eitaa logo
پژوهش اِدمُلّاوَند
394 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
230 فایل
🖊ن وَالْقَلَمِ وَمَايَسْطُرُونَ🇮🇷 🖨رسانه رسمی محسن داداش پورباکر پژوهشگراسنادخطی،تبارشناسی وفرهنگ عامه 🌐وبلاگ:https://mohsendadashpour2021.blogfa.com 📩مدیر: @mohsendadashpourbaker 🗃پشتیبان: #آوات_قلمܐܡܝܕ 📞دعوت به سخنرانی و جلسات: ۰۹۱۱۲۲۰۵۳۹۱
مشاهده در ایتا
دانلود
✍فن آوری یا فناوری؟ 🖊: درباره فناوری چند کلمه توضیح بدهم: در اینکه این کلمه با تشدید یا تخفیف نون تلفظ شود، بحثی نیست و اکنون تلفظ با تشدید بیشتر شنیده می‌شود؛ ولی اگر یک روز تشدیدش حذف شد، سخت نگیریم. دوم اینکه این کلمه را روی هم بنویسیم. سوم: این کلمه از «فن» و پسوند «آوری» ساخته شده است؛ و پسوند «آوری» وقتی مرکب‌نویسی شود، مد یا کلاه آن می‌افتد. چهارم و مهم‌تر از همه اینکه «آوری» را بن و مادۀ آوردن/ آوریدن نگیریم و ندانیم؛ بلکه این پسوند از ««وری» است: ناماوری = ناموری. و خلاصه، آوری که در چسبیده‌نویسی کلاه آ حذف می‌شود، همان است که در جنگاوری، دلاوری، ناماوری، گُنداوری و حتی به گمانم باراوری= باروری هم وجود دارد (شاید در مورد بارآوری چون بدون مد/ کلاه خواندنش دشوار می‌شود، آوردن آن بی‌اشکال باشد.) از مجلۀ پژوهشگران،  ۱۳۸۴، شمارۀ ۴ و ۵ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3594 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✍درب یا در؟ کدام واژه درست است؟ «در» فارسی است؛ به معنای چیزی که با آهن یا چوب و مانند آن‌ها برای ورودی مکان‌هایی همچون خانه می‌سازند و در آنجا نصب می‌کنند. «درب» عربی است به معنای دروازه، راه و در بزرگ و فراخ. جمع آن دروب است. در، مفرد و جمع آن درها درب مفرد و جمع آن دروب https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3595 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📌بعضی به گمان اینکه کلمۂ اصلا فارسی است آن را به صورت می نویسند و حتی بعضی از فضلا توصیه کرده اند که صورت اخیر به کار رود. اما اصل این دو کلمه و معنای آنها یکی نیست. "طوفان" کلمه عربی ( ظاهرا از اصل یونانی ) و به معنای « باد و باران بسیار شدید » است. ولی واژه فارسی "توفان" صفت است و به معنای « غران، دمان » است و ربطی به « باد و باران بسیار شدید » ندارد. این واژه صفت فاعلی از مصدر توفیدن به معنای « فریاد بلند کشیدن» یا « غریدن و خروشیدن » است: ز آوازِ گُردان بتوفید کوه زمین شد ز نعل ستوران ستوه ( فردوسی ) واژه توفنده به معنای « غرنده و خروشنده » نیز از همین فعل مشتق شده است. 📌برگرفته از کتاب غلط ننویسیم https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3596 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💠نکته‌هایی از دستور خطّ فارسی قواعد نویسۀ «ة» در دستور خط فارسی «ة» در واژه‌ها و ترکیب‏‌های برگرفته از عربی به صورت‌‏های زیر نوشته می‌شود: ۱. اگر در پایان واژه تلفّظ شود، با نویسۀ «ت» نوشته می‌شود: برائت، جهت، رحمت، قضات، مراقبت، نظارت ۲. اگر در پایان واژه تلفّظ نشود، با نویسۀ «ﻪ/ ﻩ» (های ناملفوظ) نوشته می‌شود: آتیه، علاقه، مراقبه، معاینه، نظاره «ﻪ/ ﻩ» در این حالت از قواعد «های» ناملفوظ پیروی می‌کند: علاقه‌مند، مراقبه‌ای، معاینۀ بیمار، نظارگان ۳. در ترکیب‌‏های عربی رایج در فارسی، مانند دایرة‌المعارف، لیلة‌القدر، معمولاً به‌‏صورت «‍ة/ ة» نوشته می‌شود، امّا گاهی در بعضی از ترکیب‌‏ها، مانند آیت‌اللّٰه و حجّت‌الاسلام، به‌صورت «ت» می‌آید که آن هم درست است. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3593 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
4_5776227771801932506.pdf
13.49M
📚دستور زبان فارسی حروف اضافه و ربط 📌به کوشش و تالیف : 🖊 🖊 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✍سلام دوست عزیز آن کسی که «غلط ننویسیم» را نوشته، خودشان غلط نوشته اند. 👈ما در زبان فارسی دو داریم؛ یکی ص. فا. است که در بندار (مصدر) توفیدن بُن دارد. و دیگر توفان، اسم است و آن همان طوفان (معرب شده) است. 📌یونانیان توفان ایرانی را مانند تالش ها و کل اروپای شرق و غرب «تَی فُون» تلفظ می کنند، که واژه ای ست ایرانی، هندی، اروپایی. متأسفانه بسیارگاه حتی دانشمندان از این دست اشتباهات می کنند. چنانکه در واژه نامه های معتبر اروپای غرب، «تَی فُون» ایرانی را واژه ای چینی معرفی کرده اند؛ زیرا کسی از آن ها تالشی بلد نبوده؛ پس گرفتار دام شباهت شده، اشتباه نموده اند. از این دست فراوان است. در جوابی که برای سوال شما می نویسم، به از این دست اشتباهات و در دام شباهت افتادن ها با آوردن نمونه، اشاراتی دارم. 👈یک مثال: واژه ی هیچ تغییری نکرده؛ واژه ی تالشی کَهکَشُون = کهکشان، یعنی خانه های روشنی که در پی هم کشیده شده اند. کَه (تالشی) = خانه. باقی سَخُن را در جوابی که برای تان فردا منتشر می کنم، می توانید بخوانید. «توفان - ص. فا. نگا. توفیدن» (عمید ص ۴۳۵) «توفان - اسم؛ جوش و خروش، شور و غوغا، بهم خوردگی هوا و وزش باد های سخت. جوش و خروش دریا و حرکت شدید امواج» (عمید ص ۴۳۵) 👈در ضمن معنی واژه های ایرانی در عربی با کمی تغییر و حتی بیشتر، امری ست عادی. گاه واژه ی ایرانی در عربی بکلی معنی جدیدی یافته. مثال: (تالشی) = بزِ نر (برگردان به فارسی)؛ این واژه در عربی نعجَه (تلفظ عرب) و گوسفند ماده معنی شده. گاه بکلی شکلی دیگر یافته. مثال: «کَی سَر» (تالشی، پهلوی، آلمانی) که حالا وقتی بسیاری از ایرانیان قَیصَر مُعَرَّب شده را بکار می برند، حتی نمی دانند که اصل آن از دو زبان مادر ایرانی و یک زبان اروپای غرب است. چنانکه بسیاری از هم میهنان ما پهلوی و معرب شده را به رسم عرب می نویسند. آن تلفظ در عربی درست است؛ زیرا عرب برای تلفظ قاعده دارد، ولی ما متأسفانه چنان قاعده ی دقیقی نداریم؛ پس به اَشکال بیگانه شده روی می آوریم بی آنکه بدانیم اصل آن از ماست؛ تازه همان معرب شده را نیز به رسم عرب تلفظ نمی کنیم، نمی توانیم، زیرا ما تلفظ چندین حرف عرب را بلد نیستیم. مثال: می نویسیم، تلفظ می کنیم؛ زیرا تلفظ ق و ط را بلد نیستیم. و از این دست بیشمار است. 🖊نویسنده: - م. تلگر  یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳ ساعت: ۱۹:۶ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3602 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🪵شیش؛ شاخه نازک و بلند 🪵نازک شیش؛ شاخه بسیار نازک 🪵رِزَه؛ شاخه های نازک خورد شده 🪵تا گُول؛ پوست جداشده از درخت به نحو دراز شبیه ریسمان 🪵گردَه؛ تنه گرد نیمه بلند درخت بدون شاخه 🪵ریش؛ ریشه های بسیار نازک درخت 🪵مغزی؛ ریشه کلفت و وسط درخت 🪵گپر؛ ریشه کلفت و محکم درخت 🪵گپر خره؛ ریشه های کلفت در یک جا جمع شده 🪵هیمه خره؛ هیزم جمع آوری و گپه شده 🪵سرخه؛ چوب محکم وسط درخت 🪵تلی؛ خار درخت 🪵تلی تگ؛ نوک خار 🪵گلام؛ گل های نوک درخت ها 🪵تتی؛ گلبرک های درخت مثل آلوچه 🪵سرینگن؛ چوب محکم و سرراست و بلند وسط تلار خانه های جنگلی 🪵کنّا؛ چوب پایین چارچوب درب 🪵پره یا پرگ؛ چوب کوچک تر از ابعاد لت 🪵لت پره یا لت پرگ؛ چوب کمی کوچک تر از پره 🪵خاکه؛ مانده ریز از چوب درخت که عموما بید آن را خورده و باز مانده هست 🪵بپیس؛ چوب پوسیده 🪵سری؛ چوب بلند و دراز و محکم و سراست وسط شیروانی 🪵قوزگ؛ گوشتی که از تنه درخت بیرون می زند 🪵گره؛ نام دیگر قوزگ هست 🌿گاشم؛ خزه روی تنه درخت 🪵جَرِق؛ چوب بسیار نازک از که نوک آن تیز باشد 🪵د گل؛ شاخه درختی که دو شاخه داشته باشد 🪵خلنگ؛ چوب راست و بلند که یک سر آن به داخل خم و بتوان با آن چیزی را به سمت خود کشید 🪵پیه؛ یا پایه چوبی 🪵خال؛ سر شاخه های درخت برای محصور کردن زمین بکار می رود 🪵پلخال؛ چیزی شبیه به یو u نوک تیز به سمت یایین برای فرورفتن داخل زمین برای نگهداری خال 🪵لُش؛ درب چوبی نرده ای 🪵کَلگ؛ چوب هایی که روی هم و بلند شده برای سامان محیط 🪵کلگ سری؛ چوب بلند و صاف روی گلک 🚪چَب در یا چب دری؛ درب چوبی گوچک پشت درب و یا پنجره اصلی 🔥فل یا گلن؛ باز مانده از سوختن چوب که تقریبا به رنگ سفید 🪵سوت گل؛ چوب نیمه سوخته 🪵جرجریگ؛ چوب و شاخه های خشک خشک 🪵سوته؛ باز مانده چوب ذغال شده که در روی زمین بماند 🪵آبنوس یا اونوس؛ چوب مانده در آب و گل ولای که کاملا خیس خیس باشد 🪵خلال؛ چوب نازک مثل خلال دندان 🪵پاس؛ چوب یک طرف تیز برای باز کردن و از هم جدا کردن چوب کلفت و کاربردهای دیگر دارد 🪵چنگوم پاس؛ پایه چوبی پاس برای بستن تلم 📜پره؛ چوب ورق شده نازک 🪵گچلاب؛ چوب تراشه بریده از تبر 🌳تگ؛ نوک درخت 🌲سر تگ؛ بالاترین نقطه درخت 🌴تنه؛ قسمت اصلی بدنه درخت 🌳من تنه؛ وسط تنه درخت 🌿گره؛ قوزگ درخت و یا شاخه آن 🌱دایله؛ چوب عمود و گرد که از شاخه راست درخت می گیرند 🍀گینگه؛ باز مانده درخت بریده شده 🍀گاتی؛ نردبان چوبی تراش شده از تنه درخت 🍀اشگه؛ چوب های نازک که در ی نقطه جمع آوری و گپه شوند 🌿سر اشگه؛ نوک و بالای اشگه 🌿اشگه خره؛ اشگه گپه شده 🌿سر درگاهی؛ چوب بالای چارچوب درب 📜لاشه؛ چوب ورق شده نازک و تقریبا بلند با ابعاد خاص 🔘رزه لاشه؛ لاشه خورد تر 🔲دراز لاشه؛ لاشه بلند تر 📜پرگ؛ ورق کوچک چوبی 📜لپرگ؛ کوچکتر از پرگ 🚪سم؛ چارچوب پایین درب ورودی که کِننا هم می گویند 🔘سمتک؛ نوک سم، یا بخاطر کمی بلندی سم، پای انسان هنگام ورود و خروج به آن برخورد کند 📜پردی؛ نوعی چوب ورق شده 📜رزه پردی؛ پری کوچگ تر 📜چارک؛ یک چارم لت یا پری و یا امثال آن 📜درز پوش؛ چوب نازک ورق شده که میان پری سقف می ذاشتند 🍂خشکه چرده؛ برگ های خشک خشک 🍃چرده خره؛ گپه چرده 🌿جیج؛ شاخه های نازک 🍂خشکه جیج؛ خشک شده جیج 🌲کاج؛ وقتی بسته های نازک سر شاخه درخت که برگ داره و گوساله خوردند را جمع کنند می شود کاج 🌿شپر؛ شاخه نازک تازه درخت که آن را پیچ بدهند برای بستن هیزم که بر دوش بکشند 🔲چلی؛ تیغه چوبی برای شکافتن تنه کلفت درخت 📍رز چلی؛ چلی گ‌چک 📍گته چلی؛ چلی های بزرگ و قطور 📍چو کتین؛ چوب دسته دار برای کوبیدن چلی 🔲تیرک؛ چوب ایستاده مثلا در ساختن پشت بام 🔲سر تیرک؛ تیرگ اصلی و محوری 🔲شیش؛ در اینجا همان زیر حلبی نازک روی شیر وانی 🌱تاگول؛ در اینجا منظور پوست دراز درخت برای بستن شیش 🔘من زی؛ چوب وسط شیروانی 🔘سرینگن؛ چوب اصلی و محوری بام خانه چوبی 🔲تش سر چو؛ چوبی که بالای اجاق قدیمی می ذاشتن برای خشک کرده اشیا 🥙لاک؛ ظرف چوبی 🥙لاک لوه؛ منظور همه ظروف چوبی و دیگ ها 📌لازم به ذکر هست که در گذشته هر يک از دست ساخته از درخت و چوب در خانه سازی چوبی، تلار، مخصوصا ساخت اماکن مذهبی مثل تکایا، مساجد، امامزاده ها در مشاغل دیگر سنتی مثل دامداری، زنبور داری، فرآورده‌های لبنی، نوقان داری، ذغال پزی، کار کشاورزی، نعل بندی و... نام ها و اصطلاحات خاصی داشته که محققین ارجمند می توانند جهت غنا و ارتقای این پژوهش یاریگر باشند ... 🖊 ۱۴۰۳/۰۸/۰۵ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3600 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
پژوهش اِدمُلّاوَند
#واژگان #اصطلاحات ✍سلام دوست عزیز آن کسی که #کتاب «غلط ننویسیم» را نوشته، خودشان غلط نوشته اند.
