#خون_بدل_دارم_زلاله_دم_زنم
#حضرت_رقیه_س
🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
خون بدل دارم ز لاله دم زنم
امشب از داغ سه ساله دم زنم
دختری کز آه و ناله خسته بود
سخت به بابای خود دلبسته بود
دختری که کوهی از غم در دلش
شد یتیمی و اسیری حاصلش
دختری که درد شد غمخوار او
با یتیمی ساختن شد کار او
کربلا تا شام تازیانه خورد
آخر از هجر پدر دِق کرد و مُرد
یا رقیه دست من بر دامنت
جان به قربان کبودیِ تنت
یـا رقیـه حـوریِ نیلـوفـری
نازنینی که حسین را دختری
لاله ی سه ساله ی باغ حسین
گو چه کرده با دلت داغ حسین؟
فاطمه ی کوچک دشت عطش
بارها از سیلی دون کرده غش
من شنیدم اوفتادی از شتر
شد تمام پیکرت از درد پُر
در بیابان تا که پهلویت شکست
یا رقیه زخم جسمت را که بست؟
گفته اند هرجا که بابا گفته ای
با نوازش های خولی خُفته ای
گفته اند هر دم میان قافله
نیشخند می زد به جانت حرمله
دیده ای سه سالگی سی سال درد
داغ تو دانی که با زینب چه کرد؟
نـازنین شیـرین زبـان کـاروان
خون بدل شد ازفراقت عمه جان
تـا سـر بُبریده بگـرفتی بـه بر
عمه شد از داغ تو خونین جگر
بوسه تا بگرفته ای از روی ماه
رفتنت اما حکایت داشت آه
صبر زینب از کَفَش بیرون شده
قلب «مداح» درعزایت خون شده
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها🥀😭🥀😭🥀😭🥀😭🥀
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
#آه_و_ای_دشت_بلا
#اربعین_سبک_شیر_علی_مردون
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
آه و ای دشت بلا
دل به عشقت مبتلا
من گلی گم کرده ام
کوحسینم ، کربلا؟
بگو کجاخفته عزیزم نور عینم
کجا باید گیرم به بَر قبرحسینم
من که از داغ فراقش می سوزم
بی حسینم تیره گردیده روزم
چهل روزه داغش شرر زد بردل من
چهل روزه که رفته بر بادحاصل من
اَمان ای دل وای اَمان ای دل
وای اَمان ای دل وای اَمان ای دل وای
ای عزیز برادرم
یادگار مادرم
دوری تو تا ابد
شد دریغا باورم
اگرچه قدم خم شد واز پا نشستم
برادرجان از داغ دوریت شکستم
ای حسین بس کرده اند آسی مرا
من یقین دارم که نشناسی مرا
برادرجان من زینبم همسنگر تو
همانکه بودم مثل مادر در بَرِ تو
اَمان ای دل وای اَمان ای دل
وای اَمان ای دل وای اَمان ای دل وای
یا قَتیلَ اَلعَبَرات
جان زینب به فدات
کارمن بوده حسین
روز وشب گریه برات
چه جانگدازه داغ تو مُردم برادر
فقط چهل روزخون دل خوردم برادر
درد دوری تو جانم را گرفت
ای برادر جان توانم راگرفت
بدون تو هرگز نخواهم زنده باشم
حسین جان بی رویت زغم آکنده باشم
اَمان ای دل وای اَمان ای دل
وای اَمان ای دل وای اَمان ای دل وای
در میان زندگی
دیده ام درماندگی
نیست دردی یا اخا
بدتر از شرمندگی
هرآنچه می خواهی بِپُرس از کاروانت
ولی مَپُرس از دختر شیرین زبانت
گرچه هر جا یار دلجویت شدم
عاقبت شرمنده ی رویت شدم
حلالم کن شرمنده ام از آستانت
نیاوردم همراه خود رقیه جانت
اَمان ای دل وای اَمان ای دل
وای اَمان ای دل وای اَمان ای دل وای
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
#نانجیب_تا_که_ته_وچونه_روشته
#اربعین_به_سبک_بیقراری_مازنی
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
نانجیب تاکه ته وَچونّه روشته
وِشُونِ بِرمه زاری مِره بَکوشته
ازاین غم وغصه مه دل سَروشته
مِـره بَـزونه و کعو مـه پُشـته
زندگی بی ته چه سخته
دیگه زینب سیوبَخته
از کجه تِوِسّه بَهووم برار؟
ازمجلسِ یزید یاکوچه بازار
فقط این چهل روزبَدیمه آزار
من شِتر سوارو ته نیزه سوار
مره یاد نیاردواره
مه دل دَره بُونه پاره
مِن بالای تَل ته میون گودال
مه یاددَرنَشونه هی زویی بال بال
تره هی با چَکمه کِرده پایمال
بِرارجان هردتا بُوردمی ازحال
تره بَکوشتنه زارزار
ناله بَزو مه جان مار
برارجان خَله بَکشیمه عزاب
خواسّنه مِه دِلّه هاکنن کباب
