eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
704 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
به چهره خندانش نگاه کن...❤️ و به خودت افتخار کن که بین میلیارد ها انسان روی زمین، دست ‌تو را گرفته و تو را انتخاب کرده..☘ @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
به چهره خندانش نگاه کن...❤️ و به خودت افتخار کن که بین میلیارد ها انسان روی زمین، دست ‌تو را گرفته و
💠به نام خدا💠 🟡همه میدانند که ابراهیم انسان به تمام معنا کامل بود. اما برایم سوال ایجاد شد؟! چرا ابراهیم یکباره اینقدر تغییر کرد؟ چرا در مسایل اخلاقی و دینی از تمام دوستان جلو افتاد؟ 🟢به جز پدر و مادرش که در تربیت او بسیار تاثیر داشتند، یکی از اهالی محل بود که در شخصیت او موثر بود. شخصی بود که در حوالی منزل آن ها و در نزدیکی میدان خراسان ساکن بود. پهلوانی به نام . 🔵او یک انسان ورزشکار و فرهیخته بود. خیلی ابراهیم را دوست داشت. هرجا میرفت ابراهیم را با خودش میبرد. میگفت: من عاشق حیا و ادب این پسر هستم. 🟣سید عباس برای ما حرف میزد. او غیر مستقیم نصیحت میکرد. سیدعباس آدم دنیا دیده و بـا سوادی بود نگاهش به دنیا و زندگی یک نگاه الهی بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔴یکی از مهم ترین مسائلی که سید عباس به ابراهیم تاکید می کرد بحث حیا بود. میگفت اگه کسی بـا حیا بود امید بـه سعادتش هست اما انسان بی حیا ندارد. 🟠ابراهیم تحت ثاثیر او همیشه لباس های گشاد میپوشید. هیچ گاه در حضور دیگران لخت نمی شد. ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت. ⚪️ما وقتی به منزل ابراهیم می رفتیم اصلا با مادر و خواهر او برخورد نداشتیم. کسی را بـرای رفاقت انتخاب می کرد که حیا داشته باشد. اگر می دید شخصی دریده و بی حیاست تلاش می کرد که رفتارش را تغییر دهد. 🟤به خاطر همین حیا بود که آرزو داشت پیکرش برنگردد. در مراسم یکی از شهدا بـه بهشت زهرا رفتیم آنجا پیکر شهید را می شستند و مردم نگاه می کردند. ⚫️ ابراهیم گفت: "خدا کنه ما این طوری نشیم." کسی که آدم رو شستشو می کنه اگه دقت لازم را نداشته باشه جلوی مردم خیلی بد میشه. 🌹بعد ادامه داد من از خدا خواستم مثل و کارم به غسال خانه نرسه. 📚سلام بر ابراهیم ۲ @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده 💐 عید بزرگ مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، بر شما مبارک باد💐 @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
💫امشب که شب مبعث احمد باشد 🌼 مشمول همه عطای سرمد باشد ✨یارب چه شود طلوع صبح فردا 🌻 صـبـح فـرج آل مـحـمـد باشـد 🌸 عید بزرگ مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، بر شما مبارک باد 🌸 @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
لطفا یکی از گناهانی که بهش دچاری رو به یاد بیار! و قول بده که تا جمعه، (ع) ترکش کنی! ‌ ☘اگه حاضری، بگو: یا زهرا. ‌ 🌸 امام محمد باقر (ع) فرمودند: همانا تمام كارها و حركات بندگان در هر شب جمعه بر پيغمبر اسلام (ص) عرضه مي گردد، پس حياء كنيد از اين كه عمل زشت شما را نزد پيغمبرتان ارائه دهند. ‌ 📚وسائل الشّيعة، ج ۱۱، ص ۳۹۱ ‌ تعجیل در ظهور امام غائب‌مان ❌ ‌ @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
🍂🌼🍂🌼 🌼🍂🌼 🍂🌼 🌼 که میخواهم بکنم🥀 نگاهی به آسمان می اندازم... که نکند در خلوتم یادم برود تنها نیستم و نظاره‌گر است..💕 یاد نگاه های ابراهیم هادی که می‌افتم دور گناه را برای همیشه خط میکشم! @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
📖برشی از کتاب سلام بر ابراهیم 🟡مسابقات قهرمانی 74کیلو باشگاه ها بود. ابراهیم همه حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد و به نیمه نهایی رسید. آن سال ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود. اکثر حریف ها را با اقتدار شکست داد. اگر این مسابقه را میزد حتما در فینال قهرمان می شد. 🟢 اما در نیمه نهایی خیلی بد کشتی گرفت. بالاخره با یک امتیاز بازی را واگذار کرد. آن سال ابراهیم مقام سوم را کسب کرد. اما سال ها بعد،همان پسری که حریف نیمه نهایی ابراهیم بود را دیدم. آمده بود به ابراهیم سر بزند. 🔵آن آقا از خاطرات خوش خود با ابراهیم تعریف می کرد. همه ما هم گوش می کردیم. تا اینکه رسید به ماجرای آشنائی خودش با ابراهیم و گفت: آشنائی ما برمی گردد به نیمه نهایی کشتی باشگاه ها در وزن 74کیلو، قرار بود من با ابراهیم کشتی بگیرم. 