📜 📝درست بنویسیم ✍حال برای مردم گنجکاو این سوال پیش می که آیا این دو (ص. فا. و اسم) در اصل با هم فرق دارند؟ خیر، هر دو یکی ست؛ به عبارتی دیگر آن شور و غوغای طبیعت را این بار در گفتار و کردار و روان و بیان آدمی دیده اند. کوتاه: مقایسه است؛ مقایسه ی هستی طبیعت با روان آدمی. یک مثال برای روشنگری بیشتر: پروا و بی پروا، که حالا برای نوع گفتار و کردار آدمیان بکار می رود؛ در اصل یک مقایسه است که از جهان پرندگان به زندگی ما آدمیان آورده شده. مرغ خانگی با نزدیک شدن کسی پروا نمی کند؛ پر خود را باز نمی کند. ولی یک کبوتر وحشی در چنان لحظه ای بلافاصله پر وا کرده، پر باز کرده، می گریزد. پس نترس را بی پروا (دارای پرِ بسته) و ترسو را دارای پرِ وا (باز) دانسته اند (مقایسه). یعنی یکی که نمی ترسد، می مانَد، و آن دیگری که می ترسد، پر را وا = باز کرده می پرد و دور می شود تا خطری متوجه او نگردد. 🌍جهان زبان جهانی ست بی نهایت عجیب و زنده؛ روان زبان را دریافتن، در خطه ی تحقیق برای خود کلاه زرین ماندگار بافتن است. بارها دانشمندانی را دیده ام که بطور مکانیکی به واژه ها نگریسته اند و خود، خود را گمراه ساخته اند. و بعد به حاصل "کار" خود از روی نا آگاهی دلباخته اند، و منتشر کرده اند بی آنکه بدانند به غلط دامن زده اند. 📌هر وقت در واژه نامه های ایرانی معنی کهکشان (خانه های روشن در پی هم کشیده شده) را می بینم کاهکشان شده، دلم برای سلیقه ی زیبای گذشتگان ما می سوزد که آنگونه سوخته و هیچ گشته. 🖊نویسنده: - م. تلگر  یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳ ساعت: ۲۱:۵۴ ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
23.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓در آستانه هفته ؛ ✍دوستعلی صالحی هیکوئی (۱۳۲۲ تاکنون) از نویسندگان و شاعران نام آشنا در حوزه مازندران، اهل بخش دودانگه شهرستان ساری و روستای (پِندَر) است. 📌وی بیش از ۱۴ عنوان که در آنها به بررسی و مازندرانی میپردازد تالیف نمود. 📌 در ابتدا علاقمند به اشعار مازندرانی بود و در این راستا فعالیت هایی را انجام داد ولی سپس به جمع آوری مطالبی در زمینه ی فرهنگ مردم مازندران و واژگان آن پرداخت و کتب با ارزشی را نیز در  این زمینه منتشر نمود. 📌از مهم ترین آثار وی میتوان به: 📗کتاب به گل واژه های هیکو که به بررسی فرهنگ واژگان مازندرانی می پردازد و  📘ککی مقام هیکو و  📙خاخر برار هیکو که کاملا به زبان مازندرانی نوشته شده است اشاره نمود. 📌گفتنی است وی معلم بازنشسته و عضو انجمن های طبری سرایان و نویسندگان سمنان و مازندران است. 🌍 https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3613 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
پژوهش اِدمُلّاوَند
💠 📝راههای تشخیص واژه های دارای ریشه ی فارسی و عربی: ◀️حرف (ث): ✍هر واژه ­ای که دارای «ث» است بی­ گمان عربی است و ریشۀ فارسی ندارد؛ جز (کیومرث: مرد دانا یا گاو مرد)، (تَهمورث: دارندۀ سگ نر قوی) و واژگان لاتین مانند بلوتوث یا نام­ هایی مانند ادوارد ثورندایک و ... که بسی آشکار است نام­های لاتین هستند نه عربی یا فارسی. ◀️حرف (ح): ✍هر واژه­ ای که دارای حرف «ح» است بی­گمان عربی است و ریشۀ فارسی ندارد؛ غیر از کلمۀ حوله که درست آن هوله است و به گمان نزدیک به یقین ریشۀ ترکی دارد و به معنای (پُرزدار) است. (خاو یا هو: پُرز + له یا لی یا لو: پسوند اتّصاف). عرب به هوله (حوله) می­ گوید: مِنشَفة در سعودی، خاولی یا خاولیة و بَشکیر در عراق؛ بِشکیر یا فوطة در سوریه. ◀️حرف (ذ): ✍هر چند در فارسی کهن تلفّظ این حرف مانند تلفظ عربی آن وجود داشته؛ امّا امروزه ایرانیان این حرف را ذال (th) تلفّظ نـمی ­کنند بلکه  زاء تلفّظ می­کنند. بیش از ۹۵% واژه­ های دارای ذال ریشۀ عربی دارند؛ مگر واژه ­هایی مانند گذر، گذراندن، گذشتن، پذیرش، پذیرفتن، آذین، گنبذ (امروزه گنبد خوانده می­شود.) «ذانستن» که امروزه «دانستن» تلفّظ می­شود؛ امّا کُردها، لَک­ها، تالِشی­ ها و برخی دیگر از اقوام ایرانی «ذانستن» را هنوز «زانستن» تلفّظ می­ کنند. ◀️ترجمۀ فعل «می­ دانم» به چند زبان ایرانی: 👇👇  تالشی: (زُنُـمzonom) کردی: (اَزانِـم ، زانِـم یا دَزانِم) لکی: (مَزانِم) ◀️حرف (ص): ✍هر کلمه ­ای که صاد دارد بی­ شک عربی است؛ مگر عدد «شصت» و عدد «صد» که عمداً غلط نوشته شده ­اند؛ تا با انگشت «شست» و «سد» روی رودخانه اشتباه نشوند. صندلی نیز بی ­جهت با صاد نوشته شده و البتّه عربی شدۀ چَندَل است. عرب به صندلی می­ گوید «کُرسی، مَقعَد» و در گویش محلّی عراق و سوریه «اِسکَملی». «صابون» هم در اصل واژه ­ای فارسی است و درست آن «سابون» است و این واژه از فارسی به بیشتر زبان­ های جهان رفته مثلاً soap در انگلیسی همان سابون است. ما سابون را به صورت معرَّب صابون با صاد می ­نویسیم. اصفهان نیز معرّب یعنی عربی شدۀ اَسپَدانَـه ،اِسپَهان یا سپاهان است. ◀️حروف (ض، ظ ،ع): ✍بدون استثنا تنها ویژۀ واژه ­های دارای ریشۀ عربی است و در فارسی چنین مخارجی از حروف وجود ندارد. به ویژه ضاد تا جایی که عرب­ها به «الناطقین بالضاد» معروف­ند؛ زیرا این مخرج ویژۀ عرب است نه دیگر مردمان نژاد سامی. ◀️حرف (ط): ✍جنجالی­ ترین حرف در املای کلمات است. مخرج طاء تنها ویژۀ واژه­ های عربی است و در فارسی ط نداریم و واژه­ هایی که با ط نوشته می­شوند یا عربی اند یا اگر عربی نیستند غلط املایی رایج­ اند. ◀️حرف (ق): ✍در مرتبۀ دوم حروف جنجالی است. حرف قاف اغلب ویژۀ واژه­ های عربی است. واژه ­های عربی، دارای ریشۀ اغلب سه حرفی و گاهی چهار حرفی و دارای وزن و هم­ خانواده­ اند؛ مانند: قاسم، تقسیم، مقسِّم، انقسام، قَسَم، قسمت، اقسام، مقسوم، قسّام، منقسم و تشخیص واژۀ عربی الاصل دارای قاف کار ساده­ ای است؛ امّا دیگر کلمات قاف­دار یا ترکی اند یا مغولی؛ مثال: قَره قُروت: کشک سیاه، قره قویونلو: صاحبان گوسفند سیاه، قره گوزلو: دارندۀ چشم سیاه یا درشت، قِزِل آلا: ماهی طلایی. کلماتی مانند قُلدُر نیز مغولی­ اند. کلمۀ قوری نیز روسی است. قوری، کتری، سماور، استکان همه واژه ­های روسی ­اند و در زمان قاجاریّه وارد ایران شده ­اند. کلماتی مانند «قند، قهرمان و قباد» معرّب «کند، کهرمان و کَواذ» هستند. کلمۀ کندو با کند (قند) هم­ ریشه است. شهر کرماشان یا کرمانشاه را در گذشته عرب قِرماسان یا قَرمَسین تلفّظ می­ کرده است. امروزه ما کرمانشاه (کرماشان) را قِرماسان یا قَرمَسین تلفّظ نـمی ­کنیم؛ امّا کواذ را قباد می­ گوییم و این تأثیر زبان عربی بر فارسی است. 📌حروف چهارگانۀ (گ، چ، پ، ژ) نیز در عربی فصیح یعنی نوشتاری وجود ندارد و هر کلمه ­ای که یکی از این چهار حرف دارد؛ حتماً عربی نیست و به احتمال بسیار ریشۀ فارسی دارد؛ مانند منیژه، مژگان، ژاله ،پروین، پرنده، گیو، گودرز، منوچهر، پریچهر و ... گاهی نیز امکان دارد از دیگر زبان­ ها باشد؛ مانند: پینگ پونگ که چینی است یا چاخان و خپل که مغولی­ اند. پارتی party کلمه ­ای انگلیسی است و آپارتمان واژه ­ای فرانسوی است. 📌شاید این سؤال به ذهن متبادر شود که سایر حروف مانند الف ب ت ج د ر ز س ش ف ک ل م ن و ه ی چگونه اند؟ پاسخ این است که اینها حروف مشترک در سراسر زبان­ های جهان­ اند. هرچند برخی اقوام بعضی حروف را ندارند و به گونه دیگر ادا می­ کنند. مانند حرف «ر» که در فرانسه «غ» گفته می ­شود. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3622 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3634 📚معرفی کویر لهجه تالیف اقای احمد کمال آبادی این کتاب در قالب ۴ بخش روستای ویسمه فراهان و خرده فرهنگ های آن را معرفی کرده است. فصل ۱ آن به گویش، فصل ۲ به معرفی روستای ویسمه ، فصل ۳ به بازی‌ها و آیین‌های بومی و فصل ۴ به معرفی اصطلاحات و خاص این منطقه اختصاص دارد. 📖در مقدمه این کتاب آمده است: تفاوت لهجه‌ها گنجینه‌ای تکرار نشدنی و ذی‌ قیمتی است که در جانمایی الگوی فرهنگی کشور هر کدام جایگاه خاص خود را در خرده فرهنگ‌ها دارند و باید به درستی حفظ و معرفی شوند. در فصل ۱ کتاب, اثر گذاری زبان برای انتقال اندیشه، فرهنگ و احساسات، مجموعه قوانین، آداب و رسوم بیان شده است. در فصل ۲ کتاب، ویژگی های اقتصادی، سیاسی، مذهبی، اجتماعی،جمعیتی و فرهنگی این روستا بیان شده است و تصاویر متعددی از چشم اندازهای طبیعی و اقلیم منطقه نیز ارایه شده است . فصل ۳ کتاب فهرستی از آیین و رسوم خاص، باورهای محلی بازی‌های بومی است و برای مثال :شو نشینی ، تئاتر سیاه بازی، گندم گل گندم، تخم تخم و جشن تیرگان از جمله آیین‌های خاص این منطقه عنوان شده که بر مبنای باورهای عمیق شکل گرفته بیان می شود. الک دولک، کلابرک، شاه دزد، در نه بازی، اوربازی و تیلون نیز از جمله بازی های محلی رایج این خطه است که با توضیحات کامل برای خوانندگان ارایه شده است. در فصل ۴ کتاب فهرست تفضیلی از اصطلاحات و واژگان خاص محلی این خطه همراه با جدول تلفظ و معنی آن ارایه شده است. ✍ حسن عزیزابادی فراهانی 💠 💥 ❤️ 🌙 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐
📜 📌 🤼‍♂لوچو، از کشتی های پهلوانی است که از گذشته در مناطق شمالی کشور رواج داشته است. 🌾🍂 عده ای آن را به پایان برداشت برنج و برخی آن را جشنی برای تیرگان می دانند. در این کشتی هریک از طرفین ورزشکار می کوشد تا یک یا چند نقطه از بدن حریف را به زمین بزنند. واژه لوچو ترکیبی از «لو» به معنای کنار یا لبه و «چو» به معنای چوب است. اش این است که چوبی به ارتفاع سه متر در میدان مسابقه کاشته و خلعت قهرمانی بر آن آویخته می شود. کشتی‌گیری که بتواند در پایان عنوان قهرمانی این مسابقه را کسب کند، چوب را به همراه خلعت تصاحب خواهد کرد و به همراه هوادارانش با نوای ساز و دهل به روستا بر می‌گردد. 📌در مسابقات بزرگ و رسمی جوایز و هدایا گوسفند و گاو است. این مسابقات همه ساله در ماه مرداد در شهرستان های مختلف مازندران بویژه در بابل و بندپی و روستاهای اطراف آن برگزار می شود. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3637 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📝بدبختانه، متأسّفانه، خوشبختانه 📌برگرفته از مجله نشردانش، سال ۱۱،شمارهٔ ۱، آذر و دی ۱۳۶۹ 🖊ابوالحسن‌نجفی ✍بسیاری ‌از ادبا این‌ سه ‌کلمه ‌را غلط‌ یا غیر فصیح‌ می‌شمارند و گویندگان ‌را از استعمال ‌آنها برحذر می‌دارند۱ و توصیه‌ میکنند که ‌به ‌جای «‌متأسفانه» ‌(‌یا‌«بدبختانه ‌») گفته ‌شود: ‌«مع‌الا‌سف»، «با‌تأسّف»، ‌«ازبخت‌بد»، «از‌بدِ‌ حادثه»، «افسوس»، ‌«دریغا»‌ و جز اینها، ‌و برای‌ «خوشبختانه» هم‌ کلمات‌ یا ترکیبات‌ دیگری ‌پیشنهاد میکنند. با این ‌همه، ساخت‌ و کاربرد این ‌سه ‌قید منطبق ‌با قواعد زبان‌ فارسی‌ است ‌و ایرادی ‌برآنها ‌نیست. برای‌‌ توضیح‌ مطلب، نخست باید چگونگی‌ ساختن‌ قید را از اسم ‌و صفت‌ بیان‌ کنیم. 📌هر اسمی ‌که ‌بتوان ‌آن ‌را به «ان» جمع‌ بست‌ با افزودن «ها»ی ‌غیر ملفوظ (یا، به ‌بیان ‌دقیقتر، با افزودن ‌مصوّتِ e-) به ‌پایان «ان» قید میشود، مانندِ: مرد‌ > مردان > مردانه کودک > کودکان > کودکانه روز > روزان > روزانه شب > شبان > شبانه 👈از  طرف دیگر، چون تقریباً همۀ صفتهای منسوب به شخص را میتوان به «ان» جمع بست (و البته، در این صورت، صفت تبدیل به اسم میشود) پس میتوان این دسته از صفتها را نیز با همین روش تبدیل به قید کرد: نومید >  نومیدان > نومیدانه مست > مستان > مستانه بزرگ > بزرگان > بزرگانه نجیب > نجیبان > نجیبانه غریب > غریبان > غریبانه عجول > عجولان > عجولانه 📌بر این قیاس «بدبخت» و «خوشبخت» را نیز که صفتند میتوان تبدیل به قید کرد: بدبخت > بدبختان > بدبختانه خوشبخت > خوشبختان > خوشبختانه 📌«متأسّف» نیز که در فارسی در مقام صفت به کار میرود مشمول همین قاعده است. حتی اگر آن را - چنانکه در عربی - اسم فاعل بدانیم باز با تبدیل آن به قیدِ «متأسفانه» از قاعده خارج نشده‌ایم، زیرا «عاقل» و «مشفق» و «متعصّب» و «متملّق» و «مخلص» و دهها کلمۀ دیگر هم اسم فاعل‌اند و ما از آنها قیدهای «عاقلانه» و «مشفقانه» و «متعصّبانه» و «متملّقانه» و «مخلصانه» را ساخته‌ایم و کسی آنها را غلط ندانسته است. http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12971-badbakhtane-khoshbakhtane.html https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3672 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─ ادامه👇👇
📩شناسه۱۴۰۳۰۸۱۷۱۰۴۳ ✨﷽ن و القلم و ما یسطرون ✍ آق لر | آقلر | آقالر |آق اولر در برخی از محلات بویژه در بندپی واسه کسی که خودسری داره و کله اش باد داره میگن: (( ونه کله آق لر کله ره مونده )) 🔎آق+لر = 🔲 ✍واژگانِ (، آق) به چمِ (سپید) واژگانی هندواروپایی هستند. در زبانِ سانسکریت به (سپید، روشن، مایل به زرد )، (gaura) گفته می‌شده است. نیاز به یادآوری است که در زبان هایِ اوستایی و سانسکریت واژگانی که به (ر، رَ) می‌انجامند، در یک روندِ زبانی یا به همین شکل می‌مانند، یا آوایِ (ر/رَ) در آنها حذف می‌شود یا دچارِ جایگشتِ آوایی با آوایِ پیش از خود می‌شود (آغر/ آغار) /آغ (زدایشِ آوایِ (ر). چنانکه در رویه‌یِ ۵۹۹ از نبیگِ (فرهنگِ سَنسکریت- فارسی) آمده است. آق.(گفتگو): مخفف آقا. آق جواد، آق ماشاالله. آق‌پز، آق‌تپه. | ریشه: اوستایی : کلمه «آق» در زبان فارسی به عنوان یک پیشوند یا صفت به معنای «جناب» یا «آقا» استفاده می‌شود و معمولاً در ترکیب‌های مختلف به کار می‌رود. ( آق در گویش ) /aagh/ مخفف آقا - به عنوان پیشوند در معنی بزرگ به کار می رود. /ogh/ استفراغ – قی کردن - حالت _تهوع _ نافرمانی _ نفرین _ آزار _ _ [نام زنانه مازنی] _ [نام مردانه و کنایه از آدم پر فیس و افاده است] _ [برادر بزرگتر، خطاب به فرد سید] _ _[مادربزرگ] _ [شوهر خواهر] [زنِ ملا، همسرخان با ارباب، همسر روحانی، همسر مرد سید] آق . (ترکی ، ص ) سپید. سفید. آق . (اِخ ) نام طائفه ای از ترکمانان ساکن ایران ، دارای ۷۰۰ خانوار. || نام طائفه ای 🔎لَر: 🔲: واژه ی لَر: ۱/جوی‌آب، آب کند. ۲/زیر بغل. ۳/لاغر، ضعیف. ۴/مراد، مطلب. ۵/ساده دل، سلیم النفس. ۶/فردی توانمند و دانا که در مواجهه با امورات شخصی و عموی از تیزی، تندی، شتاب و سرعت خاصی برخوردار است. به فرص مثال [از اجداد اینحانب] معروف به از خیرین، باهوش، باسواد و معتمدین منطقه بوده به گونه ای که مخارج عزا و جشن برخی از خانواده ها به عهده ی وی بوده است. حاجی لَر. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در و نام کنونی آن مینو دشت یا دشت مینو است . این ناحیت را در قدیم کبودجامه می نامیدند و حمداﷲ مستوفی در ضمن «ذکر ولایت » درباره ٔ کبودجامه گوید: «ولایتی است و اکنون چون جرجان خراب است مجموع ولایت داخل کبود جامه است حاصلش ابریشم و انگور و غله بسیار میباشد و ولایتی عریض است .» و چنانکه از تضاعیف کتاب بر می آید: حاجی لر نام ایل و حشمی نیز می باشد که در این ناحیه سکنی گزیده بودند. و علامه ٔ قزوینی در حواشی خود بر لباب الالباب می آورد که کبود جامه نام حشمی است که میانه ٔ استرآباد و خوارزم می نشسته اند و شهری داشتند موسوم به «شهرنو» رجوع به نزهت القلوب چ لیدن ص ۱۶۰ و ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص ۷۶ و ۷۸ و ۸۳ و ۸۴ و ۱۰۰ و ۱۶۲ و لباب الالباب ج ۱  صص ۵۱،۵۲  و۳۰۴ شود. لَ. لاغر شدن در گویش کازرونی (ع.ش) ۱/شیخ لر. [ ش َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آختاچی بخش بوکان شهرستان مهاباد است و ۳۴۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴). ۲/شیخ لر. [ ش َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است و ۳۱۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴). ۳/شیخ لر. [ ش َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان خلخال است و ۱۴۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴). آق آتابای . (اِخ ) نام تیره ای از ترکمانان یموت . آق اردو. [ اُ ](اِخ ) نام طایفه ای که از ۱۲۲۶ تا ۱۴۲۸ م . بر دشت قبچاق شرقی آق بهی . [ ب ِ ] (اِخ ) نام تیره ای از قشقائی نزدیک ۲۰۰ خانوار. آق پر. [ پ َ ] (ص مرکب ) (از ترکی ِ آق ، سفید + فارسی ِ پر، رگ ِ خُرد) نام قسمی چای آق چای . (اِخ ) سفیدرود. و آن دارای دوشعبه است ، یکی موسوم به قتورچای که از خوی گذرد روستایی واقع در دهستان پالیزان، بخش مرکزی شهرستان مراوه‌تپه، استان گلستان. 📌 | نام روستایی در بخش مرکزی  شهرستان طوالش در استان گیلان است. چارواداران ترکی‌زبان آن دهکده را چون خانه های خود را به رسم کهن با آهک سفید کرده بودند، بنابراین آن محل را آق‌ائولر  به‌ معنی  خانه‌های سفید نامیدند. 🖊گردآورنده: ۱۴۰۳/۰۸/۱۸ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3678 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است . 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لغت جایگزین‌پیکسل تصویب شد؛ «تَصدانه» https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3679 ▫️فرهنگستان زبان و ادب فارسی، واژه فارسی «تَصدانه» را معادل واژه فرنگی «پیکسل» تصویب کرد. ▫️برای ترکیب پیکچر المنت، «تصویردانه» را و از ترکیب این دو، واژه «تَصدانه» را ساخت که در واقع مخفف است. 