eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
288 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
9هزار ویدیو
266 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت نود و ششم دقایقی به اذان مغرب مانده بود که مجید با لب‌هایی خشک از روزه‌داری و چشمانی که از شدت تشنگی گود افتاده بود، به خانه بازگشت. دلم می‌خواست مثل روزهای نخست ازدواج‌مان در مقابل این همه خستگی‌اش، بانویی مهربان و خوشرو باشم، ولی اندوه پنهان در دلم آشکارا در چشمانم پیدا بود که با نگاه مهربانش به دلداری‌ام آمد و پرسید: «حال مامان چطوره؟» نومیدانه سرم را به زیر انداختم و با صدایی که میان بغض گلویم دست و پا می‌زد، پاسخ دادم: «خوب نیس مجید، اصلاً خوب نیس!» همانطور که نگاهم می‌کرد، دیدم که از سوزِ پاسخ محنت بارم، چشمانش آتش گرفت و به جای هر جوابی، اشکی را که به میهمانی چشمانش آمده بود، با چند بار پلک زدن مهار کرد و ساکت سر به زیر انداخت. سفره افطارمان با همه شیرینی شربت و خرمایی که میانش بود، تلخ‌تر از هر شب دیگر سپری شد که نه دیگر از شیرین زبانی‌های زنانه من خبری بود و نه از خنده‌های شیرین مجید! سلام نماز عشایم را که دادم، دیدم مجید در چهار چوب در اتاق با سرِ کج ایستاده تا نمازم تمام شود. پیراهن مشکی‌اش را پوشیده و با همان مفاتیح کوچک، مهیای رفتن شده بود. در برابر نگاه پرسشگرم، قدم به اتاق گذاشت، مقابلم روی زمین نشست و منتظر ماند تا تسبیحاتم تمام شود. ذکر آخر را که گفتم، پیش دستی کردم و پرسیدم: «جایی می‌خوای بری؟» شرمنده سرش را پایین انداخت و با صدایی گرفته پاسخ داد: «دلم نمی‌خواد تو این وضعیت تنهات بذارم الهه جان! ولی میرم تا برای مامان دعا کنم!» سپس آهسته سرش را بالا آورد تا تأثیر کلامش را در نگاهم ببیند و در برابر سکوتم با مهربانی ادامه داد: «راستش من خیلی اهل هیئت و مسجد نیستم. ولی شب‌های قدر دلم نمی‌یاد تو خونه بمونم!» و من باز هم چیزی نگفتم که لبخند غمگینی روی صورتش نقش بست و گفت: «امشب می‌خوام برم احیاء بگیرم و برای شفای مامان دعا کنم!» همچنانکه سجاده‌‌ام را می‌پیچیدم، زیر لب زمزمه کردم: «التماس دعا!» می‌ترسیدم کلامی بیشتر بگویم و از احساس قلبی‌ام با خبر شود که چطور از صبح دلم برای توسل‌های شیعه‌وارش به تب و تاب افتاده و به این آخرین روزنه اجابت، چشم امید دارم که سکوتم طولانی شد و پرسید: «الهه جان! ناراحت نمی‌شی تنهات بذارم؟» لبخند کمرنگی زدم و با لحنی لبریز عطوفت جواب دادم: «نه مجید جان! ناراحت نیستم، برو به سلامت!» از آهنگ صدایم، دلش آرام گرفت، سبک از جا بلند شد و از اتاق بیرون رفت. پشت در که رسید، به سمتم برگشت و با مهربانی تأکید کرد: «الهه جان! اگه کاری داشتی یه زنگ بزن.» و چون تأییدم را دید، در را گشود و رفت و من ماندم با حسرتی که روی دلم ماند و حرفی که نتوانستم به زبان بیاورم! تردید داشتم که آیا راهی که می‌روم مرا به آنچه می‌خواهم می‌رساند یا بیشتر دلم را معطل بیراهه‌های بی‌نتیجه می‌کند! می‌ترسیدم که عبدالله باخبر شود و نمی‌توانستم نگاه ملامت‌بارش را تحمل کنم! می‌ترسیدم پدر بفهمد و با لحن تلخ و تندش، مرا به باد سرزنش‌های پر غیظ و غضبش بگیرد! ولی... ولی اگر آن سوی همه این ترس و تردیدها، پُلی بود که مرا به حاجت دلم می‌رساند و