لالا کن دخترم دورت بگردم.mp3
2.59M
#زمزمه_حضرت_رقیه
شماره 691
کانال نوحوا علی الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
لالاکن دخترم دورت بگردم
لالا کن خسته ای عمه میدونه
یه دنیا غم توی چشمات اسیرن
لالا کن دنیا اینجور نمی مونه
برات قصه بگم خوابت بگیره
بگم از بحر خوبی های حیدر
شاید یادت بره این لحظه ها رو
شاید بیرون بیای از فکر معجر
من هر کاری میکنم آروم نمیشی
دلت خونه برات عمه بمیره
اگر نازت نکردم سوخته موهات
عزیزم میدونم دردت میگیره
▪️عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه
لالاکن دخترم دورت بگردم
لالا کن خسته ای عمه میدونه
یه دنیا غم توی چشمات اسیرن
لالا کن دنیا اینجور نمیمونه
بمیرم واسه ت هر بار گریه کردی
اومد اشکات روی زخمای گونه ات
تو اینقدر دست به پهلو هات گرفتی
دیگه می شناسمت با این نشونت
بیا و سر روی شونه ام بذار که
یکم آروم بشه قلب دوتامون
بزار دستاتو توی دستای عمه
تموم میشه یه روزی این غصه هامون
▪️عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه
تو اینقدر داد زدی بابا کجایی
دیگه توی صدات جوهر نداری
همش میری یه کنج آروم می شینی
ولی من که میدونم بی قراری
شبا از بس که موندی تو گرسنه
بمیرم رنگ رخسارت پریده
نمیشه باورم که مثل مادر
با این سن کمت موهات سپیده
چقدر سخته برام وقتی می بینم
روی دستای تو ردِ طناب
عزیزم موندی اینقدر زیر آفتاب
رنگ صورتت مثل ربابه
▪️عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
راهیان کربلا آمدند شام بلا.mp3
1.32M
#ورود_به_شام
#سبک_با_نوای_کاروان
شماره 720
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
راهیان کربلا
آمدند شام بلا
از آن همه کینه،دل ها همه خون است
زینب غمدیده،افسرده محزون است
▪️امان ز شهر شام
بی قراران حسین
پرده داران حسین
در انتظارند در دروازه ی ساعات
طفلان بی بابا، با عمه ی سادات
▪️امان ز شهر شام
کرده مردم ازدحام
جای عرض احترام
مردم شهر شام،شد کارشان دشنام
سنگ می زدند از کین،آن جا ز روی بام
▪️امان ز شهر شام
دست آن ها با طناب
بسته بود اهل عذاب
اهل حرم گشتند،از این سفر خسته
دشمن ز ظلم و کین،دستان شان بسته
▪️امان ز شهر شام
محرم اسرارها
دیده اند آزارها
بهر گل زهرا، همه عزادارند
در دست دشمن ها،از کین گرفتارند
▪️امان ز شهر شام
بر روی نی نور عین
رأس پر نور حسین
رأس حسین در شام،خورشید تابان بود
بهر حسین جاری،اشک یتیمان بود
▪️امان ز شهر شام
شامیان بی حیا
مردم دور از خدا
بس که جفا کردند،جان ها همه بر لب
خون گریه می کردند،سکینه و زینب
▪️امان ز شهر شام
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
📋بررسی شخصیت (هنده) و (ام حبیبه) که در روضه ها بارها و بارها نام این دو تن شنیده شده است!🎤《از سلمان فارسی نقل شده است که روزی در مدینه، عبدالله بن عامر یهودی را که از تجار معروف عرب بود، دید.
همراه او دختری بود به نام هنده، که در اثر یک بیماری مادرزادی، نابینا و فلج بود.
او برای درمان دخترش، پزشکان فراوانی را تجربه کرده بود، ولی نتیجه ای نگرفته بود.
به همین جهت، با راهنمایی سلمان فارسی، در شهر مدینه، به خانه حضرت علی(ع) رفت تا در این خانه شفا یابد.
