🌿قبل از اینکه بهطور رسمی از شما خواستگاری کند، متوجه انتخابش شده بودید؟
نه، بههیچوجه! تنها اتفاقی که افتاد این بود که روز آخر نمایشگاه، آقامحسن کتاب «طوفانی دیگر در راه است» را به من هدیه داد و از من خواست که آن را بهعنوان یادگاری از طرف ایشان داشته باشم.
🌿واکنش شما چه بود؟
من هم کتاب «سرباز سالهای ابری» را به آقامحسن هدیه دادم و درست یک هفته بعدازاین اتفاق بود که به همراه خانوادهشان به خواستگاری من آمد.
🌿از مراسم خواستگاریتان بگویید. چطور گذشت؟
مراسم خواستگاری ما خیلی متفاوت با خواستگاریهای مرسوم و معمول بود. صحبتهای آن شب آقامحسن، بیشتر با قرآن و تفأل به قرآن گذشت. محسن حتی آن شب همراه خودش یک قرآن آورده بود و از تفألهایی که در این ایام برای ازدواج با من به قرآن زده بود، میگفت. میگفت من بعد از دیدن شما برای اقدام به خواستگاری و ازدواج، تفألهای زیادی به قرآن زدم و برای این امر خیر با خدا مشورت کردم.
🌿از آن آیهها و تفألها هم برایتان گفت؟
بله؛ یکی از آن تفألها که گفت و برایم هم خیلی عجیب بود، مربوط به شب قبل از خواستگاری بود. آیهای که در آن تفأل آمده بود، آیه 68 سوره طه بود: «گفتیم که مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتری خواهی داشت.» تفألی که این روزها برایم خوب تعبیر شده.
🌿مسلماً در شب خواستگاری دوطرف از خواستههایشان میگویند. خواسته خاصی آقامحسن از شما داشتند؟
آن شب محسن بازهم به قرآن تفأل زد و آیهای که آمد آیه 31 سوره نور بود: «به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را (از هر نامحرمی) فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست...». خواسته اصلی که محسن آن شب از من خواست این بود که دلم میخواهد شما از همان زنانی باشید که خداوند در این آیه خواسته و خطاب قرارشان داده. خواسته دیگری هم که عنوان کردند این بود که من از خداوند همسری خواستهام که در مسیر شهدا باشد و در این راه، اول مرا به سعادت و سپس به شهادت برساند
🌿مهمترین شاخصه آقامحسن که منجر به انتخاب ایشان برای ازدواج شد، چه بود؟
فقط و فقط میتوانم بگویم ایمانشان؛ تنها ویژگی بود که مرا مصمم به انتخاب محسن کرد.
🌿وقتی پای انتخاب به دلیل ایمان درمیان باشد، پس مهریهتان هم نباید آنقدرها سنگین بوده باشد!
آقا محسن همان شب خواستگاری گفتند اگر مهریه 14 سکه باشد، خیلی راضیام و البته دلم میخواهد حضرت زهرا (س) هم راضی باشند که من در جوابشان گفتم نگران نباشید؛ خوشحالتان میکنم.
🌿با چه مهریهای خوشحالش کردید؟
یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، 12 شاخه گل نرگس به نیت امام زمان (عج)، 14 مثقال نمک به نیت نمک زندگی، 124 هزار صلوات و حفظ کل قرآن با ترجمه.
🌿زمزمههای رفتن به سوریه از کی مطرح شد؟
زمانی که محسن به عضویت سپاه درآمد، تازه موضوع شهدای مدافع حرم قوت گرفته بود و دقیقاً از همان موقع بود که دغدغه اول و تنها آرزوی زندگیاش رفتن به سوریه شد.
🌿و اولین بار کی عازم سوریه شد؟
چند روز مانده به شروع ماه محرم 94.
🌿از سفر اول سوریه و حال و هوای آقامحسن بگویید...
خیلی خوشحال بود، آنقدر که باوجود بارداری من، ذرهای برای عقب انداختن سفرش تردید نکرد. از طرف دیگر از من هم خواست با کسی حرفی در مورد رفتنش نزنم که مبادا به خاطر بارداریام مانعی سر راهش بگذارند.
🌿وقتی برگشت تغییری در او حس کردید؟
بیتابتر از روزهای اول رفتنش شده بود، به خصوص که شهادت دو رفیقش را هم در این سفر دیده بود و بیشتر از همیشه هوایی شهادت بود. میگفت زهرا، لابد من یک جای کارم میلنگید که رفتم سوریه ولی شهید نشدم. خلاصه از آن موقع همه فکر و ذکرش شده بود رفتن به سوریه و اصلاً زندگی یک آدم معمولی را نداشت. همین جور بیتاب بود و سوریه سوریه میکرد. نماز میخواند به نیت سوریه، روزه میگرفت به نیت سوریه، ختم برمیداشت به نیت سوریه...آنقدر نذر کرد تا دوباره راهی شد.