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚"تَصدانه =پیکسل!" (برابرنهادی نارسا و نازیبا) ✍با واژه‌های مصوّبِ فرهنگستانِ زبان و ادب فارسی (اعم از واژه‌های ساخته‌شده یا پذیرفته‌شده)، باید واقع‌گرایانه و منتقدانه روبه‌رو شد. برخی‌شان زیبا و رسا هستند و بعضی‌ها هم، نه زیبا هستند و نه رسا. پاره‌ای از این پیشنهادها، واژه‌هایی مرکب اند. و برخی از این واژه‌های مرکب نیز، ترکیب‌هایی منحوت یا آمیغی. این شیوه‌ی واژه‌سازی در زبان‌ انگلیسی بسیار رایج است. حتی در زبانِ عربی که از رده‌ی زبان‌های اشتقاقی است نیز این شکلِ واژه‌سازی، نمونه‌هایی دارد. در فارسیِ امروز واژه‌هایی زیبا و رسا که به این شیوه ساخته‌شده‌اند کم نداریم: "خصولتی" (خصوصی+دولتی) ، "گیلماز" (گیلان+مازندران) و ... شاملو واژه‌ی زیبای "کاریکلماتور" را از ترکیبِ "کاریکلماتور" و "کلمات" ساخت. بعدها استاد شفیعی کدکنی "کاریکراماتور" را گویا متأثر از همین واژه‌ ساختند؛ و مرادشان نیز لاف و گزافِ صوفیانِ مدعیِ کشف و کرامات است. در علوم تجربی نیز ده‌ها واژه بر همین اساس ساخته شده. از آن جمله اند واژه‌های "خوکفند" (خوک+گوسفند) و "شیبر" (شیر+ببر). شاید شنیده‌اید گاه کودکانی که تازه به حرف آمده‌اند، "پشه" را "پَشَره" می‌گویند. آنان این واژه‌ی آمیغی را از تلفیقِ بخش‌هایی از دو واژه‌ی "پشه" و "حشره" می‌سازند! در زبانِ طنّازانه‌ی مردم نیز نمونه‌های مشابه فراوان است: ژنیز (ژیانِ مدل‌پایینِ پرزرق‌ و‌ برق) از ترکیب "ژیان" و "ماتیز" ساخته شده. هم‌چنین است واژه‌ی "آشغولانس" (آشغال+آمبولانس) که دلالت دارد به وسایلِ حمل‌ِ زباله. و نیز "راستقیم" که ترکیبی است شوخ‌طبعانه و مرکب از "راست" و "مستقیم". مردم گاه حتی دشنام‌هایی ترکیبی و طبیعتاً مضاعف ساخته‌اند که نمونه‌ آوردن‌شان این‌جا چندان شایسته نیست. حتی شنیده‌ام دانشجویانِ شوخ‌طبع و سبک‌روح، دراشاره به افتِ کیفیِ دانشگاه‌های شهرستانی، واژه‌ی "تاکسفورد" ([دانشگاهِ] تاکستان+آکسفورد) را ابداع‌کرده‌اند؛ ساختی که در زبان‌ انگلیسی نیز مشابه‌اش نمونه دارد: "آکسبریج" (آکسفورد+کمبریج). چنان که ملاحظه‌می‌کنید این ساخت امکاناتِ فراوانی برای نوواژه‌سازی در اختیار ما می‌گذارد. حال این ماییم و این امکانِ زبانیِ لایزال. این روزها دیدم و شنیدم که فرهنگستان به‌جای واژه‌ی "پیکسل" (مرکب از واژه‌های Pictures و Element) که به معنای "کوچک‌ترین اجزاء تصویرهای دیجیتالی" است "تَصدانه" (تصویر+دانه) را پیشنهادداده‌؛ برابرنهادی که ساختی مشابه با معادلِ فرنگی‌اش نیز دارد. اما دریغ از اندکی زیبایی و خردکی رسایی در این پشنهاد! آیا مردم این واژه‌ی به‌گمان‌ام نازیبا و نارسا را با آغوشِ باز خواهندپذیرفت و در مکالماتِ روزمره‌شان به‌کارخواهندبرد؟! باید منتظرماند. 🖊احمد رضا بهرامپور عمران https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3679 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
پژوهش اِدمُلّاوَند
📩شناسه۱۴۰۳۰۳۰۵۲۱۵۲ 📜 🔎 {{«وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ»...[ناخوانا] تفنگچیان بندپی.....[ناخوانا] چون پاسی از شب بگذشت به رسیدند و دست جلادت برگشودند. عنان تملّک آن فیض آثار ...[ناخوانا] در قبضه اختیار مقرب الحضرت...[ناخوانا] به کمال استعداد جماعت و قوت تحقیق عزت آثار در توفق و استکمال خطّه ...[ناخوانا] بنیاد نهاد. خصم تحت ذلیل ماند. بقای اتباعش به و عنان تافتند در کمند اسار آمدند...[ناخوانا] [...}} 📜 🖊 ۱۴۰۳/۰۳/۰۵ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3692 📝: ▫️دیا: ▫️شش میر: بر اساس یافته های شفاهی مزار شش تن از سادات مرعشی است که در کشته شدگان جنگ بودند. ▫️فله بن: | ییلاق جماعت ملکشاه روستای دیوا بندپی غربی بابل ▫️لوچ؛ به نظر می رسد جمال از باشد. ▫️زرشای: نیاز به تحقیق دارد ▫️طاقور: به نظر می رسد که در مکان باشد. 📌در این خوانش منظور از 👈....[ناخوانا] اِمحا، از بین رفتگی کامل متن و یا یک واژه می باشد که البته در هیچ وضعیت خوانشی حتی بصورت تخصصی و کارشناسی دیگری قابلیت خوانش ممکن نیست. 📌ترجمه عبارات عربی ابتدای متن: آیه ۴۰ سوره حج 👈خداوند کسانی را که او را یاری کنند، یاری می‌کند خداوند قوی و شکست ناپذیر است. 📌شوربختانه اصل این اوراق بسیار نمور و کفکی بوده اند بگونه ای که بسیار آسیب جدی دیدند. با این حال دارنده حاضر به همکاری بیشتر نبوده است. 📌این اقبال هر چند نخستین بار شامل پژوهش ادملاوند گردید اما از وضعیت نهایی و ماندگاری این آثار خطی کهن رنجوریم. 🔴 به‌ منظور حفظ حریم شخصی، انتشار نمایه یا اصالت سند و یا نام دارنده ی این اسناد به خودشان واگذار شده است. 📙📘📓📗📒📕📔 📄 💌چاپ و نشر مطالب بردن از منبع مجاز نبوده و درج منبع الزامی است. 🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند. در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت. 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است. ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🔷وِرزا مُــــــــشته 🔶ورزا مُشته، آیین و آداب و رسوم و باور کشاورزان تبرستانی ، یادگار و ميراثی کهن،به جا مانده از نیاکان و گذشتگان،در تبرستان مازندران و گیلان که بخشی از تاریخ و فرهنگ مردمان این منطقه محسوب می شود.امروزه جزئی از جاذبه های گردشگری است. 🔶شمایل و عروسک برنجی که در پایان فصل درو،از آخرین مشت از برداشت محصول برنج در شالیزارهای مازندران و گیلان و همچنین برحسب اقلیم و نوع کشت، با خوشه گندم هم ساخته می‌شود که با هم متفاوتند.این آدمک برنجی را سمبل خیر و برکت و نماد نمایانگر و نشان دهنده دختر جوان دم بخت در منزل می دانستند آخرین دسته شالی برنج یا گندم را تا سال بعد،هنگام شروعِ مجدد شخم زدن،نگه می داشتند تا موجبات خیر و برکت آن زمین کشاورزی و زراعی فراهم شود. 🖊 https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3709 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🔷وِرزا مُــــــــشته 🔶ورزا مُشته، آیین و آداب و رسوم و باور کشاورزان تبرستانی ، یادگار و ميراثی کهن،به جا مانده از نیاکان و گذشتگان،در تبرستان مازندران و گیلان که بخشی از تاریخ و فرهنگ مردمان این منطقه محسوب میشود.امروزه جزئی از جاذبه های گردشگری است. 🔶شمایل و عروسک برنجی که در پایان فصل درو،از آخرین مشت از برداشت محصول برنج در شالیزارهای مازندران و گیلان و همچنین برحسب اقلیم و نوع کشت،با خوشه گندم هم ساخته می‌شود که با هم متفاوتند.این آدمک برنجی را سمبل خیر و برکت و نماد نمایانگر و نشان دهنده دختر جوان دم بخت در منزل میدانستند آخرین دسته شالی برنج یا گندم را تا سال بعد،هنگام شروعِ مجدد شخم زدن،نگه میداشتند تا موجبات خیر و برکت آن زمین کشاورزی و زراعی فراهم شود 🔶در روزگار گذشته،کشاورزیِ سنتی مرسوم بود و ماشین های کشاورزی صنعتی رواج نداشت برنجکاری،کاری بسیار طاقت فرسا، با چالشهای فراوانی مانند شرایط نامساعد جوّی مواجه بود.برنج با رنج و سختی در زمینهای باتلاقی با کمک زور بازو و گاو نر کوهان‌دار(وِرزا)کِشت میشد و به کمک یاور ها،به موقع برداشت میشد تا حاصل ماهها دسترنج و زحمت،زیر باران از بین نرود.گاو بزرگترین سرمایه یک خانواده روستایی بود 🔶در زمان گذشته،برای شخم زدن زمین کشاورزی،از گاو نر کوهان دار بومی و کاری به نام وِرزا استفاده میشد،هنگام برداشت محصول برنج،توسط افراد یاور (کارگرهای کمکی بدون دریافت دستمزد)،آخرین مشت خوشه های برنج را برای صاحب مزرعه و مالک زمین میبردند و به بار نشستن محصول را مژده می ثدادند مژدگانی(مِشتِلِق: هدیه شیرینی) میگرفتند. 🔶صاحب زمین،آخرین دسته خوشه برنج را تا بهار سال آینده،هنگام کشتِ مجدد شالیزار و مزرعه،نگه میداشت.آخرین مشت از خوشه برنج با مهارت خاصی، توسط بانوان تبرستانی،به شکل عروسک برنجی تزیین و بافته میشد و از دیوار ایوان منزل شالیکارها،یا در گوشه خانه یِ برنج کاران آویزان میشد. ✔️از یک طرف نشان دهنده یِ وجود دختر جوان دم بخت و باسلیقه در آن خانه بود برای این منظور،شمایل ورزا مشته در جایی از ایوان منزل که در دید همگان و عموم مردم و رهگذران بود و نخستین روشنایی طلوع آفتاب(اِفتاب تِغه) به آنجا برخورد میکرد و روشن میشد آویزان میکردند. ✔️ از طرفی نماد و باور برکت خواهی بود. و عقیده داشتند که باعث برکت شالیزارهایشان و به بار نشستن دوباره محصول خواهد شد. همچنین ورزا مشته را،سهم قدردانی از رنج و زحمتِ گاو نر کاری ورزا، میدانستند.چون بهره برداری محصول را نتیجه زحمت و کارِ گاو نر کوهان‌دار یعنی وِرزا میدانستند.به همین خاطر ورزا مشته نامیده شد. هنگام شخم زدن زمین در سال آینده و جدید، و در شروع فصل کشاورزی و کاشتن محصول،زمانی که گاو نر را برای کِشت شالیزار آماده میکردند،بخشی یا مشتی از دانه های برنج را از خوشه های عروسک برنجی جدا کرده،براساس آداب و رسوم ویژه ای،مقداری از آن را برای احترام و قدردانی و جبرانِ تلاش و زحمت به گاو نر کاری یعنی ورزا میدادند که بخورد قوّت بگیرد با نیروی بیشتری زمین را شخم بزند. این آیین و مراسم در اولین روز شخم زدن زمین در سال،با فراهم کردن یک تشت مسی آب، آینه، شمایل یا عروسک برنجی ورزا مُشته، گردو و نارنج، همراه با خواندن آواز و ترانه تبری برای آماده کردن ورزا گاو نر انجام میشد . تا رنج زحمت و کار ورزا جبران شود. 