وقتی وارد خانه امام علی(ع) شدند، و ماجرا را شرح دادند، امام حسین(ع) به درخواست امام علی(ع) ظرفى را پر از آب نمود و دست مبارک خود را در آن نهاد.
سپس هند را کنار آن آب آوردند او از آب آن ظرف به بدنش مالید و پاشید و به طور کامل سلامتى خود را باز یافت از آن پس افتخار کنیزی در خانه امام حسین(ع) را پیدا کرد.
بدین ترتیب، هنده با دستان کوچک امام حسین(ع) شفا یافت.
پدر هند گفت : یا علی(ع)! می شود یک منّتی بر من بگذاری واین دخترم را چند ماهی برای کنیزی قبول کنی که با بچّه های شما تربیّت اسلامی شود؟!!!
حضرت(ع) نیز قبول کرد.
عبدالله بن عامر مسلمان شد و به شام رفت، و بعضی از شامیان از اقوام و دوستان، نیز همان جا به اسلام رو آوردند و بعدها نیز کسانی که به مدینه آمدند و سلامتی دختر را دیدند، مسلمان شدند.
هند در این خانه ماند و قدری بزرگ شد و تا این مدت هم بازی زینب کبری(س) بود.
تا اینکه پدرش بعد از مدتی او را از این منزل به شهر خود برد، و برخی می گویند که تا شهادت امام علی(ع) کنیز خانه علی(ع) بوده است و پس از شهادت حضرت علی(ع) برای کنیزی به خانه امام حسن(ع) رفت.
به هر حال؛ در زمان خلافت معاویه به حسب تقدیر سر از شام در می آورد و با یزید ازدواج می کند!!
امّا به جهت آن که همه خاطرات دوران کودکی و نوجوانی او متعلق به شهر مدینه و خانه اهل بیت(ع) بود، سخت به این خانه دل بسته بود.
او که در شهر شام بود و از داستان حوادث کربلا خبری نداشت؛ يك وقت بر سر زبانها افتاد كه جماعتى از اسيران خارجى به شام آمده اند.
اين زن از يزيد درخواست كرد به ديدار آنها برود ويزيد اجازه داد!
شب فرا رسيد، فرمان داد تا كرسی اى در نصب كردند و او بر كرسى قرار گرفت و حال رقت بار آن اسيران او را كاملا متاثر گردانيد.
هند سؤال كرد : بزرگ شما كيست؟
حضرت زینب(س) را نشان دادند.
گفت : اى زن اسير، شما از اهل كدام دياريد؟
فرمود: از اهل مدينه!
آن زن گفت عرب همه شهرها را مدينه گويد؛ شما از كدام مدينه هستيد؟
فرمود : از مدينه رسول خدا(ص )!
آن زن از كرسى فرود آمد و به روى خاك نشست و گفت : اى زن اسير! تو را به خدا قسم مى دهم آيا هيچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته اى؟
حضرت(س) فرمود : من در محله بنى هاشم بزرگ شده ام!
آن زن گفت : اى زن اسير، قلب مرا مضطرب كردى!
تو را به خدا قسم مى دهم، آيا هيچ در خانه آقايم اميرالمؤمنين(ع ) عبور نموده و زينب(س) را زيارت كرده اى؟
حضرت زينب(س) ديگر نتوانست خوددارى بنمايد، صداى شيون او بلند شد فرمود :
حق دارى زينب را نمى شناسى، من زينبم!
در این هنگام هند بیهوش بر زمین افتاد.
پس از آن که به هوش آمد حضرت زینب(س) به بالین او آمد و فرمود : اى هند برخیز و به خانه ات برو که من مى ترسم شوهرت یزید به تو آسیب برساند.
هند خود را به کاخ یزید رساند و خطاب به یزید گفت :
وای بر تو ای یزید! تو آل رسول(ص) را در خرابه جا داده ای؟!
