eitaa logo
پژوهش اِدمُلّاوَند
437 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
268 فایل
🖊ن وَالْقَلَمِ وَمَايَسْطُرُونَ🇮🇷 🖨رسانه رسمی محسن داداش پورباکر_شاعر پژوهشگراسنادخطی،تبارشناسی_فرهنگ عامه 🌐وبلاگ:https://mohsendadashpour2021.blogfa.com 📩مدیر: @mohsendadashpourbaker 🗃پشتیبان:#آوات_قلمܐܡܝܕ 📞دعوت به سخنرانی و جلسات: ۰۹۱۱۲۲۰۵۳۹۱
مشاهده در ایتا
دانلود
🟦 📝مقاله متن 🌍نام چند مكان در ايران و نيز افغانستان. رودبار، نام چند مكان در ايران و نيز افغانستان. رودبار واژه اى فارسى و به معناى جايى است كه رودها و نهرهاى آب در آن جريان دارند ( ← سمعانى، ج 6، ص 187؛ ياقوت حموى؛ برهان، ذيل مادّه). گاه به نواحى حوضه يك رود كه حدود 30ـ40 دهكده داشت نيز رودبار اطلاق مى شده است ( ← منوچهر ستوده، 1388ش، ص 29). ازاين رو چند مكان جغرافيايى با نام رودبار در فلات ايران وجود دارد، ازجمله در قزوين، گيلان، كرمان و ايالت سيستان قديم. 1) رودبار قزوين. ناحيه تاريخى رودبار در شمال قزوين بخشى از ناحيه ديلم* بود. اين ناحيه كوهستانى به جهت عبور رود شاهرود* از ميان آن، به رودبار شاهرود نيز شهرت داشت. رودبار سرزمينى وسيع از حدود سرچشمه هاى شاهرود در الموت* تا نزديكى ملتقايش با رود قزل اوزون در منجيل را دربرمى گرفت (قزوينى، ص 373؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص60ـ61، 217؛ نيز ← منوچهر ستوده، 1349ـ1380ش، ج 1، ص 461). به نظر مى رسد در منابع متقدم، هرجا از رودبار در شمال ايران به عنوان مركز ملوك ديلم (جَستانيان*) نام برده شده است، مراد همين رودبار باشد كه به رودبار الموت و رودبار قزوين نيز معروف بوده است ( ← اصطخرى، ص 204؛ ياقوت حموى، همانجا؛ جوينى، ج 3، ص 202، 212؛ ابوالفداء، ص 428ـ429؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص60، 217ـ218). ظاهرآ نخستين بار نام رودبار در تاريخ طبرى (قرن سوم) آمده است. طبرى (ج 9، ص 97) در بيان ماجراى مازيار (آخرين امير قارِن وندان طبرستان، متوفى 224) و قتل كوهيار به راهى از رودبار به رويان اشاره كرده كه احتمالا همان رودبار قزوين بوده است. مركز اين ناحيه، با نام رودبار، در زمان حكومت جستانيان (قرن دوم ـ چهارم)، تختگاه آنان و قصبه ديلم نيز بود ( ← اصطخرى، ص 204ـ205؛ ياقوت حموى، همانجا؛ نيز ← جَستانيان*؛ قس مقدسى، ص360، كه «بروان» را قصبه ديلم شمرده است). سكه هاى به جامانده از خسروشاه بن ماناذر، از امراى جستانى، كه به تاريخ 361 در رودبار ضرب شده ( ← عقيلى، ص 192، 203)، مؤيد گزارشهاى مذكور است. در اوايل سده چهارم، با افول قدرت جستانيان، رودبار همانند ساير نواحى قلمرو آنان به تدريج به دست حكومتهاى مجاور افتاد. در سالهاى 315ـ316، اَسفاربن شيرويه* از امراى مسافريان بر آنجا تسلط يافت ( ← ابن اثير، ج 8، ص 191؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 409). در پى كشته شدن اسفار، مرداويج* (حك : 316ـ323؛ بنيان گذار سلسله زياريان) با تسخير رودبار و نواحى اطراف آن بر ديلمان مسلط شد (حمداللّه مستوفى، همانجا). رودبار در زمان حكومت جعفريان (حك : 383ـ484) بر قزوين، از توابع كوره قزوين بود (همان، ص 778). رودبار همانند الموت به فراوانى قلعه هاى نظامى شهرت داشت و لَمِّسَر، معروف ترين قلعه اسماعيليان پس از الموت، در اين ناحيه واقع بوده است (ورجاوند، ص 214). رودبار از قرن پنجم تا هفتم در تصرف اسماعيليان و از مراكز اصلى حكمرانى و فعاليتهاى تبليغى آنان بود. حسن صباح (متوفى 518)، بنيان گذار اسماعيليه نزارى در ايران، پس از فعاليتهاى مذهبى در شهرهاى مختلف، رودبار را مركز فعاليتها و تبليغات مذهبى خود قرار داد ( ← قزوينى، ص 302). در پى آن، گروهى از مردم الموتِ رودبار به كيش اسماعيلى درآمدند (جوينى، ج 3، ص 192ـ193). حسن صباح پس از تسخير قلعه الموت در 483، به تصرف قلاع و نواحى اطراف الموت پرداخت و در هركجا توانست قلعه اى ساخت. در اين زمان يورنتاش، امير ملكشاه سلجوقى كه رودبار در اِقطاع او بود، كوشيد حسن صباح را از قلعه الموت بيرون كند كه اين كار با مرگ يورنتاش ناتمام ماند (همان، ج 3، ص 199ـ200؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، 1387ش، ص 108؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 519؛ براى اطلاع بيشتر ← حسن صبّاح*). به گزارش حمداللّه مستوفى (نزهة القلوب، ص 61؛ تاريخ گزيده، ص 527ـ528)، حدود پنجاه قلعه همچون الموت، لمسر، ميمون دژ، لار، منصوريه و بهرام در ناحيه رودبار وجود داشت (نيز ← الموت*). قلعه الموت، به سبب اينكه دارالملك اسماعيليه بود، اعتبار و اهميت بيشترى داشت و ناحيه رودبار به سبب شهرت قلعه الموت در اين دوره به رودبارِ الموت شهرت يافته بود ( ← جوينى، ج 3، ص 139، 261؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 218؛ نيز ← الموت*). در دوره حكمرانى محمدبن ملكشاه سلجوقى، قارن بن شهريار (پادشاه طبرستان) در 500، خواجه نظام الملك (وزير مشهور سلجوقى) در 503، و انوشتگين شيرگير در 505 براى تصرف قلعه لمسر به رودبار لشكركشى كردند كه همگى بى نتيجه ماند ( ← ابن اثير، ج10، ص 477ـ478، 527ـ528؛ جوينى، ج 3، ص 211ـ212؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، 1387ش، ص 124).
