دوستان مهربانم🌷🍃
🌷 #صبحتون_عالی
و پرازمهر و محبت
ان شا الله نگاه مهربان خدا🌷🍃
توجه و لبخندش و برکت بی پایانش
همیشه شامل حالتون بشه
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️در هوای پاک صبح
نفس بکش و درونت را
از طراوت و تازگی پر کن
سعی کن چون کوه استوار باشی
و روحت را همیشه شاداب نگه داری
مطمئن باش تو از
پس مشکلات بر میای😇
چون تنها نیستی
خـدا♡ با توست 💙
صبح یکشنبه تون پر امید💙
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅
🍁🍂🍁
آخرای پاییز است،
بشمار دلهایی را
که بدست آوردی و
لبخندهایی که برلب نشاندی
امیدوارم
لحظه های پایانی
پاییزي تون پر از خِشخِش
آرزوهای قشنگ باشه 🍂🍁🍃
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مادرم انارها را دانه میکرد
تا در طولانی ترین شب سال
زیباترین و خوشمزه ترین خاطرات را برای ما رقم بزند
من اما آرزو میکردم
ای کاش عمرش همچون یلدا طولانی باشد...
🔺به یاد همه ی مادران
چه آنهایی که هستند
و چه آنهایی که سفر کردند❣️
قبل از اینکه دیر شه قدرشون روبدونینم
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅🍉
💛آخرین ایستگاه پاییز نزدیک است🍂
🍁چند قدم آن طرف تر
💛رو به سوی زمستان
🍁اندوهت را به برگها بسپار
💛که صدای آمدن یلدا
🍁آرام آرام به گوش می رسد...
💛سلام عزیزان
🍁صبح آخرین یکشنبه ی پائیزیتون زیبا
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅
🍁🍂
🌷ای نور خداوند مبین در ظلمات🌷
🍃وی آن که توئی آل علی را جلوات
🌷گفتم به دلم چه هدیه داری امروز
🍃گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات
🌷شروع هفته تون پر برکت و مبارک
🍃با ذکر شریف صلوات
🌷اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ
🍃وَالُ مٌحُمٌدِ
🌷وعجل فرجهم
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅
🌷🍃
#سلام_امام_زمانم ❤
#مولای_من🌿✨🌼
وقتی از هجوم اضطرابها،
بیقرار میشوم...
وقتی از بارش یکریز فتنهها خسته میشوم...
وقتی از هراس تنهایی،🌿✨🌼
به تنگ میآیم...
چشمهایم را به بیکران روشن
و امیدآفرین محبتتان میدوزم...🌿✨🌼
و مرغ دلم را
در هوای دیدارتان پرواز میدهم...
شکر خدا که شما را دارم...🌿✨🌼
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#امام_زمان
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅
📚#داستان_کوتاه
"دفترچه مشق"
"معلم" عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد:
"سارا..."
"دخترک" خودش را جمع و جور کرد، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با "صدای لرزان" گفت:
"بله خانم؟"
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد، به "چشمهای سیاه و مظلوم" دخترک خیره شد و داد زد:
"چند بار بگم "مشقاتو" تمیز بنویس و "دفترت" رو سیاه و پاره نکن؟ ها؟!!
فردا "مادرت" رو میاری مدرسه...
می خوام در مورد "بچه ی بی انضباطش" باهاش صحبت کنم!
دخترک "چانه لرزانش" را جمع کرد.
"بغضش" را به زحمت قورت داد و آرام گفت:
خانوم ... "مادرم مریضه" ...
اما "بابام" گفته آخر ماه بهش حقوق میدن.!
اونوقت میشه مامانم رو "بستری" کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد ...
اونوقت میشه برای خواهرم "شیر خشک" بخریم که شب تا صبح گریه نکنه ... اونوقت ...
اونوقت "قول داده" اگه پولی موند برای من هم یه "دفتر بخره" که من "دفترهای داداشم" رو پاک نکنم و توش بنویسم ...
"اونوقت قول میدم مشقامو بنویسم."
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت:
"بشین سارا ..."
و "کاسه اشک" چشمش روی گونه خالی شد ... 😔
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅
🍁🍂❤️🍂🍁
#کلام_علما
💠 آیتالله بهجت: شیطان با شش هزار سال عبادت، عاقبتش آنطور شد، آیا ما میتوانیم به خود مغرور شویم؟! به خدا پناه میبریم!
📚در محضر بهجت، ج۱، ص۱۹۶
@eeshg1🔅
@zendegi18🔅