🔶 و بقیه دانه های برنج بر اساس باور خیر و برکت و افزایش رزق و روزی، نعمت و فراوانی، در ظرفِ ذخیره برنجِ مصرفی،نگهداری و اضافه میکردند 🔶ورزا مشته،یک نماد فرهنگی و همچنین سمبلی است از احترام و هم سویی انسان با طبیعت و اهمیت زمین کشاورزی و حتی احترام به یک حیوان اهلی کاری( ورزا) که در گذشته بزرگ ترین سرمایه یک خانواده روستایی بوده است. 🔶جالب هست بدانید شمایل و عروسک زیبای برنج یعنی ورزا مشته را برای افزایش خیر و برکت دائمی به خانه نوعروس ها نیز هدیه میبردند. 🔶امروزه در برنج فروشی ها،شمایل ورزا مشته آویزان هست 🔶وِرزا : گاو نر کوهان دارِ بومی(ولایتی گُو) و کاریِ قدرتمند عقیم شده برای شخم زدن زمین و مزرعه با گاو آهن سنّتی(خیش: اِزال و جِفت ) برای کاشتن گندم و برنج. 🔶فرهنگ یاوَرگیری : برداشت محصول شالی برنج و گندم به کمک افراد یاور(کومِکی) یعنی بستگان،همسایگان، آشنایان و خویشاوندان بدون دریافت مزد. در گذشته،همه مردم یک منطقه یا روستا در هزارجریب()یا مازندران و گیلان، برای برداشت و دروی محصول مزرعه برنج و گندم به یکدیگر کمک میکردند به کمک هم می آمدند یعنی یاوَر میدادند تا قبل از آسیب دیدن توسط بارندگی،محصول درو شود و با دادن آخرین مشت یا دسته برنج و گندم(ورزا مشته) به صاحب مزرعه،و دریافتِ مژدگانی و هدیه شیرینی از او،برای یاور دادن و درو به مزرعه بعدی و زمین مالک جدیدی میافتند. 📑 @edmolavand
_واژگان و اصطلاحات تبری به قلم غلامحسین باقِری الاشتی ✅. اَی. اَئی 🔅. دوباره ✅اینی. اِنی 🔅 می آ ئی ✅ چه اِشِنی 🔅 چرا نگاه میکنی ✅ اتّی 🔅. یکی دیگر . ✅ بتِج 🔅. بُدو . دویدن ✅ بالخِنه🔅. اتاق بالای. اتاق مخصوص مهمان ها.. به طبقه دوم ساختمان هم بالخنه. یا بالاخنه میگویند ✅ تش خِنِه 🔅 اتاقی که معمولاً افراد خانواده در ان اتاق جمع می شدند ✅ زیر خِنه . 🔅 انباری . زیر زمین ✅ ته بِلاره. .ته بِلاردِن بَوِّم 🔅 به فدای تو. . فدایت شوم ✅ بهِشتِمه 🔅. قرار دادم . گذاشتم. در واقع تعریف بِهشت یعنی جای خوب. عالی. وقتی میگوئیم. فلان وسیله ره فلان جاِ بِهِشتِمه. یعنی ان وسیله. را بهترین جا قرار دادم. ✅. تَسک. 🔅. قَد کوتاه . کوتاه قد. . س سکون است ✅. تِمنی 🔅 مترادف تومان است. . تِمنی به گردن بند و سینه آویز. زنانه اطلاق میشود که از سکه های ناصِری درست میکردند. که وزن. هر سکه تقریباً معادل ۲/۷۵گرم بوده است ✅شلِه . یا چَرمِ شِلِه. 🔅. پاتابه. یا پاتاوه . نوعی پاپیچ که از پشم تهیه می شده است. و برای اینکه در ِسرما ِاذیت نشوند. به ساق پا می بستند ✅ توار تیرِِه. 🔅. تبار. آل. . طایفه ✅. روجا. 🔅 ستاره زهره . ستاره بامدادی . نامی زیبا برای دختران.. ✅ دراغ نَئو 🔅. دروغ نگو. . خلاف واقعیت سخن نگو ✍️ دوشنبه ۱۴۰۳/۰۸/۲۱ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3713 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🌺💐🌸🌸🍀🍀💐🌺 " صنعت ادبی التزام یا واج آرایی " در متون ادبی فارسی، به ویژه در شعر، گهگاه شاعران به حروف یا کلماتی خاص بیش از حد معمول توجه می‌کنند. این توجه بیش از حد معمول گاه زیبایی خاصی به متن شعر می‌دهد و از طرفی واج آرایی حاصل از این کار نیز به زیبایی متن می‌افزاید. حاصل این توجه بیش از حد معمول خلق آثاری مثل آثار زیر است: التزام به شین ؛ چشمم که به چشم آن پری چشم افتاد از چشم پری به چشم من چشم افتاد رفتم که ز چشم او بدوزم چشمی چشمی شد و بر دو چشم من چشم افتاد التزام به کاف و گاف ؛ در این دَرگَه کِه گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگَه مشو غَرّه به امروزت که از فردا نه‌ای آگه التزام به ت و ب؛ تیر و تبر ببر به بَرِ پیر تیزگر گو: تیر تیز کن بتر از تیر تیزبر این هم التزام به دستنبو!! ؛ یارِ زیباروی دستنبو به دستم داد و دستم بو گرفت وه چه دستنبو که دستم بویِ دستنبوی دستِ او گرفت التزام به میم ؛ من مایل مه روی مسلسل مویم مفتون میان مهوش مه رویم می میخورم و میان میخانه مدام مدح مَلِک مَلَک مکان میگویم التزام به هیچ ؛ دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ در هیچ مپیچ دانی به جهان چه ماند اندر پس مرگ؟ عشق است و محبت است و باقی همه هیچ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3714 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📖 دیوانی در دوره قاجار 2⃣ ایلبیگی: رک ← رئیس خانوار ایلچی: رسول و فرستاده پادشاه به نزد پادشاه دیگر، در زمان صفویه، افشاریه، زندیه، قاجاریه (تا زمان سلطنت مظفرالدین شاه)؛ نمایندگان سیاسی ایران ــ به خارج فرستاده می‌شدند، یا نمایندگان دول خارجی که به ایران اعزام می‌گردیدند («ایلچی»؛ نماینده سیاسی، وزیر مختار و سفیر است؛ و «ایلچی کبیر» سفیر کبیر است؛ پیامگزار؛ سفیر («ایلچی بزرگ»: سفیر بزرگ «ایلچی مخصوص»: سفیر مخصوص) ایلچیخانه: سفارتخانه؛ رک ← ایلچی ایلچی کبیر: رک ← ایلچی ایلچی مخصوص: رک ← ایلچی ایلخان: رئیس ایل، خان قبیله؛ ایلبیگی؛ رئیس طایفه 🔲ب باج: رک ← صادر یا صادرات بارخانه: انبار؛ جای محصول؛ تجارتخانه؛ بسته‌های امتعه باستیان: دژ و استحکامات باش: رئیس و سر باطالیان: گردان بالاسری: غیر شیخیه؛ در اصطلاح خاص شیعه، کسانی که در برابر شیخی‌ها هستند، شیعه غیر شیخی گفته میشوند برات: ترکیبات، برات، از بالا به پایین صفحه: [ـ صدر حساب؛ موضوع برات؛ مواجب انعام، بهای شیء خریده شده و...]، تاریخ که معمولآً سال‌های ترکی بوده، مبلغ به خط سیاق منبع و محل پرداخت برات: نام شخص یا منبعی که مبلغ برات به وسیله او یا ابوابجمی او می‌باید پرداخت شود، با ذکر تاریخ صدور برات و مهر بکاول: رک ← خولنسالار بلدهٔ طیبه: همدان بلدیه: شهرداری بنّاخانه و فخّارخانه: آجر و گچ و آهک و بنّایی‌های دوره ناصری، از مالیات کوره پزها تأمین می‌شد و ومعمارباشی و معماران درجه دوم هم ــ که برای نقشه‌کشی و کارفرمایی لازم بودند ــ مواجب دولتی داشتند و مزد بنّا و سرعمله و نجّاری یراق درها، از پول خزانه تأمین میشد. بنیچه: در اصطلاح مالیه، صورت تقسیم مالیات هر ده، بر آب و خاک آن ده بیرونی: حیاطی که مردِ خانه در آنجا مهمان خود را می‌پذیرفت و مهمانی می‌کرد؛ مقابل اندرونی؛ خانهٔ مردان بیگلربیگی: از زمان صفویه، حکّام بزرگ (استانداران) را بیگلربیگی می‌گفتند؛ حکام ایالات که از جانب سلطان انتخاب می‌شدند (بیگلربیگ: سپهسالار؛ بزرگ شهر؛ رئیس کدخدایان؛ امیر الامرا؛ رئیس طایفه) بیوتات سلطنتی: حرمخانه (اداره خواجه سرایان و کارهای خانگی)، خلوت (اداره پیشخدمتان و فرّاش خلوتان)، آشپزخانه، قاطر خانه، اسلحه خانه، غلامخانه، یساولخانه، سرایدارخانه، زنبورکخانه، شاطرخانه، نقاره خانه، ایشیکخانه (اداره تشریفات سلطنتی)، خزانه، ضرّابخانه و…؛ در اصطلاح درباری قدیم، ادارات امور شخصی شاه را ــ که اغلب مثل آبدارخانه، کشیکخانه و امثال آن، به «خانه» ختم میشد ــ میگفتند. 🔲پ پته: جواز، جواز مالداران ــ که حاکی از ادای حق راهداریست پروانه: رک ← نشان پنجاه باشی: رک ← سوار کشیکخانه پیشخدمت: نوکری که چیزها به مجلس می‌آورده و می‌برده؛ خدمتکاری که خدمات حضوری داشته؛ مترادف پیشکار پیشخدمت باشیگری: ریش سفیدی عمله خلوت و تفنگدار باشیگری؛ از مشاغل مهم درباری پیشخدمتی: وظیفه و شغل پیشخدمت پیشکار: وزیر؛ معاون حکومت (پیشکاری: مباشری؛ نایبی و ریاست دارایی شهرهای درجه اوّل یا مرکز استان‌های کشور) پیشکار دارایی: وکیل مالیه (وکالت مالیات دیوانی) پیشکار کل: قائم مقام ولیعهد (کارهای عمومی ایالت را اداره می‌کرده‌است) پیشکار مالیه: کار داد و ستد وجوه و امور مالیاتی را از روی کتابچه دستورالعمل ارسالی از مرکز، به عهده داشته‌است پیشکشی: بخشیدن چیزی از سوی کوچکی به بزرگی؛ نام نوعی از خراج ــ که از قوا میگرفتند 🔲ت تاریخ کتابت: پس از اتمام کلیه تشریفات، وقتی که فرمان را به دست صاحب سند می‌دادند، تاریخ صدور را در پای سند مینوشتند تحویلدار صرف جیب: رک ← خازن صرف جیب، امین الصّره تحویلدار وجوه نظام: ریاست خزانه نظام تحویلداری: خزانه داری؛ رک ← اداره صرف جیب مبارک؛ خزانه داری؛ سمت کسی که وجه نقد یا جنس به او سپرده میشد تخشایی ارتش: قورخانه (فرهنگستان آن را به جای صناعت ارتش پذیرفته‌است) تدارکات عسکریه: اداره تدارکات و تسلیحات ارتش تعدیل دخل و خرج خزانه: تنظیم بودجه تعلیقه: رک ← مطلق العنانی تفاوت عمل: ستونی در دفترچه مالیاتی به این نام بود که در این ستون، برای دهات خراب تخفیفی قائل میشدند و برای مزارع تازه آباد و جدید النّسق، به‌طور تخمین، مبلغی مالیات پیش‌بینی می‌شد. حاکم، موظف بود این تفاوت عمل را وصول کند. این تفاوت عمل، منحصر به مالیات ارضی نبوده‌است تفنگچی آقاسی: رئیس تفنگداران خاصّه شاه؛ گارد (پاسگان) مخصوص شاه تفنگدارباشی: ریاست تفنگدارخانه و تفنگداران خاصّه تمسّک: سند؛ نوشته و حجّت مکتوب توره: قوره (به زبان ازبکی)؛ خانزاده؛ امیرزاده؛ شاهزاده https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3834 @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─ ادامه👇
