اگه پارسال همین موقع بهم میگفتن
سال دیگه توی این برههی زمانی ،
نه سید حسن نصرالله هست ،
نه حاج آقا سید ابراهیم رئیسی ،
نه امیر عبداللهیان ،
نه #یحیی_سنوار ،
نه اسماعیل هنیه ،
میگفتم داداش برو ساقیتو عوض کن :) ..
عماد ؛
اگه پارسال همین موقع بهم میگفتن سال دیگه توی این برههی زمانی ، نه سید حسن نصرالله هست ، نه حاج آ
دنیا همینقدر زود گذره !
فلذا قدر بدونید و
از تک تک لحظاتش استفاده کنید ..
سی و دو سال پیش وقتی اسرائیل ،
سید عباس موسوی دبیرکل حزبالله
رو با زن و بچهش به شهادت رسوند
فکرش رو میکرد حزبالله قدرتمندتر بشه ؟!
با شهادت سید حسن هم خونِ تازهای
توی رگهای غیرت حزب جاری شده !
یه بندهی خدایی گفت : این کارشناسِ
تو جلسه یه جوری حرف زد انگار ما
خیلی برنامهریزی شده داریم میریم
جلو و اسرائیل نه ..
این رو شک دارم !
اما یقین دارم پشت این بازیها خداست
و همه چی رو اون داره میچینه !
و اسرائیل اتفاقا قطعا با برنامهریزی
میره جلو اما به هدفش نمیرسه ..
یکسال گذشته جز کشتن آدمها
چه دستاوردی داشت ؟ ما چی ؟
دنیا رو علیه اسرائیل کردیم !
مردمش هرشب تو پناهگاه هستن
و حتی خیلیهاشون مهاجرت کردن !
از همه مهمتر نشون دادیم میشه
اسرائیل رو هم زد ..
نشون دادیم چه قدرت نظامیای داریم ..
- @eemade
حزب الله در بیانیهای رسمی ،
شهادت سید هاشم صفی الدین
[ رئیس شورای اجرایی حزب الله ] را اعلام کرد ..
ظهر امروز چهارشنبه دوم آبانماه ١٤٠٣ ،
خانوادهی شهید معصومه کرباسی و همسر
لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار
کردند . شنبه ۲۸ مهرماه بود که در حمله
هوایی رژیم صهیونیستی به بیروت ، دکتر
رضا عواضه و همسر ایرانی او ، معصومه
کرباسی به شهادت رسیدند . از این زوج
شهید پنج فرزند به یادگار مانده است .
آنچه میخوانید بخشی از
روایت این دیدار است :
«مادرم مهندس کامپیوتر بود و
پدرم دکترای این رشته را داشت .
ضمناً پدر و مادرم علاقه خاصی
به هم داشتند ، آقا !
حتی لحظهی شهادت هم
دستشون توی دست هم بود ! »
این جمله را مهدی هفده ساله در حالی
که در نزدیکترین فاصله با آقا ایستاده
میگوید .
مهتدی چهارده ساله و زهرای ده ساله و
محمد هشت ساله کنارش ایستادهاند .
فاطمه سه ساله هم بغل مهتدی است .
همهشان فرزندان شهید معصومه کرباسی
و شهید رضا عواضهاند که چند روز پیش
توسط پهپاد رژیم اسرائیل به شهادت رسیدند .
چطوریاش را مهدی برای حضرت آقا
تعریف میکند : « پهپاد اسرائیلی در
منطقه جونیه آنها را شناسایی کرد و
سه تا راکت به سمت ماشین آنها
شلیک کرد که اصابت نکرد .
پدرم زدند کنار .
از ماشین پیاده شدند .
دست مادرم را هم گرفتند
و از ماشین پیاده کردند ولی
پهپاد اونا رو دنبال کرد و
الحمدلله ، شکر خدا اونا رو شهید کردند! »
مفاهیم عمیقی را که میگوید ، شاید خیلی
از هم سن و سالهایش نتوانند درک کنند :
« لا یکلف الله نفسا الا وسعها ..
آقاجان ! قطعاً اگه خدا این توانمندی رو
در ما نمیدید ، ما رو به این امتحان بزرگ
مبتلا نمیکرد. »
آقا تأیید و اضافه میکنند که :
« اجر هم میدهد »
مهدی به جای چفیه و انگشتر ، از آقا میخواهد
که برای همه رزمندههای لبنان دعا کند .
آقا سراغ پدر شهید رضا عواضه را میگیرند.
مادرش به فارسی میگوید : « ایشون جراح
قلب هستند و توی این شرایط جنگ در
لبنان به حضورشون خیلی نیاز بود و نیومدند »
خود مادرش ۴۷ سال پیش در ایران
پزشکی خوانده و حالا استاد فارسی
دانشگاهی در لبنان است .
حرف دیگری نمیزند .
ولی من از دلش خبر دارم !
قبل از دیدار وقتی از او پرسیدم تا
حالا آقا را از نزدیک دیدهاید یا نه ؟!
گفت: « یکی از آرزوهایم بوده ولی
بیشتر از من ، رضا و معصومه دوست
داشتند ایشان را ببینند .
الان میگویم کاش خودشان اینجا بودند ..
مکثی میکند و میگوید: « البته هستند ! »
-