سلامتی را به تن رنجور مادرم باز می‌گرداند، چه دلیلی داشت که با اما و اگرهای محتاطانه، از بازگشت خنده به صورت مادرم دریغ کنم و آنچنان عاشق مادرم بودم که همه این ناخوشی‌ها را به جان بخرم و به سمت بالکن بدوم. فقط دعا می‌کردم دیر نشده و مجید نرفته باشد و هنوز قدم به بالکن نگذاشته بودم که صدای به هم خوردن در حیاط، خبر از رفتن مجید داد و امیدم را برای رفتن ناامید کرد، ولی برای پیوستن به این توسل پُر شور و عاشقانه به قدری انگیزه پیدا کرده بودم که چادرم را به سر انداخته و با گام‌هایی بلند، از پله‌ها سرازیر شدم و طول حیاط را به شوق رسیدن به مجید دویدم. @eeshg1 🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 بسم الله النور ✨شروع هفته را 🌸با نام زیبایت آغاز میکنیم ✨ خـدایـا 🌸امـروز و این هفته ✨به زندگیمان بیش از پیش 🌸نور رحمت بی انتهایت را بتابان ✨الهی آمین 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو @eeshg1 🌸🍃
‍ ‍ شروع روز و هفته تون معطر به عطر 🌷 صلوات بر حضرت محمد (ص)🌷🍃 و خاندان مطهرش 🌷🍃 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ🌷 🌷اللّهُمَّ 🍃🌷صَلِّ 🍃🍃🌷عَلَی 🍃🍃🍃🌷مُحَمَّدٍ 🍃🍃🍃🍃🌷وَ آلِ 🍃🍃🍃🍃🍃🌷مُحَمَّدٍ 🍃🍃🍃🍃🌷وَ عَجِّلْ 🍃🍃🍃🌷فَرَجَهُمْ 🍃🍃🌷وَ اَهْلِکْ 🍃🌷اعْدَائَهُمْ 🌷اَجْمَعِین 🌷سلام صبحتون بخیر 🌷اولین شنبه بهمن تون زیبا و بینظیر @eeshg1 🌸🍃
سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 امروز شنبه ☀️ ٢ بهمن ١۴٠٠ ه. ش 🌙 ١٩ جمادی الثانی ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ٢٢ ژانویه ٢٠٢٢ ميلادى @eeshg1 🌸🍃
🌺 ☕️😊 به اولین شنبه بهمن ماه خوش آمدید 🌷 یه روز خوب,یه حس خوب💙 یه تن سالم💪 یه روح ارام و بزرگ🌷 ارزوی قلبی من براى شما🙏 اول هفته تون سرشار از زیبایی🌷🍃 @eeshg1 🌸🍃
🌷اول هفته تون ♥️سـرشـاراز 🌷موقعیتهای عـالی ♥️امیدوارم هفته تون 🌷پرازفرصتهای نو ♥️موفقیتهای پـی درپـی 🌷وعشق وبرکت ♥️درتمام مراحل زندگیتون باشه @eeshg1 🌷🍃
✨نیایش صبحگاهی 🙏🙏 🤍الهی پیوند میزنم ✨روحم را به روحت 🤍قلبم را به قلبت ✨ذهنم را به ذهنت 🤍هر لحظه از تو هدایت می‌طلبم ✨الهی گره میزنم تقدیرم را به 🤍خواست و اراده‌ات و ✨قدرشناسی میکنم از تقدیر الهی‌ات 🤍بارالهی امروز ✨دل هایمان را پرازمحبت 🤍دست هایمان ✨را پراز بخشندگی 🤍لحظه هایمان را پر ✨از آرامش و خانه هایمان 🤍را پراز حس خوشبختی بگردان @eeshg1 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 در این صبح زیبا 💕 ســلام به خـدا 🌺ســلام به زندگی 💕ســلام به قلبهای مهربان 🌺ســلام به شما خوبان 💕صبح همگی بخیـر 🌺روزی سرشار از عشق 💕موفقیت و پراز خیر و برکت 🌺برای شما عزیزان آرزومندم 💕 امیدوارم اول هفته تون 🌺 پراز اتفاقهای قشنگ و 💕 سر ریز ازنعمتهای الهی باشه. @eeshg1 🌺🍃
💗تو ای بانو 🌸مقتدر ؛ 🌸زیبا ؛ 🌸مهربان ؛ 💗و عاشق زندگی کن ؛ 🌸وفراموش نکن تو سلطان 💗 "زندگی هستی"....💗 💗روز زن را پیشاپیش 🌸به همه شیر زنان و 💗مادران دوست داشتنی 🌸تبـریک میگوییـم @eeshg1 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗تو ای بانو 🌸مقتدر ؛ 🌸زیبا ؛ 🌸مهربان ؛ 💗و عاشق زندگی کن ؛ 🌸وفراموش نکن تو سلطان 💗 "زندگی هستی"....💗 💗روز زن را پیشاپیش 🌸به همه شیر زنان و 💗مادران دوست داشتنی 🌸تبـریک میگوییـم @eeshg1 🌸🍃