🟣 اما هرچه خواست آن ماجرا را تعریف کند ابراهیم بحث را عوض می کرد! آخر هم نگذاشت که ماجرا تعریف شود! روز بعد همان آقا را دیدم و گفتم: اگه می شه قضیه کشتی خودتان را تعریف کنید. او هم نگاهی به من کرد. ⚫️نفس عمیقی کشید و گفت : آن سال من، در نیمه نهائی حریف ابراهیم شدم. اما یکی از پاهایم شدیداً آسیب دید. به ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم: رفیق، این پای من آسیب دیده. هوای ما رو داشته باش. ابراهیم هم گفت: باشه داداش، چشم. ⚪️ بازی های او را دیده بودم. توی کشتی استاد بود. با اینکه شگرد ابراهیم فن هائی بود که روی پا می زد. اما اصلا به پای من نزدیک نشد! ولی من، در کمال نامردی یه خاک ازش گرفتم و خوشحال از این پیروزی به فینال رفتم. 🟤ابراهیم با اینکه راحت می تونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی این کار رو نکرد. بعد ادامه داد: البته فکر می کنم او از قصد کاری کرد که من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعریف دیگه ای داشت. 🟠ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بیشتر از این بود که حریف فینال، بچه محل خودمون بود. فکر می کردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. 🔴اما توی فینال با اینکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پایم آسیب دیده، او دقیقا با اولین حرکت همان پای آسیب دیده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمین و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهیم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهیم قهرمانی بود. 🟡از آن روز تا حالا با او رفیقم. چیزهای عجیبی هم از او دیده ام. خدا راهم شکر می کنم که چنین رفیقی نصیبم کرده. صحبت هایش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هایش فکر می کردم. یادم افتاد در مقر سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوار ها برای هر کدام از رزمنده ها جمله ای نوشته شده بود. در مورد ابراهیم نوشته بودند: «ابراهیم هادی رزمنده ای با خصائص پوریای ولی» راوی:حسین الله کرم 📚 برگرفته از سلام بر ابراهیم 1/ص35 @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
💠‍ رسم خوبی داشتیم، ماه رمضون ها بعضی شب ها چند تا از مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزها. 💯یه بار توی یکی از شبا توی ترافیک گیر کردیم اذان گفتند. علی گفت: "وحید بریم نماز بخونیم؟ وقت نمازه." من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا میخونیم. ✳️یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی اون بنده خدا! از ماشین که پیاده شدیم زد روی شونمو گفت: "کاری که موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!" 📢به نقل از : وحید جلال پور 📌 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، شهید علی خلیلی را گرامی می داریم. 💐 @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 موضوع: غربال های آخرالزمان @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
💠 💠 کسی که آرزوی شهادت دارد باید مومن باشد! 🟡تنها آرزو کافی نیست بلکه باید الگوی خوب و زیبایی برای خانواده و دیگران باشد. و همچنین باید سعی کند کسی که او را می بیند، آرزو کند مثل او باشد. 🌷از ایمان و آرزویش سخن نمی گوید! بلکه میگذارد از عمل و نوری که بر چهره اش دارد، آن را احساس کنند. از عقیده اش برایتان نمی گوید! می گذارد با پایبندی رو اعمالش آن را بپذیرید. از عبادت برایتان نمی گوید! می گذارد با عملتان آن را جلوی چشمتان ببینید. از اخلاق برایتان نمی گوید! می گذارد آن را از طریق مشاهده ی اخلاقش بپذیرید. از تعهد به اصول و خانواده ؛ نمی گوید! بلکه می گذارد با دیدنتان، از حقیقت آن لذت ببرید. "بگذارید مردم با اعمالتان خوب بودن را بشناسند، نه با حرف و سخنتان!☘ 🌺 @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
💌پیامبر مهربانیها (ص): 💚آفریده های خدا را شکنجه نکنید. 📕متقی هندی، ج9، ص86 @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••
📖ابراهیم و مورچه ها... ‍ 🌺 یک روز داشتیم با هم از منزل به طرف باشگاه میرفتیم. من کمی جلوتر رفتم. برگشتم و دیدم ابراهیم کمی عقب تر ایستاده؛ بعد نشست به اطرافش نگاه کرد و دوباره بلند شد. ✳️ با تعجب برگشتم به سمتش و گفتم: چی شده داش ابرام؟! گفت: «اینجا پر از مورچه بود. حواسم نبود پام رو گذاشتم بین مورچه ها. برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست از اونجا حرکت کنم.» 💯ابراهیم پرید اینطرف کوچه و راهش رو ادامه داد. گفتم: عجب آدمی هستی؟! دیر شد، وایسادی بخاطر مورچه ها؟! 💐ابراهیم گفت: «اینها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون میریختم، نه اینکه با پام اونها رو له کنم.» 📚سلام بر ابراهیم2 @Ebrahimhadi @Ebrahimhadi_Market •••••••••••••••••••••••••••••••