdelha🌹
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐💐💐💐💐💐💐💐
💐
•| دلگـیرم از خـودم کـہ دلـم گیـر یار نیسـت
اصـلا براے آمدنش بے قـرار نیست😔
•| گیرم رسیـد روز وصـالشـ چـہ فایـده⁉️
وقتے کـہ دلـ❣، به شوق وصـالش دچار نیست[💔]
•| روزے هـزار بار دلـش را شکستہام
اینـ گونـہ زیستن، ادبِ انتظـار نیست👉
•|همسـایہاے گرسنہ و اهل محلـہ خواب👇
یعنـے در این محلـہ کسے سفره دار نیست⁉️
•|آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم⁉️
باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست✋
•|امـروز اگـر کـہ توبـہ نکـردم، چـہ مے کنم
فردا کـہ زیـر خـاک، مــرا اختیار نیست⁉️
•|بایـد کـہ گردگیرے دل کـرد و گـریـہ کـرد💔👉
گریـہ براے عــاشقـ دلـداده عار نیست🙌
•|اے دل بـہ هوش باش و ببین چرخ روزگار
خالے ز لطف و رحمت پروردگار نیست😔
محمد جواد شیرازی
💐 @ebrahimdelha
💐💐💐💐💐💐💐💐
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست.mp3
2.42M
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐
شعر زیبایی که ارسال شد با صدای 👇
#حاج_منصور_ارضی
💐 @ebrahimdelha
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
عرض سلام و خوش آمد خدمت عزیزانی که جدید الورود☺️😉
خیلی خوشحالیم که همراه ما هستین🌺🌺
امیدوارم مطالب کانال رو مطالعه بفرمایید و لذت ببرید❤️☺️
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
سلام رفقا☺️ من،،عباس بابایی خلبان هواپیماهای جنگنده هستم😉 یه چندشبی قراره مهمونتون باشم و کمی بیش
شروع روایت زندگی شهید عباس بابایی☺️