🌿و دوباره کی راهی شد؟
27تیر 96.
🌿این بار مانع رفتنش نشدید؟
نه، اتفاقاً این بار ساکش را هم خودم بستم و حتی یک اتیکت که روی آن نوشته شده بود «جوان خادم المهدی» را روی لباسش زدم.
🌿آخرین صحبتی که با آقامحسن داشتید، کی بود؟
یک روز قبل از اسارتش تلفنی صحبت کردیم. گفت همان جایی هستم که آرزو داشتم. فقط دعا کنید روسفید شوم و خدای ناکرده شرمنده حضرت زهرا (س) برنگردم. از من خواست از ته دل راضی به این امر باشم تا در ثواب آن شریک شوم. البته محسن در تماس آخرش چندینباره دلتنگیاش برای من و علی را هم ابراز کرد.
🌿منتظر شهادتش بودید؟
ما هردو هدف زندگی مشترکمان این بود که ختم به شهادت بشود و الحمدالله در این مسیر قدم برمیداشتیم.
🌿اگر روزی بخواهید به علی در مورد پدرش بگویید، چه میگویید؟
نگران این موضوع نیستم چون محسن قبل رفتنش، این کار را برای من خیلی راحت کرد.
🌿چطور؟
آقا محسن یک نامهای برای پسرشان علی نوشتهاند که اگر این نامه را بخواند خودش بهتنهایی میتواند مسیر زندگیاش را بهطور کامل پیدا کند.
(صوت نامه گذاشته شده بچه ها)
🌿آن عکس معروف اسارت آقامحسن را هم حتماً دیدید...! آن موقع چه حالی به شما دست داد؟
گوشه دلم لرزید، حس کردم قلبم تکهتکه شد. ولی مدتزمان زیادی نگذشت که احساس کردم محسن آمد کنارم. دستش را گذاشت روی قلبم و در گوشم گفت: «زهرا، سختیاش زیاد است ولی قشنگیهایش زیادتر...»
🌿این دوفایل صوتی که شامل وصیتنامه آقامحسن است کی به دستتان رسید؟ اصلاً خبر داشتید از این کار؟
بله، در جریان بودم و خواسته خودم بود. ازشان خواستم که آخرین حرفهایشان را بگویند که نتیجهاش شد این دو فایل صوتی. البته لحظات آخری که در فرودگاه تهران بودند، برایم فرستادند.
🌿باتوجه به اینکه پیکر آقامحسن مدتی مفقود بود، چطور با این موضوع کنار آمدید؟
من محسن را به حضرت زینب (س) هدیه کردم. برای همین این مدت اصلاً منتظر برگشتش نبودم ولی خب از طرف دیگر دلم میخواست برگردد تا بلکه مرهمی بر دل پدر و مادرش باشد. بیشتر به خاطر حال آنها دلم میخواست پیکرش پیدا شود.
🌿در نبود آقامحسن، خودتان را چطور آرام میکردید؟
همیشه به این فکر میکردم که وقتی شهیدی گمنام شود، پسر حضرت زهرا (س) میشود و خانم هر روز او را ملاقات میکند. برای همین از ته دل میخواستم پسر حضرت زهرا (س) بماند چون عاشق گمنامی بود.
💌تاثیر حججی بر زندگی دانشجویان ایرانی در اروپا
✨ایمنا: پدر شهید حججی گفت: یکی از دلچسب ترین ملاقات هایی که در نجف آباد داشتم، دیدار با تعدادی دانشجوی ایرانی ساکن هلند بود که به دنبال انتشار تصویر لحظه اسارت محسن، از فضای روانی ایجاد شده تکفیری ها نجات پیدا کردند.
محمد رضا حججی، دیدار با مقام معظم رهبری را بهترین اتفاق خانواده اش پس از ماجرای شهادت محسن خواند و ادامه داد: «دانشجویان ایرانی ساکن هلند تعریف می کردند که تا پیش از حماسه شهادت این مدافع حرم، گروه های تکفیری با صرف هزینه و امکانات بسیار زیاد و بعضاً دولتی، فضای سنگینی را بر ضد تشیع و ایران در یکی از نقاط هلند ایجاد کرده بودند به طوری که این دانشجویان در آستانه بازگشت به کشور قرار می گیرند.»
