حرکات زشت ضدانقلاب که قطعاً محکوم و نشانهی عمق حقارت و حماقت برانداز جماعت بود...
اما شاید تلنگری باشد برای پروفسور سمیعیهایی که میانگارند که زندگی نه سیخ بسوزد و نه کباب است تا بعدمرگ هندو بسوزاند و مسلمان با آب زمزم بشوید و...
غافل از آنکه
#انسان را جاذبه و دافعه توأم لازم است
#یاحقکهباعلیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستم در شمال این صوت رو برام فرستاد، بعد از اینکه تعدادی از مادران از قیمت شیر خشک و پوشک در اونجا پرسیدن برای راه انداختن یه کمپینی.
خلاصه خیلی درد داره، مادر گرسنه گرسنگی بچهشو ببینه.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
https://iPorse.ir/6240028
@SalehGaza
ابراهیم اسماعیلی
این تکه از کلیپ مناظره آقای رهدار و برهانی رو که پخش شده دیدین؟
غلط بودن استدلال و مغالطه آمیز بودنش علاوه بر این که واضح هست در عین حال با چند کلمه پاسخ داده نمیشه
چه بسا برای ذهنی که با این یک دقیقه به زیبایی خراب میشه باید دوره هایی برگزار بشه تا پاسخ شبهاتش داده بشه
گذشته از اینکه اگر خود محسن برهانی و مواضعش رو در همراهی با ززآ و دیگر فتنه ها بررسی کنیم هم معلومه که این اجرای زیباش به کدام سمت و سو داره حرکت میکنه
اما جدای از پاسخ به این مغلطه
باید عرض شکر و حمد الهی کنیم و بگوییم:
خدایا حمد و سپاست می گوئیم که توفیق تنفس در حکومتی را به ما دادی که مخالفینش به راحتی خود را منتقد می خوانند و منتقدینش خود را دلسوز معرفی می کنند و در نهایت با لبخندی بزرگوارانه با آنها برخورد می شود
خیلی جالب است قبل از انتخابات می گویند رای ندهید تا ج ا زمین بخورد بعد از انتخابات که دیدند مردم در این جهاد هم کم نگذاشتند گفتند ما دلسوزی کردیم و رای ندادیم تا نظام به خود آید و خودش را اصلاح کند!
عجب
فقط نمی دانم برخی از بزرگ نماهای این جماعت چرا از اول انقلاب تا الان رای نداده و در هیچ راهپیمائی ای شرکت نکرده اند؟ چقدر و تا کی می خواهند زحمت بیدار کردن نظام را بکشند؟
خدایا سپاس که در این حکومتیم
حکومتی که جان بر کف هایی دارد که اگر چه با حساب آمار و درصدها اقليت نام می گیرند اما هرگز صحنه های مختلف جهاد را ترک نمی کنند اقلیتی که نه برای خود بلکه برای همه به جهاد با دشمن می روند
(همه) ایی که راننده کامیون بصیر انقلابی دارد، آخوندهای بی بصیرت و کوچک و ریش و عمامه بزرگ هم دارد
آنقدر سخاوتمندانه جهاد می کنند که اگر دیدند احسان علیخانی هم می گوید:
<اگر رای ندادی حق اظهار نظر و نقد نداری>
برایش ابرو در هم می کشند که نه بالام جان، ما رفتیم جهاد که مردم حرفشان را بزنند ولو علیه ما...
همیشه همینطور بوده که اقلیتی برای اکثریت جانفدا باشند
چه قدردانی باشد و چه نباشد
سپاس خدایی را که ما را اهل این کشور و در کنار این جان نثاران خدایی قرار داد
حمد و سپاسی نه از روی حزن و اندوه بلکه با قلبی سرشار از افتخار و شور و شعف برای این دید وسیعِ وحدت آفرین که باعث شده آنکه روزی دشمنی می کرد آرزو کند برگردد و آنکه هنوز دشمن است پشت سد محکم جهادگران این مرز و بوم بماند و دست و پا بزند تا روزی که هزیمت شود یا نادم
سپاس خدایی را که از ابتدا تا امروز با سپاهیان پیدا و پنهانش، اولیاء بر حقش را نصرت کرده و مخالفین فکری و عملی شان را همیشه ی تاریخ مغلوب و مقهور قرار داده
چه در حصر چه در قصر و چه در قبر
#یاحقکهباعلیست
ابراهیم اسماعیلی
این تکه از کلیپ مناظره آقای رهدار و برهانی رو که پخش شده دیدین؟
البته ناگفته نماند خود آقای رهدار عزیز به خوبی در همون جلسه با متانت و خیلی متقن پاسخ این مغالطات را داده اند
ابراهیم اسماعیلی
#روایت_رویداد_نشان
#قسمت_سوم
ادامهی نوشتن #تجربهی شیرینم در رویداد نشان چند روز به تعویق افتاد
رُک و پوست کنده بگم چون خودم رو با دلایلی مثل کمردرد و انتخابات و مشغولیتهای لازم و غیرلازم دیگه تبرئه میکردم تا اینکه یادم افتاد #باید_بنویسم
کجا بودیییم!؟
آهان! روز اول دوره ...