در 511 به دستور سلطان محمد سلجوقى، بار ديگر انوشتگين قلاع مهم رودبار همچون الموت و لمسر را محاصره كرد و در آستانه فتح اين قلاع، باشنيدن خبر مرگ سلطان محمد لشكريانش متفرق شدند (جوينى، ج 3، ص 212؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، 1387ش، ص 124ـ130؛ حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده، ص520). در زمان بزرگ اميد كيا* (حك : 518ـ532)، كه به وصيت حسن صباح حاكم رودبار و قلاع آن شده بود ( ← حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده، ص 521)، سلطان محمود سلجوقى و جانشينانش بارها به رودبار و قلعه هاى آن حمله كردند ( ← رشيدالدين فضل اللّه همدانى، 1387ش، ص 137ـ139، 151؛ كاشانى، ص 173ـ175). به رغم همه كوششها، بيرون آوردن رودبار از چنگ اسماعيليان تا زمان هولاكوخان (سرسلسله ايلخانيان مغول در ايران) به تعويق افتاد. او در 651 مقدمه لشكرش را به فرماندهى مِرْگِتاى به رودبار فرستاد كه خرابيهايى به بار آوردند ( ← رشيدالدين فضل اللّه همدانى، 1373ش، ج 2، ص 981). در 653، با نزديك شدن لشكر هولاكو به رودبار الموت، ركن الدين خورشاه* كوشيد با اظهار اطاعت و نيز تخريب برخى قلاع، هولاكو را از تصرف اين ناحيه بازدارد. در 654، با تسليم شدن خورشاه، رودبار به دست هولاكو افتاد و به فرمان او، حدود پنجاه قلعه در ناحيه رودبار تخريب شد (جوينى، ج 3، ص 261ـ262، 267ـ268؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، 1387ش، ص 184ـ189؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص 527). پس از برافتادن اسماعيليان، اطلاعاتى كه درباره ناحيه رودبار در منابع آمده جالب توجه است. قزوينى، در نيمه دوم قرن هفتم (ص 373) رودبار را سرزمينى كوهستانى با رود و درختان فراوان وصف كرده است. بنابرگزارش او (همانجا)، آباديهاى آنجا مشتمل بر قُرا و قِلاع مستحكم بود. حمداللّه مستوفى (نزهة القلوب، ص60ـ61) از اين ناحيه با عنوان «ولايت رودبار» ياد كرده است. او علاوه بر اشاره به حدود تقريبى اين ناحيه و قلاع اسماعيليه، آن را به بخشهاى گرمسير و سردسير تقسيم كرده و به رونق كشاورزى در آنجا به سبب وجود رود و نهرهاى آب و به مهم ترين محصولات آنجا اشاره كرده است. بنابر گزارش او (ص 61)، هنوز برخى از اهالى آنجا اسماعيلى و برخى نيز مزدكى بوده اند. در اين دوره، رودبار ــ كه گاه از آن با عنوان رودبار قزوين نيز ياد مى شد ــ از اعمال ايالت جبال بود ( ← قزوينى، همانجا؛ حمداللّه مستوفى، نزهة القلوب، ص60، 217). در گزارش قزوينى و حمداللّه مستوفى، به مركزيت يا حاكم نشينى رودبار اشاره اى نشده است. گمان مى رود در نيمه قرن هشتم قلعه الموت مركز ولايت رودبار بوده، چراكه در گزارشى، از كيااسماعيل رودبارى، كه تحت امر ملك اشرف چوپانى بود، به عنوان حاكم الموت در 750 ياد شده است ( ← حافظ ابرو، 1380ش، ج 1، ص 217). در اواخر قرن هشتم، ناحيه رودبار، كه در تسلط خداوند محمد از امراى محلى ديلم بود، چندى به تصرف كياملك هزاراسبى، حاكم اشكور، درآمد (مرعشى، ص 53ـ54، 58). در 776، سيدعلى كيا، حاكم بيه پيش يا گيلان شرقى ( ← حسينقلى ستوده، ص 167ـ168) كه درصدد دستيابى بر قزوين بود، كياملك را از اشكور بيرون كرد؛ اما نتوانست رودبار را تصرف كند. كياملك با جلب اعتماد رهبر اسماعيليه رودبار و به كمك پيروانش (به ويژه اهالى قلعه الموت و لمسر) سيدمهدى كيا را مغلوب و اسير كرد. سيدمهدى كيا پس از آزادى بار ديگر به دستور برادرش به قلمرو كياملك لشكر كشيد كه اين بار توانست با شكست دادن و متوارى كردن كياملك، براى مدتى حكومت بر رودبار را از دست كياييان* هزاراسبى خارج سازد و بر رودبار و قلاع مهم آن مسلط شود (مرعشى، ص 58ـ59، 61ـ63، 65ـ66). رودبار در دوره حكومت كياييان به مثابه پايگاهى نظامى همواره محل استقرار بخشى از نيروهاى آنان بود، چنان كه «سپهسالار رودبار» در 781، كه اوضاع قزوين آشفته بود، به دستور سيدعلى كيا، قزوين را تسخير كرد. هرج ومرج ناشى از قتل سيدعلى كيا، در 791 فرصت مناسبى براى كياملك به وجود آورد تا با لشكرى گران از ساوه به سوى رودبار حركت كند و پس از چهار ماه محاصره بتواند بار ديگر بر رودبار و قلاع مهم آن دست يابد ( ← همان، ص 69ـ70، 89). كياييان بار ديگر در زمان سيدرضا كيا (حك : 798ـ829) توانستند، با شكست كياجلال الدين هزاراسبى بر رودبار و قلاع آن مسلط شوند (حافظ ابرو، 1380ش، ج 3، ص 225؛ مرعشى، ص 122ـ 124، 130). در پى به قدرت رسيدن اميرناصر كاركيا در 837 ، وى حكومت رودبارات (قلعه الموت و توابع آن) را به برادر بزرگش كاركيا ركابزن و نيز قلعه لمسر و توابع آن را به برادر ديگرش، كاركيا امير سيداحمد سپرد (مرعشى، ص 187ـ188). به نظر مى رسد در دوره حكومت كياييان بر ناحيه رودبار، قلعه لمسر از لحاظ نظامى بسيار اهميت داشته، چراكه مرعشى در شرح وقايع شورش كاركيا امير سيداحمد در سالهاى 845ـ846 برضد برادرش، رودبار لمسر و قلعه آن را كليد فتح گيلان دانسته است ( ← ص 248ـ249).