📖 دیوانی در دوره قاجار 3⃣ توشیح: بعد از مراحل مهرگذاری و طغراکشی، پادشاه به خط خود بر حاشیه نامه یا فرمان، می‌نوشت: «صحیح است» و بعدها به صورت امضا درآمد ــ که آن را توشیح می‌گویند؛ اصطلاحاً، امضای شاهانه قوانین را پس از تصویب مجلسین، میگفتند. تیول و سیورغال: در اضلاع مختلف مملکت، به علما، قضات، امرا و اعضای خاندان سلطنت و سپاهیان، سیورغالات یا تیولات داده می‌شد و مالیات آنجا به جهت مدد معاش و مواجب ایشان، مقرر می‌شد. در مواردی، اعطای زمین خالصه، به جای حقوق و مواجب یا اعطای حق وصول مالیات ناحیه‌ای ــ که خاصه بود ــ یا مالک شخص ثالث یا ملک خود تیولدار یا مرتع شناخته می‌شد، به حساب می‌آمد. در بعضی نواحی، اختصاص به عواید داشت ــ که به مناسب معین، تعلق میگرفت. در املاک اربابی، تیول، فقط عبارت بود از مالیات دیوان یا دو دهم محصول 🔲ج جبادارباشی: رئیس قورخانه (رک ← قورخانه)؛ صاحب منصب جبارخانه (اسلحه خانه) جبه خانه: زرادخانه جلودار سوار: رک ← میرآخور 🔲چ چاپار باش: رئیس کل پست یا وزیر پست؛ چپر چالانچی: نوازنده چاووش: یساول؛ کسی که در روز جنگ، صفوف لشکر را مرتب می‌کرد (رئیس آن‌ها را چاووش باشی میگفتند) چراغ گاز: افتتاح روشنی چراغ گاز، در دارالخلافه، به سال ۱۲۹۸ ق چراخچی: مقدمة الجیش؛ پیشقراول (چرخچی باشی: فرمانده چنین فوج یا لشکری است) چرخچی باشی: متصدی اداره حمل و نقل؛ رک ← چرخچی چنونیک: کارمند کشوری 🔲ح حائری و غروی: پسوند اسامی علمای شیعه که به جهت تحصیل یا تدریس، در کربلا و نجف اقامت داشته‌اند حاجب الدّوله: در زمان پادشاهی ناصرالدّین شاه، به فرّاشباشی، حاجب الدّوله میگفتند. حاجب دبار: رک ← ایشیک آقاسی حافظ الصّحه: رئیس بهداری حاکم: فرمانده؛ فرمانفرما؛ کسی که از طرف دولت، مأمور حکومت ایالات و شهر و دهی باشد. حق الشّرب: رک ← آب بها حکومت: کارگزاری کل، پیشکاری کل؛ وزیری کل 🔲خ خازن صرف جیب: وقتی ناصرالدین شاه، می‌خواست انعامی به کسی بدهد، حواله پرداخت آن را به اداره صرف جیب مبارک می‌داد. وجوه پیشکشی (رشوه) و پول‌های کم را به این اداره تحویل می‌دادند و پول‌های زیاد را به خزانه، به حساب وجوهات خاصّه خامخانه: پمپ بنزین خانواری: صحرانشینان و ایلات، به جای پرداخت مالیات ارضی، سالانه مبلغی به عنوان مالیات خانواری، به پادشاه می‌دادند ــ که توسط رؤسای ایلات، از خانواده‌ها جمع‌آوری می‌شد. در دوره قاجار، یک ایلخان و یک ایلبیگ، بر ایالات بزرگ می‌گماردند که وظیفه آنها، جمع‌آوری مالیات دیوان و اداره امور عشایر بود. خدمتانه: هدیه؛ تحفه؛ پیشکش خزانه: بزرگترین بیوتات سلطنتی ــ که کار آن جنبه دولتی داشت. خزانه اندرون: قسمتی از خزانه که خزانه جواهر و طلا وزیر کلید و مهر و موم شاه بود. خزانه مالیات: قسمتی از خزانه؛ خزانه بقایای مالیات‌های کشور و عایدات سایر ممرهای دولتی که تحت ریاست معیرالممالک‌ها و امین‌السلطان‌ها بود. خلوت: رک ← دربار خلیفه طب: دانشیار خوانسالار: سالار بار؛ ناظر آشپزخانه و وزیر دربار؛ بکاول؛ طبّاخ؛ سفره چی 🔲د دارالامان: کرمان دارالایمان: قم دارالخلافه: تهران دارالخلافه ناصری: تهران دارالدوله: کرمانشاهان دارالرصّاعه: شیر خوارگاه؛ مؤسسه وابسته به دستگاه‌های شهرداری یا دولتی یا موسسات خیریه ــ که برخی کودکان شیرخوار، در آنجا نگهداری میشدند دارالسلطنه: تبریز؛ اصفهان؛ قزوین دارالشورای کبری: دارالشورای کبرای دولتی؛ مجلس دربار اعظم؛ رک ← مجلس شورا دارالعباده: یزد دارالعلم: شیراز دارالمرز: استرآباد؛ مازندران؛ گیلان دارالمومنین: کاشان داروغه دفترخانه: رک ← ایشیک آقاسی داروغگی دفترخانه: محاسبات ولایات و تحصیل بقایای حکّام داروغگی دفتر وزارت خارجه: رئیس اجرائیات دبیر حضور: آنکه در حضور سلطان یا امیر، کتابت می‌کرد؛ رک ← منشی الممالک دبیر مهام خارجه: در زمان سلطنت ناصری، هم لقب بود و هم شغل؛ دبیر مهام؛ قائم مقام وزارت دول خارجه (دبیری مهام خارجه: معاونت یا کفالت وزارت خارجه) دربار: آنچه امروزه به آن «دربار» گفته می‌شود، در قدیم، به آن «خلوت» و به کارکنان آن، عمله خلوت و به رئیس آنها، ریش سفید خلوت میگفتند. ریش سفید خلوت، چیزی نظیر وزیر دربار بود دربار اعظم: رک ← دارالشّورای کبری درخانه: در دوره قاجار، دربار سلطنتی را درخانه یا دربخانه میگفتند دستخط: شاه، اوامر خصوصی و دستورهای مخصوص خود را به خط خود یا منشی مخصوص خود ــ که حکماً ذیل آن را امضا می‌کرد ــ صادر می‌نمود. این نوع مکتوب، به دستخط موسوم بود. دستخط، نباید حاوی کارهای دولتی باشد؛ زیرا با مسئولیت وزرا، منافات دارد دفتر: اداره رسایل دفتر اوراجه: رک ← مستوفی https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3834 @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─ ادامه👇
📖 دیوانی در دوره قاجار 4⃣ دفتر جزو جمع: رک ← مستوفی دفتر خاقانی: اداره ثبت املاک دفتردار: لشکرنویس؛ رک ← لشکرنویس باشی دفتر دستورالعمل: رک ← مستوفی دفتر محاسبه: رک ← مستوفی دفیله: رژه رفتن؛ عمل به رده رفتن و گذشتن گروه‌ها از برابر کسی؛ رژه دواتداری: رک ← منشی‌الممالک (دواتدار: منشی؛ دبیر) دورژیمان: هنگ دوک: امیرالامرا دهباشیان: رک ← سوار کشیکخانه دیموسها: نجبای مملکت دیوان بیگی: رئیس محاکمات شهر و منصبدار حکومت؛ رئیس هیئت داوران یا رؤسای دادگستری ولایات را میگفتند و کم‌کم نام خانوادگی شد؛ رؤسای دادگستری ولایات دیوانخانه: محکمه؛ دارالحکومه؛ نخست وزیری؛ مکانی متصل به کاخ شاه ــ که صدراعظم و وزرا در آنجا به امور مملکتی رسیدگی میکردند دیوان رسایل: دفتر ایالتی دیوان عدالت عظمی: دادگستری 🔲ر رختدار: جامه دار خاص شاه (رختدارخانه)؛ از امور خصوصی شاه ــ که تحت ریاست صندوقدار باشی بوده‌است رسوم: رشوه، انعام و پولی برای انجام کار رقم: در دوره قاجار، اوامر و احکام و مخاطبات کتبی ولیعهد و شاهزادگانش را ــ که فرمانفرمایی و حکمرانی داشتند ــ می‌گفتند؛ مترادف حکم است رسوفیل: طرفدار روس ریاست دربخانه: ریش سفیدی دربخانه ریاست دفتر: پیشکار دارایی ریاست قشون: فرمانده لشکر ریش سفید عمله خلوت: رک ← وزیر دربار رئیس: معاونان وزارتخانه‌ها را میگفتند رئیس دفتر استیفا: وزیر دارایی رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی: رک ← منشی‌الممالک رئیس دیوانخانه: ← امیر دیوانخانه رئیس نظمیه: پلیس (به منزله شهربانی) 🔲ز زرّادخانه: ذخایر و مهمات ارتش؛ قورخانه؛ جباخانه؛ سلاحخانه؛ محل اسلحه و ذخایر و مهمات نظامی زنبورک: نوعی اسلحه گرم زیبا: نام سگ عزیزالسلطان زینخانه مبارک: رک ← زیندارخانه زیندارباشی: در زمان ناصرالدین شاه، به خازن رکیبخانه مبارک و در زمان مظفرالدین شاه، رئیس زینخانه مبارک؛ رک ←زیندارخانه زیندارخانه: گاهی که شاه در شهر برای نمایش، اسب سواری می‌کرد، زین و یراق اسبش مرصّع بود. زین‌های مرصّع شاه، زیندار خانه‌ای داشت که تحت سرپرستی یکی از رجال دربار، اداره و حفظ میشد 🔲ژ ژنرال قنسول: رک ← قنسول 🔲س ساخلو: پادگان؛ گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده‌اند و به حفظ و نگاهداری آن گماشته شده باشند سالاربار: بار سالار؛ پرده دار؛ ایشیک آقاسی؛ رک ← ایشیک آقاسی سپهسالار: فرمانده لشکر سرایدارباشی: رئیس سرایدارخانه؛ از مشاغل مهم درباری. (سرایدار: مستخدم و نگهبان سرا) سررشته‌داری مالیات: رک ← استیفا سردار: فرمانده لشکر؛ معاون حکومت سردار کل: وزیر جنک؛ سپهسالار سرداری: ریاست قشون؛ فرمانده لشکر سرعسکر: فرمانده قوا سرکشیکچی باشی: رئیس گارد (پاسگان) مخصوص شاه سرکنسول: رک ← قنسول سوار کشیکخانه: پاسگان (گارد) مخصوص شاه ــ که تحت ریاست کشیکچی باشی و نایبان و یوزباشیان و پنجاه باشیان و دهباشیان کشیکخانه بودند. سوار کشیکخانه را غلام کشیکخانه هم می‌گفتند (از مشاغل مهم درباری) سورسات: سیورسات؛ ارزاقی که به زور از انبارهای مردم، جهت پذیرایی مهمانان و فرستادگان دولت و قاصدان، از طرف حکام وصول می‌شد؛ غلّه و خوراک لشکریان و علوفه اسب‌ها و حیوانات؛ آذوقه لشکریان و سپاهیان یا پادشاه و امرا سیورغال: عواید زمین ــ که به جای حقوق یا مستمری، به شخصی بخشند؛ تیول و زمینی که پادشاه، جهت معیشت، به ارباب استحقاق بخشد؛ رک ← تیول و سیورغال 🔲ش شارژه دافر: کنسول؛ کارپرداز؛ شازدفر؛ شاهزاده فر؛ کاردار سفارت؛ مأمور سیاسی و نایب وزیر مختار شاطر: پیاده‌های جلو اسب شاه را میگفتند شاه: لقبی که پیشوایان دراویش، به مرید و جانشین خود میدادند شبنامه: نوعی جریده (از خانواده مطبوعات) شبندرخانه: شه بندرخانه؛ کنسولگری 🔲ص صاحب اختیار: کسی که مجوز برای اجرای حکمش بدون چون و چرا دارد (برای افرادی که تحت فرماندهی باشند) صاحب جمع: رئیس حمل و نقل؛ مسئول ضبط و تحویل‌نویسی از اموال دیوانی بوده (در دوره صفویه)؛ صاحب جمع خزانه؛ صاحب جمع جباخانه؛ صاحب جمع قپچاقخانه و… صاحبدیوان: رئیس کل بودجه؛ کسی که اسامی هر حقوق‌بگیری را به اندزه مواجب داشته‌است (از اواسط سلطنت قاجار، این لقب، جزو القاب منحصر محسوب می‌شده‌است) صاحبدیوان رسالت: دبیر؛ رئیس دفتر صاحبدیوان رسایل: رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی؛ رک ← منشی‌الممالک صاحب منصب: افسر قشون صادر: صادرات؛ باج؛ پولی که برای امور اتفاقی، از رعایا گرفته می‌شده صدر: رئیس؛ در دوره فتحعلیشاه، وزیر عدلیه را صدر دیوانخانه می‌گفتند؛ و نیز امیر دیوانخانه صدرالممالک: از زمان صفویه تا اوایل دوره ناصری، به متصدی امور شرعیه و اوقاف و حسبه، می‌گفتند؛ وزیر دادگستری و اوقاف؛ امیر دیوانخانه؛ صدرالممالک؛ صدر دیوانخانه؛ امور ملکی و شرعیات https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3834 @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─ ادامه👇