از آن پس او یزید را برای همیشه ترک کرد و رفت!》
📚جواب :👇
در مورد جریان هند همسر یزید آنچه در منابع آمده، این است که وی دختر عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بوده که کنیه اش ام کلثوم می باشد که در اشعار یزید ذکر شده است :
《اذَا اتکأتُ عَلي الأَنماطِ فِی غُرفِِ،
بِدَیر مَرانَ عِندِی اُمّ كُلثُوم》
هیچ غمی نیست، وقتی که در دیر مران در غرفهها بر تخت تکیه بدهم و آغوشم ام کلثوم باشد.
هند بعد از اینکه متوجه شد، اسرای حاضر در شام، اسرای آل رسول(ص) هستند، به مخالفت با یزید پرداخت و او را مجبور کرد که رفتارخود را نسبت به اسرای کربلا تغییر دهد! همین!
یعنی در مورد هند دختر عبدالله، همسر یزید، همین اندازه، در موردش در تاریخ گنجانده شده است و پیش از این جریان و بعد از این جریان، مطلب زیادی در موردش نیست!
👤خوارزمی می نویسد :
بعداز ورود اسرای کربلا به شام، یزید لعین دستور داد به اینکه؛
سر مطهر امام حسین(ع) را بر سر در خانه اش بياويزند و به اهل بيت امام حسين(ع) دستور داد تا وارد خانه اش شوند.
《فَلَمَّا دَخَلَتِ النِّسْوَةُ دَارَ يَزِيدَ لَمْ يَبْقَ مِنْ آلِ مُعَاوِيَةَ وَ لَا أَبِي سُفْيَانَ أَحَدٌ إِلَّا اسْتَقْبَلَهُنَّ بِالْبُكَاءِ وَ الصُّرَاخِ وَ النِّيَاحَةِ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ أَلْقَيْنَ مَا عَلَيْهِنَّ مِنَ الثِّيَابِ وَ الْحُلِيِّ وَ أَقَمْنَ الْمَأْتَمَ
◆ #متن_سخنرانی حاج آقا دارستانی ◆
◼️ توبه رسـول تــرک ◼️
چی شد رسول ترک برگشت؟ لاتی که توی تهران کل سال غرق می خورد . دهه محرم ۹ شب عرق می خورد فقط شب عاشورا نمی خورد .اونم می گفت : حسین جان چون عرق خانه ها، بسته است عرق نمی خورم و الا می خوردم . رفیقاش می گفتند: رسول تو که تو خونه ات گالن، گالن، عرق کنار داری چرا خالی می بندی؟ عرقش را می خورد از امام حسین علیه السلام هم نمی تونست بگذرد .گناهش را میکرد؛ اما حیفش می آمد شب ها برای امام حسین علیه السلام سینه نزند؛ گریه نکند؛ هرشب می آمد تو این مسجد بازار تهران دهانش را آب میکشید ، می رفت توی هیئت. چندین سال میان دار بازار هیئت تهران بود. یک سال هیئت امنا نشستند گفتند: نمیشه که ؛ آبرو برای هیئت ما نگذاشته، رسول ترک کل سال و عرق می خورد دهه محرم ۹ شب عرق می خورد و فقط یک شب عاشورا نمی خورد دهانش راهم تو حیاط آب میکشه، فکر میکند پاک شده، امشب که شب اول محرم است از در هیئت آمد تو به او می گوییم برو یک هیئت دیگر!
شب اول رسول آمد تو حیاط دهانش را آب کشید آمد تو حسینیه دید همه چپ چپ نگاهش میکنند، فهمید یک اتفاقی افتاده ، هیئت امنا صدایش کردندبیا، آمد؛ گفتند: آقا رسول میشه هیئت ما نیای!، گفت : برای چی؟ شب اول محرم است. ما سینه باید بزنیم. گفتند: نه هیئت ما نیا. برو یک هیئت دیگر، تو آبرو برای هیئت ما نگذاشتی؛ همین الان هم تو مستی! تو دهانت را آب کشیدی آمدی اسم هیئت را عوض کرده ای! رسول یک نگاه کرد به هیئت امنا گفت: یک سوال دارم مگر هر گله #سگ ندارد؟ گفتند چرا ! چوپان که از سگ سود نمی برد که ، تمام سود چوپان تو گوسفندانش است. این سگه فقط دور گله پارس میکند که کسی تعرضی به گوسفندان نکند. بگذارید من تو این هیئت امام حسین علیه السلام سگ امام حسین علیه السلام باشم . دور این بچه هیئتی ها بگردم ، آژدانی ، شهربانی، خواست اینا رو بزنه ، نگذارم . منو از هیئت بیرونم نکنید . من جایی ندارم بروم . گفتند نه ؛ هیئت سگ بی حیایی مثل تو نمی خواهد . آقا تا این جمله رو گفتند؛ از جا پا شد یک نگاه کرد به طرف کربلا ؛ گفت: حسین جان چهل ساله تو عرق خانه ام یکی بهم نگفت بالای چشمت ابروست! اما تو می خانه تو حرمت منو شکستند. رفت خونه در را بست.
شب عاشورا سحر دید در میزنند در را که باز کرد. تا دید رسول گفت : چی شده نصف شب آمدید در خونه من. دید هفت تا هیئت امنایی ایستاده اند، گفتند: آقا رسول صبح عاشوراست می خواهیم دسته ببریم بیرون ، دسته میان دار می خواهد ؛ میان دارش هم تو هستی؛ گفت: الکی حرف نزنید ، شما مرد آمدن نبودید ؛ راستش را بگوئید برای چی آمدید؟ گفتند : رسول ما هفت تا یک خواب دیدیم ؛ گفت: چی دیدید؟ گفتند خواب دیدیم کربلا شده، چه پر بلا شده ؛ یک طرف خیمه های سیدالشهدا علیه السلام یک طرف خیمه های یزیدیان؛ گفتیم : برویم آقامون را یاری کنیم، رفتیم رسیدیم به خیمه سیدالشهدا علیه السلام این گوشه خیمه را زدیم بالا، برویم تو یک #سگ با صورت تو دنبالمان کرد .گفتیم: خاک عالم به سرمان چهل ساله خونمون را سیاه پوش کردیم هنوز سگ در این خانه نشدیم ؛ این رسول ترکه عرق خور، به یک جمله ببین کجا رسیده است؛ گفت: راست میگویید؟ گفتند: آره! جان امام حسین علیه السلام؟ گفتند آره؛ همچین با کله میزد تو این کنده در ! میگفت: حسین من نمیدونستم تو رسول ترکه عرق خور را دوستش داری ! من اگه می دونستم تو منو دوست داری که لب به این نجاست ها نمیزدم...
✨🌹✨
■ #ویژه_ماه_محرم ■
➯#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
دنیا بدون تو عذابه رو دست من جای طنابه
تموم گلهاتو آوردم اما یکی موند تو خرابه
جای کبودی رو چشامه سوغاتیه کوفه و شامه
چادر خاکی رقیه ببین داداش شال عزامه
هر کاری کردم که بمونه اما نشد اما نشد اما نشد
نمیره زیر تازیونه اما نشد اما نشد اما نشد
خواستم سر تو رو نبینه اما نشد اما نشد اما نشد
برگرده با من به مدینه اما نشد اما نشد اما نشد
غریب مادرم کجایی _ حسین من ۳
شده تنم پر از کبودی هرجا که بردنم تو بودی
سر تو رو به روی نیزه با سنگ می زد زن یهودی
غارت شد انگشتری تو غارت شده روسری من
حتی زن یزید دلش سوخت به حال بی معجری من
خواستم که تو قران نخونی اما نشد اما نشد اما نشد
خواستم نشه لب تو خونی اما نشد اما نشد اما نشد
گفنتم بهش که بسه دیگه اما نشد اما نشد اما نشد
رقیه نشنوه چی میگه اما نشد اما نشد اما نشد
غریب مادرم کجایی _ حسین من ۳
بازم به قتله گاه رسیدم صدای مادر و شنیدم
چهل سالم بگذره اینجا یادم نمیره که چی دیدم
اینجا بریده شد سر تو جلو چشای خواهر تو
همینجا بود بوسه گرفتم من از رگای حنجر تو
داد میزدم نشین رو سینه اما نشد اما نشد اما نشد
چون داره مادرم می بینه اما نشد اما نشد اما نشد
من هرچی التماس می کردم اما نشد اما نشد اما نشد
