🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۵۵
راویان:خانواده و جمعی از دوستان شهید
🌿"روایت فتح"
واقعا شجاع بودند. به همراه رزمندگان در خطوط مقدم نبرد حضور داشتند. شجاعانه مبارزه ميکردند اما اسلحه نداشتند!سلاح آنها دوربینی بود که روی دوش گرفته و پابه پای رزمندگان حماسة آنها را ثبت ميکردند.حماسة فرزندان این مرز و بوم توسط این تصویربرداران بینشان به تصویر کشیده ميشد. مردم ایران، دفاع مقدس را از لنز دوربین آنها مشاهده ميکردند. گروه تلویزیونی روایت فتح با کارگردانی شهید مهندس سید مرتضی آوینی نقش مؤثری در انتقال روح ایثار و شهادت در جامعه داشت.در دیداری که پس از پایان جنگ با مقام معظم رهبری داشتند، حضرت آقا فرمودند:((روایت فتح را ادامه دهید. بر این اساس دوباره این گروه فعالیت خود را آغاز کرد.)) ضبط ده ها فیلم از مناطق عملیاتی و تفحص شهدا از کارهای این مجموعه بود. در فروردین ماه سال 1372 مسئول این گروه به قافلة شهدا پیوست. اما گروه کماکان به کار خود ادامه داد.سال 1373 مجموعه ای به نام شلمچه در چندین قسمت توسط روایت فتح
ضبط و از شبکه اول سیما پخش شد.کارگردان مجموعه ميگفت:((برای ضبط خاطرات شلمچه به سراغ فرماندهان و سرداران سپاه مازندران آمدیم. کار فیلم برداری به پایان رسید. وقتی مشغول جمع آوری وسایل بودیم مشاهده کردم که از دور دو نفر به سمت ما مي آیند؛جانبازی قطع نخاع که روی ویلچر نشسته بود. به همراه جوانی خوش سیما که هنوز شمایل بسیجیان مخلص دوران جنگ را حفظ کرده بود. به دوستان گفتم:((دوربین را آماده کنید. از این دونفر فیلم بگیرید.))وقتی جلو آمدند فهمیدم که آن جوان سید مجتبی علمدار از ذاکران و بسیجیان لشکر 25 کربلاست و آن جانباز پسرعموی او سید مصطفی علمدار است.از سید مجتبی خواستیم برای ما از شلمچه بگوید. او هم بسم الله گفت و آنچه در درون پاک خود از شلمچه نگاه داشته بود به زبان آورد.این مصاحبه یکی از بهترین برنامه های ضبط شده ما در آن سفر بود. مصاحبه سید مجتبی در برنامه روایت فتح، قسمت هشتم از مجموعه شلمچه پخش شد و مخاطبان زیادی داشت.))
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
خیلی ها سید را از برنامه روایت فتح شناختند. او در این برنامه به ویژگی های شلمچه پرداخت و گفت:((شلمچه خودش خيلي چيزها دارد كه بگويد. اين خاطرات را بايد از دل شلمچه شنيد، نه از زبان ما. نميدانم ولي فكر ميكنم شلمچه از جمله جاهايي است كه همه آمدند، چهارده نور پاك آمدند، انبيا، اوليا، و ... همه آمدند.))شب عمليات چهار کيلومتر آبگرفتگي بود. رسيدیم به ساحل شلمچه. موقعيت طوری شد كه گفتند:((بايد بزنيد به آب.))سرماي آب از يك طرف، مين و موانع از طرف ديگر. بعضي از بچه ها به دليل سردي آب سنگكوب كردند! دو نفر از بچه ها كه قد بلندتري داشتند تفنگ را روي دوش ميگذاشتند تا آنهايي كه قد كوتاه تري داشتند. آن را بگیرند و به خشكي برسند.