📖 دیوانی در دوره قاجار 5⃣ صرف جیب: پول توجیبی شاه. صندوقخانه: کارش تهیه خلعت و نشان بوده، و جزو کارهای عمومی دولت، محسوب می‌شده‌است صندوقداری: متصدّی صندوق جواهرات و اشیا و اجناس بهادار و با ارزش. 🔲ض ضابط: حاکم نواحی و بلوکات؛ فراهم آورنده و نگهدارنده چیزی. 🔲ط مقالهٔ اصلی: طغرا طغرا: طغری؛ علامت و نشان پادشاهان ــ که بر نوشته‌های سلطانی و دیوانی، به منظور تأیید و تأکید مطالب و مندرجات آنها، اضافه می‌کرده‌اند؛ علامتی که با خط درشت، بر طرّهٔ احکام سلطانی کشند؛ القابی که بر سر فرمان پادشاه می‌نویسند؛ خطی منحنی که بر سر احکام ملوک، می‌کشیدند. 🔲ع عمله خلوت: کسی که نظافت امور و سرای سلطنتی را به عهده داشته؛ کنیزان و زنان حرم؛ رک ← دربار. 🔲غ غروی: رک ← حائری و غروی. غلامبچه: رابط میان اندرون شاه و بیرون. غلامبچه باشی: رئیس غلامبچه‌های اندرون شاه؛ رک ← غلامبچه. غلام کشیکخانه: رک ← گارد (پاسگان) مخصوص شاه، و رک ← سوار کشیکخانه. 🔲ف فخّارخانه: کوره پزخانه؛ رک ← بنّاخانه و فخّارخانه. فراشباشی: نسقچی باشی: رئیس میرغضبها؛ داروغه چوبداران (فرّاش: پیشخدمت و خدمتکار). فراشها: کسانی که غذا را حمل می‌کردند؛ پیشخدمتها. فرمان: کلیه اقسام دیوانیات که حاکی از اوامر و دستورهای و مصوبات پادشاه بوده و به مهر و طغرای آن‌ها می‌رسیده است؛ نوشته‌ای که در آن، سمت یا مواجبی برای کسی معین می‌شده؛ توقیع پادشاه؛ اسم عام اوامر کتبی شاه؛ به فارسی فرمان است؛ فرمان، حتماً باید به دست مستوفی و پشت آن به مهر صدراعظم، وزیر مالیه، صاحبدیوان و منشی‌الممالک و شاه رسیده باشد. فرمانفرما: حاکم؛ رک ← حاکم. فعله: کارگر (در عربی، جمع عامل است و مفرد نیست). فوج: هنگ. 🔲ق قائم مقام: یکی از معانی آن، دبیر مهام خارجه؛ رک ← دبیر مهام خارجه. قاپوچی: دربان. قاپوق: (احتمالاً یا پای قاپوق!) میدان اعدام فعلی. قصر قاجار: با مصالح کشی سران قاجار، برای محل ییلاقی، توسط فتحعلیشاه بنا شد. قلمداندار: منشی حضور؛ رک ← منشی‌الممالک. قلمی: تحریر (قلمی شد: تحریر شد). قنسول: کارپرداز، شارژه دافر (ژنرال قنسول: کارپرداز اول؛ سرکنسول). قورخانه: رک ← زرادخانه. قوره: توره؛ شاهزاده. قوریساولباش: رئیس تفنگداران خاصّه. قوریلتای: مجلس شورا. قوللر آقاسی باشی: رئیس غلامان؛ رک ← گارد مخصوص شاه. قهوه قجری: در دوره قاجار، به قهوه مسموم ــ که به رجال، برای هلاکت آن‌ها می‌دادند ــ می‌گفتند. 🔲ک کارپردازی: مباشرت و ملزومات کارخانه: خان‌های که در آن بنّایی می‌کنند؛ قورخانه؛ مطبخ بزرگ. کاخ زرّین: هریک از عمارات بلدیه‌های نواحی. کاخ شهر: عمارت مرکزی بلدیه. کارگزار: وکالت و منصبی در وزارت خارجه. کتابچه جمع و خرج: کتابچه جمع و خرج مالیاتی مستوفیان. کتابچه دستورالعمل: کتابچه جمع و خرج مالیاتی مستوفیان. کتابداری: رئیس کتابخانه؛ شغل کتابدار؛ مأمور حفظ نظم و ترتیب کتب در کتابخانه. کدخدای محل: رئیس محله؛ در دوره ای به معنای رئیس کلانتری بوده‌است. کرپی: پٌل کروم: (جمع کرم) درخت انگور. کشیکچی: ریاست نگهبانان. کشیکخانه: رک گارد مخصوص شاه. کلانتر: حاکم؛ رئیس شهر که کدخایان محله را تعیین و اداره می‌کرده؛ داروغه شهر. کلانتری ایالت: از مشاغل اداره حکومتی شهر؛ این لقب، فقط مخصوص فارس و قوام‌های شیراز بوده (به نظر مهدی بامداد). کمیسر عالی: رئیس اداره شیلات. کنت: خان کوتوال: رئیس شهربانی. کوچ: کوچ و بند؛ زن و فرزند و اهل. 🔲گ گار: ایستگاه راه‌آهن. گارد مخصوص شاه: سوار کشیکخانه (و رئیس کل سواران کشیکخانه را غلام کشیکخانه نیز می‌گفتند. سرکشیکچی باشی، در مواقع سواری شاه، باید ملتزم رکاب می‌شد و سواران یا غلامان او در جلو و عقب می‌بودند تا اگر پیشامدی می‌شد، برای حفظ جان شاه، حاضر باشند). لباس 🔲م ماژور: یکی از درجات نظامی، معادل یاور سابق و سرگرد امروزی. مالیات ارضی: مالیات اراضی زراعتی. مالیات غیرمستقیم: در دوره قاجار، در اوایل دوره مشروطه، شامل مالیات‌های زیر بوده: ۱- نمک، ۲- تریاک، ۳- الکلیات یا رسومات، ۴- دخانیات، ۵- ذبایح یا روده، ۶- پوست برّه، ۷- گمرک. مالیات مستغلات: از کلیه ساختمان‌های شهری، مبلغی به عنوان کرایه زمین، از طرف دولت دریافت می‌شد. مالیات مستقیم: در دورة قاجار، در اوایل دورة مشروطه، چهار نوع بوده: ۱- ارضی، ۲- اصناف، ۳- وسایط نقلیه یا نواقل، ۴- مستغلات. مبادله: در دورة قاجار، نوشتن سند در دو نسخه بوده که هریک از دو نسخه را یکی از متعاهدین، نزد خود نگه می‌داشتند. مباشر: رئیس. متصدی مخزن تدارکات عسگریه: رئیس مخازن. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3834 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─ ادامه👇
📖 دیوانی در دوره قاجار 6⃣ مجلس دربار اعظم: رک رئیس مخازن مجلس دربار اعظم: دارالشّورا؛ رک مجلس شورای دولتی مجلس شورای دولتی: به امر ناصرالدین شاه، در سال ۱۲۷۵ ق. شش وزارتخانه (داخله، خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و وظایف) جهت شورا، به ریاست میرزا جعفرخان مشیرالدّوله تشکیل شد. در سال ۱۲۸۸ق. مجدداً به امر ناصرالدّین شاه، همان وزرا و شاهزادگان (معین)، در هفته دو روز برای رسیدگی به امور مهام مملکتی و دو روز برای امور مهم دیگر، در دارلشّورای کبری جمع می‌شدند. دارالشورا، رئیس و ناظم داشت. صدور هر حکمی در این مجلس، باید به تصدیق وزرای اهل مجلس می‌رسید. ناصرالدّین شاه، امر به تشکیل مجلسی به نام دارالشّورای کبری داد تا بتواند به جای صدراعظم، تصمیم بگیرد. عضویت و ریاست شورا، بر حسب امر شاه صورت میگرفته‌است مجلس شورای ملّی: دارالشورای ملّی، در سال ۱۳۲۴ق ایجاد شد. این مجلس، تا سه هفته در عمارت گلستان منعقد و بعد به بهارستان و سپس به باغ سپهسالار منتقل شد. اعضای این مجلس را ملت انتخاب میکردند محصّل بقایا: رک امین بقایا محصّل محاسبات: مأمور وصول یا رئیس اجرا و وصول مالیات مخبر: راپورتچی مدرسه وزارت خارجه: مدرسة علوم سیاسی مرخّص: نماینده مختار مرسوم: مستمری و وظیفه مستوفی: حسابدار؛ در اصطلاح مالی قدیم، متصدی استیفای مال دولت بود. مال دولت یا نزد مالیات بده‌است یا نزد متصدی وصول. مستوفی برای انجام وظیفة خود، چهار دفتر داشته: دفتر جزو جمع: اسامی ایالات و ولایات، از آذربایجان تا یزد در آن بوده‌است؛ دفتر اوراجه: راجع به مصارف بیوتات سلطنتی و مصارف فوق‌العاده؛ دفتر دستورالعمل: خلاصة دستورالعمل بودجه‌های هر سال ولایات قلمرو مستوفی، در آن نوشته می‌شده‌است؛ دفتر محاسبه: جمع و محاسبه ولایات تحت قلمرو مستوفی که توسط پیشکار حاکم، برای مستوفی ارسال میشده‌است مستوفی الممالک: در دورة فتحعلیشاه، برای امورمالیاتی، سرپرستی به نام مستوفی الممالک تعیین شد و زیر نظر او، برای هر چندین ولایت، یک نفر مستوفی معین شد؛ بنابراین، مستوفی الممالک در حکم وزیر دارایی کنونی بوده و بر دخل و خرج کشور، نظارت داشته‌است. مستوفی، هرسال عملیات صاحب جمعان قلمرو خود را رسیدگی می‌کرد، صورت حساب آن‌ها را می‌نوشت و پس از تشخیص باقی هر یک و وصول آن، به آنان مفاصا حساب می‌داد. از اواخر دورة ناصری، این لقب جنبة شغلی خود را از دست داد و جزو القاب دولتی شد مستوفی پای سند: مستوفی مأمور رسیدگی نهایی را مستوفی پای سند می‌گفتند که بایست بروات و فرمان‌ها را قبل از مهر صدراعظم و صحه شاه، ثبت و مهر می‌کرد و ضامن صحّت آن بود مستوفی کل، پیشکار دارایی مصلحت خانه: در سال ۱۲۷۶ق ــ که همه روزه باید در مورد مصالح ملک و ترقی مملکت گفتگو می‌شد ــ شاه، مجلسی به این نام دایر کرد و اعضای آن، عمومی تر از مجلس شورای وزرا بوده‌است مصلحت‌گزار: کاردار؛ شارژه دافر مطلق العنانی: رعایا، در موقع تغییر محل و نقل مکان از ملکی به ملک دیگر، مجبور بودند وجوهی جهت مطلق‌العنانی و آزاد بودن، به حکومت یا پیشکار مالیه بپردازند و ورقة اجاره نامه به اسم تعلیقه، دریافت دارند که بدون این ورقه، هیچ رعیتی حق انتقال به جای دیگر و تغییر محل نداشت معتمد حرم: رئیس خواجگان معلمخانه دولتی: دارالفنون مفاصا حساب: رک مستوفی الممالک ملتزم رکاب: همراه شاه؛ رک