خواستم به خیمه بر نگردم اما نشد اما نشد اما نشد
غریب مادرم کجایی _ حسین من #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
5b927afc169724795989dd75b388ec0e.mp3
23.62M
دنیا بدون تو عذابه رو دست من جای طنابه
تموم گلهاتو آوردم #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من
قدم خمیده برنگشتی / موم سفیده برنگشتی
رفتی سفر اما تا حالا / حنجر بریده برنگشتی
درد و دل زیاد نکردیم با هم
من و تو یه کوه دردیم با هم
دست نداری که منو ناز کنی
پا نداری که بگردیم با هم
نیاوردم به روت اما نمیشه
بمونم تا ابد تنها نمیشه
تو نیستی پس منم از دنیا میرم
سر خونی واسم بابا نمیشه
چهل منزل... دست قاتل بودی
برگشتی حیف... ای کاش کامل بودی٢
ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من
--------------------------------
خار مغیلان زیر پامه / رو سرم آتیش بامه
گوشواره های یادگاری / تو گوش دخترای شامه
سنگ شامی به هر آواره خورد
سیلی ها به گوشای پاره خورد
راستی دیدم توی بازار شام
چشای رباب به گهواره خورد
با دست بسته بردن دخترت رو
سفید کردن موهای خواهرت رو
عصای پیرمردا کم بود انگار
پیرزنها به سنگ بستن سرت رو
بازار شام بدتر از گودال بود
رباب گریون حرمله خوشحال بود٢
ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من
--------------------------------
ادامه در همین سبک👇
هر جا که افتادم رسیدن
نازی از موهام کشیدن
رفتی و کار دخترت شد
پا به پای اسبا دویدن
زجر که آرزو رو از من گرفت
گل سر نه مو رو از من گرفت
نمیدونم چرا سیلی که زد
سراغ عمو رو از من گرفت؟
میبردم اسمتو سیلی میخوردم
میزد اما باز اسمت رو میبردم
سه ساله کشتنش زحمت نمیخواست
نمیزد باز من از دوریت میمردم
بس کن ای زجر من که زمین گیرم
برگردونم بابامو میبینم٢
ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من
--------------------------------
هر شب رو نیزه سر میذاری
تو مگه دختر نداری
سوغاتی گوشواره نخواستم
کاشکی برام معجر بیاری
بده طفلی دست به دیوار بره
پا برهنه بین انظار بره
بده واسه ی یه پرده نشین
با لباس پاره بازار بره
نمیتونم بگم حالم خراب نیست
حالا دردی که دارم درد آب نیست
ایشالّا بویی که موهات گرفته
بوی خونِه بابا بوی شراب نیست
تو آغوشم حالا که سر داری
نازت کردم فکر کن مادر داری٢
ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من
--------------------------------
امشب مگه مهمون نداری/ درهمی سامون نداری
من خیزرون خوردم عزیزم / تو چی شده دندون نداری؟
غصه خوردی مثل شمع آب شدی
اضطراب کشیدی بیتاب شدی
تا میخواست یکم چشات خواب بره
داد زدن سر تو بد خواب شدی
چه موهایی سفید کردی یه روزه
از آتیش دلت عالم میسوزه
لباست پاره شد غصت نباشه
میگم عمه برات چادر بدوزه
سعی کن از خاک... باباتو بر داری
حالا دیگه... امشب بابا داری
ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من
--------------------------------
#حضرت_رقیه علیها السلام
#زمینه_حضرت_رقیه عليها السلام
#زمزمه_حضرت_رقیه عليها السلام
#شب_سوم_محرم
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🔹سبک👇
ای وای من مظلوم آقای من_۲۰۲۳_۰۸_۱۸_۱۱_۳۶_۱۲_۷۵۴.mp3
8M
بسیار جانسوز😭
با حال مناسب گوش دهید
بند دوم👈 5:02
🎙#حاج_علی_کرمی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
هفت مصیبت جانسوز شام از زبان امام سجاد (ع)
کاروان عاشورا پیام آوران نهضت حسینی بودند. از امام سجاد (ع) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! امان از شام! طبق روایت دیگر امام سجاد (ع) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد کردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود. در اینجا به گوشه ای از مصائب حضرت اشاره می شود.
