🕊دوچیزمنفعت بسیار دارد
اخلاق نیک وجوانمردی
🕊دوچیز بلا را دور میکند
صلۀ رحم و صدقه
🕊دوچیز بقا ندارد
جوانی و زور بازو
🕊دوچیز مقام را فزون میکند
حـل گرفتاری دیگران و تواضع
💕💚💕
🎥 آقای رئیسی این چه کاریه که روز دوم عید میری بازدید سرزده از منطقه ویژه اقتصادی دوغارون در مرز افغانستان؟
⭕️ نمیگی حضرت پرزیدنت که یکسال بیشتره نشسته خونه و مدیریت اتوکشیده میکنه، ناراحت میشه از دستت؟ نا سلامتی قرار بود دیوار بکشی تو پیاده روها🤔
@eeshg1
خاموش بودن
نصف حکمت است
تعقیب نکردن دیگران
نصف آرامش است
و مداخله نکردن در کار دیگران
نــــــصف ادب اســــــت
💕💙💕
گاهی پیش می آید
که فکر می کنیم غم ما بزرگترین
غم عالم است
و وقتی بما می گویند لبخند بزن میگوییم،
مرا درک نمی کند !!
و یا خوش بحال او که بی غم است !!
یا می گویید چه دل خوشی دارد ...
یا صدایش از جای گرم بلند می شود ...
من بشما می گویم
که فقط یکنفر را بیابیدکه بدون مشکل است
و تا بحال غمی بزرگ نداشته است ...
همه انسان ها مشکل و غمی دارند و فقط
نوع مشکل متفاوت است ...
همه چیز بــه ديــدگاه شما بستگی دارد.
حالا لبخند بزنید دوست عزیز...!
یه کم بیشتر☺️☺️
💕💜💕
✨گاهی باید ساکت شوید
«غـرورتان» را ببلعید و
💫بپذیرید كه اشتباه کردید
این «تسلیم شدن» نیست
این یعنی «بـزرگ شدن» !
💕💙💕
🌷داستان زیبا و آموزنده
✍گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند!
✍چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پلهی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد.
💕💜💕
💕 داستان کوتاه
"درویشی" تهی دست از کنار "باغ کریم خان زند" عبور میکرد.
چشمش به "شاه" افتاد و با دست اشاره ای به او کرد.
کریم خان "دستور" داد درویش را به داخل باغ آوردند.
کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «"نام من" کریم است و "نام تو" هم کریم و "خدا" هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال "کشیدن قلیان" بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، "مرا بس است."»
چند روز بعد درویش قلیان را به "بازار" برد و قلیان بفروخت.
خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و "تحفه" برای خان ببرد، که از قلیان خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست.
پس "جیب درویش" پر از "سکه" کرد و قلیان نزد کریم خان برد.
چند روزی گذشت. درویش "جهت تشکر" نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
* «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.» *
💕💚💕
🏖خدایا به دشمنانمان خوشیهای بزرگ عطا کن
تا دست بردارند از نابودی دلگرمیهای کوچکمان
خدایا سلامت عقل را درکنار سلامتی جانهایمان محفوظ بدار...!
تا از یادمان نرود انسانیت، درستی و گذشت را...!
خدایا هرکه با ما بد کرد و بدی را نشانمان داد
تو خوبی را نشانشان بده و معجزه ی بزرگ محبت را...!
خدایا صبری طولانی در دیده و دلهایمان قرار ده
تا یک عمر از یاد نبریم برای گذشتن از هر طوفانی
باید صبور بود و طاقتهایی بسیار به دوش کشید...
💕💙💕
•🦋•
#رزقمعنــوۍ🌿
مادرت را ببوس، دستش را بوسه بزن
پایش را ببوس،تا به گریه بیفتد،وقتے گریه
افتاد خودت هم به گریه میافتی...
ڪارت روی غلطڪ میافتد
وخدا همه درهایی ڪه به روی خودت بستهاۍ
را باز میڪند..!
💕💚💕
دعــــاے همیــشگــے مرحــــوم شـیخ
رجبـعلـےخیاط دو جـــــمله بــــود:
▫️خـــدایا مــا را بــراے خـــــودتــــــ
تربیتــــــــ ڪن!
▫️خــــدایا مــــا را براے لـقاے خودتــــــ
آمـاده ڪن!
💕💜💕