قلعه لمسر يكى از پايگاههاى اصلى كياييان براى حمله به قزوين و نواحى اطراف آن بود (همان، ص330، 336ـ337). اهميت راهبردى و نظامى اين قلعه به حدى بود كه از آن با عنوان رودبار يا رودبار لمسر نام برده شده است (همان، ص 123، 170، 273). اگرچه مرعشى (ص 63، 147) قلعه الموت و اطراف آن را ولايت الموت خوانده، همچنان اين منطقه جزئى از رودبار بوده و گاه به مجموع الموت و لمسر، رودبار، رودبارين يا رودبارات نيز گفته شده است ( ← حافظ ابرو، 1380ش، ج 3، ص 224؛ مرعشى، ص 58، 69ـ70، 89، 187، 453؛ بوداق منشى قزوينى، ص 94). به گزارش مرعشى (ص 453)، براثر زلزله 899 بسيارى از مردم رودبارات كشته شدند. در زمان كاركيا ميرزاعلى (حك : 883ـ910) بارها تركمانان آق قوينلو به ولايت رودبار حمله كردند (لاهيجى، ص 58، 73؛ بوداق منشى قزوينى، همانجا)، تااينكه شاه طهماسب اول، با تسلط بر رودبار در 974 تا 975 به حملات آنها پايان داد (بدليسى، ج 2، ص 235ـ236؛ منشى قمى، ج 1، ص 474، 476). در دوره قاجار (حك : 1210ـ1344 (1304ش))، بر ناحيه رودبار، كه به دو بلوك الموت و رودبار تقسيم مى شد، نايب الحكومه اى ازسوى حاكم قزوين حكومت مى كرد ( ← فراهانى، ص 28؛ جوينى، ج 3، حواشى قزوينى، ص 387، 390). اين تقسيم بندى و نام گذارى ظاهرآ متأثر از تقسيمات دوره كياييان بود. بلوك الموت در شمال شرقى قزوين مشتمل بر چهار ناحيه فيشان (تركان فيشان)، اَندِج رود، آتان (الموت بن)، و بالارودبار بود ( ← رشوند، مقدمه ستوده، ص هفت؛ جوينى، ج 3، همان حواشى، ص 389).اين بلوك 67 آبادى داشت كه باوجود جريان رود الموت در آن، به سبب كوهستانى بودن، كشاورزى در آن به باغها و مزارع كوچك محدود مى شد (عين السلطنه، ج 2، ص 1614، 1619؛ گلريز، ج 1، ص 932). بلوك رودبار بزرگ تر از الموت و در غرب آن واقع بود. اين بلوك از ملتقاى شعب رود شاهرود (رود الموت و طالقان رود) در دره شيركوه تا بلوك عمارلو در غرب را دربرمى گرفت (عين السلطنه، ج 1، ص 629؛ جوينى، ج 3، همان حواشى، ص 387). بر بلوك رودبار، كه قلعه لمسر در آن قرار داشت، محمدزمان خان رشوند (متوفى 1251) رئيس ايل رشوند تسلط داشت، ازاين رو براى تمايز آن با رودبار زيتون (رودبار گيلان)، آن را رودبار محمدزمان خانى مى ناميدند ( ← عين السلطنه، ج 5، ص 33، 37؛ رشوند، همان مقدمه، ص سى وسه ـ سى وچهار؛ جوينى، ج 3، همان حواشى، ص390؛ ورجاوند، ص 248). اين بلوك متشكل از هفت ناحيه رَشكين پره، كاتوپره، لاله بشم سفلا، لاله بشم عليا، ميان ولايت، نينه رود و بابامنصور بود (رشوند، همان مقدمه، ص پنج ـ هفت؛ گلريز، ج 1، ص990؛ جوينى، ج 3، همان حواشى، ص 391ـ392). اگرچه ناحيه بابامنصور در اين دوره از توابع بلوك عمارلو دانسته شده ( ← ميرزاابراهيم، ص 187)، در اوايل دوره قاجار و حتى پيش از آن، بابامنصور و برخى قراى عمارلو جزء بلوك رودبار بوده است ( ← كاشانى، ص 175؛ مرعشى، ص 67؛ رشوند، تعليقات ستوده، ص 212ـ233). كشاورزى در بلوك رودبار به سبب واقع بودن بر حاشيه رود شاهرود* و برخوردارى از آب وهوايى مناسب رونق داشت و مهم ترين محصولات آنجا برنج، گندم، پنبه، ارزن و ميوه بود ( ← سلطانمحمدميرزا قاجار، ص30؛ كيهان، ج 2، ص 373). در دوره پهلوى، براساس تقسيمات جديد در اين ناحيه، بخش رودبار الموت (به مركزيت روستاى معلم كلايه) با دو دهستان الموت و رودبار در دهستان رودبار شكل گرفت (گلريز، ج 1، ص 988ـ989؛ حسينقلى ستوده، ص 202؛ نيز ← الموت*). 2) رودبار گيلان. شهر رودبار، مركز شهرستانى به همين نام، در 67 كيلومترى جنوب رشت و در مسير بزرگراه قزوين ـ رشت واقع است و سفيدرود* از ميان آن مى گذرد ( ← نقشه سياحتى و گردشگرى استان گيلان). در منابع دوره صفوى (حك : ح 907ـ1135) و پس از آن نام رودبار آمده است. گويا در دوره صفوى، رودبار بخشى از ناحيه كُهدُم در غرب سفيدرود بود ( ← فومنى، ص 81، 258). به نوشته فومنى (ص 257ـ258)، در حمله على خان بِيَه پسى به رودبار در 1002، رحمت آباد، رستم آباد و عمارت حسين خان (والى كهدم) در پيلده رودبار غارت شد. بنابر گزارش فومنى، روستاى پيلده در اين زمان مركز رودبار بود. آدام اولئاريوس[1] (سياح و سفرنويس) نيز در گزارش خود از رودبار در 1046، فقط به دهكده پيله/ پيلده/ فيلده اشاره كرده است ( ← ص 289). به گزارش ناصرالدين شاه قاجار (ص 19ـ20) در 1286، فيلده روستايى ميان راهى و بزرگ و زيتون خيز با چند محله، كاروانسرا و بازار بوده است. ازاين رو به آن رودبار زيتون مى گفتند ( ← شيروانى، ص 298؛ رابينو[2] ، ص 209). در اين زمان، رودبار ناحيه اى متشكل از 30ـ 40 روستا در ساحل چپ سفيدرود واقع بود و از شمال به شَفت و كهدم و از جنوب به منجيل محدود مى شد ( ← ملگونوف[3] ، ص 298؛ فرهادميرزا قاجار، ص 24؛ رابينو، همانجا؛ منوچهر ستوده، 1349ـ1380ش، ج 1، ص 461).