مصیبت ها و توهین های صورت گرفته در شهر شام به خاندان اهل بیت (ع) و کاروان اسرای کربلا به حدی بود که در روایت داریم، از امام سجاد (ع) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ ۳ بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! امان از شام!
طبق روایت دیگر امام سجاد (ع) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام ۷ مصیبت بر ما وارد کردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
۱. ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.
۲. سرهای شهداء را در میان کجاوه های زن های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس (ع) را در برابر چشم عمه هایم زینب و ام کلثوم (ع) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه (س) و فاطمه (س) می آوردند و با سرها بازی می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم سُتوران قرار می گرفت.
۳. زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد و چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
۴. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار چرخاندند و می گفتند: «ای مردم! بکُشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!»
۵. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر، خندق و.. .) کشتند و خانه های آن ها را ویران کردند. امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید.
۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
۷. ما را در مکانی اسکان دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم.
اهل بیت (ع) نهایتا در اول ماه صفر به شام رسیدند و در مسجد اموی این شهر با یزید روبرو شدند، خطبه های امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) و توهین ها و جسارت های صورت گرفته به سر بُریده امام حسین (ع) و اسرای اهل بیت (ع) از جمله اتفاقات شام است . #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1_5449997978.mp3
14.34M
بگوشم میاد صدایی
از صحن و سرای حسین
سلام و صلوات خدا
بر گریه کنای حسین
وصل الله علی ال/باکین علی الحسین
یاتارالله وبن ثاره خدا برا تو روضه داره
سینه زنا که دم میگیرن
اشکای مادرت میباره
چرا عمامه ای بر سر نداری
بمیرم من ،مگر مادر نداری
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
حسینم وا حسینم وا حسینا
کتیبه زدن ملائک،
توو عرشِ خدای حسین
سلام و صلوات خدا
بر گریه کنای حسین
وصل الله علی ال/باکین علی الحسین
یاتاراللهِ وبن ثاره بیاد حضرت عقیله
دسته دلم با این دوبیتی
بازم به شش گوشه دخیله
گلی گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم اورا
اگر جویم گلم در این بیابان
به آب دیدگان میشویم او را
حسینم وا حسینم وا حسینا #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🖤 روضه حضرت زینب سلام الله علیها و ماجرای ام حبیبه در کوفه_ کربلایی حسین طاهری
🏴 ایام اسارت
نذر کرده بود تا استاد قرآنش رو پیدا کنه هر کاروانی وارد کوفه بشه نان و خرما براشون ببره .. قافلهی اسرا رو که میارن نان و خرما بخش کنه بینشون .. مثل همیشه قافله که وارد کوفه شد شاگردان این زن اومدن نان و خرما پخش کردن .. دیدن یه خانم دوید بین بچه ها نان و خرما رو از دست بچه ها میگیره .. تعجب کردن آخه همیشه اسرا از این کار خوشحال میشدن، چیه این زن نان و خرما رو از دست بچه ها پس میگیره؟! .. شروع کرد نان و خرماها رو از دست بچه ها گرفتن هی زیر لب میگه ان صدقه علینا حرام ..