وقتي به ساحل رسيديم از دور نور چراغ هاي شهر بصره ديده ميشد. آن نور همه را به خود جذب كرد. براي يك لحظه وقتي بچه ها وارد ساحل شلمچه شدند و آن نور را ديدند، فكر كردند رسيده اند كربلا، فكر ميكردند رسيده اند به ابا عبدالله.اصلا شلمچه بو و عطر خاصي داشت؛ زمينش، هوايش، همه چيزش انرژي خاصي به بچه ها ميداد. بچه ها در شلمچه سؤال اولشان اين بود:((از اينجا تا كربلا چقدر راه است! ميگن شلمچه به كربلا نزديكه. براي همينه كه اينجا بيشتر بوي امام حسين(ع)رو ميده.))ميتوانم به تعبير ديگري بگويم، خاك شلمچه، نه به همان قداست، اما بوي خاك چادر حضرت زهرا(س) را ميداد. تربت شلمچه بوي تربت ابا عبدالله را ميدهد. خاكش همرنگ خاك تربت ابا عبدالله(ع) است. چند روز پيش شخصي تربت ابا عبدالله(ع) را برايم آورده بود ... هر كدام از بچه هايي كه شلمچه رفته بودند آن را بو كردند، بدون استثنا گفتند:(( این خاک بوي شلمچه را ميدهد. بوي جبهه را ميدهد.)) فكر نميكردم روزي شلمچه زيارتگاه شود. ماشين هاي مدل بالا مي آمدند و از صبح تا غروب در شلمچه ميماندند زيارت ميكردند، نماز ميخواندند. بچه ها بازي ميكردند و ... آخر هم كه ميخواستند بروند مقداري خاك بر ميداشتند و ميرفتند.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
تفاوت است بین آنکه راهش از کرب و بلا می گذرد و آنکه دلش در مسیرِ گناه
صعود و سقوط می کند ...
اما ...
🌱لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ...🌺
برای آن گنه کارِ پشیمان، همیشه گذرگاهی بوده است که او را، از #ارض_به_عرش می رساند...
⭕️پ.ن :
دلت رو به چی خوش کردی؟
#شهید_گمنام
#با_امام_حسین_رفیق_شویم ...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۵۶
راوي: رحيم يوسفي
🌿"مژده"
شلمچه كه بوديم يك بار در مداحي سید حضور داشتم. شنيدم كه خدا را به سر بريده امام حسين(ع) قسم ميداد تا بلکه یک بار زائر مدينه شود. ميگفت:((يك زيارت عاشورا در مدینه بخوانم، بعد جانم را بگير.))خودش ميگفت:((بعد از زیارت خانة خدا دوست دارم يك سال نشده شهيد شوم!)) مدتی بعد در منزل يكي از دوستان براي صرف افطاري دعوت بوديم. بعد از افطار به همراه سيد ميخواستيم به هيئت برويم.يكي از دوستان آمد و با خوشحالی گفت:((سيد جان يادت هست چند شب قبل، بعد از مراسم وداع با شهدا در حسينه لشكر 25 كربلا چه دعایی کردی؟))سید با تعجب به چهره آن دوست نگاه ميکرد. ایشان ادامه داد:((دعا كردي كه زيارت بيت الله الحرام نصيب آرزومندان شود؟!))من آنجا دلم شكست. با حال خوبي آمين گفتم. ديشب ازتهران تماس گرفتند كه مشكل حج شما حل شده. در همين ماه رمضان مشرف ميشوم. همه خوشحال شديم و به او تبريك گفتيم. یک دفعه نگاهم به سيد افتاد.احساس كردم خيلي در خودش فرورفته. اما علت را نفهميدم. تا در مراسم آن شب جواب سؤالم را پيدا كردم.آن شب سيد در مناجات و مداحي، با خدا اينطور حرف ميزد: ((خدايا يكي خواب خوش ميبينه، يكي شفا ميگيره، يكي تذكره حج ميگيره، اما من ... .))
صدای گریه اش بلند بود. آن شب حسابي با خدا راز و نياز كرد. انگار كه تنها در محضر خداوند است و هيچ كس در اطراف او نيست. خیلی دلم برایش سوخت. دیده بودم چقدر عاشقانه برای خدا تلاش ميکند اما هنوز نتوانسته بود به زیارت مدینه برود.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فردا صبح به اداره ارشاد رفتم. يكی از دوستانم به تازگی مسئوليتی در آنجاگرفته بود. رفتم تا به او تبريك بگويم.وقتي رسيدم دو نفر ديگر هم آنجا بودند. بعد از احوال پرسی های معمول، ايشان رو به آن دو نفر كرد و گفت:((من يک فيش حج عمره سهميه دارم اگر تمايل داريد، ميتوانم آن را به يكی از شما دو نفر بدهم.)) من با شنيدن اين حرف هيجان زده شدم. بلند گفتم: ((نه، اين حج مال من است!)) آن دو نفر با تعجب مرا نگاه كردند. وقتی اشتياق مرا ديدند چيزی نگفتند. فيش را گرفتم. رفتم اداره حج و زيارت. در راه به ماجرای شب قبل فكر ميكردم. مسئول اداره حج و زيارت آشنا بود. وقتی بيتابی مرا ديد علت را پرسيد. من هم جريان شب قبل را برايش تعريف كردم و گفتم كه اين حج را مديون آقا سيد هستم.بعد به آن مسئول گفتم: »يك فيش حج هم برای سيد در نظر بگيرد يا اينكه فيش حج مرا به نام سيد ثبت كند.)) او هم گفت:((من نوكر چنين سيد بزرگواري هستم.)) خلاصه یک فیش حج هم برای سید مهیا شد. سراسيمه شماره اداره سيد را گرفتم و گفتم:((سيد جان مژده، ان شاالله قرار است به حج مشرف شوی.)) سيد كه فكر ميكرد با او شوخی ميكنم با خنده گفت:((سربه سرم نگذار.)) گفتم:(( به خدا راست ميگم.)) بعد هم جريان را برايش تعريف كردم. وقتی حرفم تمام شد، صدای هقهق گريه سيد را از پشت تلفن ميشنيدم. در همان حال آرام نجوا ميكرد:((يا حسين يا زهرا(س).))
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
✨﷽✨
✅حق مادر
✍حق مادر برتو آنست ڪه بدانے او حمل ڪردہ است تو را نہ ماہ طورے ڪہ هيچ ڪس حاضر نيست اين چنين ديگرے را حمل ڪند و بہ تو شيرہ جانش را خوراندہ است قسمے ڪہ هيچ ڪس ديگر حاضر نيست اينڪار را انجام دهد و با تمام وجود، با گوشش، چشمش، دستش، پايش، مويش، پوست بدنش و جميع اعضا و جوارحش تو را حمايت و مواظبت نمودہ است و اينڪار را از روے شوق و عشق انجام دادہ و رنج و درد و غم و گرفتارے دوران باردارے را بہ خاطر تو تحمل نمودہ است، تا وقتے ڪہ خداے متعال ترا از عالم رحم بہ عالم خارج انتقال داد.
پس اين مادر بود ڪہ حاضر بود گرسنہ بماند و تو سير باشے، برهنہ بماند و تو لباس داشتہ باشے، تشنہ بماند و تو سيراب باشے، در آفتاب بنشيند تا تو در سايہ او آرام استراحت ڪنے، ناراحتے را تحمل ڪند تا تو در نعمت و آسايش بہ زندگے ادامہ دادہ و رشد نمائے و در اثر نوازش او بہ خواب راحت و استراحت لذيذ دست يابے.
شڪم او خانہ تو و آغوش او گهوارہ تو و سينہ او سيراب ڪنندہ تو و خود او حافظ و نگهدارندہ تو بود؛ سردے و گرمے دنيا را تحمل ميكرد تا تو در آسايش و ناز و نعمت زندگے ڪنے.
پس شڪرگزار مادر باش بہ اندازہ اے ڪہ براے تو زحمت كشيدہ است؛ و نمے توانے از او قدردانے نمائے مگر بہ عنايت و توفيق خداوند متعال.
📚رساله حقوق امام سجاد(علیہ السلام)
🌸ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)
و روز مادر مبارک باد🌸
🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