مِره بَوِردنه مجلس شراب
مِره آزار دانه بَوِرن ثِواب
من بَیمه برارگرفتار
هیچکس نَهینه اَمه یار
مِه دل پاره بَیّه حسین راس بِواش
نَدومّه چیکارهاکنم من داداش
تِه رَگِّ خِش دامه بَمِردبُوم کاش
داغ تِه چَنّه سخت هَسو دلخراش
تِه غَمّه نَبونه چاره
مه دل دَره بُونه پاره
شامِ کیجاکون اِمونه راه براه
همه با عِزّو ناز شه پِره همراه
رقیه جان وِینّسه کَشییه آه
شامیون با غُرور کردنه نگاه
ونه جا نَینه صمیمی
گِتنه که تِه یتیمی
رقیه دَم بِدَم گیته تِه خبر
وِره گِتمه که تِه بُوردی سفر
ازدلتنگی دَیّه دِق کرده تِه ور
اُون شوبَمرده تَش بَزو مِه جگر
بی خواخر بَیّه سکینه
شه داغه بِشته مه سینه
سه ساله وَچه ره مَگه چو زونه
مگه وِره با مُشت وبا لُو زونه؟
وَچه ره مگه بِخواسّه اَو زونه؟
مگه لُو ره وَچه ی پَهلو زونه؟
وَچه اَنّه چوبخرده
طِفلَکی آخر بَمرده
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#با_قد_خم_کربلایت_رسیدم
#اربعین_به_سبک_بیقراری
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
با قَدِ خَم کربلایت رسیدم
چِل شب و روزازغم تونالیدم
تو روبه نیزه دیدم آه کشیدم
برادر جانم من دیگه بُریدم
کن دعاحاجت بگیرم
سرِ قبر تو بمیرم
از روزی که توازماجدا شدی
سرجدا بین گودال رها شدی
قاریِ من روی نیزه ها شدی
نمکِ همه ی روضه ها شدی
چِقَدَرحسین غریبی
بمیرم که غم نصیبی
ای حسین جان مرابی حیامی زد
شمر جدا حرمله هم جدا می زد
می شدم سِـپَرِ بـچه هـا می زد
مُردم آنجا که دیدم تورامی زد
بس گریه کردم حسینم
رفته نورازهردوعینم
من بمـیرم بَـرات بَرادر من
دیگه داغ غمت شد باورِ من
باسر شدی حسین همسفرمن
داغ تو آتش زده جگر من
مُردم ازاین بیقراری
شنیدم کفن نداری
چهل بارمُردم زنده شدم حسین
بی تودگردرمانده شدم حسین
بنـگرکـه شکننده شدم حسین
آخر زتو شرمنده شدم حسین
اَمانت داری نکردم
رقیه رونیاوردم
خواهرت چون مرغ بشکسته باله
بی تـو زنده ماندنِ من مـحاله
از غمـت اَلـفِ قـامـتم دالـه
دارو نـدارم مـیانِ گـودالـه
سوزِدل وشعر«مداح»
آتش زده بردلم آه
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#رباعی_های_اربعین
#اربعین
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
بـرادر جـان ببین اقبـال زینـب
شکسته شدپس ازتو بال زینب
ببین که از سفربر گشته ام من
بیـا اکنـون بـه استقبال زینـب
نمیدانی چه بگذشت این چهل روز
گذشت اما غمت سنگین چهل روز
چهل روز از تو دوری شدچهل سال
خدا داند که شد چندین چهل روز
بـرادر، جـان مـن بــودی و هستی
کجـا دیـدی کنـم در کـار سسـتی؟
چرا پس روی نیزه تـا کـه چشمت
به چشمان من افتاد دیده بستی?
اگرشب رفته زینب روز برگشت
به همراه دلی پر سوز بر گشت
اگـر چـه قـد خمیده پیر تر شد
ولیکـن عـاقبت پیروز بر گشت
میـان کـوچه ها و از سـرِ بـام
یهـودی ها به ما دادند دشنام
بپای نیزه ها رقصیدند ای وای
برادرجان، اَمان از شام از شام
در این دل خـاطرات نا تمام است
اگر چه غصه ام ازشهر شام است
ز رنـج و غصـه های مـن نپـرسید
بگـویید قبـر محبـوبم کدام است
بـرادر قلـب زینـب ریـز ریـز اسـت
غمم ازشام واز چشمان هیزاست
نفس بنـد آمـد آنـدم تـا شنیـدم
میـان شامیان حرف از کنیز است
گلی گم کرده ام درجستجویم
میـان خـاک هـا دنبـال اویـم
به اشک دیده آبش داده ام تا
ز خـاک آید برون رویش ببویم
گلی گم کرده ام گیرم سراغش
همانکه آتشم زد درد و داغش
گل من یاردیرینم حسین است
شـــدم آواره از دردِ فـــراقـش
اگـر چـه کـربلا جـولان شَـرّ بـود
اگر چه آتش اینجا شعله ور بود
اگـر اینجـا تـو را از مـن گـرفتنـد
ولی شام از همه جانسوز تر بود
ای بـرادر جان بـه قربانت شوم
مـن فـداییِ عـزیـزانـت شــوم
این گمان هرگزنمیکردم حسین
بـر مـزارت فـاتحه خوانت شوم
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح