🔴 به مسئولین بگویید: حائری همراه با مسافرین در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید ...
♦️ اواخر زمستان 79 بود. همه از باران سیل آسای کم نظیری میگفتند که در راه شیراز است، اما تلفیق آن با ریزش هوای سرد، آنرا تبدیل به بارش برفی کرد که تاکنون هم نمونه اش نیامده !!
از بعد از ظهر، بارش برفِ سنگین تبدیل به یخبندان شد و گردنه های ورودی شیراز یک به یک بسته شدند.
خیل عظیم مسافرها در اتوبوس و ماشین شخصی در مسیر گیر کرده بودند و می رفت فاجعه ای انسانی ببار آید.
♦️ پدر بعد از اطلاع قضیه، در فکر فرو رفت و بدون مقدمه به محافظین گفتند: «به سمت جاده برویم». بعد هم تماسی به مسئول دفتر گرفتند که از انجیر، کشمش و مویز هر آنچه که امکان دارد تهیه کنند و به همراه ایشان بفرستند.
در جاده تا چند کیلومتری سعادت شهر با ماشین رفتند. جاده را برف سنگین بسته بود و امکان تردد با ماشین وجود نداشت. همراه با محافظین، گونی انجیر و مویز را برداشتند و با پای پیاده به جاده زدند تا به ماشین ها و اتوبوس در راه مانده رسیدند. آذوقه ها را کیسه کیسه کردند و بین ماشین ها تقسیم کردند تا تمام شد.
♦️ بعد اتوبوسی را دیدند که مسافرینش امیدوارانه نگاه پدر می کردند. پدر به سمت اتوبوس رفت. محافظ، ابتدا به ارامی و بعد، بلندتر فریاد زد: «حاج آقا! حاج آقا! چیزی از انجیر ها باقی نمانده» پدر اما بی اعتنا به راهش ادامه می دهد. گویی صدای او را نمی شنود. وقتی وارد اتوبوس شدند، دستی به آرامی به سر مسافرین کشیدند و بعد رو به محافظ گفتند: مطلب شما را شنیدم و روی یکی از صندلی های اتوبوس نشستند و گفتند:
«به آقایان بگویید حائری همراه با مسافرین آنقدر در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید و همه همراه هم به شیراز بیاییم»
و اینچنین شد که همان شب راه باز شد
📚به نقل از «محراب توانا» محافظ مرحوم آیت الله حائری شیرازی
#مدیریت_بحران #همدردی #امدادرسانی_جهادی
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
🔴 به مسئولین بگویید: حائری همراه با مسافرین در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید ...
♦️ اواخر زمستان 79 بود. همه از باران سیل آسای کم نظیری میگفتند که در راه شیراز است، اما تلفیق آن با ریزش هوای سرد، آنرا تبدیل به بارش برفی کرد که تاکنون هم نمونه اش نیامده !!
از بعد از ظهر، بارش برفِ سنگین تبدیل به یخبندان شد و گردنه های ورودی شیراز یک به یک بسته شدند.
خیل عظیم مسافرها در اتوبوس و ماشین شخصی در مسیر گیر کرده بودند و می رفت فاجعه ای انسانی ببار آید.
♦️ پدر بعد از اطلاع قضیه، در فکر فرو رفت و بدون مقدمه به محافظین گفتند: «به سمت جاده برویم». بعد هم تماسی به مسئول دفتر گرفتند که از انجیر، کشمش و مویز هر آنچه که امکان دارد تهیه کنند و به همراه ایشان بفرستند.
در جاده تا چند کیلومتری سعادت شهر با ماشین رفتند. جاده را برف سنگین بسته بود و امکان تردد با ماشین وجود نداشت. همراه با محافظین، گونی انجیر و مویز را برداشتند و با پای پیاده به جاده زدند تا به ماشین ها و اتوبوس در راه مانده رسیدند. آذوقه ها را کیسه کیسه کردند و بین ماشین ها تقسیم کردند تا تمام شد.
♦️ بعد اتوبوسی را دیدند که مسافرینش امیدوارانه نگاه پدر می کردند. پدر به سمت اتوبوس رفت. محافظ، ابتدا به ارامی و بعد، بلندتر فریاد زد: «حاج آقا! حاج آقا! چیزی از انجیر ها باقی نمانده» پدر اما بی اعتنا به راهش ادامه می دهد. گویی صدای او را نمی شنود. وقتی وارد اتوبوس شدند، دستی به آرامی به سر مسافرین کشیدند و بعد رو به محافظ گفتند: مطلب شما را شنیدم و روی یکی از صندلی های اتوبوس نشستند و گفتند:
«به آقایان بگویید حائری همراه با مسافرین آنقدر در جاده می ماند تا مسیر را باز کنید و همه همراه هم به شیراز بیاییم»
و اینچنین شد که همان شب راه باز شد
📚به نقل از «محراب توانا» محافظ مرحوم آیت الله حائری شیرازی
#مدیریت_بحران #همدردی #امدادرسانی_جهادی
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
غزه ای بازار تلخ فتنه ها
ای تن زخمی ز تیغ و دشنه ها
شرح حال خویش را با ما بگو
درس غیرت را بیان کن موبهمو
غزه ای مهد وفا کوی صفا
هر طرف تصویری از ظلم و جفا
غزه ای خون جوانانت روان
با همه اندوه پابرجا بمان
حال تلخ کودکانت را بگو
زخم را با زخم دیگر کن رفو
وه چه طوفانیست این طوفان تو
جان فدای زخم بی درمان تو
غزه ای آتشفشان درد ها
مردی و پیکار با نامرد ها
خانه امن غریبانت کجاست
مرقد پاک شهیدانت کجاست
بهر ما از جانفشانی ها بگو
از امید و قهرمانی ها بگو
بهر درد و غصه ات همدرد کو
در جهان آرزویت مرد کو؟
بهر تو دشمن فقط صهیون که نیست
یک جهانی با تو اندر دشمنیست
کودکانت خفته در اوارها
شاهد درد دلت دیوارها
تشنگانت تشنگان کوثرند
رزمجویانت به فکر خیبرند
آسمانت غرق در آه و جنون
کوچه هایت ناله و دریای خون
غم مخور خورشید فردا می رسد
قدس حق ماست ، برما می رسد
چون پرنده آشیانت سوخته
از شرار ظلم جانت سوخته
داغ دارم از غم نالانی ات
سوختم از دیده بارانی ات
خانه ات با خاک یکسان گشته است
پر ولی از نور ایمان گشته است
هر که با دلدار خود دارد قرار
جانفشانی افتخارست افتخار
گر چه در میدان غریب و بیکسی
بی گمان روزی به حقت می رسی
غزه یعنی عزت و آزادگی
همت و جان دادن و بالندگی
غزه معنای جهاد اکبرست
جلوه ی بغض علی اصغرست
غزه یعنی قتلگاه و کربلا
نای نی لبریز غم در نینوا
غزه یعنی کربلای دیگری
قتلگاهی در منای دیگری
غزه یعنی ترس و بیم کودکان
در دل خاک سیه دردی نهان
غزه معیاری برای اهل دین
مرز انسانهاست در روی زمین
غزه بین کفر و ایمان حائل است
جنگ غزه جنگ حق و باطل است
#محمد_هوشمند
#غزه_پایدار
#اقتدار_و_مقاومت
#همدردی
@hushmand
🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸
🌍 @ebratha_ir ایتا
🌍 @ebratha.org سروش