ای روزگار .. کل کوفه صدقه خوره علی بودن چه روزگاری شده .. نان و خرماها رو جمع کردن اومدن پیش ام حبیبه، گفتن خانم یه قافله ای وارد شد ما نان و خرما رو که پخش کردیم یه خانمی نان و خرما رو از دست همه گرفت! فرمود صدقه بر ما حرامه.. ام حبیبه تا شنید بلند شد چادر سر کرد بیرون اومد خودش رو سریع رسوند به قافله .. گفت به من بگید بزرگ قافلهتون کیه؟! دید با دست همه یه خانمی رو نشون میدن .. اومد مقابلش ایستاد گفت خانم من نذر دارم، هر قافله ای میاد تو کوفه نان و خرما پخش میکنم .. من شاگرد کلاس درس قرآن زینب بنت علی در کوفه بودم .. از موقعی که بین من و خانمم فاصله افتاده نذر کردم نان و خرما میدم به اسرا تا خانمم رو ببینم .. دیدن خانم یه نگاه کرد، گفت ام حبیبه نذرت قبول من تو رو شناختم .. اما تو حق داری منو نشناسی .. دیدن داره هی نگاه میکنه .. ام حبیبه من زینبم ..
باور نکرد .. گفت من خانمم رو خوب میشناسم، یه نشونه داره خانم من، بدون برادرش جایی نمیره !! اگه تو زینبی حسین کجاست .. دیدن زینب داره نگاه میکنه .. ام حبیبه داداشم اینجا بالای نیزه هاست ..
سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها
اسکتوا گفت و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها
*پیرمردای کوفه گفتن این صدای آشناست .. این صدا، صدای علیِ .. *
سال ها پیش در این شهر بزرگى مى کرد
آه دیگر خبری نیست از آن عزت ها
بین این شهر بنا بود که مهمان باشد
اُف بر این رسم پذیرایى و این دعوت ها
شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى
دست بسته برسى ، مى شکند حُرمت ها
دختر پرده نشین علی و فاطمه را
نگهش داشته کوفه سرِ پا ساعت ها
لااقل کاش اباالفضل برایش می ماند
با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها
خارجى زاده که گفتند دلش سوخت ولى
قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها
داشت مانند علی خطبه ی غرّا می خواند
سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها
دست بر شانهی طفلان حرم می گیرد
آنکه خم بود به پایش همه ی قامت ها
می دوَد تا که کسى نانِ تصدّق نخورد
آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها
شد قبول اُمّ حبیبه ! همه نذرى هایش
خانمش آمده در کوفه پس از مدت ها
*چه خانمی .. قد خمیده .. صورت سوخته .. سر شکسته .. دست بسته .. آی زینب ..*
اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت
تا سرِ نیزه نشین کرد عیان نسبت ها
روز از شدت گرما و شب از سرمایش
پوست انداخته بودند همه صورت ها
سَر که افتاد زمین زود برَش داشت رباب
چون دگر گیر نمى آمد از این فرصت ها
این طایفه تا به حال از کسی تمنایی نکردن .. خانم ام کلثوم سلام الله ، امام سجاد علیه السلام یه بار یه خواهش از این نانجیب ها کردن که ای کاش نمیکردن .. خانم فرمود اگه میشه اینا به هوای این سرها به ما نگاه میکنن از یه محله های خلوتی ما رو عبور بدید .. ما آل الله هستیم .. قافله رو بردن سمت بازار .. همه رو صدا زد گفت بیاید خارجی ها اومدن .. ای وای .. ای گریه کن ها برا مرد تصورش هم اذیت میکنه نگاه کسی به قد و قامت ناموسش بیفته .. میگه سر بریده چشم باز کرد تو مجلس عبیدالله، دیدن چشم ابی عبدالله داره میچرخه تو مجلس، تا رسید به زینب چشماش رو بست ..
سایهی خواهر من را زن همسایه ندید ..
زینب و کوچه و بازار خدا رحم کند
بین جمعیت و انزار خدا رحم کند
ای حسین ..
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها