اینبار تیر آخر رو میزنن
کلمینی انا علی ابن ابیطالب
با من حرف بزم من علی ام😭
خانوم چشماشون رو باز میکنن
مگه میشه ولی خدا چیزی بگه و بهترین یار مولا گوش نده😭
زمان میگذره از زبان فضه هستش که میگه مولا به بچه ها گفتن آروم گریه کنید که کسی متوجه نشه
وقتی مولا خانم روغسل میدادن ناگاه صدای بلند گریه مولا را شنیدم رفتم و گفتم یا امیر المونین شما را چه شده مولا میفرمایند فضه حالا فهمیدم زهرا چه دردی رو تحمل میکرده که بعد این همه مدت خون آبه از دستش میاد 😭
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا ؟
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی؛
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست!
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم . .
دیگر اکنون با جوانان ناز کن ، با ما چرا ؟
#شهریار ›❤️🩹 ›