وی ادامه داد: «در اولین روزهای پس از انتشار تصویر لحظه اسارت شهید، خیلی از کسانی که به نوعی تحت تاثیر تبلیغات تکفیری ها قرار گرفته بودند، به این دانشجویان مراجعه و از حقانیت مکتب تشیع و جمهوری اسلامی ایران سخن می گویند. آن ها معتقد بودند که مکتبی که چنین جوان باصلابت و مقتدری در لحظه اسارت تربیت کند، مطمئنا ً بر حق خواهد بود.»
پدر پاسدار شهید مدافع حرم محسن حججی «یک شب مردی حدوداً ۴۷ساله در حالی که منزل ما پر از جمعیت بود، همه را ساکت کرد و گفت که امشب می خواهم آبرویم را ببرم تا آبروم بخرم. شغل من دزدی است و تا حالا هیچ کاری به نماز و روزه نداشته ام ولی از این پس به خاطر این شهید، توبه خواهم کرد.»
این مطلب، برای اولین بار، ۲۳ مهر ۹۶ در
#شهید_حججی
#حجت_خدا
اگر آن روز هم حججی ها پیشقدم می شدند
غدیر را نمی توانستند به کربلا بکشند
محسن رفت تا غدیر به کربلا نکشد ......
#شهید_حججی
#حجت_خدا
دوره #انسان_شناسی
#قسمت_دوم
نام استاد: #استاد_شجاعی
🕊چرا بشر ، با وجود ۱۲۴ هزار پیامبر ، و ۱۴ معصوم در تاریخ ، هنوز نسبت به حقایق زیر در جهل بسر میبرد؟
✖️ نظام ابدی
✖️ قیامت
✖️ نَفس
✖️ هدف خلقت
✖️ انسانیت و ......
ریشهی این جهل یا کج فهمیها کجاست؟
➖چرا انسانها قادر نیستند ، بر اساس شرایطِ نَفْس در مختصاتِ خودشان ، درست را از غلط تشخیص دهند؟
هدایت شده از 🇮🇷 دلـتنـگـ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
پس رفقا امشب حول و هوش ساعات ۱۱ #محفل #سفر_به_قم داریم 🔮❤️
Alireza Kheshti - Panaham Bash 128.mp3
3.2M
-آشوبدرونشرانهکلماتمیتوانست
بیانکندونهفریادها . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهکسیآشوبِدرونترامیفهمد!
وقتـیدرآرامترینحالتتهستی☁ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖♥️📲◗
گفتم از عشق نشانی به من خسته بگو
گفت هرچه جز عشق حسین بن علی دیدی بدل است:)
‹ ♥️⇢#امام_حسین
قرار بود امروز محفل داشته باشیم خب ؟؟؟
ولی نشد متاسفانه .....دیگه ببخشید 🥲
چون واقعا آماده کردن مطالب کار سختیه و طول میکشه ...
ولی مبحث خیلی قشنگیه و انشاالله تو هفته آینده یک روز بصورت کامل در خدمتتون هستم 😍🦋✨
_
اهـلشوخـےبـود ...
بـسیاراهـلشـوخےبـودبراۍاینکہ
دیگرانمخصوصاطلابرابخنداند،
هـرکارۍانجاممیدادمثلابہرفقاے
هـمپـایـہاےمـےگـفـتبـااوڪشتے
بـگیرندواونـیـزدرحـیـنڪشتےبـا
حـالـتےڪہدیـگـرانرابـخـنـدانـد،
خـودشرابہزمـیـنمـےانـداخـت.
ازبعدازاربعینهمڪہبراۍکمکبہ
جـمـعشـدناغـتشاشاتمۍرفت،
هـرگزباڪسےدرباره ڪارهایےکہ
انجام داده بودصحبتنمےڪرد؛
امااگردرحـینخدمتڪردنچیز
خـنـدهدارےدیدهبودحـتـمابراے
همہتعریفمےڪرد ...🌱
#شهید_آرمان_علی_وردی
در دفترچه یادداشتش،
از کارهایی که مقید به انجامشان بود
لیستی تهیه کرده بود به این شرح:
خوشرفتاری با مردم، ذکر روزهای هفته، غذا خوردن با خانواده، اطلاع از اخبار، مسواک و بهداشت فردی، ورزش و پیادهروی، دروغ نگفتن، ادب در کلام، محاسبه اعمال روزانه...
گاهی به سراغ دفترچه میرفت
و این موارد را مرور میکرد
تا خیالش از بابت عمل به تمامی آنها آسوده باشد...
شهید مدافع حرم
#یدالله_قاسم_زاده🕊