در دوره قاجار، رودبار بر سر تنها مسير ارتباطى رشت به قزوين قرار داشت كه گيلان را به فلات مركزى ايران مرتبط مى ساخت (دروويل[4] ، ص360؛ ژوبر[5] ، ص 322، 328؛ اوليويه[6] ، ص 135). از اين مسير، راهى در آخر گردنه رودبار (نزديك پل سليمان خان منجيل) به سوى طارُم، زنجان و آذربايجان مى رفت (ژوبر، ص 328؛ ميرزاابراهيم، ص 189). اين جاده، كه گويا در دوره صفوى احداث شده بود، در 1246 به دستور فتحعلى شاه و مدتى بعد به دستور ناصرالدين شاه بازسازى شد. در 1316، شركتى روسى راه ديگرى از غازيان و رشت تا تهران براى عبور كاروانها و درشكه ها ساخت (ميرزاابراهيم، ص 169؛ ناصرالدين قاجار، ص 19؛ رابينو، ص 56) كه باعث رونق رودبار شد؛ چنان كه بلوك رودبار به يكى از منزلگاههاى اصلى كاروانيان براى تأمين مايحتاجشان بدل شد و رشد و گسترش قراى بلوك رودبار را درپى داشت ( ← ميرزاابراهيم، ص 189؛ فووريه[7] ، ص 426). اقتصاد رودبار برپايه كشاورزى و از محصولات آنجا انواع ميوه، گندم، جو و برنج (در رستم آباد) بود، اما محصول عمده و منبع اصلى درآمد اهالى رودبار، زيتون بوده است (ميرزاابراهيم؛ فووريه، همانجاها؛ رابينو، ص 51؛ ظهيرالدوله، ص 55). به گفته رابينو (ص210)، درخت زيتون را امير تيمور (حك : 771ـ807) از شام به اين منطقه آورده بود. با حمايت حكومت مركزى از كشت اين محصول، شمار درختان زيتون از حدود 000،80ـ 000،100 اصله درخت در 1306، به بيش از 000،200 اصله در   1331 رسيد ( ← كرزن[8] ، ج 1، ص 368، ج 2، ص 504؛ رابينو، همانجا). در 1306، ناصرالدين شاه انحصار خريد و توليد زيتون ايران را به دو تاجر بادكوبه اى تحت الحمايه روسيه واگذار كرد و آنان كارخانه روغن كشى در رودبار احداث كردند (كرزن، ج 2، ص 504؛ فريدالملك همدانى، ص 179؛ رابينو، ص 51؛ ظهيرالدوله، همانجا). رونق كشاورزى، افزايش رفت و آمد قافله هاى تجارى و مسافران شمال، تحول اوضاع اقتصادى و اجتماعى جامعه روستايى رودبار را در پى داشت. رشد توليد محصول صادراتى زيتون، ضمن افزايش درآمد روستاييان، سبب آبادى و گسترش روستاها گرديد. رشد و توسعه فيزيكى روستاهاى پراكنده بلوك رودبار به حدى بود كه در اين دوره، از رودبار به عنوان شهر نام برده اند ( ← اورسول[9] ، ص 183؛ ايست ويك[10] ، ج 2، ص 323). رودبار در دوره قاجار، چهارهزار تن جمعيت، پنجاه دكان، چند كاروانسرا و بازار داشت ( ← ميرزاابراهيم؛ ملگونوف؛ ناصرالدين قاجار، همانجاها؛ رابينو، ص 59). رابينو (ص 211، 213) رودبار را به دو ناحيه رستم آباد و فيلده تقسيم كرده است. او در گزارش خود (ص 209)، بدون ذكر نام مكان خاصى، مركز رودبار را در شانزده كيلومترى منجيل دانسته است كه تقريبآ با شهر رودبار كنونى منطبق است. مسعود كيهان (ج 2، ص 269) شهر رودبار را مركز بلوك رودبار و رستم آباد آورده، در جاى ديگر (ج 2، ص 273)، با ذكر همين فاصله، به اشتباه رستم آباد را مركز بلوك رودبار معرفى كرده است. رزم آرا (ج 2، ص 133) مركز بخش رودبار را شامل سه محله و هشت آبادى نوچوكامبَر، اَليزه (بالامحله)، خلسر، گزن سرخن (ميان محله)، دوگاهه، لاكه، تكليم و دارستان (پايين محله) ذكر كرده و در جاى ديگرى (ج 2، ص 307) صرفآ نوچوكامبر را مركز بخش رودبار آورده است. توسعه باغهاى زيتون و خريد و فروش اين محصول و فراورده هاى آن نظير روغن و صابون زيتون بر تشكيل شهر رودبار در 1311ش بسيار مؤثر بوده است ( ← ايران. وزارت كشور، 1390ش ج، ذيل «استان گيلان»؛ كتاب گيلان، ج 5، ص 1129؛ كشوردوست، ص 136). در 1316ش، با مركزيت اين شهر، بخش رودبار در شهرستان رشت تشكيل شد (رزم آرا، ج 2، ص 133؛ نيز ← ايران. وزارت كشور، 1390ش ب، ذيل «استان گيلان»). اين بخش در 1338ش با مركزيت شهر رودبار شهرستان شد ( ← ايران. وزارت كشور، 1390ش ب، همانجا). اين شهرستان امروزه مشتمل است بر بخشهاى مركزى، رحمت آباد و بلوكات، خورگام و عمارلو؛ دهستانهاى رستم آباد جنوبى، رستم آباد شمالى، كُلَشتَر، خورگام، دلفك، بلوكات، دشتويل، رحمت آباد، جيرنده و كِليشُم و شهرهاى رودبار، رستم آباد، منجيل*، لوشان*، بره سر، توتكابن* و جيرنده* ( ← همو، 1390ش الف، ذيل «استان گيلان»). شهرستان رودبار، با حدود 17% از مساحت استان گيلان، بزرگ ترين شهرستان اين استان است (كتاب گيلان، ج 5، ص 1148). براساس سرشمارى 1390ش، جمعيت شهرستان رودبار 943،100 تن بوده است كه 942،62 آن شهرنشين بوده اند ( ← مركز آمار ايران، ص 92). بر اساس همين سرشمارى، جمعيت شهر رودبار 926،10 تن بوده است ( ← همان، ص 126). اقوام مختلفى از كرمانج*، تات* و تالش* در اين شهرستان ساكن اند و مردم اين منطقه به گيلكى، كردى، تالشى، تاتى سخن مى گويند (ميرزاابراهيم، همانجا؛ رابينو، ص210). شهرستان رودبار كوهستانى و از مهم ترين كوههاى آن لات برهنه (ارتفاع 867،2 متر) و دَرفَك (ارتفاع 698،2 متر) است ( ← جعفرى، ج 1، ص 249، 490، ج 3، ص 621).
بزرگ ترين رود شهرستان، سفيدرود است كه با ساخت سد مخزنى منجيل در 1340ش در ملتقاى دو شاخه مهم سفيدرود، قزل اوزن و شاهرود، 000،240 هكتار از اراضى گيلان زير كشت آبى رفته است. همچنين با استفاده از پنج دستگاه توربين آبى علاوه بر برق استان گيلان قسمتى از برق سراسرى كشورى تأمين مى شود (همان، ج 2، ص 273ـ275؛ افشين، ج 2، ص120، پانويس 1؛ نيز ← سفيدرود*). ديگر رودهاى مهم اين شهرستان عبارت اند از: سياه رود (توتكابن) از شاخه هاى سفيدرود، كه از دامنه هاى كوه ديلمان در 42 كيلومترى شرق رودبار سرچشمه مى گيرد؛ آب دوگاهه، سيردشت (سى دشت)، كيهان و نوده، از شاخه هاى سياه رود؛ تاريك؛ و خرشك رود ( ← جعفرى، ج 2، ص 283؛ افشين، ج 2، ص 119ـ123؛ كتاب گيلان، ج 5، ص 1111). آب وهواى نواحى شمالى اين شهرستان تحت تأثير درياى خزر معتدل و نيمه مرطوب و بخشهاى جنوبى آن معتدل و خشك است (جعفرى، ج 3، ص 621). شهرستان رودبار يكى از وسيع ترين حوزه هاى جنگلى و مرتعى استان گيلان است و بخش عظيمى از اين جنگلها و مراتع در حوضه آبخيز سفيدرود واقع است (رابينو، ص 209؛ جعفرى، همانجا؛ صالح، ص 382). اقتصاد شهرستان رودبار بر پايه كشاورزى و دامدارى و مهم ترين محصول اين شهرستان زيتون و از ديگر محصولات آنجا گندم، جو و برنج است (ظهيرالدوله، ص 55؛ فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 25، ص 124). برخى از آثار باستانى شهرستان رودبار عبارت اند از: تپه هاى باستانى مارليك* (چراغعلى تپه) در رحمت آباد، كلوز و جوبِن در روستاهايى به همين نام؛ قلعه هاى كول و چهل گزچال در رستم آباد و دختر (گورميزا)، از اواخر دوره ساسانى (حك : ح 226ـ ح 652م) و اوايل دوره اسلامى؛ پلهاى سياهرود، انبوه، منجيل و لوشان؛ كاروانسراى پشته در رستم آباد، از دوره قاجار؛ بقعه هاى امامزادگان ابوالحسن و ابوالفضل در روستاى فيلده، سليمان در منجيل، و حمزه در لوشان، كه همگى به پسران امام موسى كاظم عليه السلام منسوب اند ( ← منوچهر ستوده، 1349ـ1380ش، ج1، ص463ـ 480؛ فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 25، ص 125؛ كشوردوست، ص 142ـ147؛ كتاب گيلان، ج 5، ص 1135ـ 1142). مهم ترين توليدات صنعتى اين شهرستان انواع روغن خوراكى به ويژه روغن زيتون است. معادن سنگ لاشه، سنگ آهك، زغال سنگ، سيليس، كوارتزيت، سنگ مرمريت، سنگ تراورتن، و سيمان از مهم ترين معادن فعال اين شهرستان اند. ازاين رو شهركهاى صنعتى خرشك و لوشان در اين شهرستان داير شده است (كتاب گيلان، ج 5، ص 1147ـ1148). زمين لرزه 30 خرداد 1369، در شهرستان رودبار، ويرانى شهرستان و مرگ بسيارى از ساكنان آنجا را در پى داشت (جعفرى، همانجا؛ كشوردوست، ص 141). خرابيهاى ناشى از زلزله پس از مدت كوتاهى با ساخت وسازهاى جديد و توسعه محلات قديم جبران شد. قرارداشتن اين شهرستان بر مسير رشت ـ قزوين نيز در تسريع و توسعه محدوده هاى شهرى ازجمله رودبار و رستم آباد تأثير داشته است. همچنين مهاجرت برخى از اهالى زلزله زده بخشهاى عمارلو و رحمت آباد سبب توسعه شهرى رستم آباد شده است (كتاب گيلان، ج 5، ص 1130ـ1131). 3) رودبارِ جنوب، در استان كرمان. شهرستان رودبار جنوب، در گذشته ناحيه رودبار ( ← شهسوارى و مهرآفرين، ص 183)، در دشت مسطح و وسيعى در منتهااليه جنوب شرقى استان كرمان و در مجاورت هامون جَزموريان و بر حاشيه هَليل رود قرار دارد، از اين رو رودبار ناميده شده است (افضل الدين كرمانى، ص 127؛ منشى كرمانى، ص 321؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور: استان كرمان، ص 44ـ45؛ ابوت[11] ، ص50). ناحيه رودبار جزو نواحى گرمسيرى كرمان است (مشيزى، ص250، پانويس 1).به گفته فرمانفرما (متوفى 1318ش؛ ص 289)، عرض اين ناحيه، كه از مشرق به شاه آباد و از مغرب به چُركويه محدود مى شود، 37 فرسخ و طول آن از ده لران (ده كردان) در شمال ناحيه رودبار تا ثيك در انتهاى بَشاگِرد حدود 73 فرسخ است. به سبب وجود صدها تپه و محوطه هاى باستانى همچون تُم/ تمب (قلعه)، خرگ/ خرق (دختر) در نزديكى شهر رودبار، و تم هزارمردى در نزديكى روستاى حيدرآباد، به نظر مى رسد رودبار از اولين مراكز تجمع انسانى در جنوب شرقى ايران باشد (فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور: استان كرمان، ص 36؛ شهسوارى و مهرآفرين، ص 179ـ180). پس از اسلام، سرزمين رودبار به رغم برخوردارى از موقعيت ارتباطى مناسب، كه بر سر راه سند (مكران، بلوچستان) و بندر هرمز قرار داشت، رونق و شكوفايى چندانى نداشت، چراكه به سبب ناامنى اين ناحيه، راه بزرگ كاروانى بندرعباس به جيرفت از آن نمى گذشت ( ← حافظ ابرو، 1375ـ1378ش، ج 3، ص 46؛ نيز ← شهسوارى و مهرآفرين، ص 185). در دوره اسلامى، رودبار از اعمال جيرفت* شمرده مى شد، اما اطلاعات موجود در منابع از آن اندك و پراكنده است ( ← افضل الدين كرمانى، همانجا؛ حافظ ابرو، 1375ـ1378ش، ج 3، ص 51).