ارائهی صمیمیِ آقای بابائی که تموم شد فرصت بیشتری پیدا کردیم تا بستهای که اول صبح حین ورود به سالن به تک تک ما دادند رو بررسی کنیم.
بستهها در دو رنگ بودن
سیاه و سفید
به بعضیا بستهی سیاه داده میشد و به برخیهامون بستهی سفید
معلوم بود این تفاوت مربوط به محتویات بستههاست اما چه تفاوتی و چرا؟
دست تو بستهی سیاه رنگم کردم و اول کاربرگ بزرگی که زیر طلق سفیدش رنگ آبی تو چشمم می زد رو بیرون کشیدم ، روش عنوان رویداد هم نوشته شده بود.
فقط همین نبود ۴ تا کتاب هم بود
کتابچه اول رو بیرون کشیدم و نگاه کردم
خنده بر لب هام نشست
《 #نشان دستنامهای از مراحل یک تجربهنگاری خوب 》
برای اینکه خسته نشید و طولانی نشه دلیل لبخندم رو که توی قسمت اول گفتم ، دیگه تَکرار نمیکنم.
روی کتاب دومی با خط شکسته بزرگی نوشته بود
#یکِسه
۵گام اجرایی عملیات ظرفیتسازی
جبهه میلیونی مردمی
کتاب سوم ، ایمان و حرکت بود که خلاصه کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن بود
و کتاب چهارم فرزند روح الله بود که تجربه نگاری کنشگر فرهنگی_اقتصادی روحالله محمدی با تدوین و تحقیق آقا امین ماکیانی عزیز بود
همین کتاب آخر رو بین دو تا برنامه شروع کردم به خوندن آخه اولین تیتر بعد مقدمهش این بود :
نسلِ آخوند!
خلاصه عنوانش جذبم کردو رفتم جلو و اونقدر حس گرفتم که دیدم بی اختیار اشک تو چشمام حلقه زده خواستم خودم رو جمع و جور کنم که متوجه شدم آقای ماکیانی محقق و تدوینگر این تجربهنگاری در ردیف پشت سر من نشسته ، برگشتم و نیم نگاهی کردم دیدم چقدر متواضع نشسته ...
برگشتم که خوندن کتاب رو ادامه بدم اما مجری اعلام کرد کارگاه بعدی شروع شده و چند بار هم تکرار کرد که
فقط اون عزیزانی که روی کاربرگشان نوشته
مجموعههای فرهنگی
تو این سالن بمونن و بقیه رو به سالن دیگری هدایت کرد.
بدون اینکه روی کاربرگم رو نگاه کنم به آقای میرزائی و حسینی گفتم که فکر کنم به من بسته رو اشتباهی دادهاند
چون خودم که میدونستم که از مجموعه فتح الفتوح و #نوجهان اومده بودم و مجموعهایها رو دیده بودم که بسته هاشون سفید بود
درست حدس زده بودم بسته رو برام عوض کردن و نشستم پای اجرای کارگاه با مدیریت آقای میرزائی
خیلی کاربردی و واقعی و مطابق هر تجربه ای که هر کس داشت پیش رفتیم و هر کس تجربههای خودش رو در مجموعه خودش توضیح داد تا صدای اذان بلند شد و رفتیم برای نماز و ناهار
بعد از ناهار بدون وقفه تا غروب و بعدش هم تا بعد نماز مغرب و عشا سه تا کلاس دیگه برگزار شد
♦️کارگاه چگونگی طراحی سوال و انتقال تجربه
🔹جناب آقای یزدانی
♦️کارگاه اصول و تکنیک مصاحبه
🔹جناب آقای قزوینی
♦️کارگاه مصاحبه در تجربهنگاری و انتقال تجربه
🔹جناب آقای حسینزاده
فرصت نیست بگم چقدر قابل استفاده و مفید بودن
حقیقتش قصدش رو هم ندارم
همینقدر بگم که باعث شد غروب همون روز به برادران مجری رویداد پیشنهاد بدم که این همه استاد خوب رو در فضای مجازی به اعضای همین جلسه وصل کنن و بذارن ارتباط آموزشی و کارگاهی ادامه پیدا کنه ..
ادامه دارد ....
#یاحقکهباعلیست
37.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا طوفان الاقصی میارزید که این همه شهید دادیم؟
صدا رو تند کردم تا مدت کوتاه بشه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
@SalehGaza
الان کجاست؟
چه کار می کند؟
حالش چطور است؟
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
#یاحقکهباعلیست
رقیبی بود نامش قاصدک بود
کنار شمع من هم شاپرک بود
برای او خبر می بُرد از من
برای من نوایِ نی لبک بود
صدای خنده شان تا عرش می رفت
به ما که می رسید آهِ فلک بود
غم هجران ز یادم داشت می رفت
خیانت روی زخمم چون نمک بود
چو فهمیدم تمام حیله هایش
برای غصب و تاراجِ فدک بود
نشد حزن و غمی بالاتر از این
که لیلا قاصدک را شاپرک بود
نصوحا اشک شمعت آب داغ و
رقیبت بهر او ، آب خنک بود
#یاحقکهباعلیست