گارد مخصوص شاه ملفوفه فرمان: شاه، غیر از فرمان کتبی و رسمی خود، فرمان کتبی و رسمی دیگری هم داشته‌است؛ مثلاً در امر خاصی از قبیل: تحقیق و تفتیش و رسیدگی به کار معینی، صادر می‌شده یا دستوری به‌طور فوقالعاده به کسی اعلام می‌گردیده. این فرمانها، سربسته، به مخاطب می‌رسید. به همین جهت، آن را «ملفوفه فرمان» نامیدهاند. این فرمانها، به صحّة شاه و مهر صدراعظم میرسید ممالک محروسه: مجموع ایالات و ولایات ایران؛ کشور ایران. ممیزی املاک: کارشناس، محصول زمین و میزان آب قنات را به‌طور تقریب، جهت وصول مالیات تعیین می‌کرد. با اجرای ممیزی علمی، قدم عمدهای برای تشخیص صحیح عایدات و تعیین میزان مالیات مؤدیان، برداشته شد منافع دارالضّرب: در زمان قاجار، از عواید حاصل از عملیات ضرابخانه‌ها، ۵/۷ درصد مالیات اخذ می‌شد که به آن، منافع دارالضرب میگفتند منجّم و منجّم باشی: کسی که برای سفر، سعد و نحس را تعیین میکند منشور: فرمان‌های سرگشاده پادشاهان؛ فرمانهایی که محرمانه و رمزی نبودند؛ فرمان شاهی مهر نکرده؛ فرمان پادشاهی که از باب لطف وعنایت باشد منشی اسراری صدرات عظمی: مدیر دفتر محرمانه و مرموزات منشی الممالک: تا اواسط دورة محمدشاه، از القاب شغلی بوده. رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی را میگفتند و از آن پس، متصدی شغل مزبور را صاحبدیوان رسایل؛ وزیر رسایل؛ منشی حضور و دبیر حضور مینامیدند. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3834 @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─ ادامه👇
💠 📖 دیوانی در دوره قاجار 7⃣ منشی حضور: رک منشیالممالک. منشی حضور همایون: رئیس کل وظایف؛ مأمور ابلاغ به وزرا. منغلای: (= منقلای): پیشقراول و طلایة سپاه. موزیکانچی: نوازندگان ارکستر نظامی. مهرداری: عمله خلوت؛ رک ¬ عمله خلوت. مهلتانه: آنچه در ازای دادن یا گرفتن مدّت، گیرند یا دهند؛ وسیلة مهلت طلبی. میرآخور: جلودار؛ از مشاغل مهم درباری؛ کسی که پیاده در جلو حرکت می‌کرده، برای به مقصد رساندن آقا؛ جلودار سوار؛ رئیس اصطبل شاهی. میرزا: کاتب و نویسنده و منشی؛ از القاب شاهزادگان هم بوده ولی بعدها برای سردارزادگان هم استفاده شد. وقتی در اوّل نام آید، اطلاق به نویسندگان، خاصّه اهل حساب می‌شده؛ دفتردار؛ حسابدار. میزان آقاسی: رئیس کل گمرکات؛ رئیس مالیات غیرمستقیم و گمرک امروزه. 🔲ن ناظر: خوانسالار؛ رک خوانسالار. ناظم: ناظم مدرسه؛ مدیر داخلی وزارت خارجه؛ رئیس دبیرخانه؛ معاون وزارت خارجه. ناظم خلوت: داروغة خلوت؛ کسی که نظم خلوتخانة شاهی را به عهده داشته. ناظم دفترخانه: رئیس وصول بقایا؛ رک امین بقایا. ناظم دارالخلافه: حاکم تهران. ناظم میزان: رئیس عوارض و مالیات که دم دروازه، از مال التّجاره‌های داخلی و خارجی گرفته می‌شد؛ بعدها ناظم میزان، مدیر گمرک استعمال شد؛ رئیس مالیات غیرمستقیم و گمرک. نایب: رک سوارکشیکخانه. نایبالوزاره: در اوایل و اواسط سلطنت ناصری، معاون وزارت خارجه را می‌گفتند و در اواخر آن، رئیس. نسقچی و نسقچیباشی: اکثر حکّام، چنین فردی برای خود داشتند و تا اوایل سلطنت مظفرالدّین شاه، رواج داشته وظیفه او، بریدن سر، بینی و… بوده‌است. میرغضبان و کارمندان اداره مزبور در دورة قاجار، بیشتر در خانوادة علاءالدّوله دوام پیدا کردند. نشان: برای تأیید مضمون ارقام و احکام و نشان‌های سابق، نوشته می‌شده که در مورد سیورغال و تیولات و مناصب و مشاغل کوچک، صادر می‌شده؛ لکن پروانجات، برای تأیید ارقامی که جنبه مالی داشته، بوده‌است. نظارت خاصّه: خوانسالاری؛ رک خوانسالار. *نفی بلد: تبعید. نقارخانه: این خانه، یکی از بیوتات سلطنتی بوده؛ در دورهای که آلات موزیک نظامی اروپایی به ایران نیامده بود، نقارهخانه، این کار را انجام می‌داده‌است. نکول: امتناع؛ خودداری از پرداخت وجه حواله و برات و…؛ خودداری از پاسخ. نگارستان: باغی که توسط فتحعلیشاه در خارج از شهر تهران بنا شد؛ قسمتی از وزارتخانه فرهنگ و هنر. نوّاب (جمع نایب): معاونین؛ از القاب شاهزادگان (مرد و زن)؛ نوّاب اشرف، در مورد شاه؛ نوّاب اشرف والا، در مورد شاهزادگان استفاده می‌شده‌است. نوکر: در زمان قاجار، طبقات کارمند و حقوق بگیران دولت را می‌گفتند؛ خدمتکار؛ بعضی حکّام، به کارکنان خود می‌گفتند. نیابت: معاونت. 🔲و وزارت: حکومت (نایب الوزاره: معاون حکومت). وزارت دفتر استیفا: مرکب از وزیر و مستوفیان ایالات و ولایات بود. وزارت لشکر: رئیس دارایی ارتش. وزیر: نیابت اوّل؛ رئیس (معاون). وزیر بقایا: مستقیماً تحت نظر صدراعظم انجام وظیفه می‌کرد و حساب ولات و حکّام را از آن‌ها می‌گرفت و به مستوفی محل می‌داد تا حساب را تنظیم کند. وزیر حضور: وزیر دربار. وزیر دارالانشا: رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی. وزیردارالشّورا: عضو دارالشّورا: عضو دارالشّورای کبری. وزیر دوّاب : مستوفی که به جمع و خرج و اسقاط و عمل و غیرهٔ شترخانه و قاطرخانه رسیدگی می‌کرده‌است. وزیرعلوم: وزیر معارف؛ وزیر آموزش و پرورش. وزیر محاسبات: وزیر دارایی. وزیر نظام: ریاست دارایی؛ فرمانده قوا را نیز می‌گفتند (در زمان محمدشاه قاجار به بعد، معمول شد). وصل: به معنی و معادل «پیوست» امروزه. وقایع نگار و داروغه دفترخانه: رئیس اجراییات وزارت دارایی؛ محصّل وصول بقایا. 🔲ی یادداشت: (تاریخ رواج آن، از دوران ناصری بوده) نامه‌هایی که از وزارت امور خارجه به نمایندگان سیاسی دولتهای دیگر می‌نوشتند، می‌گفتند. فرق آن با نامه، در این است که نویسنده در آن، خود را به صیغه مفرد غایب می‌خواند. در تداول سیاسی، نامه گلهآمیزی است که وزارت خارجه دولتی به دولت دیگر می‌فرستد و در آن، از مسایل مربوط به نقض عهد و شکایت، گفتگو می‌کند. یاور: سرگرد. یراقچین: خلع سلاح. یوزباشیان: رک ← سوارکشیکخانه. کارمندان آستان رضوی را القابی چون اقبالالتّولیه، حسامالتّولیه و… می‌دادند. در اسناد دورة قاجار، بر پشت و بالا یا سمت چپ سند یا فرمان، نام و لقب مخاطب را می‌نوشتند. به تجربه، ملاحظه شده که اغلب، مهر پشت سند، جایی زده شده که نوشته «روی صفحه» تمام شده باشد و این، مهر همان نویسندة سند است. 📚منابع: لغتنامه دهخدا لغتنامه معین لغتنامه نفیسی ماهنامه بهارستان شماره‌های ۷۰ الی ۷۴ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3834 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از پژوهش اِدمُلّاوَند
📕 (روستای لزور) ✍: 📌موضوع : فارسی - گویش ها , زبان شناسی (فیروزكوهی) ⚙ناشر : تاویل 🌍محل نشر : تهران 📄قطع : وزیری 🔎نوع کتاب : تالیف 📍زبان اصلی : فارسی 🟡قیمت : ۴۰۰۰۰ 📌نوع جلد : شومیز 💠قطع : وزیری 🖨تیراژ : ۱۰۰۰ 📖تعداد صفحات : ۲۰۰ 🗓تاریخ نشر : ۱۳۸۶/۰۴/۰۹ 🗞رده دیویی : ۰۴۱۱۹ 📊شابک : 978-964-8164-15-2 ✍, "در این كتاب گویش ، از گویش‌های مازندرانی (طبری)، بررسی می‌شود كه جزء دسته زبان‌های شمال ایران محسوب می‌شود. 👤نگارنده در فصل نخست اطلاعاتی كلی درباره‌ی شهرستان و روستای لزور به دست می‌دهد و در فصل دوم به بررسی آواشناختی و واج‌شناختی می‌پردازد. 👈فصل‌های سوم و چهارم و پنجم به ترتیب به ساخت واژه (صرف)، نحو (ساخت جمله) و نتیجه‌گیری اختصاص دارد. 👈بخش ملحقات نیز شامل تعدادی جمله، و فهرست افعال ساده و مشتق و این گویش است كه قسمت بیش‌تر كتاب را به خود اختصاص داده است. 📝در فهرست واژگان سعی شده در هرجا لازم بوده واژك‌های سازنده‌ی كلمات نشان داده شوند. 📝نویسنده بیان می‌كند كه بررسی این گویش بر مبنای نظریه‌ی ساختگرایی انجام شده است. http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3385 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از پژوهش اِدمُلّاوَند
📕 (روستای لزور) ✍: 📌موضوع : فارسی - گویش ها , زبان شناسی (فیروزكوهی) ⚙ناشر : تاویل 🌍محل نشر : تهران 📄قطع : وزیری 🔎نوع کتاب : تالیف 📍زبان اصلی : فارسی 🟡قیمت : ۴۰۰۰۰ 📌نوع جلد : شومیز 💠قطع : وزیری 🖨تیراژ : ۱۰۰۰ 📖تعداد صفحات : ۲۰۰ 🗓تاریخ نشر : ۱۳۸۶/۰۴/۰۹ 🗞رده دیویی : ۰۴۱۱۹ 📊شابک : 978-964-8164-15-2 ✍, "در این كتاب گویش ، از گویش‌های مازندرانی (طبری)، بررسی می‌شود كه جزء دسته زبان‌های شمال ایران محسوب می‌شود. 👤نگارنده در فصل نخست اطلاعاتی كلی درباره‌ی شهرستان و روستای لزور به دست می‌دهد و در فصل دوم به بررسی آواشناختی و واج‌شناختی می‌پردازد. 👈فصل‌های سوم و چهارم و پنجم به ترتیب به ساخت واژه (صرف)، نحو (ساخت جمله) و نتیجه‌گیری اختصاص دارد. 👈بخش ملحقات نیز شامل تعدادی جمله، و فهرست افعال ساده و مشتق و این گویش است كه قسمت بیش‌تر كتاب را به خود اختصاص داده است. 📝در فهرست واژگان سعی شده در هرجا لازم بوده واژك‌های سازنده‌ی كلمات نشان داده شوند. 📝نویسنده بیان می‌كند كه بررسی این گویش بر مبنای نظریه‌ی ساختگرایی انجام شده است. http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3385 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─