به نوشته جغرافى نويسان، رودبار در مغرب كوهستان ابوغانم و شمال كوههاى قُفص قرار داشت و بيشتر اهالى آن شيعه بودند ( ← اصطخرى، ص 164، 167؛ مقدسى، ص 471). ابن حوقل (ص 307) از آن با نام رستاق رودبار ياد كرده است. اين سرزمين از نظر نظامى اهميت داشت، چراكه علاوه بر موقعيت ارتباطى، منابع غنى آب و مراتع سرسبز و خرّم آن براى پرپايى اردوگاه نظامى بسيار مناسب بود ( ← تاريخ شاهى قراختائيان، ص 208، 215، 228، 243؛ محمدمؤمن كرمانى، ص 286). ازاين رو درگيريهاى محلى بر سر تصاحب آن تخريب آنجا را درپى داشت (مشيزى، مقدمه باستانى پاريزى، ص 25). رودبار، در اواخر دوره صفوى (حك : ح 907ـ1135)، براثر ضعف حكومت مركزى، عرصه تاخت وتاز ياغيان بلوچ شد ( ← محمدمؤمن كرمانى، ص260، 266ـ267، 283). در 1104، پُردل خان بلوچ به بهانه تظلم خواهى يكى از رعاياى شيعه با 4000ـ5000 تن به رودبار حمله و احشام را غارت كرد (مشيزى، ص 103، 620ـ621). سرداران بلوچ، در پى ناامنى ناشى از لشكركشى محمود افغان (متوفى 1137) به ايران، قدرت بيشترى يافتند و در كنار افغانها به حملات خود ادامه دادند. حاكم كرمان براى جلوگيرى از پيشروى افغانها و بلوچها قلعه كهنوج و رودبار را استحكام بخشيد، بااين حال بيشتر بلوكات كرمان ازجمله رودبار براثر اين حملات ويران شد (محمدمؤمن كرمانى، مقدمه باستانى پاريزى، ص 70). در دوره قاجار (حك : 1210ـ1344 (1304ش))، رودبار يكى از بلوكات بزرگ و آباد جيرفت و مركز آن، قريه كهنوج بود ( ← منشى كرمانى، ص 321ـ322؛ فرمانفرما، ص 289). اين بلوك، باوجود منابع غنى آب هليل رود و قناتها، به سبب گرماى هوا براى كشاورزى چندان مساعد نبود و محصولات آن نيز مرغوبيت چندانى نداشت (وزيرى كرمانى، ص 122ـ123؛ فرمانفرما، ص 313). همچنين ساكنان بلوك رودبار به سبب ترس از حملات بلوچها و شيوه زندگى قبيله اى، به خانه سازى علاقه چندانى نداشتند و در خانه هاى موقت معروف به كَپَر و كُتّوك سكنا مى گزيدند (وزيرى كرمانى، ص 117؛ فرمانفرما، ص300؛ ابوت، همانجا). در اين دوره، سعيدخان جوسى با ساخت قلعه اى در كهنوج به عمران و آبادى رودبار پرداخت. شيخ سيف بندرى (متوفى 1267)، از امراى آل نَهيان مسقط، براى مدت كوتاهى بر بعضى از روستاهاى اين ناحيه مسلط شد (منشى كرمانى، همانجا؛ وزيرى كرمانى، ص 126؛ فرمانفرما، ص 318). به گزارش فرمانفرما در 1311 (ص 296ـ297)، 32 طايفه و بالغ بر 1285 خانوار در رودبار ساكن بودند. ناحيه رودبار، در تقسيمات جديد كشورى، بخش كهنوج نام گرفت و رودبار (به مركزيت قريه شيخ آباد) يكى از دهستانهاى نه گانه اين بخش در شهرستان جيرفت بود ( ← رزم آرا، ج 8، ص 211؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور: استان كرمان، ص 45). پس از ارتقاى بخش كهنوج به شهرستان در 1359ش، دهستان رودبار، به مركزيت اسلام آباد (رودبار)، به بخش ارتقا يافت ( ← ايران. وزارت كشور، 1390ش ب، ذيل «استان كرمان»؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور: استان كرمان، ص 29). اسلام آباد در 1375ش شهر شد ( ← ايران. وزارت كشور، 1390ش ج، ذيل «استان كرمان»). پس از ارتقاى بخش رودبار به شهرستان رودبار جنوب در 1384ش، شهر رودبار مركز اين شهرستان شد ( ← همو، 1390ش ب، همانجا). اين شهرستان مشتمل بر بخشهاى مركزى و جازموريان، و دهستانهاى رودبار، نهضت آباد، جازموريان و كوهستان است ( ← همو، 1390ش الف، ذيل «استان كرمان»). براساس سرشمارى عمومى 1390ش، جمعيت اين شهرستان 421،104 تن بوده است كه 223،12 تن در شهر رودبار ساكن بوده اند ( ← مركز آمارايران، ص 86، 122). رود دائم هليل رود، مهم ترين رود كرمان، از كوهستان هزار در 96 كيلومترى شمال غربى جيرفت سرچشمه مى گيرد و پس از مشروب نمودن اراضى دشت رودبار به درياچه جزموريان مى ريزد (جعفرى، ج 2، ص480؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور: استان كرمان، ص 32). از ديگر رودهاى مهم فصلى اين شهرستان، سرجنگل، گهان، ميرسعيدى و نگيسون همگى از شاخه هاى هليل رودند (فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور : استان كرمان، ص30). آب وهواى اين شهرستان گرم و خشك است (جعفرى، ج 3، ص 79). شهرستان رودبار جنوب به سبب آب وهواى گرمسيرى و منابع غنى آبهاى زيرزمينى، از نظر كشاورزى و دامدارى اهميت دارد. مهم ترين محصول آن گندم و جو، و كشت علوفه هاى دامى و روغنى نيز در اين شهرستان رايج است. پرورش گاو و گوسفند نيز به صورت سنّتى در بين عشاير اين هرستان رواج دارد (رزم آرا، همانجا؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور: استان كرمان، ص 37ـ39). بيشتر عشاير اين شهرستان همچون طوايف طيارى (طيارى و مولايى) و محمدرضاخانى نيمه كوچرو هستند. طايفه سالمى نيز، كه امروزه اغلب در مركز شهرستان ساكن اند، در نيم قرن اخير به مرور يكجانشين شده اند (فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور: استان كرمان، ص 36).
امامزاده پنج تن و زيارتگاههاى مقداد و ملنگ (زيارتگاه امام على عليه السلام)، همگى در اطراف شهر رودبار، از مهم ترين مكانهاى زيارتى شهرستان اند (همانجا). 4) رودبار در ايالت سيستان قديم. ناحيه حاصلخيز و سرسبز رودبار يكى از شانزده ناحيه ايالت سيستان قديم بود و شهرى كوچك به همين نام بر ساحل چپ رود هيرمند (هلمند) در نزديكى فيروزقند در نيمه راه زَرَنج ـ بُست قرار داشت (اصطخرى، ص 248؛ تاريخ سيستان، ص 28؛ شاه حسين بن غياث الدين محمد، ص 18). بَلاذُرى (متوفى 279) نخستين مورخى است كه در شرح فتح هند به دست عبّادبن زياد، از رودبار نام برده است ( ← ص610). در منابع جغرافياى قرن چهارم، از اين شهر با نام رودان ياد شده است ( ← اصطخرى، ص 238، 248؛ ابن حوَقَل، ص 414؛ حدودالعالم، ص 104؛ نيز ← لسترنج[12] ، ص 344). رودبار به سبب آب فراوانش به كشت و زرع و ميوه هاى بسيار معروف بود. مهم ترين محصول آن در گذشته نمك بود ( ← اصطخرى، ص 248؛ حدودالعالم، همانجا). به نظر مى رسد رودبار تا اوايل دوره تيموريان (حك : 807ـ913) آباد بود، اما درپى حمله تيمور و تخريب بند رستم بر روى هيرمند، به رغم تلاشهاى جانشينان تيمور و صفويان، رو به ويرانى نهاد ( ← سيستانى، بخش 1، ص 321)، چنان كه به تصريح شاه حسين بن غياث الدين محمد (همانجا)، موقعيت مكانى اين آبادى در دوره صفوى مشخص نبوده است.بنابر گزارشى از دوره قاجار، رودبار ناحيه اى كوچك، شامل روستاى رودبار عليا و سفلا و قلعه اى قديم واقع در غرب خواجه على بود ( ← فريه[13] ، ص409؛ >فرهنگ جغرافيايى تاريخى و سياسى افغانستان<[14] ، ج 2، ص 247). دراين دوره، ناحيه رودبار داراى 250 خانه و 1100 تن جمعيت از طايفه سنجرانى بود ( ← >فرهنگ جغرافيايى تاريخى و سياسى افغانستان<، ج 2، ص 249؛ شاه حسين بن غياث الدين محمد، تعليقات ستوده، ص 533). پس از كميسيون سيستان به رياست سرفردريك گولدسميد[15] در 1289/1872، و تقسيم سيستان، رودبار از ايران جدا شد و به افغانستان پيوست (كرزن، ج 1، ص 232؛ منشى اقبال الدوله، ص 662). امروزه رودبار منطقه اى نه چندان آباد در ولايت نيمروز* افغانستان است كه از شهرت تاريخى آن تنها نام چند مكان نظير دَه مَرده، لَندى و پَلالَك براى آن باقى مانده است (سيستانى،بخش1، ص321ـ 322). منابع : ابن اثير؛ ابن حَوقَل؛ اسماعيل بن على ابوالفداء، كتاب تقويم البلدان، چاپ رنو و سلان، پاريس 1840؛ اصطخرى؛ يداللّه افشين، رودخانه هاى ايران، تهران 1373ش؛ احمدبن حامد افضل الدين كرمانى، كتاب عقد العلى للموقف الاعلى، چاپ عليمحمد عامرى نائينى، تهران 1356ش؛ ارنست اورسول، سفرنامه ى قفقاز و ايران، ترجمه على اصغر سعيدى، تهران 1382ش؛ گيوم آنتوان اوليويه، سفرنامه ى اوليويه، ترجمه محمدطاهر ميرزا، چاپ غلامرضا ورهرام، تهران 1371ش؛ ايران. وزارت كشور. معاونت سياسى. دفتر تقسيمات كشورى، عناصر و واحدهاى تقسيمات كشورى ايران: تير 1390، تهران 1390ش الف؛ همو، نشريه تاريخ تأسيس شهرستانهاى كشور، تهران 1390ش ب؛ همو، نشريه تاريخ تأسيس شهرهاى كشور، تهران 1390ش ج؛ شرف الدين بن شمس الدين بدليسى، شرفنامه: تاريخ مفصل كردستان، چاپ ولاديمير وليامينوف زرنوف، سن پترزبورگ 1276ـ1278/ 1860ـ1862، چاپ افست تهران ۱۳۷۷ ش؛ محمدحسين بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران ۱۳۴۲ ش؛ بَلاذُرى (بيروت)؛ بوداق منشى قزوينى، جواهرالاخبار: بخش تاريخ ايران از قراقويونلو تا سال 984ه .ق، چاپ محسن بهرام نژاد، تهران ۱۳۷۸ ش؛ تاريخ سيستان، چاپ محمدتقى بهار، تهران: زوار، ?]۱۳۱۴ ش[؛ تاريخ شاهى قراختائيان، از مؤلفى ناشناخته در قرن هفتم، چاپ محمدابراهيم باستانى پاريزى، تهران: بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۵۵ ش؛ جعفرى؛ جوينى؛ عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، جغرافياى حافظ ابرو، چاپ صادق سجادى، تهران ۱۳۷۵ـ ۱۳۷۸ ش؛ همو، زبدة التواريخ، چاپ كمال حاج سيدجوادى، تهران 1380ش؛ حدودالعالم؛ محمدعلى حضرتى، قزوين: آيينه ى تاريخ و طبيعت ايران، قزوين ۱۳۸۲ ش؛ حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده؛ همو، نزهة القلوب؛ گاسپار دروويل، سفر در ايران، ترجمه منوچهر اعتمادمقدم، تهران ۱۳۶۷ ش؛ رزم آرا؛ محمدعلى بن محمدزمان رشوند، مجمل رشوند: شرح وقايع و گزارشهاى تاريخى منطقه رودبار و الموت، نواحى اطراف آن و قزوين در سالهاى ۱۲۷۱ـ ۱۲۷۶ه .ق، چاپ منوچهر ستوده و عنايت اللّه مجيدى، تهران ۱۳۷۶ ش؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، جامع التورايخ، چاپ محمد روشن و مصطفى موسوى، تهران ۱۳۷۳ ش؛ همو، جامع التواريخ : تاريخ اسماعيليان، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۸۷ ش؛ پى يرآمده اميلين پروب ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ايران، ترجمه عليقلى اعتمادمقدم، تهران ۱۳۴۷ ش؛ حسينقلى ستوده، «تاريخچه قزوين»، 
مجله بررسيهاى تاريخى، سال ۴، ش ۵ و ۶ (آذر ـ اسفند ۱۳۴۸)؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا اِستارباد، تهران ۱۳۴۹ ۱۳۸۰ ش؛ همو، «پاى تخت جستانيان»، اباختر، سال ۵، ش ۱ و ۲ (پاييز ۱۳۸۸)؛ سلطانمحمد ميرزاقاجار، سفرنامه سيف الدوله : معروف به سفرنامه مكه، چاپ على اكبر خداپرست، تهران ۱۳۶۴ ش؛ سمعانى؛ محمداعظم سيستانى، جغرافياى تاريخى سيستان: سرزمين ماسه ها و حماسه ها، بخش 1، ]كابل [۲۰۱۲؛ شاه حسين بن غياث الدين محمد، احياءالملوك، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۸۳ ش؛ ميثم شهسوارى و رضا مهرآفرين، «جغرافياى تاريخى سرزمين رودبار جنوب در دوران اسلامى و مطالعه يكى از مكان هاى باستانى متعلق به اين دوره: قلعه خَرق (قلعه دختر تمب ـ خرگ)»، مجله مطالعات ايرانى، ش ۱۸ (پاييز ۱۳۸۹)؛ زين العابدين بن اسكندر شيروانى، بستان السياحه، يا، سياحت نامه، چاپ سنگى تهران ۱۳۱۵، چاپ افست ]بى تا.[؛ رضا صالح، «جنگل نشينان گيلان»، در كتاب گيلان، به سرپرستى ابراهيم اصلاح عربانى، ج ۲، تهران: گروه پژوهشگران ايران، ۱۳۷۴ ش؛ طبرى، تاريخ (بيروت)؛ على بن محمد ناصر ظهيرالدوله، سفرنامه ظهيرالدوله همراه مظفرالدين شاه به فرنگستان، چاپ محمداسماعيل رضوانى، تهران ۱۳۷۱ ش؛ عبداللّه عقيلى، دارالضربهاى ايران در دوره اسلامى، تهران ۱۳۷۷ ش؛ قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، چاپ مسعود سالور و ايرج افشار، تهران ۱۳۷۴ ،۱۳۸۰ش؛ محمدحسين بن مهدى فراهانى، سفرنامه ميرزامحمدحسين حسينى فراهانى، چاپ مسعود گلزارى، تهران ۱۳۶۲ ش؛ عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، مسافرت نامه كرمان و بلوچستان: بلوك گردشى به مدت سه ماه، ۲۱ جمادى الثانيه تا ۲۵ رمضان ۱۳۱۱ قمرى، چاپ ايرج افشار، تهران ۱۳۸۳ ش؛ فرهادميرزا قاجار، سفرنامه فرهادميرزا، چاپ غلامرضا طباطبائى، تهران ۱۳۶۶ ش؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى ]كشور[ : استان كرمان، شهرستان كهنوج، تهران: سازمان جغرافيائى نيروهاى مسلح، ۱۳۸۳ ش؛ فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور جمهورى اسلامى ايران، ج :۲۵ زنجان، تهران: سازمان جغرافيائى نيروهاى مسلح، ۱۳۶۹ ش؛ محمدعلى فريدالملك همدانى، سفرنامه فريدالملك، در سفرنامه هاى خطى فارسى، تصحيح و پژوهش هارون وهومن، ج ۴، تهران: اختران، ۱۳۸۸ ش؛ عبدالفتاح فومنى، تاريخ گيلان: در وقايع سالهاى 923ـ1038 هجرى قمرى، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۹ ش؛ زكريابن محمد قزوينى، آثارالبلاد و اخبارالعباد، بيروت ۱۹۹۸؛ عبداللّه بن على كاشانى، زبدة التواريخ: بخش فاطميان و نزاريان، چاپ محمدتقى دانش پژوه، تهران ۱۳۶۶ ش؛ كتاب گيلان، به سرپرستى ابراهيم اصلاح عربانى، ج ۵، تهران: گروه پژوهشگران ايران، ۱۳۸۷ ش؛ عليرضا كشوردوست، گيلانشهرها: چگونگى پديدايى، تاريخچه، نامواژه، ويژگيهاى جغرافيايى و ماندگارهاى شهرهاى گيلان، رشت ۱۳۸۵ ش؛ كيهان؛ محمدعلى گلريز، مينودر، يا، باب الجنه قزوين، ]قزوين[ ۱۳۶۸ ش؛ على بن شمس الدين لاهيجى، تاريخ خانى : شامل حوادث چهل ساله گيلان از ۸۸۰ تا ۹۲۰ قمرى، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۵۲ ش؛ محمدمؤمن كرمانى، صحيفة الارشاد : تاريخ افشار كرمان ـ پايان كار صفويه، چاپ محمدابراهيم باستانى پاريزى، تهران ۱۳۸۴ ش؛ ظهيرالدين بن نصيرالدين مرعشى، تاريخ گيلان و ديلمستان، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۷ ش؛ مركز آمار ايران، نتايج تفصيلى سرشمارى عمومى نفوس و مسكن ۱۳۹۰، كل كشور، تهران ۱۳۹۱ ش؛ ميرمحمدسعيدبن على مشيزى، تذكره صفويه كرمان، چاپ محمدابراهيم باستانى پاريزى، تهران ۱۳۶۹ ش؛ مقدسى؛ گريگورى والريانوويچ ملگونوف، كرانه هاى جنوبى درياى خزر، يا، استانهاى شمالى ايران، ترجمه اميرهوشنگ امينى، تهران ۱۳۷۶ ش؛ عبدالحسين منشى اقبال الدوله، روزنامه سفر سيستان، چاپ قدرت اللّه روشنى زعفرانلو، در دفتر تاريخ، ج ۲، به كوشش ايرج افشار، تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، ۱۳۸۴ ش؛ احمدبن حسين منشى قمى، خلاصة التواريخ، چاپ احسان اشراقى، تهران ۱۳۸۳ ش؛ محمدامين منشى كرمانى، جغرافياى ايالت كرمان در عهد ناصرى، چاپ محمد نيك پور، كرمان ۱۳۹۱ ش؛ ميرزاابراهيم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گيلان و...، چاپ مسعود گلزارى، تهران ۱۳۵۵ ش؛ ناصرالدين قاجار، شاه ايران، روزنامه سفر گيلان، چاپ منوچهر ستوده، ]تهران[ ۱۳۶۷ ش؛ نقشه سياحتى و گردشگرى استان گيلان، مقياس 000،1:۳۰۰، تهران: گيتاشناسى، ]۱۳۹۰ ش[؛ پرويز ورجاوند، سرزمين قزوين، تهران ۱۳۴۹ ش؛ احمدعلى وزيرى كرمانى، جغرافياى كرمان، چاپ محمدابراهيم باستانى پاريزى، تهران ۱۳۵۳ ش؛ ياقوت حَمَوى؛ / سيدمصطفى حسينى /
Keith Edward Abbott, "Geographical notes, taken during a journey in Persia in 1849 and 1850", Journal of the Royal Geographical Society of London, vol.25 (1855); George N. Curzon, Persia and the Persian question, London 1892, repr. 1966; Edward Backhouse Eastwick, Journal of a diplomate’s three years’ residence in Persia, London 1864, repr. Tehran 1976; Joseph Pierre Ferrier, Caravan journeys and wanderings in Persia, Afghanistan, Turkistan, and Beloochistan with historical notices of the countries lying between Russia and India, translated from the original unpublished manuscript by William Jesse, ed. H.D. Seymour, London 1856; Jean Baptiste Feuvrier, Trois ans à la cour de Perse, Paris: F. Juven, [n.d.]; Historical and political gazetteer of Afghanistan, ed. Ludwig W. Adamec, vol.2: Farah and southwestern Afghanistan, Graz: Akademische Druck-u. Verlagsanstalt, 1973; Guy LeStrange, The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge 1930; Adam Olearius, The voyages and travells of the ambassadors sent by Frederick Duke of Holstein, to the great Duke of Muscovy, and the king of Persia, begun in the year M.D.C. XXXIII. and finish’d in M.D.C. XXXIX. containing a compleat history of Muscovy, Tartary, Persia, and other adjacent countries, faith fully rendered into English by John Davies, London [1669]; Hyacinth Louis Rabino, Les provinces caspiennes de la Perse: le Guîlân, Paris 1917. https://rch.ac.ir/article/Details/14190 https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4173 تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بنیاد دایرة المعارف اسلامی می باشد. ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─